22-02-2015، 20:05
نظرتان را در رابطه با مجله «شارلی ابدو» و اقدام اخیر این مجله که منجر به اتفاقات بعدی در فرانسه شد برایمان بگویید.
افرادِ همدل با این مجله دوست دارند آن را یک مجله هزل گو و معترض که فقط میخواهد سنتها را به تمسخر بگیرد نشان دهند. تاریخ ناشفاف مجله، بیوگرافی به وجود آورنده و صاحب و سردبیر و نویسندگانش، هیچ شکی باقی نمیگذارد که آن یک پروژه ساختارشکن (اگر نه انسان ستیز) هست که قصد دارد پست کمنیزم و چپ رادیکال را تقویت کند و مورد علاقه افرادی قرار گرفته که این روزها خودشان را «توسعه یافته» نام مینهند.
با در نظر گرفتن این حرفها و پیشینه کسانی که اتفاقات پیرامون این مجله و مسائل روز بین المللی را به هم ربط میدهند، این امر را بدیهی میسازد که در عمل خواستههای جریان چپ با خواستههای آتئیستهای جدید مثل «کریستوفر هیتچنز» جایگزین شده است.
این آتئیست ها در سال های اخیر به خوبی شارژ مالی شدند و جریانهای سیاسی مشخصی را با ذکر اهداف خود بزرگبینانهای مثل «نجات انسانیت» از دست دین و ایمان ایجاد کردند!
برنامههای اکثر رسانههای اصلی دنیا (چه خبر و چه فیلم و تلویزیون) پر شده است از برنامههای نه چندان هوشمندانهای که نزدیک به افکار اصلی جریانهایی مثل «شارلی ابدو» هستند.
گستاخی این افراد هیچ حد و مرزی نمیشناسد و روشهایشان رنگ و بویی از ادب ندارد. البته ما مجلههای چپ دیگری را هم دیدیم که به محض اینکه مشهور شدند و به نتیجه رسیدند، افرادی که پشت این مجلات بودند حیله گرانه با اهداف سودجویانه، به نفع محافظهکارانی عمل کردند که از یک طرف دوست دارند جریان چپ را دستکاری کنند و از طرف دیگر از آن به نفع اهداف خودشان بهره بگیرند.
مجله «نیو استیتزمن» که توسط «راسل برند» منتشر شد و توسط یک سرمایه دار نسبتا تازه وارد در عرصه مدیا به نام «متیو فروید» (اهل انگلستان و استاد ارشد و منفی گرای روابط بین الملل) نمونه ای است از این دست کارها که به ذهن خطور میکند.
آیا رفتارهایی نظیر برخورد این مجله مانند نشر کارتون موهون از حضرت محمد (ع) زشت و ناپسند است؟ ارزیابی شما از این اعمال چیست؟ به نظر شما، توهین به اعتقادات، مذاهب و غیره، نباید محکوم شود؟
به عنوان یک مسلمان، به هیچ طریقی نمیتوانم به این نتیجه نرسم که این کارتونها نه تنها مستهجن هستند بلکه به طور «بیفایدهای» کفرآمیز هستند.
به این دلیل از اصطلاح «بیفایده» استفاده میکنم چرا که هیچ نفع عمومی تحت پوشش خدماتی که آنها (مسئولان شارلی ابدو) ارائه میدهند، وجود ندارد. چرا که ممکن نیست حتی در ذهن «مثبت اندیش» ترین اعضای جامعه، توجیهی برای این توهین حساب شده و اقدام تحریک آمیز جهتدار نسبت به ۱.۵ میلیارد مسلمان که به این مسائل به عنوان یک اصل اعتقادی که غیرقابل چشم پوشی مینگرند قایل شد؛ نفس این عمل شرارت آمیز بود.
حقیقت این است که حتی استفاده از پوشش مندرس برای پیامبر اسلام در مقایسه با پیامبر سایر ادیان نیز به هجو گرفتن ایشان است و توهین به ما مسلمانان محسوب میشود.
ادعاهای ساخته پرداخته شده توسط «شارلی ابدو» و حامیان آن به هیچ وجه قابل دفاع نبوده و نیست؛ ادعاهایی که به طور مشخص مسلمانان را در قیاس با سایر ادیان و پیروانشان با اعتقادات مذهبی دیگر هدف حملات خود قرار داده است.
«آزادی بیان» نیز نیرنگی کاملا متقاعدکننده است؛ این واقعیت سادهای است که هیچ کشوری تاکنون حق بی حد و حصر و یا به طورمطلق، «آزادی بیان» را به رسمیت نشناخته است.
تعریف محدوده و محدودیتهای «آزادی بیان» شامل یک فرایند ظریف از برقراری تعادل میان منافع متضاد است. این فرایند برقراری موازنه محدودیتهای بسیاری را درباره آزادی بیان و در بسیاری از موارد، از جمله محدودیت در مباحث دیگر بوجود آورده است. محدودیت هایی که ظاهراً به صورت تلاشهای نامشروع به نظر میرسند که برای خفه کردن صدای مخالفان در زمینههای مختلف اجتماعی، اقتصادی، امنیتی و سیاسی بوجود آمده است.
یکی از این محدودیتها که در رابطه با بحث آزادی بیان تثبیت شده است این مورد است که بسیاری از کشورها طی ۳۰ سال گذشته قوانینی را تصویب کردهاند که بر اساس آن میتوان علیه هر کسی که با تهمت زدن یا ترویج نفرت علیه یک گروه بر اساس نژاد، عقیده و یا اعتقادات مذهبی آرامش جامعه را بر هم میزند، اعلام جرم کرد.
شایان ذکر است که در واقع اغلب به این قانون به منظور اعلام جرم علیه فعالیتهای «ضدیهود» استناد میشد؛ اما متاسفانه مشاهده شده است که از آن (اعمال محدودیتهای خاص در رابطه با آزادی بیان) علیه مجرم شناختن منتقدان مشروع «صهیونیسم» سو استفاده شده است.
بی معنی و غیرقابل درک است این موضوع که نخبگان سیاسی و برخی اعضای جامعه مدعی هستند این نوع توهینهای بی معنی به مقدسات توسط آزادی بیان مورد حمایت قرار میگیرند.
از همه مهمتر زمانی را در نظر بگیرید که این کارتونها برای ایجاد و گسترش برآشفتگی و خشم عمومی ترتیب داده شوند و اختلاف نظر در شیوهای که همیشه قرار بود برای «ایجاد امنیت» در برابر یک تهدید امنیتی باشد و نه برانگیزاننده «خشم عمومی» همچنان ادامه دارد.
در مورد نامه اخیر «آیت الله خامنهای» به جوانان از اروپا و شمال امریکا مطلعید؟ تجزیه و تحلیل شما در مورد این نامه چیست؟
مانند بسیاری دیگر از پیامهای «آیت الله خامنهای» که توسط روابط عمومی ایشان منتشر میشود، من این نامه را نیز همچون سایر مطالب ایشان بارها خواندم و از نزدیک تفاسیر مختلف در رابطه با آن را دنبال کردم.
این نامه کم از یک «الماس درخشان» ندارد. دشوار است تصور این که کسی بتواند ایرادی در این متن بیابد؛ متنی که بسیار در برگیرنده (جامع و مانع) و به زبانی ظریف مورد استفاده رهبر ایران نوشته شده است.
این نامه برای انتقال یک پیام مهم برای جوانان کشورهای دیگر که دائما تحت تبلیغ هولناک رسانههای غربی هستند بسیار مناسب است؛ تبلیغاتی که سعی در بدنام کردن ایران و دیگر کشورها که مقاومت در برابر داعیه رهبری ایالات متحده را دارد.
این نامه سرشار از حکمت است و به وضوح و به اندازه کافی در آن از مفاهیم حساس استفاده شده بود.
ایشان در این نامه به هر نحوی سعی کرده بودند از بدنام کردن غرب به شیوه معمول و رایج که غرب و دستگاههای سیاسی و امنیتی و رسانههای جمعی که شدیدا تحت کنترل انها هستند علیه ایران راه انداخته اند، اجتناب کند؛ من همه را تشویق به خواندن و دقت در نکات و مفاهیم آن میکنم.
البته، ایران نیز مانند هر ملت بزرگ دیگری، مشکلات خود را دارد. اما من به دفعات دریافتهام که این مشکلات همه آلت دست، برآمده از تحریک و دروغ است که توسط دشمنان ایران و در راستای اهداف سیاسی مطرح میشوند.
باید اذعان کنم که نه تنها، بدون استثنا اتهامات مطرح شده را نادرست یافتم از طرفی تحسین من برای این مرد بزرگ که ما به عنوان «آیت الله» و رهبر ایران میشناسیمشان بیشتر از قبل میشود.
نظر شما در مورد تاثیر احتمالی این نامه روی ذهن جوانان غربی چیست؟ فکر میکنید حرکتهایی از این دست میتواند مفید باشد؟ چگونه این نامه میتواند در اطلاع رسانی به مردم در مورد زندگی و مسائل روزانه خود مفید باشد؟
با توجه به جریان ادراکی، تبلیغاتی آلوده که ذهن جوانان غربی را از روز تولد، تحت تاثیر خود قرار داده است، این امر می تواند کمی ساده لوحانه به نظر بیاید که تصور کنیم که هر آنچه که توسط آیت الله گفتهاند به دست جوانان غربی برسد یا فراتر از آن توسط آنها(جوانان) فهم گردد؛ چه برسد به اینکه توسط مطبوعات جریان اصلی غربی بایکوت گردد.
به نظر من ارزش این نامه و دیگر سخنان «آیت الله خامنهای» در این واقعیت است که آنها به عنوان شاهدی استوار وضعیت واقعی زندگی و اندیشه آیت الله را به هر کسی که تمایل به حق و به دنبال حقیقت است نشان میدهد.
تمرین و ممارست ارزشمند و ضروری است بدون توجه به چند و چون اینکه مطلب شما آیا مخاطبی دارد یا نه. ارزش این دست نامهها و همچنین فعالیتهایی در بیان حقیقت ذاتی است و نمیتوان ارزش آن را توسط تاثیر و یا عدم اثر آن بر توده اندازه گیری کرد.
با توجه به جوی که در حال حاضر توسط رسانههای جریان اصلی(غرب) ایجاد شده چگونه چنین اعمالی مانند نامهای که «آیت الله خامنهای» نوشتهاند، میتواند یک موج در رسانه و جامعه غربی ایجاد کند؟
این سوالی است که هیچ کس نمی تواند به آن پاسخ دهد و البته نیاز به پاسخ هم نیست. تمام آنچه من میتوانم انجام دهم این است که شما را به پدیدهای که در محاوره تحت عنوان «اثر صدمین میمون» شناخته شده ارجاع دهم؛ مبحثی با این عنوان که توضیح میدهد چگونه رفتار یا ایدهای جدید به سرعت و با استفاده از روشهای غیر قابل توضیح به تمام گروههای مرتبط گسترش مییابد.
ما بر این باور هستیم که این نامه توسط رسانههای مهم و اصلی بایکوت شده است. به نظر شما دلیل این عمل چه بوده است؟
با توجه به آن چیزی که ما درباره سیاستهای رسانههای اصلی و دست نشاندههای آنان میدانیم، میتوانم بگویم که با توجه به سیاستهایی که امروزه بر روی رسانهها اعمال میشود، اگر آنها نامه را بایکوت نمیکردند جای تعجب وجود داشت.
عموما فیلم سازان، سیاست مداران، هنرمندان و یا استادان دانشگاهی که با تهیه مستنداتی به نقد دولت می پردازند با مشکلاتی از جمله مواجهه با نیروهای امنیتی آن کشور مواجه می شوند. آیا شما تاکنون با چنین مواردی برخورد داشته اید؟ آیا فعالیت های ضد اسرائیلی شما تاثیری بر زندگی شخصی و یا مالی تان داشته است؟
بی شک من نیز با چنین مسائلی دست و پنجه نرم کرده ام. تلفن همراه و ارتباطات آنلاین من همیشه توسط افراد عادی و یا شرکت های دولتی مورد مزاحمت قرار گرفته است. همچنین چندین مرتبه تلاشهای سازمان یافتهای صورت گرفته تا مرا مجرم نشان دهد. در گذشته «اینترپل» با استفاده از عناصر فاسد دستگاه های اجرایی دولتی اتهاماتی را بر علیه من پرونده سازی نمود و درخواستی را به دادگاه ارائه نمود.
زمانی بود که من به خاطر کارم مجبور به سفر به کشورهای مختلف بودم در آن هنگام اراذل و اوباش و یا حتی قاتلان آموزش دیده ماموریت داشتند که مرا تعقیب کنند همین امر سبب شد که کسب و کار موفق من تا شرایط ورشکستگی نزول کند.
درباره پرونده من این دسیسهها توسط جنایتکاران و مقامات دولتی با هدف از بین بردن تجارت و کسب و کار من صورت میگرفت. ناگفته نماند که تجارت من ربطی به اهداف سیاسی من نداشت. اگر چه که بسیاری از ما متقاعد شده بودیم که راه آشکار مقامات دولتی در پاسخ به فعالیت های سیاسی من از بین بردن تجارتم بود.
علی ایها الحال این موضوعات اصلا مهم نیست زیرا این امتحانات بهایی است که ما برای مقاومت می پردازیم. میلیون ها انسان در سرتاسر دنیا هستند که قیمت هایی به مراتب سنگین تر برای مقاومت می پردازند... بهایی که با خون آنها پرداخته می شود. بنابراین ما نباید در برابر این موضوعات به سرعت غالب تهی کنیم تا بتوانیم پیام مقاومتمان را به سرتاسر دنیا گسترش دهیم
بسیاری از مردم معتقدند که هنرمندان که تنها بر حرفه خود تمرکز کرده اند و با موضوعات سیاسی و اجتماعی بیگانه اند اما ما تعدادی از هنرمندان را می شناسیم که به این موضوعات علاقه مند است. چه دلیلی پشت این عقیده پنهان است؟
من نمیتوانم در این باره نظر کلی بدهم. اما تلاش هنرمندان در دنیای سیاست هرگز مرا تحت تاثیر قرار نداده است. نفس، پول و هوس آفت مدرنیته هستند و در طبیعت هر شغلی که با افراد مشهور مرتبط است وجود دارد؛ درک و همدلی به ندرت در این افراد پیدا میشود. خدا را برای این استثنا سپاسگزارم؛ که من از این امر مستثنی هستم.
به عنوان حسن ختام این مصاحبه ، نظر شما به عنوان استاد دانشگاه و یک وکیل بین المللی درباره این نامه چیست؟
بر خلاف بسیاری از رهبران جهان من تصمیم ندارم تا آیت الله خامنه ای را مخاطب قرار دهم مگر اینکه ایشان مرا مخاطب قرار دهند. اما اگر روزی چنین نعمتی به سراغ من آید و من قادر باشم صدایم را به ایشان برسانم به احتمال قریب به یقین از آن مقام برای رهبری فوق العاده شان در طی دوران ها کمال تشکر را به عمل خواهم آورد. ایشان نمونه ای عالی از فرزانگی و انسان دوستی هستند. ما در سرتاسر دنیا به درگاه خداوند متعال دعا خواهیم نمود تا نامه های ایشان مستدام باشد و ما فرصت شاگردی را در محضر ایشان داشته باشیم.
افرادِ همدل با این مجله دوست دارند آن را یک مجله هزل گو و معترض که فقط میخواهد سنتها را به تمسخر بگیرد نشان دهند. تاریخ ناشفاف مجله، بیوگرافی به وجود آورنده و صاحب و سردبیر و نویسندگانش، هیچ شکی باقی نمیگذارد که آن یک پروژه ساختارشکن (اگر نه انسان ستیز) هست که قصد دارد پست کمنیزم و چپ رادیکال را تقویت کند و مورد علاقه افرادی قرار گرفته که این روزها خودشان را «توسعه یافته» نام مینهند.
با در نظر گرفتن این حرفها و پیشینه کسانی که اتفاقات پیرامون این مجله و مسائل روز بین المللی را به هم ربط میدهند، این امر را بدیهی میسازد که در عمل خواستههای جریان چپ با خواستههای آتئیستهای جدید مثل «کریستوفر هیتچنز» جایگزین شده است.
این آتئیست ها در سال های اخیر به خوبی شارژ مالی شدند و جریانهای سیاسی مشخصی را با ذکر اهداف خود بزرگبینانهای مثل «نجات انسانیت» از دست دین و ایمان ایجاد کردند!
برنامههای اکثر رسانههای اصلی دنیا (چه خبر و چه فیلم و تلویزیون) پر شده است از برنامههای نه چندان هوشمندانهای که نزدیک به افکار اصلی جریانهایی مثل «شارلی ابدو» هستند.
گستاخی این افراد هیچ حد و مرزی نمیشناسد و روشهایشان رنگ و بویی از ادب ندارد. البته ما مجلههای چپ دیگری را هم دیدیم که به محض اینکه مشهور شدند و به نتیجه رسیدند، افرادی که پشت این مجلات بودند حیله گرانه با اهداف سودجویانه، به نفع محافظهکارانی عمل کردند که از یک طرف دوست دارند جریان چپ را دستکاری کنند و از طرف دیگر از آن به نفع اهداف خودشان بهره بگیرند.
مجله «نیو استیتزمن» که توسط «راسل برند» منتشر شد و توسط یک سرمایه دار نسبتا تازه وارد در عرصه مدیا به نام «متیو فروید» (اهل انگلستان و استاد ارشد و منفی گرای روابط بین الملل) نمونه ای است از این دست کارها که به ذهن خطور میکند.
آیا رفتارهایی نظیر برخورد این مجله مانند نشر کارتون موهون از حضرت محمد (ع) زشت و ناپسند است؟ ارزیابی شما از این اعمال چیست؟ به نظر شما، توهین به اعتقادات، مذاهب و غیره، نباید محکوم شود؟
به عنوان یک مسلمان، به هیچ طریقی نمیتوانم به این نتیجه نرسم که این کارتونها نه تنها مستهجن هستند بلکه به طور «بیفایدهای» کفرآمیز هستند.
به این دلیل از اصطلاح «بیفایده» استفاده میکنم چرا که هیچ نفع عمومی تحت پوشش خدماتی که آنها (مسئولان شارلی ابدو) ارائه میدهند، وجود ندارد. چرا که ممکن نیست حتی در ذهن «مثبت اندیش» ترین اعضای جامعه، توجیهی برای این توهین حساب شده و اقدام تحریک آمیز جهتدار نسبت به ۱.۵ میلیارد مسلمان که به این مسائل به عنوان یک اصل اعتقادی که غیرقابل چشم پوشی مینگرند قایل شد؛ نفس این عمل شرارت آمیز بود.
حقیقت این است که حتی استفاده از پوشش مندرس برای پیامبر اسلام در مقایسه با پیامبر سایر ادیان نیز به هجو گرفتن ایشان است و توهین به ما مسلمانان محسوب میشود.
ادعاهای ساخته پرداخته شده توسط «شارلی ابدو» و حامیان آن به هیچ وجه قابل دفاع نبوده و نیست؛ ادعاهایی که به طور مشخص مسلمانان را در قیاس با سایر ادیان و پیروانشان با اعتقادات مذهبی دیگر هدف حملات خود قرار داده است.
«آزادی بیان» نیز نیرنگی کاملا متقاعدکننده است؛ این واقعیت سادهای است که هیچ کشوری تاکنون حق بی حد و حصر و یا به طورمطلق، «آزادی بیان» را به رسمیت نشناخته است.
تعریف محدوده و محدودیتهای «آزادی بیان» شامل یک فرایند ظریف از برقراری تعادل میان منافع متضاد است. این فرایند برقراری موازنه محدودیتهای بسیاری را درباره آزادی بیان و در بسیاری از موارد، از جمله محدودیت در مباحث دیگر بوجود آورده است. محدودیت هایی که ظاهراً به صورت تلاشهای نامشروع به نظر میرسند که برای خفه کردن صدای مخالفان در زمینههای مختلف اجتماعی، اقتصادی، امنیتی و سیاسی بوجود آمده است.
یکی از این محدودیتها که در رابطه با بحث آزادی بیان تثبیت شده است این مورد است که بسیاری از کشورها طی ۳۰ سال گذشته قوانینی را تصویب کردهاند که بر اساس آن میتوان علیه هر کسی که با تهمت زدن یا ترویج نفرت علیه یک گروه بر اساس نژاد، عقیده و یا اعتقادات مذهبی آرامش جامعه را بر هم میزند، اعلام جرم کرد.
شایان ذکر است که در واقع اغلب به این قانون به منظور اعلام جرم علیه فعالیتهای «ضدیهود» استناد میشد؛ اما متاسفانه مشاهده شده است که از آن (اعمال محدودیتهای خاص در رابطه با آزادی بیان) علیه مجرم شناختن منتقدان مشروع «صهیونیسم» سو استفاده شده است.
بی معنی و غیرقابل درک است این موضوع که نخبگان سیاسی و برخی اعضای جامعه مدعی هستند این نوع توهینهای بی معنی به مقدسات توسط آزادی بیان مورد حمایت قرار میگیرند.
از همه مهمتر زمانی را در نظر بگیرید که این کارتونها برای ایجاد و گسترش برآشفتگی و خشم عمومی ترتیب داده شوند و اختلاف نظر در شیوهای که همیشه قرار بود برای «ایجاد امنیت» در برابر یک تهدید امنیتی باشد و نه برانگیزاننده «خشم عمومی» همچنان ادامه دارد.
در مورد نامه اخیر «آیت الله خامنهای» به جوانان از اروپا و شمال امریکا مطلعید؟ تجزیه و تحلیل شما در مورد این نامه چیست؟
مانند بسیاری دیگر از پیامهای «آیت الله خامنهای» که توسط روابط عمومی ایشان منتشر میشود، من این نامه را نیز همچون سایر مطالب ایشان بارها خواندم و از نزدیک تفاسیر مختلف در رابطه با آن را دنبال کردم.
این نامه کم از یک «الماس درخشان» ندارد. دشوار است تصور این که کسی بتواند ایرادی در این متن بیابد؛ متنی که بسیار در برگیرنده (جامع و مانع) و به زبانی ظریف مورد استفاده رهبر ایران نوشته شده است.
این نامه برای انتقال یک پیام مهم برای جوانان کشورهای دیگر که دائما تحت تبلیغ هولناک رسانههای غربی هستند بسیار مناسب است؛ تبلیغاتی که سعی در بدنام کردن ایران و دیگر کشورها که مقاومت در برابر داعیه رهبری ایالات متحده را دارد.
این نامه سرشار از حکمت است و به وضوح و به اندازه کافی در آن از مفاهیم حساس استفاده شده بود.
ایشان در این نامه به هر نحوی سعی کرده بودند از بدنام کردن غرب به شیوه معمول و رایج که غرب و دستگاههای سیاسی و امنیتی و رسانههای جمعی که شدیدا تحت کنترل انها هستند علیه ایران راه انداخته اند، اجتناب کند؛ من همه را تشویق به خواندن و دقت در نکات و مفاهیم آن میکنم.
البته، ایران نیز مانند هر ملت بزرگ دیگری، مشکلات خود را دارد. اما من به دفعات دریافتهام که این مشکلات همه آلت دست، برآمده از تحریک و دروغ است که توسط دشمنان ایران و در راستای اهداف سیاسی مطرح میشوند.
باید اذعان کنم که نه تنها، بدون استثنا اتهامات مطرح شده را نادرست یافتم از طرفی تحسین من برای این مرد بزرگ که ما به عنوان «آیت الله» و رهبر ایران میشناسیمشان بیشتر از قبل میشود.
نظر شما در مورد تاثیر احتمالی این نامه روی ذهن جوانان غربی چیست؟ فکر میکنید حرکتهایی از این دست میتواند مفید باشد؟ چگونه این نامه میتواند در اطلاع رسانی به مردم در مورد زندگی و مسائل روزانه خود مفید باشد؟
با توجه به جریان ادراکی، تبلیغاتی آلوده که ذهن جوانان غربی را از روز تولد، تحت تاثیر خود قرار داده است، این امر می تواند کمی ساده لوحانه به نظر بیاید که تصور کنیم که هر آنچه که توسط آیت الله گفتهاند به دست جوانان غربی برسد یا فراتر از آن توسط آنها(جوانان) فهم گردد؛ چه برسد به اینکه توسط مطبوعات جریان اصلی غربی بایکوت گردد.
به نظر من ارزش این نامه و دیگر سخنان «آیت الله خامنهای» در این واقعیت است که آنها به عنوان شاهدی استوار وضعیت واقعی زندگی و اندیشه آیت الله را به هر کسی که تمایل به حق و به دنبال حقیقت است نشان میدهد.
تمرین و ممارست ارزشمند و ضروری است بدون توجه به چند و چون اینکه مطلب شما آیا مخاطبی دارد یا نه. ارزش این دست نامهها و همچنین فعالیتهایی در بیان حقیقت ذاتی است و نمیتوان ارزش آن را توسط تاثیر و یا عدم اثر آن بر توده اندازه گیری کرد.
با توجه به جوی که در حال حاضر توسط رسانههای جریان اصلی(غرب) ایجاد شده چگونه چنین اعمالی مانند نامهای که «آیت الله خامنهای» نوشتهاند، میتواند یک موج در رسانه و جامعه غربی ایجاد کند؟
این سوالی است که هیچ کس نمی تواند به آن پاسخ دهد و البته نیاز به پاسخ هم نیست. تمام آنچه من میتوانم انجام دهم این است که شما را به پدیدهای که در محاوره تحت عنوان «اثر صدمین میمون» شناخته شده ارجاع دهم؛ مبحثی با این عنوان که توضیح میدهد چگونه رفتار یا ایدهای جدید به سرعت و با استفاده از روشهای غیر قابل توضیح به تمام گروههای مرتبط گسترش مییابد.
ما بر این باور هستیم که این نامه توسط رسانههای مهم و اصلی بایکوت شده است. به نظر شما دلیل این عمل چه بوده است؟
با توجه به آن چیزی که ما درباره سیاستهای رسانههای اصلی و دست نشاندههای آنان میدانیم، میتوانم بگویم که با توجه به سیاستهایی که امروزه بر روی رسانهها اعمال میشود، اگر آنها نامه را بایکوت نمیکردند جای تعجب وجود داشت.
عموما فیلم سازان، سیاست مداران، هنرمندان و یا استادان دانشگاهی که با تهیه مستنداتی به نقد دولت می پردازند با مشکلاتی از جمله مواجهه با نیروهای امنیتی آن کشور مواجه می شوند. آیا شما تاکنون با چنین مواردی برخورد داشته اید؟ آیا فعالیت های ضد اسرائیلی شما تاثیری بر زندگی شخصی و یا مالی تان داشته است؟
بی شک من نیز با چنین مسائلی دست و پنجه نرم کرده ام. تلفن همراه و ارتباطات آنلاین من همیشه توسط افراد عادی و یا شرکت های دولتی مورد مزاحمت قرار گرفته است. همچنین چندین مرتبه تلاشهای سازمان یافتهای صورت گرفته تا مرا مجرم نشان دهد. در گذشته «اینترپل» با استفاده از عناصر فاسد دستگاه های اجرایی دولتی اتهاماتی را بر علیه من پرونده سازی نمود و درخواستی را به دادگاه ارائه نمود.
زمانی بود که من به خاطر کارم مجبور به سفر به کشورهای مختلف بودم در آن هنگام اراذل و اوباش و یا حتی قاتلان آموزش دیده ماموریت داشتند که مرا تعقیب کنند همین امر سبب شد که کسب و کار موفق من تا شرایط ورشکستگی نزول کند.
درباره پرونده من این دسیسهها توسط جنایتکاران و مقامات دولتی با هدف از بین بردن تجارت و کسب و کار من صورت میگرفت. ناگفته نماند که تجارت من ربطی به اهداف سیاسی من نداشت. اگر چه که بسیاری از ما متقاعد شده بودیم که راه آشکار مقامات دولتی در پاسخ به فعالیت های سیاسی من از بین بردن تجارتم بود.
علی ایها الحال این موضوعات اصلا مهم نیست زیرا این امتحانات بهایی است که ما برای مقاومت می پردازیم. میلیون ها انسان در سرتاسر دنیا هستند که قیمت هایی به مراتب سنگین تر برای مقاومت می پردازند... بهایی که با خون آنها پرداخته می شود. بنابراین ما نباید در برابر این موضوعات به سرعت غالب تهی کنیم تا بتوانیم پیام مقاومتمان را به سرتاسر دنیا گسترش دهیم
بسیاری از مردم معتقدند که هنرمندان که تنها بر حرفه خود تمرکز کرده اند و با موضوعات سیاسی و اجتماعی بیگانه اند اما ما تعدادی از هنرمندان را می شناسیم که به این موضوعات علاقه مند است. چه دلیلی پشت این عقیده پنهان است؟
من نمیتوانم در این باره نظر کلی بدهم. اما تلاش هنرمندان در دنیای سیاست هرگز مرا تحت تاثیر قرار نداده است. نفس، پول و هوس آفت مدرنیته هستند و در طبیعت هر شغلی که با افراد مشهور مرتبط است وجود دارد؛ درک و همدلی به ندرت در این افراد پیدا میشود. خدا را برای این استثنا سپاسگزارم؛ که من از این امر مستثنی هستم.
به عنوان حسن ختام این مصاحبه ، نظر شما به عنوان استاد دانشگاه و یک وکیل بین المللی درباره این نامه چیست؟
بر خلاف بسیاری از رهبران جهان من تصمیم ندارم تا آیت الله خامنه ای را مخاطب قرار دهم مگر اینکه ایشان مرا مخاطب قرار دهند. اما اگر روزی چنین نعمتی به سراغ من آید و من قادر باشم صدایم را به ایشان برسانم به احتمال قریب به یقین از آن مقام برای رهبری فوق العاده شان در طی دوران ها کمال تشکر را به عمل خواهم آورد. ایشان نمونه ای عالی از فرزانگی و انسان دوستی هستند. ما در سرتاسر دنیا به درگاه خداوند متعال دعا خواهیم نمود تا نامه های ایشان مستدام باشد و ما فرصت شاگردی را در محضر ایشان داشته باشیم.