امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

غریبه ی آشنا

#1
ای غریبه ی آشنا...
بوی پاییز مست می کند هوای دلم را
چشمانم ابری می شود و می بارد غصه های ناگفته اش را
درونم میتراود هر لحظه ، تا نفسی تازه تر کنم و بنویسم
تا آرامش بیابم !!
پاییز را دوست دارم ...
با تمام سردی دست بی اعتنای خزانش و تلخی خرد شدن رگ و پود برگهایش ..
این روزها با تلنگری از ادراک درونم خرد می شود ..
خوش به حال دلم !!
این روزها نگاهم دقیقتر شده واحساسم حساس تر ..
آنقدر همه چیز عوض شده و رنگ به رنگ كه خود را نیز نمیشناسم !
غریبه ای هستم با خودم و دنیای آدمها ..
هر روز كه می گذرد ، به معنای عمیق تنهایی نزدیكتر می شوم ..
می دانم روزی خودم را می یابم ..
و این لبخند که اینک نمادین لبم را می نوازد،
تا دلم را ، نگاه سرد بی تفاوتی ها نشكند !
همیشگی بر لبانم بوسه می بازد ...
خدایا از اعماق قلبم شُکر..
به اشکهایم می بالم و حسادت می کنم
چون به یاد تو و مهربانی هایت
همیشه بر گونه هایم می لغزد و می درخشد
****
پ ن:
اینی که روزا ابری باشه و کوتاه ..
اینی که تو حیاط خونه پر بشه از برگ درختا ...
اینی که بشه سرمای هوا رو لمس کرد با وزش بادها ..
چقدر می تونه دلگیر کننده باشه .
وقتی که دل ت گرفته باشه ..
..
پاسخ
 سپاس شده توسط √ ΙΔΙΞΗ SΤΙF √ .
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان