امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مرگ از دیدگاه علی

#1
واژة مرگ، مانند کلمة زندگی، هستی و پیدایش، مفهوم روشن و عامی دارد که بر کسی پوشیده نیست. اما در آن سوی این مفهوم همگانی و روشن، چیزی قرار دارد که شاید هرگز برای کسی درست و دقیق معلوم نگردد و شناخته نشود. علی۷ در اسرار و رموز مرگ می فرمایند:

«أیها الناس، کل امری لاق ما یفر منه فی فراره؛ والأ جل مساق النفس، والهرب منه موافاته. کم اطردت الأ یام أبحثها عن مکنون هذا الأ مر فأبی ا اً لا اًخفأه. هیهات! علم محزون!»(۱)

«هر که از مرگ بگریزد، در همین فرارش با مرگ روبرو خواهد شد! چرا که اجل در کمین جان است و سرانجام گریزها، هم آغوشی با آن است! وه که چه روزگارانی در پی گشودن راز مرگ بودم! اما خواست خدا این بود که این اسرار همچنان فاش نشوند! هیهات! چه دانشی سر به مهر!».

اما در میان این پدیده های میرا و فانی، تنها انسان است که از این سرنوشت، یعنی مردن خبر دارد. همة جانداران می میرند، ستارگان و کهکشان ها فرو می پاشند، اما نمی دانند که می میرند و نمی فهمند که خواهند مرد! جز انسان که می داند و می فهمد که خواهد مرد.

انسان هم از آغاز پیدایش مرگ آگاه، نیست. بلکه به تدریج با مفهوم مرگ آشنا می شود.

موجوداتی که مرگ ندارند و نیز موجوداتی که از مرگ خود آگاه نیستند، از مرگ دلهره نداشته نگران هم نیستند. اما انسان با آگاه شدن از مرگ، مخصوصاً با آگاه شدن از مرگ خود، دچار اضطراب و نگرانی شده، چندین پرسش اساسی دربارة مرگ، بر ذهن و اندیشة او سنگینی می کنند:

مرگ یعنی چه ؟

چرا باید مرد؟

چگونه می میریم؟

بعد از مرگ چه می شود؟

چه کسی یا کسانی از راز مرگ آگاهند؟

می توان مرگ را چاره جویی کرد؟

آیا روحی داریم که با مرگ نابود نشود؟

سرگذشت این روح اگر باشد پیش از پیوستن به جسم چه بوده است؟

سرنوشت این روح، پس از مرگ جسم، چه خواهد بود؟

ـ و ده ها پرسش دیگر.

و بشر از همان آغاز برای به دست آوردن پاسخ این پرسش ها، تلاش کرده است. اگر چه پیامبران، فلاسفه و اندیشمندان، اولیا و عرفا و حتی افسانه بافان و اسطوره پردازان، هر یک به نوعی به این پرسش ها پاسخ داده اند؛ اما مرگ برای انسان همچنان یک معما و راز ناگشوده است.

اینک در این مقاله برآنیم تا این راز را با مولای متقیان، امیر مؤ منان علی بن ابیطالب در میان نهاده، در حد فهم و توان خویش، از اشارات آن بزرگ مرد مرگ اندیش، برای حل این معما بهره گیریم.



مرگ چیست؟
اگر بشود چیزی را با ضدش معرفی کرد باید گفت که: مرگ پایان زندگی دنیوی است. چنانکه علی۷ می فرمایند: «اَلموت غایته»(۲) و «بالموت تختم الدنیا.»(۳)

این تعریف در عین سادگی، واقعی ترین تعریف مرگ است. به هر حال این زندگی، یعنی زندگی دنیوی با مرگ به پایان می رسد. مرگ به همة مسئولیت ها، تلاش ها، آرزوها و هدف های دنیوی انسان پایان می بخشد. اما از این تعریف چیزی که می فهمیم آن است که مرگ زندگی را به پایان می رساند؛ ولی دربارة خود مرگ و دنیایی که با مرگ آغاز می گردد چیزی به دست نمی آید. اکنون به ذکر نکاتی دربارة مرگ می پردازیم:

۱) مرگ و مشکلات بیان ناپذیرش

امام علی۷ می فرمایند: «واِن للموت لغمرات، هی افظع من ان تُستغرق بصفةٍ اوتعتدل علی عقول اهل الدنیا.»(۴)

مشکلات مرگ چنان پیچیده و دردناکند که به وصف در نمی آیند و با قوانین خرد مردم این دنیا، سنجیده نمی شوند. و نیز می فرماید:

«فغیر موصوف ما نزل بهم»(۵)

حالات و عوارضی که در دم مرگ پدید می آیند، قابل توصیف و بیان نیستند. در فلسفة این بیان ناپذیری، چند تبیین را می توان مطرح کرد:

او لاً مرگ یک تجربة شخصی است که شخص با این تجربه ارتباطش را با دیگران از دست می دهد. بنابراین نمی تواند تجربه اش را با دیگران در میان بگذارد. ما کسی را پس از مرگش نمی بینیم تا از تجربة مرگش، خبری بگیریم.
ثانیاً پدیدة مرگ، چنان پیچیده و پر راز و رمز است که اگر مردگان هم به این دنیا باز گردند و بخواهند، جریان مرگ را توصیف کنند، نخواهند توانست:
«فلو کانوا یَنطِقون بها لعیوا بصفة ما شاهدوا واوما عاینوا.»(۶)

ثالثاً جهان باطن، به دلیل بطون نهادی خود، بر اهل ظاهر قابل شناخت نیست. یعنی جهان محسوس و دنیا، با جهان غیب و آخرت، از جنس هم نیستند و لذا تا در دنیاییم، از آخرت بی خبریم.
رابعاً اگر قرار است که انسان گرفتار امتحان و ابتلا و فتنه شده، براساس تشخیص و انتخاب خود، مورد آزمایش قرار گیرد، حتماً باید، نوعی ابهام و پیچیدگی در کار باشد؛ وگرنه، همة انسان ها یکسان عمل خواهند کرد و ابتلا و امتحانی در میان نخواهد بود. مثلاً اگر چنین بود که هر روز خداوند به نوعی برای مردم ظاهر می شد و همة مردم آشکارا قیامت و زندگی ارواح و نتایج اعمال را می دیدند؛ طبعاً همه یکسان عمل می کردند. چنانکه در حیات دنیوی غالباً آن جا که هدف ها روشن و نتیجة کار معلوم است، مردم دچار اختلاف نمی گردند.
باری، به هر دلیل، مرگ در هاله ای از راز و رمز قرار دارد:

«کس نمی داند که مرگ چگونه وارد خانه می شود؟ چه سان جان کسی را می ستاند؟، چگونه بر جنین در شکم مادر دست می یابد؟ او به سراغ جان جنین می رود؟ یا جان جنین، به اذن پروردگارش، خواست مرگ را گردن می نهد؟ یا آن که مرگ از همان آغاز، در لایه لایة درون مادر جای دارد؟»(۷)

۲) وصف عرفی مرگ

گاهی علی۷ به وصف عرفی مرگ می پردازد و آن را برابر فهم تودة مردم توصیف می کند. منظور من از توصیف عرفی، همین است که مرگ را پایان زندگی، پایان بخش آمال و آرزوها، و عامل نابودی لذ ات و کامجوئی ها بدانیم.(۸) اینک نمونه هائی از وصف عرفی مرگ که بر زبان مولای متقیان علی۷ جاری شده است:

«شادابی زندگی را افسردگی پیری در پیش است. دوران عافیت به بیماری و درد پایان می پذیرد و سرانجام زندگی جز مرگ نیست. مرگی که دست انسان را از دنیا کوتاه کرده، راه آخرت را پیش پای وی خواهد نهاد. با تن لرزه ها، دردهای جانکاه، اندوه گلوگیر و نگاه فریاد خواه، که از یاران و خویشاوندان و همسران کمک می خواهد، اما کاری از دست کسی بر نمی آید، و گریه هم سودی ندارد. از افتادن در تنگنای گور و تنها و بی کس در گورستان ماندن چاره ای نیست. آن گاه کرم ها، تکه پارة تن او را برده و پوسیدگی، طراوت تن را لگد کوب کرده، و گذشت روزگار همة آثار او را به باد فنا و فراموشی می سپارد. تن های نازنین می گندند و استخوان های محکم پوسیده می شوند، روح در زیر سنگینی اعمال می ماند، و چیزی را که از غیب شنیده بود با چشم یقین می بیند. اما چه سود؟! که دیگر بر کارهای نیک چیزی نمی توان افزود و از لغزش ها چیزی نمی توان کاست.»(۹)

در وصف عرفی مرگ، این بیان مولای متقیان، در اوج زیبائی است که می فرمایند: «ان الموت لزائر غیر محبوب و واتر غیر مطلوب وقرن غیر مغلوب.»(۱۰) «مرگ مهمانی است ناخوشایند! که ناخواسته از یار و دیارمان جدا می کند. حریفی که کسی هماوردش نیست.»

۳) مرگ از نگاه دیگر

آنچه گذشت، وصف عرفی مرگ بود. وصفی در حد فهم عموم و برای عامة مردم. اما وصف مرگ به همین جا ختم نمی شود. مرگ تنها گذرگاه جهان غیب است. پیامبر گرامی اسلام۶، زندگی دنیا را خواب و مرگ را بیداری نامیده است. یعنی مرگ دریچه ای است برای خروج از عالم خیال و ورود به جهان حقیقت و واقعیت.

علی۷ هم می فرمایند:

«ولو عاینتم ما قد عاین من مات منکم لَجَزِ عتُم وَ وَ هِلتُم وسمعتم واطعتم ولکن محجوب عنکم ما قد عایَنوا و قریبٌ ما یُطرَحُ الحجاب.»(۱۱)

مرگ، ما را با دنیای تازه ای روبرو می کند که همة عوالم آن برای ما شگفت انگیز ورود به این دنیای جدید، تنها با برافتادن پرده ای امکان می یابد که به دست مرگ فرو افتد. و نیز می فرماید: «ای مردم این حقیقت را از خاتم پیامبران بشنوید که: هر که می میرد در حقیقت نمرده است، و اگر در ظاهر پوسیده می شود در باطن چیزی از ما پوسیده نمی شود بلکه پایدار می ماند.»(۱۲)

مرگ از همان آغاز حضورش ارزش ها را وارونه می کند. ما در این دنیا، خلق را می بینیم و حق را نمی بینیم؛ با مجاز آشنائیم و از حقیقت بیگانه. و لذا ارزش ها و ارزش گذاری های ما براساس معیارهای حیات ماد ی و دانش محدود دنیوی است. با حضور مرگ، عالم غیب نمایان گشته، معیارها و بینشهای دیگری اساس ارزش ها و ارزیابی های ما قرار می گیرند. و لذا، انسان دست پشیمانی می گزد و از دلبستگی های خود دست می شوید و آرزو می کند که ای کاش او به دنبال این دنیا نمی رفت:

«فهو یعضُّ یده ندامة علی ما اصحر له عند الموت من أمره، و یزهد فیما کان یرغب فیه أیَّام عمره، و یتمنَّی أنَّ الذی کان یغبطه بها و یحسده علیها قد حازها دونه.»(۱۳)

فلاسفة بزرگ اسلام همچون ابن سینا و سهروردی، تعلق روح را به جسم، مانع توجه او به کمال و نقص روحی خود دانسته، و همین عامل را دلیل غفلت او از لذ ات روحانی و رنج های عقلانی می دانند. ابن سینا می گوید: «کمال نفس ناطقه در آن است که از لحاظ وسعت و عمق معرفت، تبدیل به جهان معقولی گردد که دقیقاً موازی و مطابق با جهان عینی باشد و به حسن مطلق و خیر و جمال مطلق دست یابد. روح انسان اگر به چنین معرفتی دست یابد از بهجت و لذت وصف ناپذیری بهره مند می شود که مقایسة آن با لذایذ حسی، زشت و مسخره خواهد بود. اما این روح مادامی که گرفتار حجاب تن و اسیر جاذبه های حیات حیوانی است از این گونه لذت و بهجت باخبر نخواهد شد، چنان که اگر به این کمال هم دست نیابد مادامی که در حجاب تن است احساس رنج نخواهد کرد تا زمانی که مرگ فرا رسد. با فرا رسیدن مرگ حجاب تن کنار رفته، موانع ادراک زایل می گردد. در نتیجه روح انسان به کمال یا نقصان خود پی برده، غرق در لذت شده یا گرفتار رنج و عذاب خواهد شد، لذت و رنجی که هرگز با لذایذ و دردهای جهان ماد ی قابل مقایسه نیستند.»(۱۴)



بیم مرگ
ترس از مرگ، کاملاً طبیعی است. چنان که عشق و دلبستگی به زندگی کاملاً طبیعی است. از هر چه بترسیم به خاطر آن است که به کمالات زندگی زیان دارد و یا اصل حیات و زندگی ما را تهدید می کند. ما از شکست ها، بدبختی ها، فقر، جهل و بیماری ها بیمناکیم برای این که با وجود نواقص و کاستی در زندگی و وسایل و اندام های خود، حالت طبیعی زندگی را از دست می دهیم. یعنی اگر چه اصل زندگی را داریم اما بیماری، شکست و ضعف و نقص، فعالیت حیاتی را با مشکل روبرو ساخته، ما را از بهره مندی کامل از ثمرات و لذایذ زندگی محروم می سازد.

اما این کاستی ها و بیماری ها وقتی مخوف و خطرناک جلوه می کنند که ما را در معرض مرگ قرار بدهند! برای انسان بیماری، بهتر از مرگ است. برای این که بیماری اصل حیات را قطع نمی کند و تا ریشه در آب باشد امید ثمری هست. اما اگر به مرگ بیانجامد چون ریشة زندگی را قطع می کند خطرناک تر و ترسناک تر می گردد. ترس از مرگ علل و جهات مختلفی دارد که ما با ملاحظة گنجایش مقاله به مواردی از آن ها اشاره می کنیم:



علل ترس از مرگ
۱) عشق به زندگی

علی۷ می فرماید: «و اعلموا أنَّه لیس من شیء الا و یکاد صاحبه یشبع منه و یملُّه الاَّ الحیاة فانَّه لا یجد فی الموت راحة؛(۱۵) توجه کنید که انسان سرانجام همة لذت های دنیا سیر می شود، جز لذت زندگی؛ برای این که هیچ کس در مرگ آسایش نمی بیند.»

چنان که گفتیم حتی عرفا و اولیای الهی این نکته را قبول دارند که نظام ادراکی یعنی هوش و حواس ما بر محور حیات دنیوی تنظیم شده اند، بنابراین تا از هوش و حواس بهره مندیم، حیات دنیوی و لذایذ آن ارج و منزلت خود را از دست نمی دهد. یک انسان متعادل زندگی را دوست می دارد، جهان و زیبائی های آن را دوست می دارد و آرزو می کند که بتواند برای همیشه زنده بماند.

انسان در دشوارترین شرایط هم دل از زندگی برنمی کند و معذور هم هست برای این که عشق به زندگی یک عشق غریزی و نهادی است.

انسان زندگی را حتی در شرایط تلخ و ناگوار هم بر مرگ و تلخی های آن ترجیح می دهد. صائب تبریزی می گوید:

زهری است زهر مرگ که شیرین نمی شودهر چند تلخ می گذرد روزگار عمر

۲) دست نیافتن به آرزوها و اهداف

امام علی۷ مرگ را عامل دست نیافتن آدمی به آرزوها و اهداف خویش می داند و می فرماید: «فان الموت... مباعد طیاتکم؛(۱۶) مرگ میان شما و هدفهایتان فاصله می شود.» بنابر تحقیقات آماری برخی از محققان غرب، بسیاری از افراد مورد سؤ ال، دلیل خود را برای گریز از مرگ، در این نکته دانسته اند که مرگ مانع تحقق هدف ها است.(۱۷) برای عده ای شمارة سال های عمر مهم نیست، بلکه این مهم است که انسان به کدام هدف دست یافته است؟ به دانشمندی گفتند: تا کی می خواهی زنده بمانی؟ گفت: آن قدر که بتوانم نوشتن این دو کتاب را که در دست دارم به پایان برسانم.(۱۸)

به هر حال هر گونه آرزویی ممکن است با حلول مرگ، بر باد رود و لذا انسانی که به سرنوشت و مرگ بیندیشد، دل به فریب آرزوها نمی سپارد، چنانکه امام علی۷ می فرمایند: «لو رای العبد الأ جل و مصیره، لابغض الأ مل و غروره؛(۱۹) اگر انسان اَجل و عواقب آن را می دید، با آرزو و فریب آرزوها دشمنی می ورزید.»

۳) کیفیت مرگ

یکی دیگر از عوامل ترس از مرگ، نگرانی و ترس از چگونگی مرگ است. این چگونگی گاهی به خود مرگ مربوط است و گاهی به شرایط و موقعیت مرگ.

الف ) ترس از چگونگی خود مرگ

چنان که گذشت، هیچ انسانی، مرگ را نیازموده است. بنابراین طبیعی است که انسان نگران چگونگی مرگ و جان دادن باشد. چون نمی داند که جان دادن چیست و جدائی جان از جسم چگونه است، مرگ با همة هیبت و سطوتش می آید و ما چیزی از آن نمی دانیم جز آن که:

«میهمانی است ناخوانده و ناخوشایند! هماوردی شکست ناپذیر که می کشد و قصاص نمی شود! دامش را همه جا گسترده، با لشکر درد و رنج محاصره مان کرده، از هر سو هدف تیر و نیزه مان قرار می دهد. کابوس مرگ، با قدرت تمام، به حریم هستی انسان تجاوز کرده. بی آن که ضربتش خطا کند در هاله ای از ابهام و تیرگی و با لشکری از بیماری ها و دردهای جانکاه، و با انبوهی از مشکلات سایة سنگین خود را گسترده، طعم تلخش را می چشاند.»(۲۰)

ب ) ترس از شرایط و موقعیت مرگ

انسان گاهی علاوه بر خود مرگ، از شرایط خاص مرگ نیز نگران می شود، مانند مرگ تصادفی و نابهنگام، مرگ با بی ایمانی، مرگ در بستر نه در میدان جهاد، مرگ پس از بیماری طولانی، کشته شدن به دست دیگران، مرگ در غربت و تنهایی و امثال این ها.

امام علی۷ نگران مرگ در بستر استراحت و در مخالفت امر خداست و از این رو می گوید: «انَّ اکرم الموت القتل. والذ ی نفس ابن ابیطالب بیده، لأ لف ضربة بالسَّیف أهون علیَّ من میتة علی الفراش فی غیر طاعة ا؛(۲۱) همانا گرامی ترین مرگها کشته شدن در راه خداست. بدان کس که جان پسر ابوطالب در دست اوست، هزار مرتبه ضربت شمشیر خوردن بر من آسانتر است، تا در بستر مردن نه در طاعت خدا.»

۴) حوادث پس از مرگ

یکی دیگر از عوامل نگرانی و ترس و اضطراب مردم نسبت به مرگ، نگرانی از حوادث پس از مرگ است. قسمتی از این حوادث مربوط، به این دنیاست از قبیل: بی سرپرست ماندن کودکان، ازدواج همسران، تقسیم و تصرف اموال، کامیابی دشمنان، فروپاشی تن و... و قسمتی مربوط به آن دنیاست از قبیل: عذاب قبر و مشکلات حساب و کتاب اخروی.

ابن سینا عوامل و اسباب ترس از مرگ را از دیدگاه اشخاص مختلف به شرح زیر مطرح می کند:

الف ) عده ای از مجهول و مرموز بودن مرگ می ترسند.

ب ) گروهی از معلوم نبودن سرنوشت انسان پس از متلاشی شدن بدن بیمناکند.

ج ) و بعضی ها از نابودی مطلق جسم و روح می ترسند.

د) و برخی از درد و رنج جان دادن نگرانند.

هـ) و جمعی از عذاب بعد از مرگ می ترسند.

و) و گروهی از جدایی از مال و جاه و لذایذ و خوشی های زندگی بیمناکند.(۲۲)

۵) نگرانی از نقص و کمبود عمل.

انسان های با ایمان در هر شرایطی که باشند اعمال خود را ناچیز دیده و از این بابت نگرانند. علی۷ می فرماید:

«ینبغی للعاقل ان یعمل للمعاد و یستکثر من الز اد قبل زهوق نفسه و حلول رمسه»(۲۳)

همین افزودن بر زاد و توشه همیشه مورد تأکید انبیا و اولیا بوده است و توشه را هر چه زیادتر هم باشد نسبت به طولانی بودن راه ناچیز شمرده اند.

علی۷ می فرمایند: «آگاه باش که راهی سخت و دراز در پیش داری که توفیق شما در پیمودن این راه در گرو آن است که به شایستگی بکوشی و تا می توانی توشه برگیری و بار گناه خود را سبک گردانی که سنگینی آن در این راه دشوار، رنج آور است. پیشاپیش تا می توانی به آن سرای توشه بفرست. مستمندان را یاری رسان تا بدین وسیله توشه ای بر دوش آنان بگذاری که روز قیامت به تو باز گردانند تا می توانی انفاق کن و برگ عیشی به گور خویش بفرست. اگر از تو وام خواهند غنیمت بشمار که اگر به وامی دست کسی را بگیری در روزهای سخت آن دنیا، دست تو را بگیرند. بدان که در پیش روی تو گردنه های صعب العبور وجود دارد که تا می توانی باید سبک بار بوده و توشة راه داشته باشی.»(۲۴)

۶) کثرت گناه

یکی دیگر از عوامل نگرانی مؤ منان از مرگ زیادی گناهان است. حضرت علی۷ می فرمایند: «چنان مباش که به خاطر گناهان زیاد خود مرگ را ناخوش داری.»(۲۵) بنابراین اگر گناهکار نباشی باید همانند مولا از مرگ باک نداشته باشی که تو به سوی آن بروی یا او به سوی تو گام بردارد.(۲۶)

۷) بیم از مرگ بی فضیلت

اگر چه همة اقسام مرگ، مرگ اند؛ اما به لحاظ فضیلت مرگ با مرگ دیگر تفاوتی دارد از زمین تا آسمان. علی۷، آرزومند شهادت بود و مرگ در بستر را دوست نمی داشت. او در این باره می گوید:

«مرگ چنان با سرعت و جدیت در تعقیب ماست که چه ایستادگی کنیم و چه بگریزیم، بر ما دست خواهد یافت. با ارج ترین مرگ ها نزد من، کشته شدن با شمشیر(شهادت) است.سوگند به خداوندی که جان فرزند ابوطالب در دست اوست، اگر هزار شمشیر بر سرم بخورد، برایم آسان تر از آن است که در بستر بمیرم و نه در راه فرمان خدا.»(۲۷)

البته برای مردم عادی، مرگ در وطن مألوف، خانة شخصی، در بستر و میان فرزندان و خویشاوندان مطلوب است؛ اما مرگ در میدان و شهادت در راه خدا چیز دیگری است.

۸) بیم از مرگ پیش از توبه

امام علی۷ می فرمایند: «مسوٍّف نفسه بالتَّوبة من هجوم الاجل علی اعظم الخطر»(۲۸) از آنجا که انسان مدام در معرض خطا و گناه است، خدای مهربان براساس همین طبیعت غیر معصوم انسان، برای جبران وی، همیشه توبه و عذر او را پذیرفته، بر گناهانش قلم عفو می کشد.

علی۷ می فرماید: «حاصل توبه، جبران گستاخی های نفس است.»(۲۹) اما انسان به اقتضای هوا و هوس، از این فرصت هم، غالباً بد بهره برداری می کند. بدین سان که او باز بودن در توبه را دست آویز ادامة اعمال خلاف خود قرار داده، به امید توبه، در ارتکاب گناه گستاخ و بی پروا می گردد. اما در عمل، گناه نقد شده و توبه نسیه می گردد. علی۷ در این باره می فرمایند: «اگر پای لذت و شهوتی در میان باشد، به گناه شتافته و در توبه درنگ می ورزند.»(۳۰) چنین انسانهایی غالباً هم قصد توبه دارند، اما به پیروی از هوس آن را به تأخیر می اندازند. گاه به توبه موفق می شوند و گاهی هم به وسیلة مرگ غافلگیر شده، پیش از آن که توفیق توبه و جبران نواقص خود را داشته باشند، از دنیا می روند.

در اینجا نکتة حساسی هست که نباید از آن غفلت کرد و آن اینکه مرگ نقطة پایان خطوط دفتر شخصیت انسان است. علی۷ پس از بحثی در اقسام ایمان و تقسیم ایمان بر دو قسم پایدار و ناپایدار، می فرماید که:

«اگر از کسی بدتان آمد و خواستید که او را از دایرة دلبستگی های ایمانی خود بیرون کنید، تا فرا رسیدن مرگش درنگ کنید! و چون بر حالتی که بود بمیرد دیگر وقت آن است که بیزاری جوئید.»(۳۱)

۹) ترس از مرگ در کفر و گمراهی

خداوند متعال در قرآن می فرماید: «اتَّقُو ا حق تقاته ولاتموتن اً لا وأنتم مسلمون.» آل عمران / ۱۰۳

علی۷ در خطبه ای پس از بحث ظریف و دقیقی دربارة توحید و تقوا و پس از یک ارزیابی مفصل از دنیا و آخرت، سرانجام سخنش را با این آیه پایان می بخشد که: «از خدا چنانکه شایسته است، پروا کنید و بکوشید که جز بر مسلمانی نمیرید.»(۳۲)

بدون تردید از همه بدتر مرگ در حال کفر و گمراهی است. علی۷ با بیانی لبریز از احساس درد از مردمی که به چنین سرنوشتی گرفتارند می نالد.

او دربارة مردم دوران جاهلیت می گوید که: «هیچ حریمی را حرمت نمی نهادند فرزانگان را در میانشان ارج و منزلتی نبود. به دور از نظام دینی زندگی کرده و در حال کفر جان می سپردند.»(۳۳)



شوق مرگ
امام علی۷ می فرمایند: «و ا لابن ابیطالب انس بالموت من الطفل بثدی امه؛(۳۴) به خدا سوگند، پسر ابوطالب از مرگ بی پژمان است. بیش از آنچه کودک پستان مادر را خواهان است.»

۱) چرا شوق؟

حجاب چهرة جان می شود غبار تنم خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس که در سراچة ترکیب تخته بند تنم(۳۵) اگر مرگ محمل انتقال از دنیای متغیر و فانی به جهان ثابت و باقی است، پس چرا بی صبرانه در انتظارش نباشیم.

ما این دنیا را وقتی دوست می داشتیم که از دنیای برتر و بهتری خبر نداشتیم. اکنون می دانیم که: «این دنیا برقش بی فروغ و اساسش بر دروغ است. و اموالش در معرض غارت و تاراج است. چونان عشوه گر هرزه ای است که به کس وفا نمی کند و همچون مرکب سرکش از کسی فرمان نمی برد. دروغگویی خیانتکار، ناسپاسی حق نشناس و دشمنی حیله گر است. حالاتش ناپایدار، عزتش ذلت، جدش بازی و سرافرازیش سرافکندگی است. سرای جنگ و غارت، تبهکاری و نابودی و ناخوشی و ناآرامی است. وصله هایش به هجران پیوسته، راه هایش حیرت زا، پناهگاه هایش ناپیدا و سرانجام امیدهایش نومیدی است.»(۳۶)

اما در آن سوی این جهان، جهانی است، ازلی و ابدی، که اگر انسان با آگاهی و آمادگی وارد آن جهان شود، به قول حضرت: «آنجا را اسرای پایدار و محل امن و آسایش خواهد یافت. جایگاه پاکان و نیکان و اولیای برگزیده ای که قرآن کریم آنجا را ستوده و ساکنان آن را برگزیده و بزرگ داشته و انسان را به آنجا فرا خوانده و راهنمایی کرده است.»(۳۷)

علی۷ در وصف بهشت می گوید: «اگر خیالی از بهشت را چنانکه وصف شده تصور کنی از هر چه در دنیاست دلسرد می شوی اگر چه همه زیبا و پر جاذبه باشند و بر سر آرزوها و امیال نفسانی خود نسبت به لذت ها و مناظر زیبای جهان پا می گذاری. اگر دربارة درختان بهشتی اندیشه کنی که چگونه شاخه های آن ها با وزش نسیم می رقصند و ریشه هاشان در توده های مشک پنهانند بر کنار رودهای زلال و خوشه هایی از گوهرهای آبدار و میوه های گوناگونی که از هر طرف جلوه می کنند غرق حیرت می شوی. شاخه های پر میوه بدون زحمت در دسترس تو قرار می گیرند تا هر چه خواهی بر چینی. مهمانداران بهشت و خدمتگزاران آن لحظه ای از آن کاخ ها و ساکنانشان غفلت نکرده و مدام با طعامهای لذیذ و شراب های گوارا پذیرایی می کنند. ساکنان آن دیار مورد تکریم خداوند بوده از هر گونه، دگرگونی و انتقال در امانند. اگر تو دل را به آن مناظر زیبا متوجه کنی از دل و جان در اشتیاق آن سامان خواهی بود. و چون مرگ و قبر در و دروازة آن دیارند، آرزو خواهی کرد که از همین جا تو را بردارند و به گور سپارند.»(۳۸)

در اینجا نکته ای را یادآور می شوم که مرگ برای افراد غیر مؤ من نیز باید ارزش خود را داشته باشد. ارزش مرگ برای افراد غیر مؤ من و برای کسانی که بقای روح و دنیای پس از مرگ را قبول ندارند از چند جهت می تواند مورد توجه قرار گیرد:

«یکی این که همین مرگ، آنان را از ادامة زندگی حیوانی و افزودن بر گناه و تبهکاری خویش باز می دارد. خداوند کریم می فرماید: «کافران چنین نپندارند که فرصت زندگی به سود آنان است، نه! بلکه ما به آنان فرصت می دهیم تا بر بار گناه خود بیفزایند و به عذاب سخت و سنگینی گرفتار آیند.» آل عمران / ۱۷۸

علی۷ می فرماید: «ان فی الموت لراحةٌ لمن کان عبد شهوته واسیر أهویته، لانَّه کلَّما طالت حیاته کثرت سیٍّئاته و عظمت علی نفسه جنایاته.»(۳۹)

۲) توصیف شوق مرگ

امام علی۷ می فرماید: «و انَّ احبَّ ما انا لاق الیَّ الموت؛(۴۰) محبوب ترین چیزی که در انتظارش هستم مرگ است.»

یکی پرسید از سقراط کز مردن چه خواندستی بگفت ای بی خبر مرگ از چه نامی زندگانی را اگر زین خاکدان پست روزی بر پری بینی که گردون ها و گیتی هاست ملک آن جهانی را(۴۱) اگر مرگ را چنان دریابیم که علی۷ دریافته بود؛ باید در عین نگرانی از کم توشه گی و در عین تلاش برای تدارک ذخیرة آخرت، بی صبرانه در انتظار مرگ مطلوبی باشیم که ما را از تنگنای جهان خاکی به بیکران ساحت غیب انتقال دهد. علی۷ می فرماید:

«به پیشواز مرگ بشتابید! مرگی که اگر فرار بکنید شما را در می یابد، و گر بر جای خودمانید باز هم به سراغتان می آید. و اگر فراموشش کنید، او شما را از یاد نمی برد.»(۴۲)

بنابراین دلبستگی انسان به زندگی دنیوی، براساس میزان مرگ اندیشی وی تنظیم می گردد. اگر دنیا زده بود که به مرگ نمی اندیشد. بی تردید رویاروی چنین کسی با مرگ بسیار نامطلوب خواهد بود. برای این که چنین شخصی برای حیات اخروی آمادگی نداشته و ذخیرة لازم را نیندوخته است. علی۷ در نامه ای به حارث همدانی می فرمایند: «سخت بپرهیز از این که وقتی مرگ به سراغ تو آید که در جستجوی دنیا از خدا گریخته باشی.»(۴۳)

چنانکه شوق مرگ، از محبت دنیا در دل انسان می کاهد: «هر که مرگ را در برابر خود مجسم کند، به امور دنیوی زیاد توجه نمی کند.»(۴۴)

اشتیاق انسان به مرگ یک حالت بسیار شگفت انگیز و اعجاز گونه است برای این که هر انسانی چنان که گذشت به زندگی علاقمند است و اگر کسی سودای مرگ در سر بپروراند حتماً به مقامی رسیده که دیگران نرسیده اند و چیزهایی دریافته که دیگران در نیافته اند. در قرآن کریم آرزوی مرگ نشان عشق انسان به خدا است.

خدای سبحان در خطابی به قوم یهود می فرماید: «بگو ای یهودیان اگر از میان مردم تنها خود را دوستان خدا می دانید، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گوئید.» جمعه / ۶ علی۷ به حارث همدانی می فرمایند: «مرگ را جز با شرایط مطمئن آرزو مکن(۴۵) و خود در موردی چنین می فرمایند:

«من با بصیرتی از درون و یقینی که خدایم بخشیده است در گمراهی آنان و راه راستی که برگزیده ام آگاهم. مشتاق دیدار پروردگار و امیدوار پاداش نیک او هستم.»(۴۶) انسان وقتی واقعاً مشتاق مرگ می گردد که به یقین دریابد که او گر چه در این جهان خاکی پدید آمده است؛ اما از این جهان نبوده و به جهان دیگری تعلق دارد. و چنین کسی در حقیقت به قول مولا علی۷: «پیش از آن که بدن از این جهان خاکی جدا شده باشد، به جان و دل از این خاکدان پرواز کرده است.»(۴۷)
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  ویژگی بهترین مردم از دیدگاه قرآن کریم چیست؟
  موسیقی از دیدگاه اسلام
  حضرت علی (ع) در دیدگاه غیر مسلمانان
  انسان کامل چگونه است؟ (از دیدگاه حضرت علی ع )
Star ولایت فقیه از دیدگاه شهید بهشتی
  ورزش از دیدگاه اسلام
Rainbow ایمان از دیدگاه امام علی(ع)
  120 علامت آخرالزمان از دیدگاه امام صادق(ع)
  دیدگاه ما
  امنیت اخلاقی در جامعه از دیدگاه رهبری

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان