19-11-2014، 17:22
سهروردی همانند همه فلاسفه اسلامی در خویش دغدغه ای اسلامی را نیز احساس می کند. ازجمله این دغدغه ها، مساله وحی و نبوت است. وی با تبیین مساله نفس انسانی و ارشام صور کائنات در برازخ فلکی به تببین این امر می پردازد. در حقیقت نبی به دلیل قوت نفس الهی خویش در حال بیداری نیز صور کائنات را در برازخ فلکی مشاهده کرده و تلقی وحی می نماید. نبی خلیفه خداوند در زمین است و تعجبی ندارد که عالم همانند بدن او باشد که در آن تصرف نماید لذا او حایز مقام «کن» است.
کلید واژگان: سهروردی، وحی و نبوت، نور اسفهبدی، برازخ فلکی، مغیبات.
فلسفه سهروردی به نوعی فلسفه «انوار» است. انوار مجرده، عارضی و حتی برازخ نقش مهمی را در فلسفه او بازی می نمایند. سهرودی دغدغه تبیین مسائل اسلامی و ازجمله وحی و نبوت را نیز در ذهن می پروراند. او این کار را به راحتی به وسیله همان نکته اصلی فلسفه خویش یعنی اشراق و مشاهده به انجام می رساند. اشراق نورالانوار به مرتبه انسانی توسط اصول میانجی معین تکثیر شده و انوار قاهر و مدبر وجود دارد (معرفت و اشراق در اندیشه سهروردی: ۱۵۱) .
سهروردی در این امر وامدار بسیاری از احادیث نبوی و ولوی است که به تبیین این مساله می پردازند. مساله مثالی بودن آنچه به نبی نازل می شود نکته ای است که فراوان در شرع به آن اهمیت داده شده است.
نکته مهم دیگر آن که سهروردی به این امر توجه دارد که آنچه به عنوان وحی یا انزال مغیبات از آن تعبیر می شود از عوالم بالا می آید و چیزی نیست که خود شخصی موجد آن باشد. سهروردی در متون زیبای اشاره ای نیز به این امر صریحا توجه داشته است :سپس مرد پیر یعنی جبرئیل بزرگ فرشته وحی و واسطه میان عالم تجرد و عالم برزخ اسرار باطنی لازم برای فهم معنای حقیقی قرآن را که چیزی جز اسرار خلقت نیست به سالک تعلیم می کند ( سهروردی و مکتب اشراق: صص ۱۴۰ ۱۳۹) در پایان به ناچیز بودن این نوشتار و قلت بضاعت نگارنده معترف بوده و امید جود دارم.
قعدت فی البیت اذا ضیعت منتظرا
من رحمه الله بعد الشده الفرجا
الف) کیفیت نیاز به نبی
از آنجا که انسان همچون برخی عقول نیست که نوع آن منحصر در شخص باشد لذا بی شمار انسان وجود دارد یعنی از نوع انسان اشخاص فراوان هستند. سهروردی در اینجا این مبنا را داراست که شخص انسان نمی تواند خود به تنها قائم به خویش باشد و در واقع نوع انسان مضطر است که با دیگران از نوع خودش معامله و ازدواج و در کل رابطه داشته باشد. بنابراین در این تعامل با یکدیگر احتیاج به قانونی دارد که به آن رجوع کند، اما این قانون باید از کجا سرچشمه گیرد؟ سهروردی منفصله ای را مطرح می کند: این قانون یا از عقول خود انسان ها سرچشمه می گیرد یا غیرعقول، اما از عقول خود ایشان نیست زیرا عقول ایشان هم سطح و معارض با هم است لذا نمی توانند برای یکدیگر قانونی لحاظ کنند. پس طرف دوم قضیه باقی می ماند که این قانون باید توسط شخصی از طرف خداوند ارائه شود:
....« پس ایشان ناچار باید شخصی داشته باشد که او شارعی یاریگر ایشان باشد که راهی را به ایشان نشان دهد که ایشان را به یاد آورد که به سوی پرودگار خویش در حرکت هستند و ایشان را از روزی که ینادون فیه من کان قریب (۵۰/۴۰) و تشق الارض عنهم سراعا (۵۰/۴۳) و یذکر هم ربهم و یهدی الحق و الی صراط مستقیم (۲/۲۰۹) بترساند و او باید با نشانه هایی دال بر این که او از سوی پرودگار عالم که قادر و فاخر و منتقم است تخصص یابد (تلویحات :۹۶) ».
ب) شرایط
اکنون که شرایط برهانی جهت انزال رسل و قانون الهی در برهان آورده شد شایسته است شرایط عمومی نبی را از نظر ایشان که پهلو به پهلوی وحی می زند بررسی نماییم. شرط اول در نبوت آن است که از آسمان باشد، اما مامور به اصلاح نوع باشد و جهت این اصلاح باید علومی داشته باشد که از غیر تعلم بشری حاصل شده باشد . سهروردی حدس را نیز از شرایط نبی می داند. نبی باید متصل به عقل فعال باشد و هیولای عالم تحت تصرف وی باشد تا بر زلزله ها و خسوف ها و حرکات و سکونات عالم محیط باشد و بر مغیبات و امور جزئیه درگذشته و آینده واقف است. (تلویحات: ۹۵)
به نظر وی این گونه نیست که نبی باید علمی افزون بر همه دانشمندان و علما داشته باشد چه بسا عالمی وجود داشته باشد که از نبی دارای علمی بیشتر باشد.
لازم نیست که هر یک از انبیاء در حقایق به طبقه علیا باشد که بسیاری از محققان و علمای این امت همچون ابی بکر، عمر، عثمان، علی، خدیجه، حسن بصری، ذوالنون مصری، سهل تستری، بایزید، ابراهیم ادهم، جنید و شبلی، رضوان الله تعالی علیهم و امثال ایشان بر انبیاء بنی اسرائیل به علوم افزوده باشند. (پرتو نامه: ۷۵)
سهروردی در شرایط ماقبل نبوت دیدگاه هایی مشایی دارد. به نظر وی کامل ترین و فاضل ترین انسان آن است که نفس او عاقل به بالفعل گردد یعنی صورت معقولات به برهانی یقین برای او حاصل گردد، هیئات صالح و اخلاق زیبا در او پدیدار شود تا به عقول مفارق یکی شود و از این انسان ها کامل ترین آن است که به مرتبه نبوت نائل آید و خواصی دارا شود که انسان های دیگر دارای این خواص نیستند، ازجمله این خواص این است که سخن خداوند را می شنوند فرشته ها را می بینند و چنین شخصی به نظر وی در عالم وجودش جایز و برای بقاء نوع انسان وجودش واجب است. (یزدان شناخت: ۴۵)
سهروردی در تبیین فلسفی مساله قدرت عقلی و علمی نبی به تحلیل این مساله می پردازد. به دلیل شدت اتصال نبی به عالم عقل و جواهر فرشتگان او می تواند در زمان اندکی همه معقولات را تحصیل نماید و در هر مساله ای حدود وسط آن مساله برای او حاصل شود بدون معلم و کتاب همه معقولات نزد او حاضر می شود. نزد سهروردی این شخص با چنین صفاتی خلیفه خدا روی زمین است و این نفوس قدسی و پاک در ۳ جنبه نظری، علمی و آثار طبیعی با یکدیگر در تفاوت هستند.
ازجمله دیگر رسالات نبی ارائه عبادات به مردم است. عبادات ممکن است «وجودیه» که نفع می رساند مانند اذکار و نمازها که ایشان را به سمت خدای تعالی سوق می دهد و ممکن است «عدمیه» باشد و ایشان را پاک گرداند مانند روزه و وجودی نافع باشد برای ایشان و غیر ایشان مانند پرداخت زکات و صدقات و عدمی متعدی باشد مانند خودداری از آزار نوع و جنس و سکوت و مانند آن.
ج) علت انذار و اطلاع بر مغیبات
سهروردی در جهت تببین فلسفی و عقلی و شهودی «نبوت» باید بتواند صفات خاص نبی را که او را نبی ساخته است تببین ساخته و افعال صادر از نبی را تعقلی کند.
«هنگامی که انسان از حواس پنج گانه ظاهر جدا می گردد از مشتغلات تخیل نیز رها می شود بنابراین بر امور غیبه آگاه می گردد و شاهد این مطلب خواب های صادق است به درستی که نور مجرد هنگامی که در حجاب نباشد و جرمی نباشد غیر از شواغل برازخ بین آن و انوار مدبر فلکی حجابی قابل تصور نیست در این حال نور اسفهبدی دارای حجاب شواغل ظاهر و باطن است پس هنگامی که از حواس ظاهر خلاص می شود و حس باطن ضعیف گردد به سوی انوار آزاد می شود و بر نقوشی که در برازخ علویه برای کائنات است اطلاع می یابد. (شرح حکمه الاشراق شیرازی: ۵۰۱ و ۵۰۰)».
سهروردی انگشت بر جایی می گذارد که امری آن گونه پیچیده نیست و تبیین عقلی دارد . خواب در انسان به دلیل تعطیل حواس ظاهر نمونه خوبی است یا بیمارانی که اشتغال کمتری نسبت به حواس ظاهر و بدن خویش دارند یا برخی کاهنین که به دلیل استمرار در تمرین قلت اشتغال به بدن آماده اطلاع بر امور غیبی شده اند همه شاهد بر مدعاست. شیرازی در شرح بر حکمه الاشراق اشاره می کند بسیاری از مردم بنابر تواتر که احتمال کذب در آن نمی رود از خواب های صادقانه سخن رانده اند و بسیاری از خود ما تجربه این امر را در خواب های خویش داشته ایم پس اگر نفس انسانی در حالت خواب و بیداری می تواند از غیب اطلاع یابد پس مانعی ندارد که در حالت بیداری و صحت این امر برای نفس انسانی پدیدار شود. (شرح حکمه الاشراق: ۵۰۰)
بنابراین اگر برای نفس انسانی چنین قوتی حاصل شود یا آن که مانع شاغل از بین برود چنین اطلاعی اتفاق می افتد، اما به محض ضعف نفسی یا پدیداری شاغل حسی این اطلاع از بین می رود، اما برای انبیاء این امر به گفته شارح حکمه الاشراق «اصلی» است. یعنی ایشان به دلیل قوت نفوسشان، اشتغالشان به بدن ایشان را از اتصال به عالم علوی و اکتساب علم غیبی در حالت صحت و بیداری بازنمی دارد، بلکه ایشان بین این دو امر جمع می کنند، چراکه نفوس ایشان دارای چنان قوت و نیرویی است که هر دو جانب را دربر می گیرد، اما این که این نفوس چگونه و از چه جایی مغیبات را دریافت می دارند به این صورت است که به نظر سهروردی انوار مدبر فلکی وجود دارند که عالم به جزییات کائنات هستند و صورت های کائنات، همه در مدبرات فلکی ترسم گشته اند.
در نگاه ایشان آنچه نفوس انبیاء از وحی تلقی دارند دارای سنخیت با خواب های نفوس است. خواب های نفوس نیز دارای انواع مختلف است برخی به دلیل شدت اتصال آن نفس به عالم روحانی احتیاجی به تعبیر ندارد برخی به دلیل ضعف اتصال، اما به دلیل سنخیت و مناسبت قابل تعبیر هستند و برخی نیز تعبیری ندارند و از آن تعبیر به اضغاث احلام می گردد که خود تفصیل جدایی دارند که در ما نحن فیه فرصت مطرح کردن آن نیست، اما آنچه در بیداری تلقی می شود بر ۲ نوع است:
۱) نفس قوی است و همه جوانب را دربر می گیرد، بدن نیز او را از اتصال به مبادی بازنمی دارد و متخیله نیز چنان قوی است که حس مشترک را از حواس ظاهر بازمی دارد پس مانعی ندارد که این نفس در بیداری آنچه را که خواب دیدگان می بیند بدون تفاوت می بیند. ازجمله اینها آنچه صریح است هیچ احتیاجی به تاویل ندارد و برخی هم احتیاج به تاویل دارد.
۲) نفس به قوت آنچه گفته شد نباشد پس در حال بیداری از آنچه که حس را مدهوش می نماید و خیال را حیران می سازد کمک می گیرد. به نظر سهروردی نقوش کائنات ازلا و ابدا در برازخ علوی محفوظ است و واجب التکرار است. این نقوش واجب التکرار هستند، زیرا اگر در برازخ نقوش غیرمتناهی برای حوادث مترتب باشد هیچ چیزی نمی آید مگر بعد از چیز دیگر پس این نقوش از این سلسله های مجتمع مترتب می آید که متناقض آنچه است که بر آن برهان آورده می شود که محال است. شارح حکمه الاشراق معتقد است که این امر اعاده معدوم را لازم نمی آورد بلکه شبیه این امور اتفاق می افتد. سهروردی تاکید دارد که این علوم که نبی به دست می آورد از نفوس فلکی است.
صاحب انذار نبوت، کاهن یا کسی که خواب های صادقانه می بیند علم خود را به اشیاء در ذات خویش و لذاته ایجاد نمی کند؛ چراکه عجز او در این کار ظاهر است؛ چراکه او نمی تواند این علم را ایجاد نماید و احاطه بر امور گذشته و حال و آینده ندارد (شرح حکمه الاشراق: ۵۰۸) نکته اصلی آن است که صور کائنات در برازخ فلکی جمع هستند و شخص این صور را از آن برازخ استفاده می نماید.
د) آنچه از مغیبات تلقی می شود
آنچه از مغیبات تلقی می شود گاهی بر این اشخاص در سطرهایی نوشته شده است، گاهی با شنیدن صدای صوت است که گاهی لذیذ است و گاهی وحشتناک و گاهی این اشخاص صور موجودات را دریافت می دارند و گاهی صور زیبای انسانی را می بینند که در غایت زیبایی ایشان را مورد خطاب قرار می دهند و گاهی مثل معلقه را می بینند و چیزهای دیگر. به نظر سهروردی آنچه در بالا گفته شد هم مثل قائمه هستند (شرح حکمه الاشراق شیرازی: ۵۱۱) همه صور و اعراضی که در عالم مثال در خواب و بیداری مشاهده می شوند اشباح محض هستند و همه در آنچه در این خواب ها و بیداری مشاهده می شوند اشباح محض هستند و همه آنچه در این خواب ها و بیداری ها اتفاق می افتد بر سبیل تخیل است.
آنچه در عالم مثال است جواهر بسیط است که به ذات خویش قائم است و تجرد از ماده دارد لذا تزاحم و تمانعی درآن رخ نمی دهد. سهرودی قائل است آنچه نبی به صورت صوت دریافت می دارد تموج هوا نیست بلکه مثال صوت است و او همان صوت حقیقی است بنابراین در افلاک اصوات و نغماتی وجود دارد که احتیاجی به هوا ندارد و نغمه ای لذیذتر از آن نغمات وجود ندارد و شوقی آنجا وجود دارد که در جای دیگری نیست. (شرح حکمه الاشراق سهروردی : ۵۷۳)
کسانی که اهل تجرد هستند دارای مقام خاصی هستند که در این مقام قادر بر ایجاد مثل قائم هستند بر هر نحوی که بخواهند. سهروردی نام این مقام را مقام کن می نهد. به نظر وی هر کس این مقام را ببیند به وجود عالم دیگری غیر از برازخ که مثل معلقه در آن هستند ایمان می آورد.
سهروردی بر این عقیده است که آنچه پیغمبران و اولیاء اهل کشف در حال مکاشفه می شنوند به هیچ وجه نتیجه تموج هوا نمی باشد، صوت و صدایی که در گوش اولیاء و اهل کشف طنین افکن می شود از صداهای عالم محسوس به شمار نمی آید زیرا اگر این گونه اصوات در عالم محسوسی طنین افکن شده باشد لازمه آن این است که هر کسی که دارای گوش سالم بوده باشد از شنیدن آن بهره مند شود در حالی که آنچه برای اهل کشف قابل شنیدن است برای غیر اهل کشف به هیچ وجه قابل شنیدن نمی باشد در مورد مساله رویت نیز وضع بر همین منوال است.
در روایات اسلامی آمده است که پیغمبر (ص) در حضور بسیاری از صحابه جبرئیل را به صورت شخص دحیه کلبی مشاهده می نموده است، ولی آنچه مسلم است این است که سایر مردم از دیدن آنچه پیغمبر (ص) آن را مشاهده می نموده است محروم بوده اند. (شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی: ۳۷۴)
ذ) افعال خارق عادت
گفته شد که ازجمله صفات نبی انجام افعال خارق عادت و احاطه بر عالم است. سهروردی ضمن ارائه مثال در این باره باز هم به ذکر برخی افعال می پردازد تا ذهن را به موضوع نزدیک سازد. وی با ذکر مثال انسانی که روی دیواری راه می رود و با تخیل سقوط، سقوط می نماید و مثال های دیگری که وافی مقصود است به این بحث تقرب می نماید. بنابراین تعجبی ندارد که برخی نفوس دارای قوتی الهی باشند که گویا همه عالم از ایشان اطاعت می نماید و همه عالم بدن او می گردد که هر لحظه بر تصرف آن قادر است. (تلویحات: ۹۷)
نویسنده: احسان - منصوری
منبع: ماه نامه - نقطه - ۱۳۸۶ - شماره ۲۲، آذر
منابع:
۱- سهروردی و مکتب اشراق، مهدی امین رضوی ترجمه مجدالدین کیوانی، نشر مرکز، اول، تهران، ۱۳۷۷ ه . ش.
۲- شرح حکمهالاشراق، شمسالدین محمد شهرزوری، تصحیح حسین ضیایی تربتی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، اول، تهران، ۱۳۷۲ ه . ش.
۳- ........، قطبالدین شیرازی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، اول، تهران، ۱۳۸۳ ه . ش.
۴- شرح قصه غربت غربی، دکتر پرویز عباس داکانی، نشر تندیس، اول، ۱۳۸۰ ه . ش.
۵- شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، حکمت، دوم، ۱۳۶۶ ه . ش.
۶- مجموعه مصنفات شیخ اشراق، شهابالدین یحیی سهروردی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، چهارم، ۱۳۸۰ ه . ش.
۷- معرفت و اشراق در اندیشه سهروردی، دکتر حسین ضیایی، ترجمه سیما نوربخش، نشر و پژوهش فرزانروز، اول، ۱۳۷۴ ه . ش.
کلید واژگان: سهروردی، وحی و نبوت، نور اسفهبدی، برازخ فلکی، مغیبات.
فلسفه سهروردی به نوعی فلسفه «انوار» است. انوار مجرده، عارضی و حتی برازخ نقش مهمی را در فلسفه او بازی می نمایند. سهرودی دغدغه تبیین مسائل اسلامی و ازجمله وحی و نبوت را نیز در ذهن می پروراند. او این کار را به راحتی به وسیله همان نکته اصلی فلسفه خویش یعنی اشراق و مشاهده به انجام می رساند. اشراق نورالانوار به مرتبه انسانی توسط اصول میانجی معین تکثیر شده و انوار قاهر و مدبر وجود دارد (معرفت و اشراق در اندیشه سهروردی: ۱۵۱) .
سهروردی در این امر وامدار بسیاری از احادیث نبوی و ولوی است که به تبیین این مساله می پردازند. مساله مثالی بودن آنچه به نبی نازل می شود نکته ای است که فراوان در شرع به آن اهمیت داده شده است.
نکته مهم دیگر آن که سهروردی به این امر توجه دارد که آنچه به عنوان وحی یا انزال مغیبات از آن تعبیر می شود از عوالم بالا می آید و چیزی نیست که خود شخصی موجد آن باشد. سهروردی در متون زیبای اشاره ای نیز به این امر صریحا توجه داشته است :سپس مرد پیر یعنی جبرئیل بزرگ فرشته وحی و واسطه میان عالم تجرد و عالم برزخ اسرار باطنی لازم برای فهم معنای حقیقی قرآن را که چیزی جز اسرار خلقت نیست به سالک تعلیم می کند ( سهروردی و مکتب اشراق: صص ۱۴۰ ۱۳۹) در پایان به ناچیز بودن این نوشتار و قلت بضاعت نگارنده معترف بوده و امید جود دارم.
قعدت فی البیت اذا ضیعت منتظرا
من رحمه الله بعد الشده الفرجا
الف) کیفیت نیاز به نبی
از آنجا که انسان همچون برخی عقول نیست که نوع آن منحصر در شخص باشد لذا بی شمار انسان وجود دارد یعنی از نوع انسان اشخاص فراوان هستند. سهروردی در اینجا این مبنا را داراست که شخص انسان نمی تواند خود به تنها قائم به خویش باشد و در واقع نوع انسان مضطر است که با دیگران از نوع خودش معامله و ازدواج و در کل رابطه داشته باشد. بنابراین در این تعامل با یکدیگر احتیاج به قانونی دارد که به آن رجوع کند، اما این قانون باید از کجا سرچشمه گیرد؟ سهروردی منفصله ای را مطرح می کند: این قانون یا از عقول خود انسان ها سرچشمه می گیرد یا غیرعقول، اما از عقول خود ایشان نیست زیرا عقول ایشان هم سطح و معارض با هم است لذا نمی توانند برای یکدیگر قانونی لحاظ کنند. پس طرف دوم قضیه باقی می ماند که این قانون باید توسط شخصی از طرف خداوند ارائه شود:
....« پس ایشان ناچار باید شخصی داشته باشد که او شارعی یاریگر ایشان باشد که راهی را به ایشان نشان دهد که ایشان را به یاد آورد که به سوی پرودگار خویش در حرکت هستند و ایشان را از روزی که ینادون فیه من کان قریب (۵۰/۴۰) و تشق الارض عنهم سراعا (۵۰/۴۳) و یذکر هم ربهم و یهدی الحق و الی صراط مستقیم (۲/۲۰۹) بترساند و او باید با نشانه هایی دال بر این که او از سوی پرودگار عالم که قادر و فاخر و منتقم است تخصص یابد (تلویحات :۹۶) ».
ب) شرایط
اکنون که شرایط برهانی جهت انزال رسل و قانون الهی در برهان آورده شد شایسته است شرایط عمومی نبی را از نظر ایشان که پهلو به پهلوی وحی می زند بررسی نماییم. شرط اول در نبوت آن است که از آسمان باشد، اما مامور به اصلاح نوع باشد و جهت این اصلاح باید علومی داشته باشد که از غیر تعلم بشری حاصل شده باشد . سهروردی حدس را نیز از شرایط نبی می داند. نبی باید متصل به عقل فعال باشد و هیولای عالم تحت تصرف وی باشد تا بر زلزله ها و خسوف ها و حرکات و سکونات عالم محیط باشد و بر مغیبات و امور جزئیه درگذشته و آینده واقف است. (تلویحات: ۹۵)
به نظر وی این گونه نیست که نبی باید علمی افزون بر همه دانشمندان و علما داشته باشد چه بسا عالمی وجود داشته باشد که از نبی دارای علمی بیشتر باشد.
لازم نیست که هر یک از انبیاء در حقایق به طبقه علیا باشد که بسیاری از محققان و علمای این امت همچون ابی بکر، عمر، عثمان، علی، خدیجه، حسن بصری، ذوالنون مصری، سهل تستری، بایزید، ابراهیم ادهم، جنید و شبلی، رضوان الله تعالی علیهم و امثال ایشان بر انبیاء بنی اسرائیل به علوم افزوده باشند. (پرتو نامه: ۷۵)
سهروردی در شرایط ماقبل نبوت دیدگاه هایی مشایی دارد. به نظر وی کامل ترین و فاضل ترین انسان آن است که نفس او عاقل به بالفعل گردد یعنی صورت معقولات به برهانی یقین برای او حاصل گردد، هیئات صالح و اخلاق زیبا در او پدیدار شود تا به عقول مفارق یکی شود و از این انسان ها کامل ترین آن است که به مرتبه نبوت نائل آید و خواصی دارا شود که انسان های دیگر دارای این خواص نیستند، ازجمله این خواص این است که سخن خداوند را می شنوند فرشته ها را می بینند و چنین شخصی به نظر وی در عالم وجودش جایز و برای بقاء نوع انسان وجودش واجب است. (یزدان شناخت: ۴۵)
سهروردی در تبیین فلسفی مساله قدرت عقلی و علمی نبی به تحلیل این مساله می پردازد. به دلیل شدت اتصال نبی به عالم عقل و جواهر فرشتگان او می تواند در زمان اندکی همه معقولات را تحصیل نماید و در هر مساله ای حدود وسط آن مساله برای او حاصل شود بدون معلم و کتاب همه معقولات نزد او حاضر می شود. نزد سهروردی این شخص با چنین صفاتی خلیفه خدا روی زمین است و این نفوس قدسی و پاک در ۳ جنبه نظری، علمی و آثار طبیعی با یکدیگر در تفاوت هستند.
ازجمله دیگر رسالات نبی ارائه عبادات به مردم است. عبادات ممکن است «وجودیه» که نفع می رساند مانند اذکار و نمازها که ایشان را به سمت خدای تعالی سوق می دهد و ممکن است «عدمیه» باشد و ایشان را پاک گرداند مانند روزه و وجودی نافع باشد برای ایشان و غیر ایشان مانند پرداخت زکات و صدقات و عدمی متعدی باشد مانند خودداری از آزار نوع و جنس و سکوت و مانند آن.
ج) علت انذار و اطلاع بر مغیبات
سهروردی در جهت تببین فلسفی و عقلی و شهودی «نبوت» باید بتواند صفات خاص نبی را که او را نبی ساخته است تببین ساخته و افعال صادر از نبی را تعقلی کند.
«هنگامی که انسان از حواس پنج گانه ظاهر جدا می گردد از مشتغلات تخیل نیز رها می شود بنابراین بر امور غیبه آگاه می گردد و شاهد این مطلب خواب های صادق است به درستی که نور مجرد هنگامی که در حجاب نباشد و جرمی نباشد غیر از شواغل برازخ بین آن و انوار مدبر فلکی حجابی قابل تصور نیست در این حال نور اسفهبدی دارای حجاب شواغل ظاهر و باطن است پس هنگامی که از حواس ظاهر خلاص می شود و حس باطن ضعیف گردد به سوی انوار آزاد می شود و بر نقوشی که در برازخ علویه برای کائنات است اطلاع می یابد. (شرح حکمه الاشراق شیرازی: ۵۰۱ و ۵۰۰)».
سهروردی انگشت بر جایی می گذارد که امری آن گونه پیچیده نیست و تبیین عقلی دارد . خواب در انسان به دلیل تعطیل حواس ظاهر نمونه خوبی است یا بیمارانی که اشتغال کمتری نسبت به حواس ظاهر و بدن خویش دارند یا برخی کاهنین که به دلیل استمرار در تمرین قلت اشتغال به بدن آماده اطلاع بر امور غیبی شده اند همه شاهد بر مدعاست. شیرازی در شرح بر حکمه الاشراق اشاره می کند بسیاری از مردم بنابر تواتر که احتمال کذب در آن نمی رود از خواب های صادقانه سخن رانده اند و بسیاری از خود ما تجربه این امر را در خواب های خویش داشته ایم پس اگر نفس انسانی در حالت خواب و بیداری می تواند از غیب اطلاع یابد پس مانعی ندارد که در حالت بیداری و صحت این امر برای نفس انسانی پدیدار شود. (شرح حکمه الاشراق: ۵۰۰)
بنابراین اگر برای نفس انسانی چنین قوتی حاصل شود یا آن که مانع شاغل از بین برود چنین اطلاعی اتفاق می افتد، اما به محض ضعف نفسی یا پدیداری شاغل حسی این اطلاع از بین می رود، اما برای انبیاء این امر به گفته شارح حکمه الاشراق «اصلی» است. یعنی ایشان به دلیل قوت نفوسشان، اشتغالشان به بدن ایشان را از اتصال به عالم علوی و اکتساب علم غیبی در حالت صحت و بیداری بازنمی دارد، بلکه ایشان بین این دو امر جمع می کنند، چراکه نفوس ایشان دارای چنان قوت و نیرویی است که هر دو جانب را دربر می گیرد، اما این که این نفوس چگونه و از چه جایی مغیبات را دریافت می دارند به این صورت است که به نظر سهروردی انوار مدبر فلکی وجود دارند که عالم به جزییات کائنات هستند و صورت های کائنات، همه در مدبرات فلکی ترسم گشته اند.
در نگاه ایشان آنچه نفوس انبیاء از وحی تلقی دارند دارای سنخیت با خواب های نفوس است. خواب های نفوس نیز دارای انواع مختلف است برخی به دلیل شدت اتصال آن نفس به عالم روحانی احتیاجی به تعبیر ندارد برخی به دلیل ضعف اتصال، اما به دلیل سنخیت و مناسبت قابل تعبیر هستند و برخی نیز تعبیری ندارند و از آن تعبیر به اضغاث احلام می گردد که خود تفصیل جدایی دارند که در ما نحن فیه فرصت مطرح کردن آن نیست، اما آنچه در بیداری تلقی می شود بر ۲ نوع است:
۱) نفس قوی است و همه جوانب را دربر می گیرد، بدن نیز او را از اتصال به مبادی بازنمی دارد و متخیله نیز چنان قوی است که حس مشترک را از حواس ظاهر بازمی دارد پس مانعی ندارد که این نفس در بیداری آنچه را که خواب دیدگان می بیند بدون تفاوت می بیند. ازجمله اینها آنچه صریح است هیچ احتیاجی به تاویل ندارد و برخی هم احتیاج به تاویل دارد.
۲) نفس به قوت آنچه گفته شد نباشد پس در حال بیداری از آنچه که حس را مدهوش می نماید و خیال را حیران می سازد کمک می گیرد. به نظر سهروردی نقوش کائنات ازلا و ابدا در برازخ علوی محفوظ است و واجب التکرار است. این نقوش واجب التکرار هستند، زیرا اگر در برازخ نقوش غیرمتناهی برای حوادث مترتب باشد هیچ چیزی نمی آید مگر بعد از چیز دیگر پس این نقوش از این سلسله های مجتمع مترتب می آید که متناقض آنچه است که بر آن برهان آورده می شود که محال است. شارح حکمه الاشراق معتقد است که این امر اعاده معدوم را لازم نمی آورد بلکه شبیه این امور اتفاق می افتد. سهروردی تاکید دارد که این علوم که نبی به دست می آورد از نفوس فلکی است.
صاحب انذار نبوت، کاهن یا کسی که خواب های صادقانه می بیند علم خود را به اشیاء در ذات خویش و لذاته ایجاد نمی کند؛ چراکه عجز او در این کار ظاهر است؛ چراکه او نمی تواند این علم را ایجاد نماید و احاطه بر امور گذشته و حال و آینده ندارد (شرح حکمه الاشراق: ۵۰۸) نکته اصلی آن است که صور کائنات در برازخ فلکی جمع هستند و شخص این صور را از آن برازخ استفاده می نماید.
د) آنچه از مغیبات تلقی می شود
آنچه از مغیبات تلقی می شود گاهی بر این اشخاص در سطرهایی نوشته شده است، گاهی با شنیدن صدای صوت است که گاهی لذیذ است و گاهی وحشتناک و گاهی این اشخاص صور موجودات را دریافت می دارند و گاهی صور زیبای انسانی را می بینند که در غایت زیبایی ایشان را مورد خطاب قرار می دهند و گاهی مثل معلقه را می بینند و چیزهای دیگر. به نظر سهروردی آنچه در بالا گفته شد هم مثل قائمه هستند (شرح حکمه الاشراق شیرازی: ۵۱۱) همه صور و اعراضی که در عالم مثال در خواب و بیداری مشاهده می شوند اشباح محض هستند و همه در آنچه در این خواب ها و بیداری مشاهده می شوند اشباح محض هستند و همه آنچه در این خواب ها و بیداری ها اتفاق می افتد بر سبیل تخیل است.
آنچه در عالم مثال است جواهر بسیط است که به ذات خویش قائم است و تجرد از ماده دارد لذا تزاحم و تمانعی درآن رخ نمی دهد. سهرودی قائل است آنچه نبی به صورت صوت دریافت می دارد تموج هوا نیست بلکه مثال صوت است و او همان صوت حقیقی است بنابراین در افلاک اصوات و نغماتی وجود دارد که احتیاجی به هوا ندارد و نغمه ای لذیذتر از آن نغمات وجود ندارد و شوقی آنجا وجود دارد که در جای دیگری نیست. (شرح حکمه الاشراق سهروردی : ۵۷۳)
کسانی که اهل تجرد هستند دارای مقام خاصی هستند که در این مقام قادر بر ایجاد مثل قائم هستند بر هر نحوی که بخواهند. سهروردی نام این مقام را مقام کن می نهد. به نظر وی هر کس این مقام را ببیند به وجود عالم دیگری غیر از برازخ که مثل معلقه در آن هستند ایمان می آورد.
سهروردی بر این عقیده است که آنچه پیغمبران و اولیاء اهل کشف در حال مکاشفه می شنوند به هیچ وجه نتیجه تموج هوا نمی باشد، صوت و صدایی که در گوش اولیاء و اهل کشف طنین افکن می شود از صداهای عالم محسوس به شمار نمی آید زیرا اگر این گونه اصوات در عالم محسوسی طنین افکن شده باشد لازمه آن این است که هر کسی که دارای گوش سالم بوده باشد از شنیدن آن بهره مند شود در حالی که آنچه برای اهل کشف قابل شنیدن است برای غیر اهل کشف به هیچ وجه قابل شنیدن نمی باشد در مورد مساله رویت نیز وضع بر همین منوال است.
در روایات اسلامی آمده است که پیغمبر (ص) در حضور بسیاری از صحابه جبرئیل را به صورت شخص دحیه کلبی مشاهده می نموده است، ولی آنچه مسلم است این است که سایر مردم از دیدن آنچه پیغمبر (ص) آن را مشاهده می نموده است محروم بوده اند. (شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی: ۳۷۴)
ذ) افعال خارق عادت
گفته شد که ازجمله صفات نبی انجام افعال خارق عادت و احاطه بر عالم است. سهروردی ضمن ارائه مثال در این باره باز هم به ذکر برخی افعال می پردازد تا ذهن را به موضوع نزدیک سازد. وی با ذکر مثال انسانی که روی دیواری راه می رود و با تخیل سقوط، سقوط می نماید و مثال های دیگری که وافی مقصود است به این بحث تقرب می نماید. بنابراین تعجبی ندارد که برخی نفوس دارای قوتی الهی باشند که گویا همه عالم از ایشان اطاعت می نماید و همه عالم بدن او می گردد که هر لحظه بر تصرف آن قادر است. (تلویحات: ۹۷)
نویسنده: احسان - منصوری
منبع: ماه نامه - نقطه - ۱۳۸۶ - شماره ۲۲، آذر
منابع:
۱- سهروردی و مکتب اشراق، مهدی امین رضوی ترجمه مجدالدین کیوانی، نشر مرکز، اول، تهران، ۱۳۷۷ ه . ش.
۲- شرح حکمهالاشراق، شمسالدین محمد شهرزوری، تصحیح حسین ضیایی تربتی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، اول، تهران، ۱۳۷۲ ه . ش.
۳- ........، قطبالدین شیرازی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، اول، تهران، ۱۳۸۳ ه . ش.
۴- شرح قصه غربت غربی، دکتر پرویز عباس داکانی، نشر تندیس، اول، ۱۳۸۰ ه . ش.
۵- شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی، دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی، حکمت، دوم، ۱۳۶۶ ه . ش.
۶- مجموعه مصنفات شیخ اشراق، شهابالدین یحیی سهروردی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، چهارم، ۱۳۸۰ ه . ش.
۷- معرفت و اشراق در اندیشه سهروردی، دکتر حسین ضیایی، ترجمه سیما نوربخش، نشر و پژوهش فرزانروز، اول، ۱۳۷۴ ه . ش.