شاید اصلی ترین تفاوت بین انسان مومن (دست کم مومن به معنای مورد نظر در ادیان ابراهیمی) و غیر او، در اعتقاد به وجود هویتی است که خالق تمام موجودات است، ولی در عین حال، خود او از دیدگان پنهان است و کسی را توان ملاقات با او نیست. براساس این تلقی، خداوند موجودی است که بدون این که او را ببینیم، او را می پذیریم، او هست و وجود ما، معلول اراده اوست.
او خواسته تا ما به وجود آییم و هرگاه بخواهد، ما را از هستی ساقط می کند. او قادر مطلق است و هر چه بخواهد انجام می دهد، هرگاه عملی را مخالف با رای او انجام دهیم، ما را مجازات می کند.
بنابراین خداوند همچون یک رئیس بسیار قدرتمند است که هیچ گاه به رعایای خود، یعنی ما انسان ها و دیگر موجودات، وقت ملاقات نمی دهد، اما ما به عنوان رعایای او، همواره موظفیم به یادش باشیم و دستوراتش را تمام و کمال انجام دهیم و از او بخواهیم به ما عنایت بیشتری روا دارد!
چنین تصویری از خداوند، تصویری است که به بسیاری ادیان و از جمله به اسلام نسبت داده می شود. هر چند نمی توان گفت براساس باورهای اسلامی، چنین تصویری از خداوند، نادرست است، اما اگر بخواهیم نگاه اسلام به خداوند و رابطه خدا با انسان را به چنین تصویری محدود کنیم، به اسلام جفا کرده ایم.
خداوند براساس باورهای اسلامی، قادر و قدرتمند است. هیچ قید و محدودیتی برای قدرت او وجود ندارد. او هر کاری را که اراده کند، می تواند انجام دهد. بین اراده او و تحقق اراده اش، هیچ فاصله ای نیست. به محض این که چیزی را بخواهد، آن چیز به وجود می آید. ولی آنچه در خداوند نامحدود است، صرفا قدرت او نیست، بلکه علم و رحمت و مهر و عشق او به انسان نیز چنین است. علم او نامحدود است. رحمت او بی منتهاست و عشق او به انسان، آن قدر عظیم است که شاید انسان را توان درک آن نیست.
در برابر انجام هر عملی، از سوی هر موجودی می توان یک «چرا؟» مطرح کرد. حیوانات، اعمال خود را به این خاطر انجام می دهند که نیازهای غریزی خود را ارضا کنند. بسیاری از اعمال انسان ها نیز به همین خاطر انجام می شود. انسان ها کار می کنند تا بتوانند معاش خود را تامین کنند. بنابراین، انسان ها دلیلی برای انجام کارهای خود دارند. خداوند نیز براساس دیدگاه اسلامی، بیهوده کاری را انجام نمی دهد، اما از سوی دیگر، او نیازی به انسان ها و دیگر موجودات ندارد. حال این سوال ایجاد می شود که چرا خداوند، دست به خلقت جهان و انسان زد؟ اگر او هیچ نیازی ندارد، پس چرا خلق کرد؟
خداوند هیچ نیازی به خلق مخلوقات خود ندارد. خدایی که بر همه چیز تواناست، چه نیازی به موجودات محدود و ناتوان دارد؟ بنابراین انگیزه ای که ناشی از ضعف یا محدودیت درون خداوند باشد تا به واسطه آن، خداوند به خلق جهان و انسان تمایل پیدا کند، کاملا نفی می شود. براساس متون اسلامی، خداوند هدف خلقت را یک چیز معرفی می کند: دوست داشتم که شناخته شوم.
شاید این مطلب را بسیار شنیده باشیم، ولی در باب آن، دقت و اندیشه کافی به خرج نکرده باشیم. درست است که خداوند به هیچ چیز نیازی ندارد و قدرت کامل دارد، ولی تا پیش از پیدایش مخلوقات و بویژه انسان، موجودی غیر از خداوند نبود که خداوند را بشناسد. شناخت خداوند نه تنها هدف خلقت، بلکه هدف اصلی ارسال انبیا نیز هست. خداوند انبیا را مبعوث کرد، تا آنها وجود خداوند را به بشر، بشارت دهند و زمینه شناخت خداوند را در بشر تحکیم بخشند. از سوی دیگر، خداوند درون فطرت بشر نیز زمینه شناخت خود را نهاده است. خداوند به انسان، عقل را موهبت کرد تا به مدد آن، شناخت صحیح و غیرصحیح از خداوند را بازشناسد. در واقع تعالیم انبیا (که از طریق ملائکه به انبیا وحی می شوند) و تعالیم عقل، مکمل یکدیگرند تا انسان به شناخت صحیح و هرچه بیشتر از خداوند نائل شود، همان گونه که مولوی می گوید، ملائکه خداوند و عقل انسان، دو بالی هستند که انسان را به شناخت صحیح خداوند نائل کنند:
چون ملک با عقل یک سر رشته اند
بهر حکمت را دو صورت گشته اند
آن ملک چون مرغ بال و پر گرفت
وین خرد بگذاشت پر و فر گرفت
لاجرم هر دو مناصر آمدند
هر دو خوش رو پشت همدیگر شدند
پیش از آن که مخلوقات، فرشتگان و انسان ها به وجود آیند و میل به شناخت او پیدا کنند، خداوند همچون یک گنج ناشناخته بود که کسی را به آن دسترسی نبود. کسی او را نمی شناخت و به تبع، هیچ کس از لذت شناخت او بهره مند نبود. خداوند پیش از خلقت، یک گنج بی نهایت ناشناخته بود. پس خداوند موجودات ذی شعور از جمله انسان را خلق کرد تا این موجودات، او را بشناسند و این گنج پنهان را کشف کنند.
پس آن تصویر اولیه ای که ابتدای نوشتار در باب خداوند در دین اسلام مطرح شد، تصویر چندان دقیقی نیست. در ابتدا گفتیم برداشت بیشتر افراد از تصویر خداوند در متون اسلامی چنین است که خداوند همچون رئیسی بسیار قدرتمند است که هیچ گاه به رعایای خود، وقت ملاقات نمی دهد و همواره دور از دسترس آنهاست و صرفا از رعایایش انتظار دارد، دستورات او را انجام دهند. ولی چنان که بیان شد، اسلام، خدایی را به ما معرفی می کند که ما را خلق کرد تا او را بشناسیم. در واقع همین که ما به وجود آمده ایم، دعوتی است از سوی خداوند تا به محضر او رویم و او را بشناسیم. نگاه عرفانی اسلامی، چنین خدایی را به ما معرفی می کند. خداوند در عین بی نیازی ما، عاشق ماست و خود او، همواره ما را به محضر خود فرامی خواند.
چنین تصویری از نسبت بین انسان و خدا، از حیث کرامت نفس انسان، بسیار شایان توجه است. درست است که خداوند هیچ نیازی به انسان ندارد و انسان در برابر او در نهایت ضعف قرار دارد، اما بالاترین عشق و محبت و بالاترین جایگاه را خداوند برای انسان قائل است و انسان را با تمام ضعفش به درگاه بی منتهای خود دعوت می کند، چراکه عاشق انسان است و از سوی دیگر، خواهان این است که این عشق، دوسویه باشد و از انسان می خواهد خدای خود را بشناسد و نتیجه طبیعی چنین شناختی عشق به خداوند است.
او خواسته تا ما به وجود آییم و هرگاه بخواهد، ما را از هستی ساقط می کند. او قادر مطلق است و هر چه بخواهد انجام می دهد، هرگاه عملی را مخالف با رای او انجام دهیم، ما را مجازات می کند.
بنابراین خداوند همچون یک رئیس بسیار قدرتمند است که هیچ گاه به رعایای خود، یعنی ما انسان ها و دیگر موجودات، وقت ملاقات نمی دهد، اما ما به عنوان رعایای او، همواره موظفیم به یادش باشیم و دستوراتش را تمام و کمال انجام دهیم و از او بخواهیم به ما عنایت بیشتری روا دارد!
چنین تصویری از خداوند، تصویری است که به بسیاری ادیان و از جمله به اسلام نسبت داده می شود. هر چند نمی توان گفت براساس باورهای اسلامی، چنین تصویری از خداوند، نادرست است، اما اگر بخواهیم نگاه اسلام به خداوند و رابطه خدا با انسان را به چنین تصویری محدود کنیم، به اسلام جفا کرده ایم.
خداوند براساس باورهای اسلامی، قادر و قدرتمند است. هیچ قید و محدودیتی برای قدرت او وجود ندارد. او هر کاری را که اراده کند، می تواند انجام دهد. بین اراده او و تحقق اراده اش، هیچ فاصله ای نیست. به محض این که چیزی را بخواهد، آن چیز به وجود می آید. ولی آنچه در خداوند نامحدود است، صرفا قدرت او نیست، بلکه علم و رحمت و مهر و عشق او به انسان نیز چنین است. علم او نامحدود است. رحمت او بی منتهاست و عشق او به انسان، آن قدر عظیم است که شاید انسان را توان درک آن نیست.
در برابر انجام هر عملی، از سوی هر موجودی می توان یک «چرا؟» مطرح کرد. حیوانات، اعمال خود را به این خاطر انجام می دهند که نیازهای غریزی خود را ارضا کنند. بسیاری از اعمال انسان ها نیز به همین خاطر انجام می شود. انسان ها کار می کنند تا بتوانند معاش خود را تامین کنند. بنابراین، انسان ها دلیلی برای انجام کارهای خود دارند. خداوند نیز براساس دیدگاه اسلامی، بیهوده کاری را انجام نمی دهد، اما از سوی دیگر، او نیازی به انسان ها و دیگر موجودات ندارد. حال این سوال ایجاد می شود که چرا خداوند، دست به خلقت جهان و انسان زد؟ اگر او هیچ نیازی ندارد، پس چرا خلق کرد؟
خداوند هیچ نیازی به خلق مخلوقات خود ندارد. خدایی که بر همه چیز تواناست، چه نیازی به موجودات محدود و ناتوان دارد؟ بنابراین انگیزه ای که ناشی از ضعف یا محدودیت درون خداوند باشد تا به واسطه آن، خداوند به خلق جهان و انسان تمایل پیدا کند، کاملا نفی می شود. براساس متون اسلامی، خداوند هدف خلقت را یک چیز معرفی می کند: دوست داشتم که شناخته شوم.
شاید این مطلب را بسیار شنیده باشیم، ولی در باب آن، دقت و اندیشه کافی به خرج نکرده باشیم. درست است که خداوند به هیچ چیز نیازی ندارد و قدرت کامل دارد، ولی تا پیش از پیدایش مخلوقات و بویژه انسان، موجودی غیر از خداوند نبود که خداوند را بشناسد. شناخت خداوند نه تنها هدف خلقت، بلکه هدف اصلی ارسال انبیا نیز هست. خداوند انبیا را مبعوث کرد، تا آنها وجود خداوند را به بشر، بشارت دهند و زمینه شناخت خداوند را در بشر تحکیم بخشند. از سوی دیگر، خداوند درون فطرت بشر نیز زمینه شناخت خود را نهاده است. خداوند به انسان، عقل را موهبت کرد تا به مدد آن، شناخت صحیح و غیرصحیح از خداوند را بازشناسد. در واقع تعالیم انبیا (که از طریق ملائکه به انبیا وحی می شوند) و تعالیم عقل، مکمل یکدیگرند تا انسان به شناخت صحیح و هرچه بیشتر از خداوند نائل شود، همان گونه که مولوی می گوید، ملائکه خداوند و عقل انسان، دو بالی هستند که انسان را به شناخت صحیح خداوند نائل کنند:
چون ملک با عقل یک سر رشته اند
بهر حکمت را دو صورت گشته اند
آن ملک چون مرغ بال و پر گرفت
وین خرد بگذاشت پر و فر گرفت
لاجرم هر دو مناصر آمدند
هر دو خوش رو پشت همدیگر شدند
پیش از آن که مخلوقات، فرشتگان و انسان ها به وجود آیند و میل به شناخت او پیدا کنند، خداوند همچون یک گنج ناشناخته بود که کسی را به آن دسترسی نبود. کسی او را نمی شناخت و به تبع، هیچ کس از لذت شناخت او بهره مند نبود. خداوند پیش از خلقت، یک گنج بی نهایت ناشناخته بود. پس خداوند موجودات ذی شعور از جمله انسان را خلق کرد تا این موجودات، او را بشناسند و این گنج پنهان را کشف کنند.
پس آن تصویر اولیه ای که ابتدای نوشتار در باب خداوند در دین اسلام مطرح شد، تصویر چندان دقیقی نیست. در ابتدا گفتیم برداشت بیشتر افراد از تصویر خداوند در متون اسلامی چنین است که خداوند همچون رئیسی بسیار قدرتمند است که هیچ گاه به رعایای خود، وقت ملاقات نمی دهد و همواره دور از دسترس آنهاست و صرفا از رعایایش انتظار دارد، دستورات او را انجام دهند. ولی چنان که بیان شد، اسلام، خدایی را به ما معرفی می کند که ما را خلق کرد تا او را بشناسیم. در واقع همین که ما به وجود آمده ایم، دعوتی است از سوی خداوند تا به محضر او رویم و او را بشناسیم. نگاه عرفانی اسلامی، چنین خدایی را به ما معرفی می کند. خداوند در عین بی نیازی ما، عاشق ماست و خود او، همواره ما را به محضر خود فرامی خواند.
چنین تصویری از نسبت بین انسان و خدا، از حیث کرامت نفس انسان، بسیار شایان توجه است. درست است که خداوند هیچ نیازی به انسان ندارد و انسان در برابر او در نهایت ضعف قرار دارد، اما بالاترین عشق و محبت و بالاترین جایگاه را خداوند برای انسان قائل است و انسان را با تمام ضعفش به درگاه بی منتهای خود دعوت می کند، چراکه عاشق انسان است و از سوی دیگر، خواهان این است که این عشق، دوسویه باشد و از انسان می خواهد خدای خود را بشناسد و نتیجه طبیعی چنین شناختی عشق به خداوند است.