امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دین و گوهر هنر

#1
بنی اردلان:
معرفت شناسی هنر اسلامی
شواهد تاریخی و آثار باقیمانده در تمدن ما دلالت بر آثار هنری با یک نظام زیبایی شناختی کامل دارد و هنر شرقی و به ویژه هنر اسلامی ـ ایرانی با صورت جدید هنر غربی، به سبب تفاوت در مبانی این دو هنر، کاملا متفاوت است. یونانیان دریافتند که نسبت های ثابتی در طبیعت وجود دارد و کشف این تناسب آنان را به امر مقدسی به نام ریاضیات سوق داد. هنر یونانی بر مبنای ریاضیات و کشف تناسب و تقارن و هماهنگی در طبیعت شکل گرفت و آنان نظام زیبایی شناختی هنر خود را بر آن بنا نهادند. آنان برای این کشف بزرگ خود احترام و تقدس قائل شدند و این تناسب را در هنرهای تجسمی خود به کار بردند و در آثار و تندیس های هنری باقیمانده از تمدن یونان باستان این امر کاملا مشهود است، اما تمدن اسلامی ـ بویژه در ایران ـ با وجود پیشرفت های بسیار در علم ریاضیات، ریاضیات را در هنر خود به کار نگرفت و به تناسبات و تقارنات طبیعت بر مبنای نسبت طلایی فیثاغورث چندان توجهی نکرد و کوشید تا امر نادیدنی و پنهان در پس پرده ظاهری طبیعت را آشکار کند.
در فرهنگ و تمدن اسلامی هنر منفک از دین و حقیقت نیست و هنرمند مسلمان در نگاه به طبیعت تجلی حق را می بیند و از همین رو ریاضیات نمی تواند برای او رکن قلمداد شود و منشأ هنر در این تمدن نه محاکات طبیعت، بلکه چیزی ورای آن است.
هنرمند مسلمان با صیقل روح خود به دیدار حقیقت می رسد و در نتیجه این دیدار است که هنر او شکل می گیرد؛ بنابراین آثار هنری تمدن اسلامی خلق موقعیت های فرازمانی و فرامکانی است، در حالی که در هنر یونانی و غربی، ریشه هنر، محاکات عالم خارج است. هنر در تمدن ما جنبه تکرار و تولید دارد و جنبه کارکردی، معنوی و جاودانگی خود را حفظ می کند. موضوع علمی زیبایی شناسی آثار هنری ایرانی ـ اسلامی نفس انسان است، برخلاف هنر غربی که منشأ آن محاکات طبیعت یا همانندسازی است.
هنر هر دوره متناسب با تفکر ظهور یافته در آن دوره است. با مبانی هنر جدید نمی شود به سراغ سنجش آثار هنری خودمان (هنر دینی) برویم. بر این اساس عده ای با تاکید بر نظام زیبایی شناسی جدید آنقدر پیش رفتند که تمدن های قدیم را فاقد زیبایی شناسی دانستند. باید توجه داشت که صورت جدید هنر با آنچه در تمدن اسلامی و شرقی است متفاوت است. شواهد تاریخی دلالت بر آثار هنری در تمدن اسلامی دارد.
سوال این است که بر چه مبنایی می شود به حقیقت و معرفت این آثار هنری دست یافت؟، هنر یونانی به امر قدسی دست یافت. آن امر قدسی بحث ریاضیات و تناسب و هماهنگی در طبیعت بود. از نظر یونانیان تناسب در طبیعیت امر ثابتی است. کشف این که طبیعت از تناسب برخوردار است یونانیان را به سمت ریاضیات کشاند و نسبت طلایی فیثاغورث اساس هنر یونانی شد. یونانیان تناسب در طبیعت را در هنرهای تجسمی خود به کار بردند، اما با وجود آن که ایرانیان با ریاضی خوب آشنا بودند و ریاضیات را خوب می شناختند ریاضیات در هنر آنها راه نیافت. ایرانی ها وقتی در طبیعت نگاه می کردند به این تناسب توجه نکردند و تصرف در طبیعت و جعل واقعیت کردند. آنها وقتی در طبیعت نگریستند سعی کردند امر پنهان در عالم خارج را آشکار کنند.
در تمدن اسلامی هنر منفک از دین و حقیقت نیست. در تمدن اسلامی هنرمند با یاد اوست که راه می رود و قلبش را صیقل می دهد و قابلیت دیدار پیدا می کند و در این دیدار اثر هنری می آفریند.
لذا نسبت میان دین و هنر تعبیر درستی نیست چون در تمدن اسلامی تفکیکی بین دین و هنر نیست.


رجبی:
شیعه و هنر
کلمه شیعه دو معنا دارد که یکی به معنای مصاحبت و همراهی است و دیگری به معنی پیروی همراه با عشق. معنای اولی به معنای ولایت و دوستی و دومی به معنای وِلایت و سرپرستی. در شیعه ولایت به حق برمی گردد. شیعه بر مبنای حکمت قرآنی رسوخ به باطن قرآنی را از طریق اولیا می داند و معتقد است کلیددار، امیرالمومنین(ع) و خاندان او هستند؛ بدون پیر نمی توان به راه طریقت رفت.
منظور از هنر شیعه، هنر اسلام حقیقی است که چنین هنرمندی اعتقاد به باطن کتاب خدا دارد و همه حقایق در کتاب مستتر است. تحقق هنر شیعه در مدینه النبی است و در تشیع رسوخ باطن قرآن از طریق اولیا و در راس ایشان امیرالمومنین(ع) و خاندان آن حضرت محقق می شود که کلید ورود به کتاب الهی هستند. انسان کامل هرگز تمنایی نمی کند که پاسخ منفی داشته باشد و همه چیز به حق برمی گردد و مهم ترین بحث شیعیان چگونگی شکل گیری ولایت است که از ولایت خدا شروع تا ولایت پیامبران، امامان و ولایت پدر و مادر و اساتید ختم می شود.
هنر شیعه یک بحث اساسی دارد که اهل سنت ندارند و آن عصمت است، که در فرهنگ شیعه بسیار مهم است. عصمت رابط بی واسطه خلق با خداست. شیعیان معتقد هستند اگر جهان بر مدار خود می گردد به حضور «ولی الله اعظم» است و هر چه در این عالم ظهور کرده از پرده عصمت اولیا بوده است؛ کسی که به مقام «فنا ء فی الله» رسیده است. عصمت، بحث مهمی در فرهنگ شیعه است. عصمت رابطه بی واسطه از حق به خلق است. این عصمت نسبتی وثیق با حسن دارد. حسن ظرف تجلی اسمای الهی است و از این حیث سوره یوسف، احسن القصص خداوند می شود. خدا اگر می خواهد با انسان صحبت کند در پرده راز و تمثیل صحبت می کند و کشف عبارت از رفع حجاب است. جهان به اعتبار حضور ولی الله الاعظم(عج) و از پرده عصمت او می چرخد؛ این عصمت با حسن نسبت دارد و علم استحسان (حسن شناسی) با قاعده عصمت تبیین می شود. هنر و تمدن و علم و معرفت امانت الهی است که نزد اهل خداست و باید به اهل او سپرده شود. هنر اسلامی در قاموس، آماده گر به سوی امام است و هنرمندان خلیفه گان خدا روی زمین هستند. در هنر قدسی وحدت اصل است و از هر دری که برویم رو به سوی خداست و هنر نیز کشف حقیقت است.
امام علی(ع) می فرمایند: «قیمه کل امرء ما یحسنه»، فلسفه پرسش برای رسیدن از مجهول به معلوم و هنر عبارت از کشف معلوم و سخن گفتن با مردم با زبان رمز است. تمدن و هنر نبوی مظهر اسم قدوس الهی است؛ در هنر قدسی وحدت وجود دارد و در این تمدن حقیقت شیء نزد خداست و هنر ابداع و کشف این حقیقت است.
عدم تشبه به هنر بیگانه از دیگر ممیزات هنر شیعی است. هنر و تمدن شیعی رسوخ باطن قرآن نزد اهل خدا و تعالی آن نیز نزد ایشان است. در فرهنگ شیعی منشأ هنر حکمت و به تعبیر امیر المؤمنین(ع) «کشف الحقیقه من غیر اشاره» است. دو نوع هنر داریم: یک هنر قدسی است و هنر دیگر نقش به حرامی است و شیعیان، هنر شیعه را قدسی و هنر غیرشیعه را به قول حافظ «نقش به حرام» می دانند.


بلخاری:
نسبت هنر و ادیان شرقی
در بحث نسبت میان دین و هنر گام اول ارائه تعریفی از این دو است، تعاریف مختلفی از مفهوم دین عرضه شده است، دین در مشهورترین و البته مقبول ترین تعریف خود، مجموعه ای از اصول اعتقادی و فرایض علمی است که منشأ الهی داشته و غایت آن فلاح و رستگاری انسان است که منشأ وحیانی و فلاح انسانی بنیادی ترین اجزای دین است. از سوی دیگر در باب تعریف هنر چنین اتقان و اجماعی وجود ندارد، گذشته از آن که برخی فلاسفه و جامعه شناسان، هنر را اصولا غیرقابل تعریف می دانند. همچنین فلاسفه ای چون ویتگنشتاین معتقدند، هنر به دلیل گستردگی وسیع در ایده یا قالب و محتوا نمایانگر مفهومی باز است و مفاهیم باز نیز ماهیتا غیرقابل تحدید و تعریفند. جامعه شناسان هنری نیز معتقدند که هنر و نهادهای هنری مسوول تحولات متغیر و متحول اجتماعی هستند، لاجرم آثار برآمده از آنها نیز چنان قطعیت و ثبوتی ندارند که سر در انقیاد تعریف ثابت و جامع نهند، گرچه هر دو گروه به صورت مطلق موجودیت و تأثیر هنر را باور دارند.
رحیمی: عدم تشبه به هنر بیگانه از دیگر ممیزات هنر شیعی است. هنر و تمدن شیعی رسوخ باطن قرآن نزد اهل خدا و تعالی آن نزد ایشان است. در فرهنگ شیعی منشأ هنر، حکمت و به تعبیر امیر المومنین(ع) «کشف الحقیقه من غیر اشاره» است
با این وجود از یک سو فلاسفه (از افلاطون تا به امروز) و از دیگر سو هنرمند ـ اندیشه ورزانی چون داوینچی (از رنسانس به این سو) سعی بلیغ در تعریف هنر نمودند، برآورد نهایی این تلاش ها نیز چنین است که عناصری چون تخیل خلاق و ظهور زیبایی شناسانه آن در یک قالب، بنیادی ترین عناصر هنر هستند یعنی همان دو وجه formal (صوری) و pictorials (تصویری) فرم در اینجا به معنای جوهر یعنی ایده بوده و از منشأیی سرچشمه می گیرد که در یک قالب هنری از مجموعه قواعد و تکنیک هایی بهره می برد و ظهور می یابد. دو وجهی که شاید بتوان با دو عنصر بنیادی دین یعنی عقیده و عمل مرتبط و مشابه دانست.
خلاصه این که هنر منشأ، ظهور، کارکرد و غایتی دارد، حتی آنانی که نظریه هنر برای هنر را مطرح می کنند نمی توانند به طور مطلق کارکرد یا غایتی را از آثار هنری سلب کنند. از دیدگاه آنان هنر فاقد هرگونه کارکرد مذهبی، اجتماعی و سیاسی بوده لیکن از چنین نظری هرگز این معنا حاصل نمی شود که هنر ذاتا فاقد هرگونه کارکرد و غایتی است.
پس همچنان که بیان شد هنر هم منشأ دارد و هم غایت؛ حال می گوییم بنا به این دو ساحت، دین و هنر با هم نسبتی دارند، بویژه در غایت اثر هنری که می تواند همان کارکرد اخلاقی در ساحت دین باشد.
همان کارکردی که ارسطو تحت عنوان «کاتارسیس» یا تطهیر از آن نام برده و افلاطون به دلیل فقدان آن در آثار هنری روزگار خویش، حکم به اخراج شاعران و هنرمندان از «یوتوپیایش» می دهد. نتیجه این که در دو وجه منشأ و نیز کارکرد اخلاقی (در جهت فلاح و رستگاری انسانی) دین و هنر با هم نسبت می یابند، لذا بحث نسبت میان هنر و دین هنگامی که به عنوان دو مفهوم مستقل مورد بررسی قرار می گیرند، یک وجه و هنگامی که هنر ظل و تحت یک دین مورد تأمل قرار می گیرد وجهی دیگر دارد.
در ساحت دوم هنر در ایده و قالب، کاملا متأثر از اصول بنیادی یک دین بوده و به عبارتی بازتاب آیینه گون اصول آن در قالبی زیبایی شناسانه است. نکته بنیادی این است که به دلیل محوریت ماهوی امر ظهور ایده در تعریف هنر، نوع نمود امر مطلق در یک دین، ماهیت هنر دینی آن را تعیین خواهد نمود، یعنی اگر در یک دین امر مطلق، در قالب صورت نمایان شود هنر آن دین، هنری آشکارا تجسمی خواهد بود و اگر در قالب صورت نمایان نشود، هنری کاملا انتزاعی یا متمایل به انتزاع خواهد بود.
هنر، صورت نمایی امر مطلق است و این صورت نمایی ماهیت هنر را می سازد. دین، ریشه در الوهیت و وحدانیت دارد، دو جزء اصلی آن عقیده و عمل است. دین مجموعه اعتقادی است که از سویی وحدانی و از سوی دیگر پراکسیس (عمل گرایانه) است. دین جنبه وحیانی و عملی دارد. دین دارای نظر است و بدون عمل و منشأ وحیانی ظهور خارجی ندارد.
دو گروه از متفکران هنر را تعریف ناپذیر دانستند؛ گروه اول کسانی هستند که سردمدار آن ویتگنشتاین است که هنر را یک مفهوم باز تعبیر می کردند که حد پذیر نیست، بنابراین قابل تعریف هم نیست. گروهی دیگر جامعه شناسان هنری هستند که معتقدند هنر و نهادهای هنری محصول اجتماعی هستند لاجرم آثار برآمده از آن نیز چنان قطعیت ندارد که سر در انقیاد تعریف ثابت و جامع نهند؛ هر دو گروه به صورت مطلق موجودیت و تأثیر هنر را باور دارند.
جهانیان طی ۴۰ تا ۵۰ سال گذشته جامعه شناسی هنر را جدی گرفتند، قبل از سوسیالیسم هنر تحت سیطره فلسفه بود و بعد از آن به دلیل سیطره مطلق اندیشه چپ بویژه مارکوزه ای ها، هنر تحت سیطره جامعه شناسی قرار گرفت.
هنر دینی الزاما نقش بازنمایی و آیینه گون دارد و ذات مستقل ندارد. به طور عام هنر در برهوت شکل نمی گیرد. ایده ها در هنر دینی توسط خداوندگار دین شکل می گیرد و هنر بازتاب جمال وحیانی است.
دو وجه فرم و تصویر با عناصر بنیادی دین یعنی عقیده و عمل مرتبط و مشابهند و هنر نیز هم منشأ و ظهور و هم غایت و کارکردی دارد و بنابر دو ساحت منشأ و غایت، دین و هنر باهم نسبت دارند و می توان گفت غایت اثر هنری با کارکرد اخلاقی دین نسبت دارد. هنر در ایده و قالب خود کاملاً متأثر از اصول بنیادی یک دین است و به یک عبارت بازتاب آیینه گون اصول آن در قالبی زیباشناسانه است.
هنر دینی نقشی آیینه گون و بازتابی دارد و هویت مستقلی از خود ندارد. در این هنر ایده ها توسط خدای دین تعیین می شوند و اصول هنر بازتاب جمال شناختی آن دین است. ذات هنر صورت نمایی است و کیفیت صورت نمایی امر مطلق در یک دین مبین ماهیت هنر آن دین است؛ بر این اساس اگر خداوند در یک دین بر بشر صورت بنماید، مسلما در آن دین هنرهای تجسمی رشد می کند و اگر صورت ننماید، هنری کاملا انتزاعی یا متمایل به انتزاع خواهد بود.
کیفیت مواجهه خداوند با بشر ماهیت هنر هر تمدنی را مشخص می کند، در ادیان هند و مسیحیت (مثلا در انجیل یوحنا) خداوند صورت نموده و ظاهر شده و این صورت نمایی به اوج گرفتن هنرهای تجسمی در آن ادیان منجر شده و پاسخ هرگز مرا نخواهی دید خداوند به موسی(ع) در میقات (اعراف/۱۴۳) باعث ماهیت و خصلت تجریدی و انتزاعی هنر اسلامی شده است.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان