امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

امام حسن عليه‏السلام و صلح

#1
امام حسن عليه‏السلام و صلح

جريان‏شناسى دقيق دو طيف متعارض (صالحان و ناصالحان)، نشان مى‏دهد كه، «دنيازدگى و عدم ديندارى» مردم، موجب پذيرش صلح از سوى امام حسن عليه‏السلام شد. از اين رو، آن حضرت، اين دو را به عنوان عامل صلح معرفى و با تعبير «عبيد الدنيا» از آنان ياد كرد.1 نقاط اوج اين رويكرد را مى‏توان در استقبال نكردن مردم از حضور در اردوگاه جنگ امام حسن عليه‏السلام يافت؛ به گونه‏اى كه امام حسن عليه‏السلام فرمود: «… شگفتا از مردمى كه پى در پى نه حيا دارند، نه دين… اف بر شما اى بردگان دنيا»!2 امام همچنان خطاب به مردم فرمود: «معاويه ما را به چيزى فراخوانده است كه عزت و عدالت در آن نيست؛ اگر زندگى دنيا را مى‏خواهيد، مى‏پذيريم و اين خار در چشم را تحمل مى‏كنيم و اگر مرگ را بخواهيد، آن را در راه خدا ارزانى مى‏داريم». در پاسخ امام، همه فرياد زدند: ما زندگى و ماندن را مى‏خواهيم.3 اكنون مباحث مترتب بر دنياگرايى مردم را مرور مى‏كنيم.

آثار دنياگرايى و بى‏دينى در رفتار مردم‏

اين آثار، در قالب‏هاى مختلف، خود را نشان داد. برخى محققان، اين آثار و معلول‏ها را به جاى علت صلح مطرح مى‏كنند. برخى از اين آثار، عبارتند از:

1. پيمان‏شكنى‏

وقتى سپاه قيس بن سعد، قبيله به قبيله، به معاويه پيوستند، امام فرمود: «… [پس از شهادت پدرم‏] با من به اختيار بيعت كرديد و من هم پذيرفتم و در اين راه بيرون آمدم و خدا مى‏داند كه چه تصميمى داشتم؛ ولى از شما سرزد، آن‏چه سرزد».4

2. خيانت به امام‏

رويكرد دنياگرايى مردم، به‏ويژه خواص را در قيام و صلح حسنى و در آيينه خيانت‏هايشان بايد ديد؛ چنان كه معاويه در آغازين لحظات، اكثر آن‏ها را جذب كرد؛ از جمله فرماندهى از قبيله كنده را با پانصد هزار درهم خريد و او با دويست نفر، به معاويه پيوست. امام فرمود: «من بارها به شما گفته‏ام كه شما وفا نداريد و بنده دنياييد».5

3. مصمم نبودن به مبارزه‏

وقتى جارية بن قدامه نزد امام عليه‏السلام آمد و تقاضاى حركت به سمت دشمن كرد، امام فرمود: «اگر همه اين مردم مثل تو بودند، رهسپارشان مى‏كردم؛ ولى نصف يا يك دهم مردم، اين عقيده را ندارند».6

بازتاب دنياگرايى مردم در جبهه امام‏

1. تنها ماندن امام حسن عليه‏السلام‏

در آغاز جنگ، وقتى لشكر به پل منيع رسيد، حجر بن عدى از سوى امام، مردم را در مسجد جمع كرد و كوشيد تا آنان را براى جنگ، تهييج كند؛ اما همه سكوت كردند؛ به گونه‏اى كه عدى بن حاتم برخاست و گفت: سبحان الله! چقدر سكوت شما زشت است. آيا به امام و فرزند پيامبر خود پاسخ نمى‏دهيد؟7 امام عليه‏السلام، بارها با اين حقيقت تلخ روبه‏رو شد.
امام عليه‏السلام در برابر اعتراض مردم به صلح هم فرمود: «سوگند به خدا! حكومت را به معاويه نسپردم؛ مگر اين‏كه يارانى نيافتم».8

2. نااميدى از وصول به هدف با اقدام نظامى‏

هدف اصلى نظام امامت، جامعه‏سازى و صيانت از جامعه نبوى است. جنگ و صلح، امورى فرعى‏اند كه در مسير جامعه‏سازى، به دليل تعارض بناى جامعه جديد با منافع گروه‏هايى كه از وضع سابق بهره مى‏برند، پيش مى‏آيد وگرنه ائمه فارغ از اين امور، مشغول جامعه‏سازى اسلامى و تحقق مدينة النبى مى‏شدند.
امام حسن عليه‏السلام هم در اين مسير، ناچار به جنگ شد و پس از تنهايى و نااميدى از ادامه وصول به هدف، با اقدام نظامى پيش آمد. امام، هنگام امضاى صلح‏نامه فرمود: «اينك پيش‏آمد من، به نااميدى از حقى كه زنده دارم و باطلى كه بميرانم، رسيد».9

3. پذيرش گزينه صلح‏

اين بخش از تصميم امام، پيامد طبيعى حوادث قبلى و نااميدى از وصول به هدف به وسيله جنگ بود. امام حسن عليه‏السلام، در اين باره مى‏فرمايد: «اگر يارانى داشتم، صلح نمى‏كردم». اين جمله، گوياى اين است كه امام، صلح را به عنوان يك راه اساسى، انتخاب نكرد؛ بلكه طبق وضعيت موجود، ناچار به استفاده از آن شد.10

آثار صلح‏

آيا منافعى كه امام از ترك جنگ به دست آورد، قابل رقابت با دستاورد معاويه بود و آيا دستاورد امام حسن عليه‏السلام از اين اقدام، بيشتر از دستاورد احتمالى وى از جنگ بود؟
در صورت كم ارزش بودن دستاوردهاى امام، آن حضرت، نبايد صلح را مى‏پذيرفت. آثار آينده نشان مى‏دهد كه در هر دو صورت دستاوردهاى امام، ارزشمندتر از دستاوردهاى معاويه بود. براى اين منظور بايد آثار صلح را مرور كنيم. اين آثار، عبارتند از:

1. بقاى نظام امامت‏

اصلى‏ترين اثر صلح، بقاى نظام امامت براى حفظ اسلام بود. امام در جواب ابوذر غفارى فرمود: «خواستم حافظى براى دين باقى بماند».11

2. بقاى شيعيان‏

امام به ابوسعيد عقيصا فرمود: «اگر صلح نمى‏كردم، روى زمين، كسى از شيعيان ما باقى نمى‏ماند».12

3. حفظ دين و رعايت مصلحت امت پيامبر

در آن موقعيت، روم شرقى آماده حمله به نظام اسلامى بود و جنگ داخلى، موجب وصول آنان به هدف و نابودى اساس اسلام مى‏شد.13
امام عليه‏السلام در اين باره فرمود: «ترسيدم ريشه مسلمانان از زمين كنده شود… خواستم دين خدا حفظ شود».14 گر چه اين سخن عام است و ممكن است منظور غير از خطر روم شرقى باشد، ولى اصل حفظ دين، در آن، لحاظ شده است. امام بارها اشاره مى‏كرد كه مصلحت و حكمت اين كار، هر چند پنهان، خيلى مهم است. وى نزد معاويه فرمود: «من مصلحت امت را در نظر گرفتم… و در اين كار، جز صلاح و دوام مردم را نخواستم».15

4. ترجيح امنيت بر اختلاف‏

امام، هنگام كوچ از ساباط فرمود: «انس، آسودگى و آشتى ميان مردم از جدايى، ناامنى، كينه‏ورزى و دشمنى كه شما خواهانيد، بهتر است».16

5. تأمين عزت واقعى‏

صلح هر چند در ظاهر عقب‏نشينى بود، اما در واقع، عامل عزت شيعيان و شكست‏ناپذيرى ابدى آنان شد. از اين رو، امام در برابر سليمان بن صرد كه با عنوان مذلّ المومنين به امام سلام كرد، فرمود: سوگند به خدا! اگر زير دست و در عافيت باشيد، نزد من محبوب‏تر است از اين‏كه عزيز باشيد و كشته شويد».17

مقايسه آثار جنگ و صلح

1. اقدام نظامى و تداوم جنگ، فاقد دستاورد معين و قابل اعتنايى بود و صلح تاكتيكى (ترك مخاصمه) نسبت به جنگ، ارجح بود. همچنين مقايسه دستاوردهاى دو طرف از صلح، نشان مى‏دهد كه دستاورد امام، به مراتب بيشتر بود؛ زيرا يكى از دستاوردهاى امام، از ترك مخاصمه، حفظ اصل موجوديت نظام امامت و شيعيان بود و اگر چنين نمى‏كرد اينها از بين مى‏رفتند و آن‏چه معاويه به دست آورد، وصول به حكومت بود كه البته دوام چندانى هم نياورد و با قيام امام بعدى از همين نظام امامت در خطر، به طور كلى متزلزل شد؛ اما نظام امامت، با حفظ اصل امامت و موجوديت شيعه، هر چند به گونه‏اى حداقلى، بقاى خود را تضمين كرد و موجب شد كه شيعيان در فرصت‏هاى مناسب، به بازسازى خود بپردازند.
2. ادعاى ناكارآمدى صلح، به دليل وفادار نماندن معاويه به شرايط و اعمال استبداد عليه شيعيان، صحيح نيست؛ چون تأمين هدف اصلى (تداوم نظام امامت به عنوان نگهبان انقلاب پيامبر)، به عصرهاى بعد هم مربوط مى‏شود و اين هدف، با اين صلح، تأمين شد و اقليت شيعه و اصل امامت، با حفظ موجوديت خود، از اين تنگه سخت گذشت.
3. ادعاى برابرى صلح با شكست و ذلت نيز درست نيست؛ چون با حفظ امامت و تشيع، خطر نابودى كامل آنها از بين رفت و هيچ پيروزى‏اى از اين بالاتر نيست.
4. تدبير صلح در برابر خطراتى كه اساس تشيع، اسلام و امامت را تهديد مى‏كرد، نشان مى‏دهد كه اين تصميم، از روى جهل و كم‏كارى هم نبود. امام نيز با اشاره به پنهان بودن مصلحت صلح و تشبيه آن به داستان سوراخ كردن كشتى و… توسط حضرت خضر و شكايت موسى… فرمود: «وقتى من از جانب خدا امام مسلمانانم، نبايد در جنگ و صلح، مرا به نادانى متهم كنيد؛ گرچه حكمت و علت آن را ندانيد و امر بر شما مشتبه شود».
5. اتهام نداشتن خط مشى ثابت توسط ائمه نيز درست نيست؛ زيرا هدف اصلى، حفاظت از نظام پيامبر و جامعه‏سازى اسلامى، در سايه حفظ امامت است كه طبق شرايط، به شيوه‏هاى مختلفى اجرا مى‏شود. صلح يا جنگ، هدف نيستند تا ائمه متهم به تشتت و پراكندگى هدف‏ها شوند؛ بلكه شيوه‏هاى وصول به هدف مى‏باشند. از اين رو، شهيد مطهرى، چنين معتقد است: «اگر واقعاً امام حسن به جاى امام حسين بود، كار امام حسين را مى‏كرد و اگر امام حسين به جاى امام حسن بود، كار امام حسن را مى‏كرد».18
6. اين صلح، از روى روحيه سازشكارى و ترس و راحت كردن خود نبود. از اين رو، امام در پاسخ عبدالله بن زبير فرمود: «گمان مى‏كنى من از روى ترس و زبونى با معاويه صلح كردم… واى بر تو! هرگز ترس و ناتوانى در من راه ندارد. علت صلح من، وجود يارانى همچون تو بود كه ادعاى دوستى با من داشتند و در دل، نابودى مرا آرزو مى‏كردند».19

نتيجه‏

دليل اصلى پيشنهاد صلح از سوى معاويه، رسيدن به حكومت، با هزينه كم بود و عامل اصلى در پذيرش صلح از سوى امام‏عليه‏اسلام، عدم همراهى و فداكارى مردم، به ويژه خواص بود كه ناشى از دنياگرايى و راحت‏طلبى آنان بود و به بروز رفتارهايى چون پيمان‏شكنى، خيانت و… انجاميد. بازتاب اين رفتارها، موجب تنها ماندن امام، نااميدى از وصول به هدف به وسيله جنگ و پذيرش ترك مخاصمه بود. آثار صلح (بقاى نظام امامت، شيعيان، دين و …) هم نشان داد كه دستاورد امام، به مراتب بيشتر از دستاورد معاويه بود. اين آثار، گوياى اين است كه اين صلح، كارآمد، برابر با پيروزى، هوشيارانه، براساس حفظ خط مشى اصلى و بر طبق رعايت مصالح امت اسلامى بود. اين صلح، آثارى را در پى داشت كه قيام حماسى امام حسين عليه‏السلام آن را تكميل و بقاى اسلام را تضمين كرد.
براى مطالعه بيشتر در اين زمينه، به آثار زير مراجعه نماييد:

1. حقايق پنهان، پژوهشى از زندگى سياسى امام حسن مجتبى، احمد زمانى.
2. صلح امام حسن، پرشكوه‏ترين نرمش قهرمانانه تاريخ، شيخ راضى آل‏ياسين، ترجمه سيد على خامنه‏اى.
3. فصلنامه فرهنگ كوثر، ش 55 (ويژه‏نامه امام حسن(ع)، ش 56).
4. سيرى در سيره ائمه اطهار، شهيد مرتضى مطهرى.
1. مجلسى، بحارالانوار، ج 44، ص 21.
2. همان؛ به نقل از راوندى، الخرائج و الجرائح، ج 2، ص 575.
3. بحارالانوار، ج 44، ص 21.
4. الفتوح، ج 4، ص 290.
5. بحارالانوار، ج 44، ص 20.
6. همان، ج 34، ص 18.
7. مقاتل الطالبيين، ص 59.
8. طبرسى، احتجاج، ج 2، ص 71.
9. شيخ صدوق، علل الشرايع، ص 221.
10. نمونه‏اى در پاسخ امام به زيد بن وهب جهنى؛ ر.ك. احتجاج، ج 2، ص 69.
11. حقايق پنهان، ص 215.
12. بحارالانوار، ج 44، ص 1.
13. پيشوايى، سيره پيشوايان، ص 97.
14. حقايق پنهان، ص 197.
15. بحارالانوار، ج 44، ص 54.
16. الفتوح، ج 3، ص 289 و 295.
17. الامامة و السياسة، ص 163.
18. سيرى در سيره ائمه اطهار، 60.
19. حياة الامام الحسن بن على، ج 2، ص 280.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Science بیست سخن از امام رضا (ع)
  نظر امام علی راجع به عمر ابن خطاب
  بیست سخن از امام حسن (ع)
  بیست سخن از امام صادق (ع)
Star بیست سخن از امام حسین (ع)
Star2 بیست سخن از امام علی (ع)
  زیباترین جذابترین خطبہ کہ شنیدم (نقد خلافت بعد رحلت پیامبر از زبان امام علی)
  مناجات با امام زمان (عج)
Star آیت‌الله علوی گرگانی: موضوعاتی نظیر دوچرخه‌سواری بانوان مورد رضایت امام زمان(عج) نیست
  عکس های مذهبی از حرم امام رضا در مشهد مقدس

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان