08-10-2014، 11:29
و گفتم بابات مرده
|
داستان فقط با سه کلمه |
||||||||||||||||
08-10-2014، 11:29
و گفتم بابات مرده
08-10-2014، 13:15
گفتم جون خودت
08-10-2014، 13:48
گفت نمیخوای باور نکن
08-10-2014، 20:33
معلومه که نمیکنم
08-10-2014، 20:52
ولی نمیدونم چرا بهم ریختم
08-10-2014، 20:59
دوباره گفت:شما فوضولی؟
09-10-2014، 12:09
دیدم داره از دور نگام میکنه...
09-10-2014، 12:39
رفتم جلو تر
09-10-2014، 13:06
ولی دروغ میگفت
| ||||||||||||||||
|
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه) | |||||||
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید | ||
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید | ||
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
|
یا |
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.
|