امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

قدم به قدم با مرگ

#1
خیلی ها دلشان نمی خواهد که هیچ وقت راهشان سمت بهشت زهرا کج شود؛ جایی که برای همه یک جورایی خانه ابدی است. حاشیه اتوبان بهشت زهرا را بچه های گل فروش پر کرده اند. هرازچندگاهی هم از ترس سررسیدن مأموران بساطشان را جمع می کنند و می دوند داخل مرزعه های سیفی جات و سبزیجات...

ورودی اصلی بهشت زهرا شلوغ است؛ اما سکوت مرگباری بهشت زهرا را فرا گرفته است. جز چند نفری که به صورت پراکنده این طرف و آن طرف پای قبری نشسته اند، انسان دوپای دیگری دیده نمی شود. اکثر آن هایی که برای تشییع جنازه مرده ای به بهشت زهرا می آیند، یکراست می روند پشت مقبره های خانوادگی، جایی که میت آنجا شسته و تکفین می شود. برایش نماز می خوانند و با آمبولانس به سمت محل تدفین می برند.



نمای اول:
مرده باشی عزیزی

سکوت وسط هفته بهشت زهرا یک طرف و شلوغی اطراف غسالخانه یک طرف. بیچاره مرده ها نمی دانند آن هایی که امروز برای تشییع جنازه شان جمع شده اند، قرار است تا ساعتی دیگر آن ها را در میان همان مردگانی به خاک بسپارند که مدت هاست در این انتظار به سر می برند که یکی از اعضای خانواده شان به سراغشان بیاید و آبی روی قبرشان بریزد و فاتحه ای بخواند و...اینجا کلاً مرده باشی عزیزتری. یعنی کارهایت زودتر راست و ریست می شود. چند نفر باهم می روند سراغ کارهای تدفین. یکی جواز فوت را می گیرد، دیگری در صف بانک می ایستد، جوانی دنبال دریافت برگه شستشو، برگه حمل به مزار، فیش تابلوی موقت، ترمه و برگه کامپیوتری برای دفن... آن یکی شناسنامه باطل می کند... هرقدرکه در دنیای زنده ها کارها با دعوا، هراس، التماس و پارتی پیش می رود، وقتی مُردی کارهای تدفین ظرف یکی دو ساعت انجام می شود، ظرف ده دقیقه جواز دفن صادر می کنند، شناسنامه باطل می کنند، قبر می خرند و...



نمای دوم:
قبر اکازیون با امکانات جانبی

پس ازاینکه گواهی فوت از پزشک مربوط، بیمارستان یا پزشکی قانونی صادر شد، متوفی به بهشت زهرا انتقال پیدا می کند که دراین بین آن هایی که از بضاعت مالی بیشتری برخوردارند، با ماشین های مدل بالای گل زده و تزئین شده مرده شان را تا بهشت زهرا بدرقه می کنند... مردی در میان قبور خالی بهشت زهرا به دنبال یک قبر در قطعه ای خوش آب وهواست تا ناغافل آفتاب روی سنگ قبر نیفتد و مرده اذیت نشود. درست مثل بنگاه های معاملات ملکی طرف وارد می شود و شرایطش را می گوید و سر قیمت خانه چانه می زند و بنگاهدار هم تا می تواند ویژگی های مثبت خانه را به رخ خریدار می کشد.برای این صاحب عزاها نزدیک بودن قبر به خیابان اصلی و زیر درخت بودن و دسترسی به آب و خلاصه دنج و ساکت بودن خیلی مهم است، اما برای مرده؟! فکر نمی کنم برایش فرقی کند زیر سایه درختان با حلقه ها و سبدهای پرگل وارد خانه ابدی ۲۰میلیونی شود یا زیر تیغ آفتاب و در میان گردوخاک های به پا خاسته در قطعه های تازه تأسیس!



نمای سوم:
تندی بوی کافور

تندی بوی کافور که توی سر می پیچد حسابی آدم را منگ می کند. هنوز منگی اش از سر بیرون نرفته که ضجه ها و ناله های جماعت عزیز از دست داده اضافه می شود. چقدر شلوغ است. مردم دسته دسته با چهره ای اشک آلود وارد می شوند. یک سالن اصلی با نوری نسبتاً کم و گرم، دو طرف سالن با شیشه های مشجر با ضخامت سه سانتی متر پوشانده شده که تنها باریکه ای از این شیشه ها برای تماشا باز است! راستی تماشای چه؟... هر حرکتی که به متوفی داده می شود، این طرفی ها صدای ناله هایشان را بالاتر می برند و خودزنی هایشان را بیشتر می کنند؛ اما زنده های آن طرفی آرام و استوار ذکر می گویند و صلوات می فرستند...

می گویند تا چند وقت دیگر قرار است مرده ها را مکانیزه بشویند با دستگاه! هنوز در مرحله آزمون و خطاست و آزمایشی در چند جا در حال عملی شدن است. تصور کن مرده را می گذاری داخل دستگاه از آن طرف شسته شده تحویل می گیری! نمی دانم چقدر اجرای این کار امکان پذیر است. آخر مگر دستگاه نیت بلد است می داند چطور هنوط دهد و بشوید، بعید هم نیست، شاید یادش می دهند !



نمای چهارم:
نماز بدرقه

مرده را تحویل گرفتند می برند که نماز بخوانند. باز هم سراسیمگی در چهره زنده ها موج می زند.

«اشهد ان لااله الا الله وحده لاشریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله... ارسله بالحق بشیرا و نذیرا بین یدی الساعه... اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات...» بعضی ها همان طورکه زیر لب دعاها را می خواندند، اشک می ریزند. راستی برای چه؟ برای دلتنگی از دست دادن عزیز؟ برای خودشان که تنها مانده اند؟ یا برای مرده ای که حال چشم دوخته به همین دعا و امید به آمرزش ها؟...مثل اینکه اینجا مساوات و برابری حرف اول را می زند. متوفی هرکه می خواهد باشد، غنی، فقیر، مشهور، گمنام، تحصیل کرده یا بی سواد، وقتی که روی زمین می گذارندش تا نماز بخوانند، باید با سطح زمین برابری داشته باشد و مرتبه و رتبه اش نمی تواند او را در جایی بلندتر یا پست تر از زمین قرار دهد.



نمای پنجم:
قبرهایی با ۳صاحبخانه

یک اندازه و یکدست کنار هم ردیف شده اند. مثل اینکه برای تقسیم بندی شان از خط کش های میلی متری بهره گرفتند تا خانه یک متوفی بزرگ تر از دیگری نباشد. عجب دنیایی دارد این اشرف مخلوقات! قبرهای جدید که تازگی ها ۳ طبقه هم شده اند اگر هر ۳طبقه اش توسط صاحب عزا خریداری نشود، ظرف چند ساعت به فروش می رسد و صاحبخانه پیدا می کند. آن وقت است که کلی دردسر درست می شود، هنگام برگزاری مراسم و تداخل گریه ها و ضجه ها. داستان یک قبر است و ۳مرده! تدفین که تمام می شود آرام آرام جماعت می روند به سمت سالن های پذیرایی که برایشان تدارک دیده شده است. متوفی می ماند تنهای تنها. فرقی هم نمی کند زیر درخت باشد یا ظل آفتاب. خانه اش ۲۰میلیونی باشد یا ۳۰۰هزارتومانی. او تنهاست با اعمالش...



نمای ششم
و این داستان پایان زندگی دنیایی و شروع دنیای اخروی همه ماست. هنوز قبرهای خالی زیادی وجود دارند که انتظار می کشند، انتظار کسانی را که جرعه مرگ را نوشیده اند و حال باید با کوله باری از یک زندگی کوتاه یا بلند در این خانه های دومتری سکنی گزینند.
پاسخ
 سپاس شده توسط ИĪИĴΛ ИĪƓĤƬ☛
آگهی
#2
چرا اینقد از مرگ حرف میزنی؟
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان