یه روز دخترو پسری باهم دوس بودن همدیگرو ندیده بودن
دختر به پسره میگه برا همیشه پیشم میمونی پسر میگه اره
دختر میگه حتی اگه چشمام کور باشه
بازم پسر میگه اره
بعد پسر به دختر میگه اگه یه روزی چشمات خوب بشه تو پیشم میمونی
دختر میگه مطمن باش که میمونم شک نکن
چند وقت میگذره به دختر خبر میدن که دوتا چشم واسه پیوند امادس
عمل انجام میشه ودختر خوب میشه و میتونه ببینه
روزه قراره دخترو پسر فرا میرسه
دختر میبینه که پسر کوره
بعد پسر به دختره میگه حالا پیشم میمونی دختر میگه نه
پسر میگه متاسفم برات
تو با این چشمایی که هدیه ایی از من بود فقط نگاه میکنی همین
دروغ می گفت دیگری را دوست می داشت بارها گفتم دوستم داری؟
گفت آری.
تا دیری خاموش بودم ولی آخر از پای شکیب افتادم و گفتم راست بگو
تو را خواهم بخشید آیا دل به دیگری بستی؟
گفت نه! فریاد زدم گفتم بگو راستش را،هر چه هست تو را خواهم بخشید
و از گناهت هر چند سنگین تر باشد خواهم گذشت...
عاقبت با آرزوی فراوان پیش آمد گفت:مرا ببخش... دیگری را دوست دارم.
گقتم حال که سال ها تو به من دروغ می گفتی.این بار هم من به تو دروغ
گفتم:
تو را نخواهم ببخشید.
دختر به پسره میگه برا همیشه پیشم میمونی پسر میگه اره
دختر میگه حتی اگه چشمام کور باشه
بازم پسر میگه اره
بعد پسر به دختر میگه اگه یه روزی چشمات خوب بشه تو پیشم میمونی
دختر میگه مطمن باش که میمونم شک نکن
چند وقت میگذره به دختر خبر میدن که دوتا چشم واسه پیوند امادس
عمل انجام میشه ودختر خوب میشه و میتونه ببینه
روزه قراره دخترو پسر فرا میرسه
دختر میبینه که پسر کوره
بعد پسر به دختره میگه حالا پیشم میمونی دختر میگه نه
پسر میگه متاسفم برات
تو با این چشمایی که هدیه ایی از من بود فقط نگاه میکنی همین
دروغ می گفت دیگری را دوست می داشت بارها گفتم دوستم داری؟
گفت آری.
تا دیری خاموش بودم ولی آخر از پای شکیب افتادم و گفتم راست بگو
تو را خواهم بخشید آیا دل به دیگری بستی؟
گفت نه! فریاد زدم گفتم بگو راستش را،هر چه هست تو را خواهم بخشید
و از گناهت هر چند سنگین تر باشد خواهم گذشت...
عاقبت با آرزوی فراوان پیش آمد گفت:مرا ببخش... دیگری را دوست دارم.
گقتم حال که سال ها تو به من دروغ می گفتی.این بار هم من به تو دروغ
گفتم:
تو را نخواهم ببخشید.
![crying crying](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/newsmilies/crying.gif)