03-01-2015، 10:35
من روز خویش را
با آفتاب ِ روی تو کز مشرق ِ خیال دمیده است
آغاز می کنم
من با تو می نویسم و می خوانم
من با تو راه می روم و حرف می زنم
وز شوق ِ این محال که دستم به دست توست
من جای راه رفتن پرواز می کنم
آن لحظه ها که مات در انزوای خویش
یا در میان جمع خاموش می نشینم
موسیقی نگاه ِ تو را گوش می کنم گاهی میان مردم
در ازدحام شهر غیر از تو هرچه هست
فراموش می کنم
[sub]♥♥♥[/sub]
ازکوچه بس کوچه های عشق
بی تو چگونه عبور کنم
که بی حضور تو گویی خورشید
را گم کرده ام
من در این خیابان های تاریک
پی چشمان پر فرغ تو میگردم
تا روشنایی و عشق را در قاب نگاهم بریزند
تو زلال ترین ترنم باارانی که
عاشقانه ترین ترانه شبهای تارم گشته است
من تو را به اندازه ی تمام دنیا دوست دام
[sub]♥♥♥[/sub]
نمیگویم دوستت میدارم
عشق ِ به تو
اعتراف سنگینیست
در روزگار ِ عدم ِ قطعیت
لیلی تو بودن متهمام میکند
به چشمهای سیاهی که نداشتهام
مینویسم دوستت میدارم و
قایماش میکنم.
تو به درد این دنیای من نمی خوری
تو را باید نوشت و گذاشت
وسط همان شعرها و قصههای بهشتی
که ازشان آمدهای
[sub]♥♥♥[/sub]
تـــو
تنها دعای قشنگ منی مبادا
یک نفــر از خــــــدا بی خبر
در این شب ها تو را برای خودش دعا کند
______________________
من ندانم که کیم
من فقط میدانم که تویی
شاه بیت غزل زندگیم
[sub]♥♥♥[/sub]
بی تو چگونه عبور کنم
که بی حضور تو گویی خورشید
را گم کرده ام
من در این خیابان های تاریک
پی چشمان پر فرغ تو میگردم
تا روشنایی و عشق را در قاب نگاهم بریزند
تو زلال ترین ترنم باارانی که
عاشقانه ترین ترانه شبهای تارم گشته است
من تو را به اندازه ی تمام دنیا دوست دام
[sub]♥♥♥[/sub]
نمیگویم دوستت میدارم
عشق ِ به تو
اعتراف سنگینیست
در روزگار ِ عدم ِ قطعیت
لیلی تو بودن متهمام میکند
به چشمهای سیاهی که نداشتهام
مینویسم دوستت میدارم و
قایماش میکنم.
تو به درد این دنیای من نمی خوری
تو را باید نوشت و گذاشت
وسط همان شعرها و قصههای بهشتی
که ازشان آمدهای
[sub]♥♥♥[/sub]
تـــو
تنها دعای قشنگ منی مبادا
یک نفــر از خــــــدا بی خبر
در این شب ها تو را برای خودش دعا کند
______________________
من ندانم که کیم
من فقط میدانم که تویی
شاه بیت غزل زندگیم
[sub]♥♥♥[/sub]