امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مفسده گل

#1
صبح چو انوار سرافكنده زد
گل به دم باد وزان خنده زد
چهره برافروخت چو اختر به دشت
وز در دل ها به فسون می گذشت
ز آنچه به هر جای به غمزه ربود
بار نخستین دل پروانه بود
راه سپارنده ی بالا و پست
بست پر و بال و به گل بر نشست
گاه مكیدیش لب سرخ رنگ
گاه كشیدیش به بر تنگ تنگ
نیز گهی بی خود و بی سر شدی
بال گشادی به هوا بر شدی
در دل این حادثه ناگه به دشت
سرزده زنبوری از آنجا گذشت
تیزپری ،‌ تندروی ،زرد چهر
باخته با گلشن تابنده مهر
آمد و از ره بر گل جا كشید
كار دو خواهنده به دعوا كشید
زین به جدل خست پر و بال ها
زان همه بسترد خط و خال ها
تا كه رسید از سر ره بلبلی
سوختهای ، خسته ی روی گلی
بر سر شاخی به ترنم نشست
قصه ی دل را به سر نغمه بست
لیك رهی از همه ناخوانده بیش
دید هیاهوی رقیبان خویش
یك دو نفس تیره و خاموش ماند
خیره نگه كرد و همه گوش ماند
خنده ی بیهوده ی گل چون بدید
از دل سوزنده صفیری كشید
جست ز شاخ و به هم آویختند
چند تنه بر سر گل ریختند
مدعیان كینه ور و گل پرست
چرخ بدادند بی پا و دست
تا ز سه دشمن یكی از جا گریخت
و آن دگری را پر پر نقش ریخت
و آن گل عاشق كش همواره مست
بست لب از خنده و در هم شكست
طالب مطلوب چو بسیار شد
چند تنی كشته و بیمار شد
طالب مطلوب چو بسیار شد
چند تنی كشته و بیمار شد
پس چو به تحقیق یكی بنگری
نیست جز این عاقبت دلبری
در خم این پرده ز بالا و پست
مفسده گر هست ز روی گل است
گل كه سر رونق هر معركه است
مایه ی خونین دلی و مهلكه است
كار گل این است و به ظاهر خوش است
لیك به باطن دم آدم كش است
گر به جهان صورت زیبا نبود
تلخی ایام ،‌ مهیا نبود
..
پاسخ
 سپاس شده توسط ~ArTaBaNoOs~ ، nahal:o
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان