واقعا خیلی سخته کهدلت گیرکنه به قلاب ماهیگیری که دلش ماهی نمیخواهدو فقط برای تفریح اومده ماهیگیری
نه هوا سرد نیست…سرمای کلامت دیوانه ام میکند…بی رحــــم! شوق نگاهم را ندیدی؟تمام من به شوق دیدنت پر میکشید…ولی همان نگاه بی تفاوتتبرای زمین گیر شدنم کافی بـــــــــــــود
به حرمت نان و نمکی که با هم خوردیمنان را تو ببر که راهت بلند است و طاقتت کوتاه!نمک را بگذار برای من میخواهم این زخم همیشه تازه بماند
غریبه ای آمـدعـشقی دادنـفـسی گرفتآرام و بی صدا رفت
مگـر این روزها چه شکلی است!؟که همه میگویند بعد از رفتن “تو” به این روز افتاده ام !؟
از غم نیاموزی چرا ای دلربا، رسم وفا؟غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر میزند
نمیدانم شاید روزی…اتفاقی…در کنار نیمه گمشدمان یکدیگر را ببینیم…اولین نگاهمان دیدنی است!شاید روز آخر باشدشاید نگاه آخر باشدتو را نمی دانم غیرتت بگذارد یا نه، اما من مثل همیشه لفتش می دهم…طولش می دهم نگاه کردن تو را…خودم را به زمین می اندازم!مثل قدیم ها نگرانم میشوی؟ای کاش تو دستم را بگیری بلندم کنی اما نه…بگذار از زمین نگاهت کنم…من هنوز هم که هنوز است تو را می پرستم…چه زود این رویای کوتاه تمام شد!…دیدار بعدی ما (اتفاقی، ناگهانی، شاید، اما، اگر…)و چه محال است دیـــدار بعدی
خـسـتـه ام از کسی که مرا غرق خودش کردامـا نجاتـــم نداد
می گویند : خوش به حالت!از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی…!نمی دانند بعضی دردها کمر خم می کنند، نه ابرو
چشم خون ، حال پریشان،قلب غمگین ، جانِ مست،کودکم!دستم پر از اسباب بازی های توست!
می گویند: خسته نباشی…کوه کندی!نمی دانند دل کندم از کسی که کوهم بود
بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتمهمه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتمشوقِ دیدار تو لبریز شد از جامِ وجودم،شدم آن عاشق دیوانه که بودم