تفسیر سوره نساء آیات(66 الی 72)
وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِيَارِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلاَّ قَلِيلٌ مِّنْهُمْ وَلَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْراً لَّهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتاً (66)وَإِذاً لَّآتَيْنَاهُم مِّن لَّدُنَّا أَجْراً عَظِيماً (67) وَلَهَدَيْنَاهُمْ صِرَاطاً مُّسْتَقِيماً (68)
«و اگر ما بر آنان مينوشتيم» يعني: مقرر ميداشتيم و فرض ميگردانيديم
«كه خود را بكشيد» همچنان كه بر بنياسرائيل چنين مقرر داشتيم
«يا از خانههاي خويش بيرون رويد» يعني: از دار و ديار خويش هجرت كنيد
«اين كار را جز اندكي از آنان» كه خود را براي خداوند متعال خالص ساختهاند
«نميكردند» بدان جهت كه كار دين بر ناخالصان دشوار است و مخلصان هم كه نادراند.
اين آيه كريمه بيانگر مقدار حقي است كه حق تعالي بر بندگانش دارد و آن اين است كه بايد او را در شرع و امرش اطاعت كنند، پس اگر حق تعالي بندگانش را بهقتل همديگر دستور ميداد، يا به اين كه خودكشي كنند، يا به ترك منازل وموطنشان تن در دهند، بيگمان اطاعت حضرت وي بر بندگانش واجب بود، اما اگر او اين كار را ميكرد، جز اندكي از بندگانش فرمانش را اجرا نميكردند.
در بيان سبب نزول آيه كريمه روايت شده است: جماعتي از صحابه كه عمرt از زمره آنان بود، در هنگام نزول اين آيه گفتند: اگر پروردگار ما بر ما چنين مقرر ميداشت، ما فرمان او را بهكار ميبستيم، ولي ستايش او را كه ما را از چنين تكاليف سختي عافيت بخشيد. پس رسول خداص فرمودند: «همانا از امت من مرداني هستند كه ايمان در دلهايشان پايدارتر از كوههاي محكم و استوار است».
«و اگر آنان آنچه را كه بدان پند داده ميشوند» از پيروي شرع و انقياد رسول خداص
«بهكار ميبستند؛ قطعا» اين كار
«برايشان بهتر بود» در دنيا و آخرت
«ومحكمتر» بود
«در استواري» گامهايشان بر حق و پايداري و ثبات ايمانهايشان وقطعا آنها در اين هنگام در امر دين خويش لحظهاي ترديد و اضطراب به خود راه نميدادند
«و در آن صورت» يعني: درصورتي كه در قبال اوامر ما چنين گوش بهفرمان ميبودند، ما هم
«يقينا پاداشي بزرگ» و مستمر
«از نزد خويش به آنانميداديم» كه هرگز قطع نميشد
«و قطعا آنان را به راهي راست هدايت ميكرديم» ودلهايشان را بهسوي آن راهياب ميساختيم.
وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاء وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقاً (69)
«و كساني كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند، در زمره كساني هستند كه خداوند بر آنان انعام نموده است» به وارد نمودنشان در بهشت و رساندنشان به آنچه كه برايشان
«از» همراهي
«پيامبران و صديقان» آماده نموده است. صديقان پيروان فاضلانبياي عظام: هستند. صديق: كسي است كه تصديق به دين خداوندY و كتابها و پيامبرانش را به نهاييترين مراتب خود رسانده و در اين ميدان به جايگاههاي بلندي رسيدهاست، بهطوري كه ظاهرش آراسته به صداقت و باطنش در حال مراقبه وحضور است.
«و» نيز كساني كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند، در زمره كسانيهستند كه حق تعالي برايشان همراهي
«شهيدان» راه خود
«و» همراهي
«صالحان» يعني: صاحبان اعمال شايسته را كه احوالشان به صلاح و سامان آمده و اعمالشان نيكو گشته، آماده نموده است
«و اينان نيك رفيقاني» يعني: همرهان و همدماني
«هستند». ابنكثير ميگويد: «معناي اين حديث شريف كه آنحضرتص به هنگام رحلتشان فرمودند، نيز همين است: اللهم الرفيق الأعلى: بارخدايا! رفيق والاتر و برتر را انتخاب ميكنم». همانگونه كه از احاديث ديگر نيز بر ميآيد؛ هيچ پيامبري نيست، جز اين كه در بيماري وفات خويش، ميان دنيا وآخرت مخير ساخته شده است.
از عائشه رضيالله عنها در بيان سبب نزول آيه كريمه روايت شدهاست كه فرمود:مردي نزد رسول اكرمص آمد و گفت: يا رسولا ! يقينا شما نزد من از خودم محبوبتريد و يقينا شما نزد من از فرزندم محبوبتريد و من چون در خانه خويش هستم و بهياد شما ميافتم، نميتوانم بر فراق شما شكيبايي كنم، پس از جا برميخيزم و نزد شما ميآيم و چون بهسوي شما مينگرم (دلم آرام ميگيرد)، اما هنگامي كه مرگ خود و شما را در پيش نظر ميآورم، ميدانم كه شما چون بهبهشت درآييد، به مقام و جايگاه والاي خويش همراه انبيا: بالا برده ميشويد، ولي اگر من به بهشت درآيم، از آن بيم دارم كه شما را نبينم! رسول خداص درپاسخ وي چيزي نگفتند تا اين كه جبرئيل فرود آمد و اين آيه را آورد: ﴿
وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ... ﴾. لذا اين آيه براي تسلي او و امثالش از مؤمنان نازل شد.
ذَلِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللّهِ وَكَفَى بِاللّهِ عَلِيماً (70)
«اين بخشش الهي است» يعني: آنچه اين مطيعان از پاداش عظيم و رفاقت وهمراهي پيامبران و صديقان به دست ميآورند، همانا فضل و بخشش الهي است
«و خدا داناي بسنده است» ميداند كه چه كسي مستحق اين بخشش و فضل است، پس او را از گروهي كه ذكر شد قرار ميدهد و از آنان كه مستحق اين گراميداشت نيستند، ممتاز ميگرداند.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ خُذُواْ حِذْرَكُمْ فَانفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُواْ جَمِيعاً (71)
«اي كساني كه ايمان آوردهايد» دربرابر دشمن سلاح برگيريد و هميشه
«بر حذر باشيد» از اين كه دشمنان دين، شما را غافلگير نموده و ريشهكن سازند، لذا هميشه بيدار، هشيار، مجهز و آماده باشيد
«پس» بپاخيزيد و براي نبرد با دشمن
«رهسپار شويد، گروهگروه» يعني: به دستهها و گروههاي جداگانه متشكل، گروهيبعد از گروهي و دستهاي پس از دستهاي. اين فرمان؛ شامل دستور جنگ به شيوه چريكي نيز ميشود
«يا بيرون رويد بهطور دسته جمعي» يعني: در تركيب يك سپاه واحد تا اين خروج دستهجمعي و انبوه شما، از جهتي بر دشمنتان سختتر وسنگينتر باشد و از سوي ديگر، از اين خطر كه دشمن در صورت خروج انفرادي شما را بربايد و از پاي در آورد، ايمن گرديد، پس در حالتي كه بهخروج دستهجمعي براي جهاد احساس نياز ميشود، بايد به طور دسته جمعي به جنگدشمن رهسپار شويد، اما اگر به بيرون آمدن بهطور دستهجمعي (نفير عام) نيازي نيست و به ميدان رفتن برخي از شما ميتواند پاسخگوي دشمن باشد، اين نيز كافي است. ولي به هر حال؛ حقيقتي كه نبايد هيچگاه از آن غفلت كنيد اين است كه: خطر كفر جز با جهاد دفع نميشود. چنانكه از وقتي مسلمانان فريضه جهاد را فراموش كردند، دشمن بر سرزمينهايشان مسلط شد و هر طماعي به داشتههايشان چشم طمع دوخت بنابراين، ميزان بازگشت به اسلام؛ جهاد در راه خدا است.
وَإِنَّ مِنكُمْ لَمَن لَّيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَابَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُن مَّعَهُمْ شَهِيداً (72)
«و قطعا از ميان شما كسي است كه درنگ و سستي ميكند» تبطئه: كندي، درنگ و تأخير است. مراد منافقاناند كه هم خود از جهاد باز مينشستند و هم ديگران را از اين امر باز مينشاندند. يعني: از جنس شما و از آنان كه در حقيقت از شما نيستند، ولي خود را در جمع شما درآورده و به شما منسوب ساختهاند و از روي نفاق در برابر شما اظهار ايمان ميكنند، كساني هستند كه مؤمنان را از جهاد سستو كند ميسازند
«پس اگر مصيبتي به شما برسد» چون قتل، يا هزيمت، يا نابودي مال و ثروت
«ميگويد» اين منافق
«خدا بر من نعمت بخشيد كه با آنان حاضر نبودم» در غير آن به من نيز همان ميرسيد كه بدانها رسيد! و بدينگونه واپسگرايي از جهاد را نعمت خداوند بر خود ميپندارد، در حاليكه از اين حقيقت غافل است كه پاداش عظيم جهاد و شهادت را از دست داده است. اين است منطق و ديدگاه منافقان كه به امور از عينك منافع شخصي خود نگاه ميكنند، نه از زاويه تكليف و واجب الهي و همه امور را به مقياس و معيار سود و زيان دنيويشان ميسنجند، نه به مقياس طاعت خدا و در عين حال شناختشان از حق تعالي بسيار ناقص و قاصر است زيرا تصور ميكنند كه تخلف و سرپيجي از دستور الهي به همراه نجات از مصايب، دليل رضاي الهي است، در حالي كه چنين نيست.