امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان هایی که زندگیتون رو عوضمیکنه(نخونین عمرتون بر فناست)

#1
Rainbow 
دختری بود نابینا
که از خودش تنفر داشت
که از تمام دنیا تنفر داشت و فقط یک نفر را دوست داشت
دلداده اش را
و با او چنین گفته بود ” اگر روزی قادر به دیدن شوم “
عروس*** گاه تو شوم
و چنین شد که آمد آن روزی 
که یک نفر پیدا شد که حاظر شود چشمهای خودش را به دختر نابینا بدهد
و دختر آسمان را دید و زمین را
رودخانه ها و درخت ها را
آدمیان و پرنده ها را
و نفرت از روانش رخت بر بست
دلداده به دیدنش آمد
” و یاد آور وعده ی دیرینش شد “
| بیا و با من عروسی کن |
ببین که سالهای سال منتظرت مانده ام
دختر بر خود بلرزدید
و به زمزمه با خود گفت
این چه بخت شومی است که مرا رها نمیکند؟
دلداده اش هم نابینا بود
و دختر قاطعانه جواب داد :
قادر همسری با او نیست
دلداده رو به دیگر سو کرد،
که دختر اشکهاش را نبیند
و در حالی که از او دور میشد گفت :
پس به من قول بده که مراقب چشمانم باشی
................................................................................​..................................
ک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟
برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.
در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،
داستان کوتاهی تعریف کرد:
یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.
داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می انید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟
بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››
قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.
................................................................................​..................................
مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند .آن ها عاشقانه … یکدیگر را دوست داشتند:


زن جوان : یواش برو من می ترسم
مرد جوان : نه این جوری خیلی بهتره
زن جوان : خواهش میکنم من خیلی می ترسم
مرد جوان : خوب ، اما اول باید بگویی که دوست دارم
زن جوان : دوست دارم ، حالا میشه یواشتر برونی
مرد جوان : مرا محکم بگیر
مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند .آن ها عاشقانه … یکدیگر را دوست داشتند


زن جوان : یواش برو من می ترسم
مرد جوان : نه این جوری خیلی بهتره
زن جوان : خواهش میکنم من خیلی می ترسم
مرد جوان : خوب ، اما اول باید بگویی که دوست دارم
زن جوان : دوست دارم ، حالا میشه یواشتر برونی
مرد جوان : مرا محکم بگیر
زن جوان : خوب ، حالا می شه یواش بری
مرد جوان : به شرط این که کلاه کاسکت مرا برداری و روی سر خودت بگزاری ، آخه نمی تونم راحت برونم اذیت می کنه
روز بعد واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید . در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری در گذشت
مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود . پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند.
................................................................................​..................................
دختر و پسری هر دو باهم خیلی خوب بودند انها هر روز به پارک میرفتند و خوشحال بودند و انگار توی دنیای دیگه ای سر میبردند اصلا به اطراف خودشون توجهی نمیکردند و فقط به خودشون فکر میکردند تا اینکه روزای خوشی تموم شد....
یه روزی که باهم رفته بودند پارک دختر حالش بد شد و بی هوش تو بغل پسر افتاد پسر هم که نگران که چه اتفاقی برای عشقش افتادهدختر را سریع برد پیش دکتر و دکتر هم بعد از معاینه دختر را فرستاد تا ازمایش بگیرد و برگردد ..جواب ازمایش بعذ از چند روز رسید و پسر رفت پیش دکتر .... دکتر سکوت کردو چیزی نگفت پسر عصبانی شد و از دکتر پرسید:که عشقم چش شده دکتر بعد از چند دقیقه صحبش رو شروع کرد و بعد از کلی مقدمه چینی گفت که دختر چش شده....پسر یکدفعه شکه شد و انگار دنیا رو سرش خراب شده و کاملا دگرگون شد ...پسر به خونه رفت و کلی با خودش فکر کرد و گریه....روز بعد دوباره دوران خوشی دختر و پسر امد و اونا دوباره به پارک میرفتن و خوشحال بودن ...دختر هی از پسر میپرسید اون روز دکتر چی گفت ولی پسر جوابی نمیدااد و بحث رو عوض میکرد تا اینکه طاقت دختر سر اومد و گفت:اگه نگی دیگه باهات حرف نمیزنم و پسر هم گفت اگه میخوای بدونی فردا بیا خونمون و دختر هم قبول کرد .....روز بعد دختر به خانه ی پسر رفت و سلام کرد و روی مبل نشست و دوباره سوال خود را پرسید اما پسر در جواب به دختر گفت: تو با من..........میکنی؟

دختر گفت:دیوونه شدی تو حالت خوب نیس چیزی خوردی اما پسر دوباره حرف خود را زد و دختر هم قبول نکرد....پسر دختر را بهزور به اتاقش برد و به او تجاوز کرد...دختر داشت گریه میکردو تقلا اما پسرگوش نداد و کار خودش را کرد وقتی کار پسر تمام شد دختر را ول کرد و دختر از کار پسر خیلی عصبانی بود و دیگر او را دوست نداشت و گریه میکرد.....پسر از کارش خوشحال بود و گفت :حالا منم مثل تو ایدز دارم حالا منم با تو میمیرم...دختر یه دفعه ساکت شد و جا خورد و گریه اش قطع شد............
................................................................................​............................................


[ltr]ی روز ی خانومی قبل از برگشتن همسرشازسرکار،درنامه ای نوشت:من خونه روتاابد ترک کردم ودیگه حاضرنیستم باتو زندگی کنم.....[/ltr]




[ltr].[/ltr]




[ltr].[/ltr]




[ltr].[/ltr]




[ltr].[/ltr]




[ltr].[/ltr]




[ltr].[/ltr]




[ltr]ونامه روگذاشت روی میز وخودش رفت زیرتختخوابقایم شد ک عکس العمل شوهرش رو بعدازخوندن نامه ببینه!!!![/ltr]




[ltr]شوهرش خسته ازسرکاراومدووارداتاق خواب شدوچشمشب کاغذروی میزافتادونامه ی همسرش روخوند،،،پس از خوندن نامه باتمام خونسردی روی کاغذ چیزی نوشت،درهمین هنگام زنگ موبایل شوهرش ب صدادرمیاد وشوهرش جواب میده:سلام عزیزم من فقط لباساموعوض میکنم و میام،منتظرم باش خداروشکر این زنم ازخونه رفته وبرای همیشه گورشوگم کرده،ان شاالله دیگه ریختشو نبینم اصلاازدواجم بااون بزرگ ترین اشتباه زندگیم بود کاش قبل ازاینکه میدیدمش باتوآشنا میشدم،قربون روی ماهت برم منتظرم باش من تانیم ساعت دیگه پیشتم.[/ltr]




[ltr]وبعددرحالی ک داشت زیر لب آوازمیخونداز خونهخارج شد....[/ltr]




[ltr]زن ک از شدت عصبانیت وناراحتی داشت میمردوپرپرمیشد بعداز خروج شوهرش،اززیرتختخواب اومد بیرون ورفت ببینه شوهرش روی کاغذ چی نوشته دید شوهرش نوشته:[/ltr]




[ltr]خنگول دیوونه کف پات معلومه میرم نون بگیرمبرگردم..[/ltr]




 
 
 
................................................................................​................................................................................​.................................
 
...
و همچنان هنر نزد ایرانیان است و بـــــــــــــــــــــــــــس                  
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﭘﯿﺮﺯﻥ  ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻣﯿره ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﭘﯿﺶ ﭘﺴﺮﺵ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎﯾﯽ ﺑﺸﻪ !
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﺍﻣﺎ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻣﯿﮕﻦ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺸﯽ ﺑﺎﯾﺪ
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﺑﻪ پنج ﺳﻮﺍﻝ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﺪﯼ ﻭ
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﺍﮔﺮ ﺑﺘﻮﻧﯽ ﺑﻪ ﭼﻬﺎﺭ ﺗﺎﺵ ﭘﺎﺳﺦ ﺻﺤﯿﺢ ﺑﺪﯼ
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺷﻬﺮﻭﻧﺪﻣﻮﻥ ﺑﺸﯽ!!
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﭘﺴﺮﺵ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﺎﺩﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯿﺶ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﺷﻤﺎ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﻭ ﺑﭙﺮﺳﯿﻦ
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﻣﻦ ﺑﺮﺍﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻢ !
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﺍﻭﻧﺎﻫﻢ ﻣﯿﮕﻦ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺳﻮﺍﻻ ﺭﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻦ !
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
1 : ﭘﺎﯾﺘﺨﺖ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﭘﺴﺮﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ: ﻣﻦ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﮐﺪﻭﻡ ﺷﻬﺮ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﻮﺩﻡ؟
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ :ﻭﺍﺷﻨﮕتن !!
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﻣﯿﮕﻦ ﺩﺭﺳﺘﻪ ﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﺑﻌﺪﯼ !
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
2 : ﺭﻭﺯ ﺍﺳﺘﻘﻼﻝ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﮐﯽ ﺍﺳﺖ؟
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﭘﺴﺮﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ:ﻧﯿﻮﻣﻦ ﺷﺎﭖ ﮐﯽ ﺣﺮﺍﺝ ﻣﯿﮑﻨﻪ؟؟
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ 4 ﺟﻮﻻﯼ !!
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﻣﯿﮕﻦ ﺩﺭﺳﺘﻪ !
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
3: ﺍﻣﺴﺎﻝ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﺭﯾﺎﺳﺖ ﺟﻤﻬﻮﺭﯼ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺷﮑﺴﺖﺧﻮﺭﺩ؟
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﭘﺴﺮﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ: ﺍﻭﻥ ﻣﺮﺗﯿﮑﻪ ﻣﻌﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﺕ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩ
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻩ؟
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ: ﺗﻮﮔﻮﺭ !!
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﻃﺮﻑ ﻣﯿﮕﻪ ﻭﺍﻭ ﺷﮕﻔﺖ ﺁﻭﺭﻩ !
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
:4 ﻫﺸﺖ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﯾﯿﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﺍﻣﺮﯾﮑﺎ ﺑﻮﺩ؟
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﭘﺴﺮﺵ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯿﮑﻨﻪ : ﺍﺯ ﭼﯿﻪ ﺟﻮﺭﺍﺑﺎﯼ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮒ ﺑﺪﺕ ﻣﯿﺎﺩ؟
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﻣﯿﮕﻪ : ﺑﻮﺵ !!
 
................................................................................​....................................................
 

................................................................................​........................................................
 
توي فرودگاه يکي بود که پشت سرم سيگار مي‌کشيد دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
.
 يکي ديگه رفت جلو گفت:
بخشيد آقا...! شما روزي چند تا سيگار مي‌کشين...؟!
 
طرف جواب داد: منظور؟
منظور اينکه اگه پول اين سيگارا رو جمع مي‌کردين، بهاضافه‌ي پولي که به خاطر
سلامتيتون خرج دوا و دکتر مي‌کنين، الان اون هواپيمايي که اونجاستمال شما بود...!
 
طرف با خونسردي جواب داد: - تو سيگار مي‌کشي؟
نه !
 
هواپيما داري؟
نه !
 
به هر حال مرسي بابت نصيحتت...
 
ضمناً اون هواپيما که نشون دادي مال منه ..
 
................................................................................​...............................................................
 
................................................................................​......................................................
[ltr]عروسی دختر دختر صاحبخونه- بود و مردونه رو انداختهبودن خونه ی ما (طبقه بالا) و قرار شد من توی اتاق خواب بمونم تا مردها ناهارشونو بخورن و برن. من تو اتاق خودمو با کامپیوتر سرگرم  کردم. مهمونا کم کم وارد میشدن و من صداشونو میشنیدم همینطور اضافه میشدن  قرار بود ۲۵ نفر باشن اما نزدیک ۱۰۰ تا بودن! یا خدا! منم قفل در اتاقم خراببود و هر لحظه میترسیدم که یکی بپره تو اتاق! وای!![/ltr]




[ltr]از ترسم رفتم یه متکا انداختم پشت در که هرکی مثلاً خواست وارد اتاق شه ،تلاشش بیهوده باشه! هیچی! اومدم با استرس پشت کامپیوتر نشستم و اصلا نفمهیدم چیکار میکنم! همینجوری مشغول بودم که از تو پذیرایی صدای چندتا پسر بچه ی تخس رو شنیدم خدایا ارحمنی! شرارت از صداشون می بارید!مطنئن بودم فضولیشون گل میکنه و میان سمت اتاق! اصلاً اجازه ندادن این فکر کامل از سرم خطورکنه! دیدم دستگیره ی در داره بالا پایین میشه خدایا تو که دوسم داشتی! حالا چیکار کنم چیکارنکنم؟!.. در اسرع وقت پریز کامپیوترو کشیدم و پریدمتو حموم! خدارو شکر متکاهه کار خودشو کرد و حداقل باعث شد چند ثانیه دیر تر وارد اتاق بشن. من تو حموم چمباتمه زده بودم ، چراغ هم خاموش بود و دستگیرشو هم از داخل انداخته بودم که وارد حموم نشن حداقل! والا![/ltr]




[ltr]صداشونو می شنیدم و حرص میخوردم! خدا رو شکر همه چیو جمع کرده بودم انداختهبودم تو کمد دیواری وگرنه باید فاتحه شونو میخوندم! آخه آدم اینقدر فضول!؟؟؟ اینا ننه بابا ندارن که بهشون بگه نکن زشته؟! چی بگم والا؟! همینجوری مثل بز نشسته بودم روی دوتا پاهام ( آخه یکی نیست بگه مگه چهارتا پا داری که رو دوتاش نشستی؟ )[/ltr]




[ltr]کف حموم خیس بود و نمیشد روی نشیمنگاه نشست و اگر هم بلند میشدم سایه م ازشیشه مشجر معلوم میشد! میشد با این روش اونا رو ترسوند ، اما میرفتن ننه باباشونو (اگه داشتن!) صدا میکردن و آبروی نداشته ی منم میرفت پی کارش![/ltr]




[ltr]تصمیم گرفتم مثل بز ، نه بز رو یه بار گفتم تکراری میشه! مثل مرغ پرکندههمونجا بشینم و به شانس و اقبال خودم فحش های +۱۸ بدم و صد البته به اون بچه های فضول و عمه هاشون![/ltr]




[ltr]تو همین اوضاع اسفناک بودم که یهو در حموم تکون خورد! وای خدا اینا دیگه چهتخسایی هستن! اگه میشد با ژیلت خودکشی کرد حتماً این کارو میکردم! ولی خدا رو شکر اون صحنه ی ترسناک تموم شد و بهنظر رسید که از اتاق رفتن بیرون و در رو هم پشت سرشون بستن![/ltr]




[ltr]نفس عمیقی کشیدم و  بلند شدم! پاهام بدجوری کرخت شده بود! آخرینباری که پاهام اینجوری شده بود ، چندسال پیش موقع آزمون عملی آمادگی دفاعی بود که انقد بشین پاشو رفتم تا نزدیکی مرز افلیجیت رسیدم!! اما الآن خدا رو شکر میکنم فقط پاهام درد گرف و اتوبوسمون تصادف نکرد[/ltr]




[ltr]بگذریم[/ltr]




[ltr]دستگیره ی در حموم رو آزاد کردم و در رو  کشیدم طرف خودم یه بار ، دو بار.. نمیومد!!! از بیرون بستهبود!! دهـــنـــتـــونو.. معاینه فنی! دستگیره ی در رو از بیرون بستهبودن! چیکار میکردم؟! خدایا یه تیغ تیز محصولی از لامیران نه! چندتا سوسک از تو چاه بفرست بالا من سکتهرو کامل بزنم ، نمیخوام خون راه بیفته. حال منو تصور کنید تو اون لحظه خودتونو جای من بذارید[/ltr]




[ltr]نشستم کف و حموم و بی توجه به خیسی کفِ ش شروع کردم به گریه ساعت تقریباً ۱۱:۳۰ بود و مهمونا قرار بود ساعت ۱ ناهار بخورن و بعدش برن! یعنی رســماً ۲ ساعتی رو تو حموم تاریک و مبهم زندونی بودم! کلید برقش هم بیرون بود و مندستم از بیرون کوتاه بود![/ltr]




[ltr]تو همون حال و هوا واسه خودم افکار خنگولانه میساختم![/ltr]




[ltr]نکنه از چاه حموم اژدها بیاد بیرون![/ltr]




[ltr]هری پاتر [/ltr]




[ltr]اژدهای دلتورا [/ltr]




[ltr]آخه این چه فکریه میکنی تو منگول خان! نکنه عروس و داماد بخوان بیان توحموم ما دوش بگیرن!!!!! این دیگه آخرش بود![/ltr]




[ltr]یهو یه فکری به سرم زد و تصمیم گرفتم مثل این فیلما با لباس برم زیر دوش!صحنه ی حالبی میشدا! بشین بابا تو هم![/ltr]




[ltr]خلاصه اون دو ساعت هم عمر مفید ما تو حموم گذشت و من خوابم برد که به گفته ی مامانم ،بابا و مامانم اومدن تو اتاق و منو نیافتن ، وقتی مامانم در حموم رو باز کرد جیغ کشید و من پریدم! مثل این فیلما شده بود ، وقتی در سلول رو باز میکنن  و نور چشم زندونی رو میزنه! همونجوری شدهبود! زیر لب مثل زخمی ها گفتم “ماما..ن”! چی شنیدم؟[/ltr]




[ltr]– مامان و زهر مار! چشمم روشن! دیگه کارِتبه جایی رسیده که خودکشی میکنی؟! اگه عاشقشش بودی چرا زودتر نگفتی؟![/ltr]




[ltr]– عاشق کی مامان ؟ چی میگی؟[/ltr]




[ltr]– مرض! خودتم میدونی منظورم شقایقه (دخترهمسایه که امروز عروسیش بود)[/ltr]




[ltr]– شقایق کدومه مامان منو حبس کردن![/ltr]




[ltr]– پاشو پاشو واسه من فیلم بازی نکن! پسره یالدنگ![/ltr]




[ltr]– مامان….![/ltr]




[ltr]– مامان و زهر هلاهل! خودتو جمع کن خرسگنده! بیا لباساتو جمع کن یه دوش بگیر از این کثافت در بیای![/ltr]




[ltr]من [/ltr]




[ltr]بابام در حال نظاره [/ltr]




[ltr]مامان : ضمناً! با شریفه خانم (مامانِ شقایق) صحبت کردم که شیما (خواهرکوچیکه ی شقایق) رو برات نشون کنم اونم موافقت کرد. شیما هم مثل شقایق ، خانومه ، غصه نخور!!![/ltr]




[ltr]من [/ltr]




[ltr]دوباره من [/ltr]




[ltr]همچنان من [/ltr]




[ltr]شیما سیبیل   ))[/ltr]




[ltr]من[/ltr]

................................................................................​................................................................................​..........................
خیلیییییییییییییییییی بااااااااااااااحاله
صاحبه کنندهدر هواپیمائی 500 عدد آجر داریم، 1 عدد آنها را ازهواپیما به بیرون پرتاب میکنیم. چند عدد آجر داریم؟
متقاضی : 499 عدد!

مصاحبه کنندهسه مرحله قرار دادن یک فیل داخل یخچال را شرح دهید.
متقاضیمرحله اول: در یخچالو باز میکنیم - مرحله دوم: فیلومیذاریم تو یخچال - مرحله سوم: در یخچالو میبندیم !!

مصاحبه کنندهحالا چهار مرحله قرار دادن یک گوزن در یخچال را توضیحدهید!
متقاضیمرحله اول: در یخچالو باز میکنیم - مرحله دوم: فیلواز تو یخچال در میاریم - مرحله سوم: گوزنو میذاریم تویخچال - مرحله چهارم : در یخچالو میبندیم!!

مصاحبه کنندهشیر واسه تولدش مهمونی گرفته، همه حیوونا هستن جز یکی.اون کیه ؟
متقاضیگوزنه که تو یخچاله!!

مصاحبه کنندهچگونه یک پیرزن از یک برکه پر از سوسمار رد میشود؟
متقاضیخیلی راحت, چون سوسمارا همشون رفتن تولد شیر!!

مصاحبه کنندهسوال آخر. اون پیرزن کشته شد، چرا؟
متقاضیامممممممم, نمیدونم, غرق شد؟

مصاحبه کنندهنه, اون یه دونه آجری که از هواپیما انداختی پائین خوردتو سرش مرد!!! شما مردود شدین, نفر بعدی لطفا
................................................................................​.................
................................................................................​................................  




[ltr]
مردی کت وشلواری با کراواتی زیبا ، قصد طلاق دادن زنش رو داشت
.

دوستش علترو جویا شد و مرد پاسخ داد: این زن از روز اول همیشه می خواست 

من رو عوضکنه.

منو وادارکرد سیگار و مشروب رو ترک کنم  طرز پوشیدن لباسم رو عوض کرد ، 

و کاری کردتا دیگه قماربازی نکنم، و همچنین در سهام سرمایه ‌گذاری کنم و 

حتی منوعادت داده که به موسیقی کلاسیک گوش کنم و لذت ببرم و الان هر 

هفته جمعهها هم با دوستانم که همه آدمهای سرشناسی هستند میرم بازی گلف ![/ltr]




دوستش با تعجب گفت: ولی اینایی که می‌گی چیز بدی نیستند !!!!
[ltr]مرد گفت: خب این رو می دونم ولی حالا حسمی‌کنم که دیگه این زن در شان[/ltr]




[ltr]من نیست![/ltr]




 
................................................................................​...........................................................
 .........
[rtl]استادسختگیر فیزیک اولین دانشجو را برای پرسش فرا میخواند و سئوال را مطرح میکند :  شما در قطاری نشسته اید که با سرعت هشتاد کیلومتر در ساعت حرکتمیکند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار میکنید؟

دانشجوی بی تجربه فورا ً جوابمیدهد :  من پنجره کوپه را پائین میکشم تا باد بوزد .

اکنون پروفسور میتواند سئوال اصلیرا بدین ترتیب مطرح کند :
حال که شما پنجره کوپه را بازکرده اید، در جریان هوای اطراف قطار اختلال حاصل میشود : و لازم است موارد زیر را محاسبه کنید
محاسبه مقاومت جدید هوا در مقابلقطار؟
تغییر اصطکاک بین چرخها و ریل؟
آیا در اثر باز کردن پنجره، سرعتقطار کم میشود و اگر آری، به چه اندازه؟

حسب المعمول دهان دانشجو بازمانده بود و قادر به حل این مسئله نبود و سرافکنده جلسه امتحان را ترک میکرد.
همین بلا سر بیست دانشجوی بعدی همآمد که همگی در امتحان شفاهی فیزیک مردود شدند.
پروفسور آخرین دانشجو را برایامتحان فرا میخواند و طبق معمول سئوال اولی را میپرسد : شما در قطاری نشسته اید که با سرعتهشتاد کیلومتر در ساعت حرکت میکند و ناگهان شما گرما زده شده اید، حالا چکار میکنید؟
این دانشجوی خبره میگوید؛ من کتمرا در میارم .
پروفسور شوکه شده و اضافه میکندکه هوا بیش از اینها گرمه !
دانشجو میگه خوب ژاکتم را هم درمیارم !
پروفسور درحالی که کمی عصبی شدهبود میگه : اصلا هوای کوپه مثل حمام سونا داغه
 دانشجو میگه:اصلا ً لخت مادر زاد میشم !
پروفسور گوشزد میکند که دوآفریقائی نکره و نانجیب در کوپه هستند و منتظرند تا شما لخت شی !
دانشجو به آرامی میگوید :
میدانید آقای پروفسور، این دهمینبار است که من در امتحان شفاهی فیزیک شرکت میکنم 
واگر قطار مملو از آفریقائیهایشهوتران باشد، من آن پنجره لامصب را باز نمیکنم.[/rtl]






[ltr] [/ltr]


دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان کوتاه : آیا خدا وجود دارد ؟
نویسنده:سیب خاطرات - جمعه ٢ امرداد ۱۳۸۸
[rtl]دانشجویی سر کلاس فلسفه نشسته بود. موضوع درس درباره خدا بود.استاد پرسید(آیا در این کلاس کسی هست که صدای خدا را شنیده باشد؟) کسی پاسخ نداد.
استاد دوباره پرسیدSadآیا در این کلاس کسی هست که خدا را لمس کرده باشد؟) دوباره کسی پاسخ نداد.
 
استاد برای سومین بار پرسید): آیا در این کلاس کسی هست که خدا را دیده باشد؟) برای سومین بار هم کسی پاسخ نداد. استاد با قاطعیت گفتSadبا این وصف خدا وجود ندارد).
دانشجو به هیچ روی با استدلال استاد موافق نبود و اجازه خواست تا صحبت کند. استاد پذیرفت.
[/rtl]




[rtl]دانشجو از جایش برخواست و از همکلاسی هایش پرسید: (آیا در این کلاسکسی هست که صدای مغز استاد را شنیده باشد؟) همه سکوت کردند.
(آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را لمس کرده باشد؟) همچنان کسی چیزی نگفت.
(آیا در این کلاس کسی هست که مغز استاد را دیده باشد؟)
وقتی برای سومین بار کسی پاسخی نداد، دانشجو چنین نتیجه گیری کرد که استادشان مغز ندارد.
[/rtl]




................................................................................​.................................
 
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان هایی که زندگیتون رو عوضمیکنه(نخونین عمرتون بر فناست) 1
پاسخ
 سپاس شده توسط ❀இℬℯѕ✟♚ℊⅈℛℒஇ❀ ، !...rana ، Roz77 ، ℙ@я☤ᾔ@ℨ ، G. PEYMAN ، Nυмв ، Beautaful flower ، ارش خان ، باران20 ، rihan 2 ، هیوا1 ، یسما خوشمله ، ℱΔℛNOOSℋ ℬOZORG ، دختر شاعر ، پسر شاد ، eagle2 ، آرِنـــــــــا ، نفیسه:-) ، Mαяѕє ، Avril. ، خوشتیپ انجمن ، دايانا ، AعطریناA ، هایلی ، Volkan ، mr.destiny ، هانی* ، IM JUST TIRED ، ARSHIA CLASH ، یکیـــــــــ ، سالار2000 ، *_* ، دیوونه زنجیری ، M ATIN ، گریس ، Dead-Girl ، spark T ، Navisa. ، み£∂ɨע£ ، فافا1212 ، ⓢⓘⓛⓔⓝⓒⓔ ، ⓩⓐⓗⓡⓐ ، آرشاااااااام
آگهی
#2
ببین خعلی زیاد بود
من تا یه جاهایش خوندم دیگع نخوندم..
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
ƊЄƤƦЄƧƧЄƊ

دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
داستان هایی که زندگیتون رو عوضمیکنه(نخونین عمرتون بر فناست) 1
پاسخ
#3
گـــــــــــــــلم زیادبودن چن تاشوبیشترنخوندم ولی خوب بود
پاسخ
 سپاس شده توسط هانی*
#4
تبسم دستت درد نکنه بهترین پُست رو زدی
پاسخ
#5
اون داستان دختروپسره خیلی مسخره بود

عالی بود Heart
داستان هایی که زندگیتون رو عوضمیکنه(نخونین عمرتون بر فناست) 1





داستان هایی که زندگیتون رو عوضمیکنه(نخونین عمرتون بر فناست) 1
پاسخ
#6
تبسم جان خسته بودم نخوندمش
ولی دستت درد نکنه
سپاســـــــــــ
پاسخ
 سپاس شده توسط Sadaf 2014
آگهی
#7
خیلی زیاده
پاسخ
#8
هم نصفه عمرمو باید صرف خوندن اینا بکنم
پاسخ
#9
من همشو خوندم :ngh:
پاسخ
#10
25r30 چندتاش خیلی قشنگ بود
❤Whatever you are, be a good one.
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  داستان کوتاه عاشقانه
  خفن ترین فیلم ترسناک هایی که دیدید و پیشنهاد میدید ؟؟؟؟؟
  5 تا از خفن ترین فیلم هایی که تا الان تو عمرتون دیدین
  بار کج هیچ گاه به مقصد نمی رسد: داستان الاغ سخت کوش و بز حسود
  داستان اموزنده به خدایت نگو چرا
  داستان عشق مرا بغل کن
Book داستان ترسناک
  داستان وحشتناک(یکمی)
  داستان خنده دار و طنزی
  داستان به دنیا اومدن سید پوتین

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان