امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان زندگی پدری که مادر هم بود:(((

#1
Heart 
گریم گرفت واسش^_^





خیلی قشنگه ببینید>_<
تنها بودن قدرت می خواهد و من قدرتمندم،
این قدرت را کسی به من داد که روزی میگفت:
تنهایت نمیگذارم…

باران را دوست دارم
چون رفتن را بلد نیست..!
.
.
.
فقط می آید..
.
.
.
.

در رندگی مهم نیست به کجا می رویم،
مهم آن است که با چه کسی سفر میکنید
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
.
.
.














از دیروز هر چه می نوشتم
عاشقانه بود
از امروز
هر چه بنویسم
صادقانه است
عاشقانه
دوستت دارم

ﻣﺮﺍ ﻣﺤﮑـــــﻢ ﺗﺮ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺧﻮﺩ ﺑﮕﯿﺮ …
ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺗــــﻮ ﺭﺍ …
ﺑﻪ ﺩﺳـﺖ ﺧﺎﻃـﺮﺍﺕ ” ﻟﻌﻨﺘﯽ ” ﺑﺴـﭙـﺎﺭﻡ
پاسخ
 سپاس شده توسط ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛
آگهی
#2
پردی نه پدریTongueTongue
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Eye-blink واسه حرف بقیه زندگی نکن مرگ واقعی.
Photo سر به زندگی خود گذار.
  کلیپ زنده شدن نوزاد مرده در آغوش مادر ... ( شاید تکراری باشه اما خیلی قشنگه )
  زندگی بدون موبایل
Rainbow بستنی اولین عشق زندگی آدمها ^_^
Rainbow طوری زندگی کنید که وقت مرگ حسرت نخورید
  اعتیاد به زندگی آنلاین را ترک کنید
  داستان یک تولد: کمک به موسسات خیریه
  بچه ها در بازیهایشان زندگی میکنند
  مادر نابینایی که برای اولین بار بچش رو میبینه

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان