23-10-2014، 13:54
خداوند غنی و حمید
خداوند در قرآن کریم خود را به صفت غنا و بخشندگی ستوده و صفت بخل را از خویشتن دور دانسته است؛ از این رو هر کسی بخل بورزد، خداوند او را دوست نمی دارد (نساء آیه ۳۷ و نیز محمد آیه ۳۸ و حدید آیه ۲۴) و اموالی که به بخل اندوخته و خود از آن بهره نبرده و اجازه بهره بردن دیگران را نیز نداده است، به عنوان طوق لعنت در قیامت برگردن او افکنده می شود و خداوند ایشان را بدان مال های بخل شده، خوار و ذلیل و عذاب می کند. (آل عمران آیه ۱۸۰)
بر این اساس انسان باید خداوند را در غنایش بنگرد و با این مقام عظمت و بزرگی، از او چیزی بخواهد و درخواستن، بخل نورزد و اسمای غنی و حمید ذات باری تعالی را همواره درنظر آورد.
انسان نباید در خواسته هایش از خداوند، او را به اندازه آن خواسته ها کوچک فرض کند و گمان کند خواسته اش بسیار بزرگ است و به هیچ وجه امکان تحقق آن نمی رود.
اگر خواسته های انسان شرعی باشد، هر چند بزرگ و بی نهایت بزرگ و غیر قابل تصور باشد از بزرگی و عظمت و جلال و قدرت خداوند بزرگ تر و برتر نخواهد بود. بنابراین در خواستن باید بی حساب از او خواست و بخل نورزید.
اگر گفته اند سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش، امری درست است؛ اگر هر چیزی را از خدا به آسانی بخواهیم او به آسانی می دهد و هرگز کسی را که به مقام ربوبیت او می نگرد و از او می خواهد، نومید باز نمی گرداند. پس هرچه را که بزرگ تر و سخت تر و محال تر به نظر می آید باید از خداوند خواست و از او مسئلت کرد همان به ظاهر حاجت محال و سخت و بزرگ را برای شما امری عادی و آسان و کوچک و در دسترس قرار می دهد .
سخت گیری بنی اسرائیل بر خویشتن
در کتاب عیون اخبار الرضا و تفسیر عیاشی، از بزنطی روایت شده که گفت: از حضرت رضا(ع) شنیدم، می فرمود: مردی از بنی اسرائیل یکی از بستگان خود را بکشت، و جسد او را برداشته در سر راه وارسته ترین اسباط بنی اسرائیل انداخت، و بعد خودش به خونخواهی او برخاست. به موسی (ع) گفتند: که سبط آل فلان، فلانی را کشته است، خبر بده ببینیم چه کسی او را کشته؟ موسی (ع) فرمود: گاو ماده ای برایم بیاورید، تا بگویم: آن شخص کیست. گفتند: مگر ما را مسخره کرده ای؟ فرمود: پناه می برم به خدا از این که از جاهلان باشم، و اگر بنی اسرائیل از میان همه گاوها، یک گاو آورده بودند، کافی بود، و لکن خودشان بر خود سخت گرفتند، و آن قدر از خصوصیات آن گاو پرسیدند، که دائره آن را بر خود تنگ کردند، خدا هم بر آنان تنگ گرفت(عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۱۳ ح ۳۱ و تفسیر عیاشی ج ۱ ص ۴۶ ح ۵۷ و نیز سوره بقره آیات ۶۷ تا ۷۳)
بنابراین سخت گیری خود بنی اسرائیل موجب شد تا خداوند آن قدر بر ایشان تنگ بگیرد که فراهم کردن آن برای آنان هم وقت گیر باشد و هم هزینه هنگفتی را تحمیل کند که در ادامه روایت در عیون اخبار الرضا بدان اشاره شده است و از بیان آن خودداری می کنیم.
داستان موسی و خضر (ع)
شگفت اینکه حضرت موسی (ع) خود در ماجرایش با خضر (ع) گرفتار امری شبیه این موضوع شد.
خداوند در آیه ۶۰ سوره کهف به درخواست موسی (ع) با خضر اشاره می کند و می فرماید: «اذ قال موسی لفتاه لا ابرح حتی ابلغ مجمع البحرین اوامضی حقبا» (به یادآور) هنگامی را که موسی به دوست خود گفت دست از جستجو برنمی دارم تا به محل تلاقی دو دریا برسم هر چند مدت طولانی به راه خود ادامه دهم.
وی در این جا مقصد خود را که دیدار با حضرت خضر (ع) بوده را بیان می کند و می فرماید وعده دیدار ما مجمع البحرین است؛ ولی این مطلب را ادامه می دهد که اگر به آن جا رسیدم و وی را نیافتم همین طور زمان طولانی راه خویش را ادامه می دهم تا به او برسم. ایشان در این کلام خویش، امر دیدار را مشروط به دو چیز رسیدن به مجمع البحرین و یا زمانی طولانی راه پیمودن می کند.
البته استاد فولادوند در ترجمه این گونه آورده است که: و]یاد کن[ هنگامی را که موسی به جوان ]همراه[ خود گفت: «دست بردار نیستم تا به محل برخورد دو دریا برسم، هر چند سالها ]ی سال[ سیر کنم.
در این ترجمه رسیدن به مجمع البحرین امری دانسته شده است که سالیانی زمان می برد تا شخص بدان برسد و واژه عربی «او» را به معنای «یا» نگرفته است و از حالت تردید بیرون آورده و ادامه همان مطلب نخست دانسته است.
به این معنا که مجمع البحرین برای آن حضرت (ع) ناشناخته و مسافت آن برای وی معلوم نبود و نمی دانست چه زمانی بدان جا خواهد رسید. به سخن دیگر، از نظر مقصد وی می دانست که به مجمع البحرین برود ولی از لحاظ زمانی نمی دانست زمان رسیدن چه اندازه طول می کشد، از این رو گفته به این جا خواهم رفت هر چند که سالیانی طول بکشد.
اما براساس ترجمه دیگر، آن حضرت (ع) محدوده سفر خویش را به دو شکل زمانی و مکانی تبیین می کند و می فرماید من دست از تلاش بر نمی دارم تا اینکه به مجمع البحرین برسم و یا آن قدر می گردم تا خضر (ع) را پیدا کنم. بنابر این وی امر خویش را دایر مدار دو چیز می کند که نخست رسیدن به مجمع البحرین و وعده گاه دیدار بوده و دیگری رفتن در بخشی از زمان که ممکن است سالیانی به درازا بکشد.
می توان گفت که وی دو سیر زمانی و مکانی را اراده می کند و برای رسیدن به مقصد خویش هر دو را مدنظر قرار می دهد.
این مطلب هر چند به شکل دعایی مطرح نشده بود ولی آثار خویش را می گذارد؛ زیرا اگر وی این سفر را به امر خداوند و فرمان وحی انجام می دهد می بایست همان مقصد مکانی مجمع البحرین را در نظر می گرفت و از بیان سیر زمانی خودداری می کرد ولی آن حضرت (ع) با این بیان که بیانگر اشتیاق وافر و بیش از اندازه به ولی الله بوده است خود را به رنج و سختی افکند.
در ادامه می بینیم که این بیان چگونه وی را دچار دردسر می کند و به سختی به دیدار خضر (ع) می رسد در حالی که وی می توانست به سادگی و آسانی به دیدار خضر (ع) دست یابد.
خداوند در آیه ۶۲ سوره کهف بیان می کند که ایشان با جوان همراه به مجمع البحرین می رسند و حتی از آن عبور می کنند به گونه ای که از این سفر دچار خستگی می شوند و گرسنگی دامن گیرشان می گردد. در آیه ۶۳ همان سوره خداوند به گزارش جوان اشاره می کند که گفت: «دیدی؟ وقتی به سوی آن صخره پناه جستیم، من ماهی را فراموش کردم، و جز شیطان، ]کسی[ آن را از یاد من نبرد، تا به یادش باشم و به طور عجیبی راه خود را در دریا پیش گرفت.
در آن لحظه موسی تازه متوجه می شود که از مجمع البحرین گذشته و این همان نشانه ای بود که می جست گفت: «این همان بود که ما می جستیم.» پس جستجو کنان رد پای خود را گرفتند و برگشتند. (کهف آیه ۶۴)
حضرت موسی آن گاه ناچار می شود تا راه رفته را بازگردد و خود را به خضر (ع) برساند: «تابنده ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود بدو دانشی آموخته بودیم. »
(کهف آیه ۶۵)
اگر حضرت موسی (ع) تنها به همان هدف نخست یعنی رفتن به مجمع البحرین بسنده کرده بود دیگر رنج ادامه سفر و بازگشت را متحمل نمی شد؛ زیرا وی مامور بود به مجمع البحرین برود، اما بیان این جمله که «او امضی حقبا» یا زمان و یا سالیانی راه بپیمایم» امری بیرون از فرمان الهی بود و نیازی به آن نبود که آن را به زبان بیاور د و جزو خواسته خود قرار دهد؛ زیرا وی تنها به وحی الهی دانسته بود که حضرت خضر (ع) را می تواند در مجمع البحرین بیاید و آن حضرت (ع) جای آن را نمی دانست و می بایست به آن جا می رفت و اضافه کردن «او امضی حقبا» وی را به امری دشوار انداخت به گونه ای که یار و همسفرش نیز دچار فراموشی می شود و شیطان آن شگفتی دیده شده در مجمع البحرین را از یاد وی می برد تا نتواند به موسی (ع) مطلب شگفت را که بعدا بیان می کند در همان جا اعلام دارد.
بنابر این، می توان گفت که ما همواره در خواسته ها و حاجتهایمان از خدا، باید او را به عنوان (الغنی الحمید) بنگریم و با توجه به مقام قدرت بی نهایت و غنای ستوده اش از وی چیز بخواهیم و بر خودمان سخت نگیریم. پس بهترین و کامل ترین چیزها را از راه ساده ترین روش ها و ابزارها بخواهیم تا برای ما فراهم آورد.
خداوند در قرآن کریم خود را به صفت غنا و بخشندگی ستوده و صفت بخل را از خویشتن دور دانسته است؛ از این رو هر کسی بخل بورزد، خداوند او را دوست نمی دارد (نساء آیه ۳۷ و نیز محمد آیه ۳۸ و حدید آیه ۲۴) و اموالی که به بخل اندوخته و خود از آن بهره نبرده و اجازه بهره بردن دیگران را نیز نداده است، به عنوان طوق لعنت در قیامت برگردن او افکنده می شود و خداوند ایشان را بدان مال های بخل شده، خوار و ذلیل و عذاب می کند. (آل عمران آیه ۱۸۰)
بر این اساس انسان باید خداوند را در غنایش بنگرد و با این مقام عظمت و بزرگی، از او چیزی بخواهد و درخواستن، بخل نورزد و اسمای غنی و حمید ذات باری تعالی را همواره درنظر آورد.
انسان نباید در خواسته هایش از خداوند، او را به اندازه آن خواسته ها کوچک فرض کند و گمان کند خواسته اش بسیار بزرگ است و به هیچ وجه امکان تحقق آن نمی رود.
اگر خواسته های انسان شرعی باشد، هر چند بزرگ و بی نهایت بزرگ و غیر قابل تصور باشد از بزرگی و عظمت و جلال و قدرت خداوند بزرگ تر و برتر نخواهد بود. بنابراین در خواستن باید بی حساب از او خواست و بخل نورزید.
اگر گفته اند سخت می گیرد جهان بر مردمان سخت کوش، امری درست است؛ اگر هر چیزی را از خدا به آسانی بخواهیم او به آسانی می دهد و هرگز کسی را که به مقام ربوبیت او می نگرد و از او می خواهد، نومید باز نمی گرداند. پس هرچه را که بزرگ تر و سخت تر و محال تر به نظر می آید باید از خداوند خواست و از او مسئلت کرد همان به ظاهر حاجت محال و سخت و بزرگ را برای شما امری عادی و آسان و کوچک و در دسترس قرار می دهد .
سخت گیری بنی اسرائیل بر خویشتن
در کتاب عیون اخبار الرضا و تفسیر عیاشی، از بزنطی روایت شده که گفت: از حضرت رضا(ع) شنیدم، می فرمود: مردی از بنی اسرائیل یکی از بستگان خود را بکشت، و جسد او را برداشته در سر راه وارسته ترین اسباط بنی اسرائیل انداخت، و بعد خودش به خونخواهی او برخاست. به موسی (ع) گفتند: که سبط آل فلان، فلانی را کشته است، خبر بده ببینیم چه کسی او را کشته؟ موسی (ع) فرمود: گاو ماده ای برایم بیاورید، تا بگویم: آن شخص کیست. گفتند: مگر ما را مسخره کرده ای؟ فرمود: پناه می برم به خدا از این که از جاهلان باشم، و اگر بنی اسرائیل از میان همه گاوها، یک گاو آورده بودند، کافی بود، و لکن خودشان بر خود سخت گرفتند، و آن قدر از خصوصیات آن گاو پرسیدند، که دائره آن را بر خود تنگ کردند، خدا هم بر آنان تنگ گرفت(عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۱۳ ح ۳۱ و تفسیر عیاشی ج ۱ ص ۴۶ ح ۵۷ و نیز سوره بقره آیات ۶۷ تا ۷۳)
بنابراین سخت گیری خود بنی اسرائیل موجب شد تا خداوند آن قدر بر ایشان تنگ بگیرد که فراهم کردن آن برای آنان هم وقت گیر باشد و هم هزینه هنگفتی را تحمیل کند که در ادامه روایت در عیون اخبار الرضا بدان اشاره شده است و از بیان آن خودداری می کنیم.
داستان موسی و خضر (ع)
شگفت اینکه حضرت موسی (ع) خود در ماجرایش با خضر (ع) گرفتار امری شبیه این موضوع شد.
خداوند در آیه ۶۰ سوره کهف به درخواست موسی (ع) با خضر اشاره می کند و می فرماید: «اذ قال موسی لفتاه لا ابرح حتی ابلغ مجمع البحرین اوامضی حقبا» (به یادآور) هنگامی را که موسی به دوست خود گفت دست از جستجو برنمی دارم تا به محل تلاقی دو دریا برسم هر چند مدت طولانی به راه خود ادامه دهم.
وی در این جا مقصد خود را که دیدار با حضرت خضر (ع) بوده را بیان می کند و می فرماید وعده دیدار ما مجمع البحرین است؛ ولی این مطلب را ادامه می دهد که اگر به آن جا رسیدم و وی را نیافتم همین طور زمان طولانی راه خویش را ادامه می دهم تا به او برسم. ایشان در این کلام خویش، امر دیدار را مشروط به دو چیز رسیدن به مجمع البحرین و یا زمانی طولانی راه پیمودن می کند.
البته استاد فولادوند در ترجمه این گونه آورده است که: و]یاد کن[ هنگامی را که موسی به جوان ]همراه[ خود گفت: «دست بردار نیستم تا به محل برخورد دو دریا برسم، هر چند سالها ]ی سال[ سیر کنم.
در این ترجمه رسیدن به مجمع البحرین امری دانسته شده است که سالیانی زمان می برد تا شخص بدان برسد و واژه عربی «او» را به معنای «یا» نگرفته است و از حالت تردید بیرون آورده و ادامه همان مطلب نخست دانسته است.
به این معنا که مجمع البحرین برای آن حضرت (ع) ناشناخته و مسافت آن برای وی معلوم نبود و نمی دانست چه زمانی بدان جا خواهد رسید. به سخن دیگر، از نظر مقصد وی می دانست که به مجمع البحرین برود ولی از لحاظ زمانی نمی دانست زمان رسیدن چه اندازه طول می کشد، از این رو گفته به این جا خواهم رفت هر چند که سالیانی طول بکشد.
اما براساس ترجمه دیگر، آن حضرت (ع) محدوده سفر خویش را به دو شکل زمانی و مکانی تبیین می کند و می فرماید من دست از تلاش بر نمی دارم تا اینکه به مجمع البحرین برسم و یا آن قدر می گردم تا خضر (ع) را پیدا کنم. بنابر این وی امر خویش را دایر مدار دو چیز می کند که نخست رسیدن به مجمع البحرین و وعده گاه دیدار بوده و دیگری رفتن در بخشی از زمان که ممکن است سالیانی به درازا بکشد.
می توان گفت که وی دو سیر زمانی و مکانی را اراده می کند و برای رسیدن به مقصد خویش هر دو را مدنظر قرار می دهد.
این مطلب هر چند به شکل دعایی مطرح نشده بود ولی آثار خویش را می گذارد؛ زیرا اگر وی این سفر را به امر خداوند و فرمان وحی انجام می دهد می بایست همان مقصد مکانی مجمع البحرین را در نظر می گرفت و از بیان سیر زمانی خودداری می کرد ولی آن حضرت (ع) با این بیان که بیانگر اشتیاق وافر و بیش از اندازه به ولی الله بوده است خود را به رنج و سختی افکند.
در ادامه می بینیم که این بیان چگونه وی را دچار دردسر می کند و به سختی به دیدار خضر (ع) می رسد در حالی که وی می توانست به سادگی و آسانی به دیدار خضر (ع) دست یابد.
خداوند در آیه ۶۲ سوره کهف بیان می کند که ایشان با جوان همراه به مجمع البحرین می رسند و حتی از آن عبور می کنند به گونه ای که از این سفر دچار خستگی می شوند و گرسنگی دامن گیرشان می گردد. در آیه ۶۳ همان سوره خداوند به گزارش جوان اشاره می کند که گفت: «دیدی؟ وقتی به سوی آن صخره پناه جستیم، من ماهی را فراموش کردم، و جز شیطان، ]کسی[ آن را از یاد من نبرد، تا به یادش باشم و به طور عجیبی راه خود را در دریا پیش گرفت.
در آن لحظه موسی تازه متوجه می شود که از مجمع البحرین گذشته و این همان نشانه ای بود که می جست گفت: «این همان بود که ما می جستیم.» پس جستجو کنان رد پای خود را گرفتند و برگشتند. (کهف آیه ۶۴)
حضرت موسی آن گاه ناچار می شود تا راه رفته را بازگردد و خود را به خضر (ع) برساند: «تابنده ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود بدو دانشی آموخته بودیم. »
(کهف آیه ۶۵)
اگر حضرت موسی (ع) تنها به همان هدف نخست یعنی رفتن به مجمع البحرین بسنده کرده بود دیگر رنج ادامه سفر و بازگشت را متحمل نمی شد؛ زیرا وی مامور بود به مجمع البحرین برود، اما بیان این جمله که «او امضی حقبا» یا زمان و یا سالیانی راه بپیمایم» امری بیرون از فرمان الهی بود و نیازی به آن نبود که آن را به زبان بیاور د و جزو خواسته خود قرار دهد؛ زیرا وی تنها به وحی الهی دانسته بود که حضرت خضر (ع) را می تواند در مجمع البحرین بیاید و آن حضرت (ع) جای آن را نمی دانست و می بایست به آن جا می رفت و اضافه کردن «او امضی حقبا» وی را به امری دشوار انداخت به گونه ای که یار و همسفرش نیز دچار فراموشی می شود و شیطان آن شگفتی دیده شده در مجمع البحرین را از یاد وی می برد تا نتواند به موسی (ع) مطلب شگفت را که بعدا بیان می کند در همان جا اعلام دارد.
بنابر این، می توان گفت که ما همواره در خواسته ها و حاجتهایمان از خدا، باید او را به عنوان (الغنی الحمید) بنگریم و با توجه به مقام قدرت بی نهایت و غنای ستوده اش از وی چیز بخواهیم و بر خودمان سخت نگیریم. پس بهترین و کامل ترین چیزها را از راه ساده ترین روش ها و ابزارها بخواهیم تا برای ما فراهم آورد.