امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

زندانی و پرنده

#1
زندانی در آرزوی پر کشودن و رفتن به آنسوی میله ها

زندانی دیگر از قفس تنگ و تاریکش خسته شده بود



به دنبال راهی برای نجات و پر گشودن بود



تا شاید راهی به آنسوی امید و آرزوهایش یابد



غافل از اینکه تنها جای امن و آرام برای او

همین زندان و قفس تنگ و تاریکش بود

غافل از اینکه این دنیا دیگر آن جای امید و آرزوهایش نیست



او نمی داند چه بر سر این دنیا آمده

هنوز به خیال خود دنیا را رنگین و زیبا می بیند

برای خود چه خوابهایی که ندیده است



در همین افکار غوطه ور بود

پرنده ای پر گشود راه خود را کج کرد

انگار پرنده کوچک به او پناه آورده بود



قلب کوچک پرنده در دستان زندانی آنچان می تپید

زندانی سراغ دنیا و زیبایی هاش را از او گرفت

پرنده کوچک بالهایش را گشود و به زندانی گفت

بالهایم از آن تو و به جای آن قفس تنگ و تاریکت از آن من باشد

تو پر بگشا و برو مرا بال و پری نیاز نیست

و من در قفس تو آرام می گیرم
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
زندانی و پرنده 1
زندانی و پرنده 1
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان