27-01-2015، 23:15
هیچ چیز قابل برگشتن نیست
که زمان می گذرد
و زمان واژۀ محدودیت است
همچنان می گذرد....
***
و نمی آید باز
که بسازیم سلامی به لبی
که بگیریم سحررا ز شبی
***
و اگر مرد کبوتر در باد
و اگربغض نشست در فریاد
***
واگر خاطره ای تنها ماند
واگر حرف غمی بر جا ماند
***
و اگر سقف دلی در هم ریخت
و سکوتی هیجان را آمیخت
***
و اگرفکر حقیقت پرزد
و گناه هوسی بر سر زد
***
و اگر دست سخاوت کم شد
و اگر روح لطافت غم شد
***
یا که تشویش کلامی را برد
یا ندامت به سوالی برخورد
***
واگر عشق به ویرانه نشست
شیشۀ عمر وفایی بشکست
***
و اگر لحظۀ باران نرسید
فکر آسودگی جان نرسید
یا که خندیدی به اشکی که چکید
***
هیچ چیز قابل برگشتن نیست
که زمان میگذرد
که زمان می گذرد
و زمان واژۀ محدودیت است
همچنان می گذرد....
***
و نمی آید باز
که بسازیم سلامی به لبی
که بگیریم سحررا ز شبی
***
و اگر مرد کبوتر در باد
و اگربغض نشست در فریاد
***
واگر خاطره ای تنها ماند
واگر حرف غمی بر جا ماند
***
و اگر سقف دلی در هم ریخت
و سکوتی هیجان را آمیخت
***
و اگرفکر حقیقت پرزد
و گناه هوسی بر سر زد
***
و اگر دست سخاوت کم شد
و اگر روح لطافت غم شد
***
یا که تشویش کلامی را برد
یا ندامت به سوالی برخورد
***
واگر عشق به ویرانه نشست
شیشۀ عمر وفایی بشکست
***
و اگر لحظۀ باران نرسید
فکر آسودگی جان نرسید
یا که خندیدی به اشکی که چکید
***
هیچ چیز قابل برگشتن نیست
که زمان میگذرد