27-10-2014، 14:15
«از جمله مسائلی که به نظر من تأثیر زیادی در گرایش های مادی داشته است، توهم تضاد میان اصل «خلقت و آفرینش» از یک طرف و اصل «ترانسفورمیسم» یعنی اصل تکامل خصوصاً تکامل جانداران از طرف دیگر است و به عبارت دیگر، توهم این که «آفرینش» مساوی است با «آنی و دفعی الوجود» بودن اشیاء و «تکامل» مساوی با «خالق نداشتن اشیاء» است.» (شهید مرتضی مطهری، علل گرایش به مادیگری، ص ۱۰۱)
استاد مطهری در کتاب «علل گرایش به مادیگری» با طرح این بحث، موضعی نو در قبال مساله خلقت و تکامل انسان اتخاذ می کند که براساس آن دیگر آموزه های دینی نقطه مقابل رهیافت های علمی تلقی نخواهد شد. ایشان بر آن است که ماجرای خلقت انسان در قرآن با بیانی نمادین طرح شده نه این که تبیین واقعیتی تاریخی باشد که بخواهیم آن را در مقابل نظریات علمی قرار بدهیم که بخواهد به انکار علم از یک سو یا انکار دین از سوی دیگر بینجامد: «ما اگر مخصوصا قرآن را ملاک قرار دهیم، می بینیم قرآن داستان آدم را به صورت اصطلاح سمبلیک طرح کرده است، منظورم این نیست آدم که در قرآن آمده، نام شخص نیست، چون سمبل نوع انسان است، ابداً قطعاً آدم اول یک فرد و یک شخص است و وجود عینی داشته، منظورم این است که قرآن داستان آدم را از نظر سکونت در بهشت، اغوای شیطان، طمع، حسد، رانده شدن از بهشت، توبه و... به صورت سمبلیک طرح کرده است.» (شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۱۴)
با این وصف، می توان گفت ماجرای خلقت حضرت آدم(ع) در واقع ماجرای بعثت انسان است یعنی برگزیده شدن او از میان مخلوقات پیشین که شاید از حیث بیولوژیک شباهت های بسیار به او داشته اند اما از حیث مهمی، از آدم پایین ترند که این امتیاز ویژه، برخورداری انسان برگزیده شده، از اراده و اختیار و عقل است. خداوند متعال با بعثت انسان که در زبان دین، خلقت و در زبان علم، تکامل نامیده می شود نقطه عطفی در تاریخ حیات مخلوقات زمین بنا می گذارد که می بایست با نقطه عطف دیگری به کمال مطلوب برسد. یعنی بعثت نخست فقط از نظر زیست شناختی می تواند تکامل نامیده شود. از منظر دین، کمالی دیگر لازم است که عبارت است از اکمال و اتمام دین و بعثت پیامبری که پس از او دیگر پیامبری نخواهد آمد چنان که پس از آدم(ع) نیز انسانی دیگر از نو آفریده نشد. به بیان دیگر، اگر برگزیدگی آدم(ع) و داستان خلقت را نقطه آغاز آفرینش انسان بدانیم، برگزیدگی پیامبر اسلام(ص) و ماجرای خاتمیت را باید نقطه پایانی تلقی کنیم که به موجب آن آفرینش انسان به کمال می رسد و تکامل حقیقی و نهایی آدم تحقق پیدا می کند.
نکته ای که در اینجا حائزاهمیت است این که با بعثت، سلسله مراتب ادیان آسمانی به پایان می رسد و دین به معنای عام خود اتمام می یابد اما این تازه آغاز فرآیند اکمال و اتمام دین برگزیده یعنی اسلام است که در روز غدیر با ابلاغ مساله ولایت به پایان می رسد و رسالت نبوی با ولایت علوی گره می خورد. بنابراین آیه شریفه «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً» (مائده، ۳) همچنان که اشاره دارد به آغاز ولایت امیرالمؤمنین(ع)، ناظر به پایان رسالت نبی اکرم(ص) نیز هست و از این منظر می تواند با بعثت که آغاز رسالت حضرت ختمی مرتبت است نیز مرتبط باشد. بخصوص از آن رو که عبارت «رضیت لکم الاسلام دیناً» اشاره دارد به برگزیدگی آیین آسمانی کاملی که قرار است جایگزین ادیان پیشین باشد و نقطه شروع این جایگزینی بی شک مبعوث شدن حضرت محمد(ص) به پیامبری بوده است که آن روز مبارک را امروزه با نام مبعث می شناسیم.
اگر بعثت پیامبر(ص)، تکامل ثانی انسان باشد و در ادامه تکامل نخست او در هنگامه بعثت آدم(ع)، نسبت میان تکامل نخست و تکامل دوم بسیار جالب توجه خواهد بود. در تکامل اول ابزار فهم و درک انسانی تکامل پیدا می کند و آدم مجهز به سلاح عقل و انتخاب می شود. یعنی فرآیند تکامل زیستی او با یک جهش مهم به سرانجام رسیده و این انسان برگزیده دیگر قابل مقایسه با انسان های نخستین نیست. او اکنون می تواند بیندیشد و برگزیند و نه تنها از اسلاف خویش متمایز باشد، که از جن و ملک نیز به دلیل همین موهبت اختیار و نیز برخورداری از علم اسماء، برتر و بالاتر باشد:
«و خدا همه نام ها را به آدم آموخت، سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد و فرمود اگر راست می گویید از نام های این ها مرا خبر دهید. گفتند: منزهی تو، ما را جز آنچه خود به ما آموخته ای هیچ دانشی نیست و تو دانای حکیمی.» (سوره بقره، آیات ۳۱ و ۳۲.)
پس تکامل اول را می توان تکامل عقلی و علمی دانست. در تکامل دوم اما، آنچه به کمال می رسد راه سعادت دنیوی و اخروی است که انسان حالا باید با بهره گیری از موهبت عقل و اختیار که در مرحله اول تکامل به او ارزانی شده دست به انتخاب بزند و بهترین را برگزیند همچنان که خود او بهترین برگزیده آفریننده اش بوده است:
«ما راه را به او نمایاندیم، خواه شاکر باشد و پذیرا یا ناسپاس.» (سوره انسان، آیه ۳.)
پس تکامل دوم را هم می توان تکامل دینی و ایمانی دانست. بنابراین پیوند میان عقل و دین و علم و ایمان، این چنین تحقق می یابد و حجت بر انسان تمام می شود. عجیب این که در طول تاریخ همواره یکی از این دو تکامل نادیده انگاشته شده و بشر یا صرفا جانب عقل و علم را گرفته یا فقط بر دین و ایمان صرف تکیه و تأکید کرده است. تو گویی باید میان تفکر و شناخت از یک سو و تعبد و پرستش از سوی دیگر یکی را برگزید و بر دیگری کافر شد. حال آن که عقلانیت دینی و ایمان عالمانه نه تنها اصطلاحاتی متناقض و پارادوکسیکال نیستند بلکه همخوان با جانمایه اصلی حیات انسانی بوده و در اصل نیز برآمده از دو سیر بنیادین تکامل انسان هستند.
انسان کامل برای اوج گرفتن به هر دو بال عقل و دین یا علم و ایمان نیازمند است و اسلام در میان ادیان آسمانی تنها آیینی است که بر تعقل، تفکر و گزینش آگاهانه تأکید نموده و بر انتخابی که برآمده از حجت عقلی باشد حرمت نهاده است، همیشه و همواره، حتی وقتی موضوع انتخاب، خود این دین و آیین مبین است و نبود انتخاب دین، به ظاهر نقض غرض محسوب می شود؛ اما محاسبات خالق از محاسبات مخلوق جداست. خدای ما، خدای اسلام، با عقل و اختیار دعوت به دین و ایمان می کند و از همین روست که ما را آفریده و آدم(ع) را به عنوان اشرف مخلوقات و محمد(ص) را به عنوان خاتم پیامبران برگزیده است.
استاد مطهری در کتاب «علل گرایش به مادیگری» با طرح این بحث، موضعی نو در قبال مساله خلقت و تکامل انسان اتخاذ می کند که براساس آن دیگر آموزه های دینی نقطه مقابل رهیافت های علمی تلقی نخواهد شد. ایشان بر آن است که ماجرای خلقت انسان در قرآن با بیانی نمادین طرح شده نه این که تبیین واقعیتی تاریخی باشد که بخواهیم آن را در مقابل نظریات علمی قرار بدهیم که بخواهد به انکار علم از یک سو یا انکار دین از سوی دیگر بینجامد: «ما اگر مخصوصا قرآن را ملاک قرار دهیم، می بینیم قرآن داستان آدم را به صورت اصطلاح سمبلیک طرح کرده است، منظورم این نیست آدم که در قرآن آمده، نام شخص نیست، چون سمبل نوع انسان است، ابداً قطعاً آدم اول یک فرد و یک شخص است و وجود عینی داشته، منظورم این است که قرآن داستان آدم را از نظر سکونت در بهشت، اغوای شیطان، طمع، حسد، رانده شدن از بهشت، توبه و... به صورت سمبلیک طرح کرده است.» (شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱، ص۵۱۴)
با این وصف، می توان گفت ماجرای خلقت حضرت آدم(ع) در واقع ماجرای بعثت انسان است یعنی برگزیده شدن او از میان مخلوقات پیشین که شاید از حیث بیولوژیک شباهت های بسیار به او داشته اند اما از حیث مهمی، از آدم پایین ترند که این امتیاز ویژه، برخورداری انسان برگزیده شده، از اراده و اختیار و عقل است. خداوند متعال با بعثت انسان که در زبان دین، خلقت و در زبان علم، تکامل نامیده می شود نقطه عطفی در تاریخ حیات مخلوقات زمین بنا می گذارد که می بایست با نقطه عطف دیگری به کمال مطلوب برسد. یعنی بعثت نخست فقط از نظر زیست شناختی می تواند تکامل نامیده شود. از منظر دین، کمالی دیگر لازم است که عبارت است از اکمال و اتمام دین و بعثت پیامبری که پس از او دیگر پیامبری نخواهد آمد چنان که پس از آدم(ع) نیز انسانی دیگر از نو آفریده نشد. به بیان دیگر، اگر برگزیدگی آدم(ع) و داستان خلقت را نقطه آغاز آفرینش انسان بدانیم، برگزیدگی پیامبر اسلام(ص) و ماجرای خاتمیت را باید نقطه پایانی تلقی کنیم که به موجب آن آفرینش انسان به کمال می رسد و تکامل حقیقی و نهایی آدم تحقق پیدا می کند.
نکته ای که در اینجا حائزاهمیت است این که با بعثت، سلسله مراتب ادیان آسمانی به پایان می رسد و دین به معنای عام خود اتمام می یابد اما این تازه آغاز فرآیند اکمال و اتمام دین برگزیده یعنی اسلام است که در روز غدیر با ابلاغ مساله ولایت به پایان می رسد و رسالت نبوی با ولایت علوی گره می خورد. بنابراین آیه شریفه «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دیناً» (مائده، ۳) همچنان که اشاره دارد به آغاز ولایت امیرالمؤمنین(ع)، ناظر به پایان رسالت نبی اکرم(ص) نیز هست و از این منظر می تواند با بعثت که آغاز رسالت حضرت ختمی مرتبت است نیز مرتبط باشد. بخصوص از آن رو که عبارت «رضیت لکم الاسلام دیناً» اشاره دارد به برگزیدگی آیین آسمانی کاملی که قرار است جایگزین ادیان پیشین باشد و نقطه شروع این جایگزینی بی شک مبعوث شدن حضرت محمد(ص) به پیامبری بوده است که آن روز مبارک را امروزه با نام مبعث می شناسیم.
اگر بعثت پیامبر(ص)، تکامل ثانی انسان باشد و در ادامه تکامل نخست او در هنگامه بعثت آدم(ع)، نسبت میان تکامل نخست و تکامل دوم بسیار جالب توجه خواهد بود. در تکامل اول ابزار فهم و درک انسانی تکامل پیدا می کند و آدم مجهز به سلاح عقل و انتخاب می شود. یعنی فرآیند تکامل زیستی او با یک جهش مهم به سرانجام رسیده و این انسان برگزیده دیگر قابل مقایسه با انسان های نخستین نیست. او اکنون می تواند بیندیشد و برگزیند و نه تنها از اسلاف خویش متمایز باشد، که از جن و ملک نیز به دلیل همین موهبت اختیار و نیز برخورداری از علم اسماء، برتر و بالاتر باشد:
«و خدا همه نام ها را به آدم آموخت، سپس آنها را به فرشتگان عرضه کرد و فرمود اگر راست می گویید از نام های این ها مرا خبر دهید. گفتند: منزهی تو، ما را جز آنچه خود به ما آموخته ای هیچ دانشی نیست و تو دانای حکیمی.» (سوره بقره، آیات ۳۱ و ۳۲.)
پس تکامل اول را می توان تکامل عقلی و علمی دانست. در تکامل دوم اما، آنچه به کمال می رسد راه سعادت دنیوی و اخروی است که انسان حالا باید با بهره گیری از موهبت عقل و اختیار که در مرحله اول تکامل به او ارزانی شده دست به انتخاب بزند و بهترین را برگزیند همچنان که خود او بهترین برگزیده آفریننده اش بوده است:
«ما راه را به او نمایاندیم، خواه شاکر باشد و پذیرا یا ناسپاس.» (سوره انسان، آیه ۳.)
پس تکامل دوم را هم می توان تکامل دینی و ایمانی دانست. بنابراین پیوند میان عقل و دین و علم و ایمان، این چنین تحقق می یابد و حجت بر انسان تمام می شود. عجیب این که در طول تاریخ همواره یکی از این دو تکامل نادیده انگاشته شده و بشر یا صرفا جانب عقل و علم را گرفته یا فقط بر دین و ایمان صرف تکیه و تأکید کرده است. تو گویی باید میان تفکر و شناخت از یک سو و تعبد و پرستش از سوی دیگر یکی را برگزید و بر دیگری کافر شد. حال آن که عقلانیت دینی و ایمان عالمانه نه تنها اصطلاحاتی متناقض و پارادوکسیکال نیستند بلکه همخوان با جانمایه اصلی حیات انسانی بوده و در اصل نیز برآمده از دو سیر بنیادین تکامل انسان هستند.
انسان کامل برای اوج گرفتن به هر دو بال عقل و دین یا علم و ایمان نیازمند است و اسلام در میان ادیان آسمانی تنها آیینی است که بر تعقل، تفکر و گزینش آگاهانه تأکید نموده و بر انتخابی که برآمده از حجت عقلی باشد حرمت نهاده است، همیشه و همواره، حتی وقتی موضوع انتخاب، خود این دین و آیین مبین است و نبود انتخاب دین، به ظاهر نقض غرض محسوب می شود؛ اما محاسبات خالق از محاسبات مخلوق جداست. خدای ما، خدای اسلام، با عقل و اختیار دعوت به دین و ایمان می کند و از همین روست که ما را آفریده و آدم(ع) را به عنوان اشرف مخلوقات و محمد(ص) را به عنوان خاتم پیامبران برگزیده است.