03-10-2014، 8:05
محمدرضا تاجیک در مصاحبه با روزنامه آرمان گفته است: امروز دو گروه از اصلاحطلبان که من نام آنان را «اصلاحطلبان سَلفی»و «اصلاحطلبان سِلفی» میگذارم سایه سنگین خود را بر جریان و جنبش اصلاحطلبی انداخته و دامان فراخ خود را بر هر گوشه و کنار آن افکندهاند.
وی ادامه میدهد: این به اصطلاح اطلاحطلبان سنگینپا و سبک سر - که دیری است در پستوهای تنگ و تاریک خود و قرائت ناثواب و ناصواب خود از اصلاحطلبی خزیدهاند و از هر نور و هوای تازه در هراس شدهاند - درها و پنجرهها و روزنههای نظری و عملی اصلاحطلبی را به روی خود و دیگران بستهاند و نه خود در میگشایند و نه اجازه گشودن به دیگران میدهند. اینان همان حاملان و عاملان واقعی فصل و شقاق و فاصله و شکاف در میان اصلاحطلبان هستند.
تاجیک در پاسخ این سؤال که چرا اصلاحات در طول ۱۷ سال گذشته تعریف واحدی نداشته است؟ میگوید: شاید نزد نسل نخست اصلاحطلبان مفهوم اصلاحات از چنان وضوح و بداهت معنایی برخوردار بود که نیازی به ایضاح مفهومی آن نمیدیدند، شاید تکثر و تنوع منظرها و نظرها از ارائه چنین تعریفی مانع میشد، شاید اساسا ابهام و ایهام مفهومی جزء برسازنده جریان اصلاح طلبی بود، و شاید چنین تعریفی وجود داشته باشد و من و شما از آن بیخبریم. نمیدانم.
او میگوید: نسل جدید اصلاحطلبی مجاز و محق است که تعریف خود از اصلاحطلبی را داشته باشد و گفتمان خود را پیرامون این تعریف تقریر کند.
مشاور رئیسجمهور در دولت اصلاحات که مدتی است عبارت نواصلاحطلبی را مطرح میکند، در پاسخ این پرسش که چرا تشکلهای جدید مانند «ندای ایرانیان» اصلاحطلبی به مفهوم بازخوانی اصلاحات را مطرح میکنند؟ چه نیاز به بازخوانی اصلاحات داریم؟ گفته است: بعید میدانم این تشکلهای جدید به دنبال بازتعریف و بازسازی اصلاحات باشند. اساسا بعید میدانم که دلآشوبه اصلی و بنیادین چنین تشکلهایی ارائه خوانشی دیگر از گفتمان اصلاحطلبی و دقایق آن باشد. اکثر این تشکلها بیشتر و پیشتر زاده نیازها و ضرورتهای پراتیکی هستند. لذا پیشبینی من این است که در زمینههای نظری، اندیشگی و گفتمانی با رونوشت و طرح جدیدی از سوی این تشکلها مواجه نخواهیم بود، و در آخر روز، جز عزمی دیگر برای «بازخوانی» بر دفتر «عزمها» افزوده نخواهد گشت.
«به عنوان یک تئوریسین چقدر بازخوانی دوباره اصلاحات را قبول دارید؟» تاجیک در پاسخ این سؤال گفت: من در همان خوان «خوانی» متوقفم و هنوز فرسنگها تا خوان «بازخوانی» فاصله دارم. به بیان دیگر، اصلاحطلبی برای من یک پروژه ناتمام، یک کتاب نیمهخوانده و یک متن به پایان نرسیده است. آنانی که در اندیشه بازخوانی هستند، نخست باید مشخص کنند که «چه چیزی را میخواهند بازخوانی کنند»، و آن متن که میباید بازخوانی شود «کجاست»؟ اگر گشتید و نیافتید، شاید با من همصدا و همنوا شوید که «آنچه یافت مینشود، آنم آرزوست»، و شاید از من بپذیرید که نواصلاحطلبی تلاشی است برای همین «یافتن»(!؟)
وی این را هم گفته که من یک اصلاحطلبم و برای بیان آنچه جنبش اصلاحطلبی از من طلب میکند، منتظر خواست و اراده کسی نمیمانم. اگرچه نمیخواهم از ایده «اصلاحات بدون اصلاحطلب» دفاع کنم، اما باید تصریح کنم که از گذشته تاکنون، جز به اقتضا و طلب جنبش و جریان اصلاحطلبی و نقد خود (خود اصلاحطلب)، زبان نگشوده و قلم نزدهام، خواه دوستان پند گیرند خواه ملال.»
وی ادامه میدهد: این به اصطلاح اطلاحطلبان سنگینپا و سبک سر - که دیری است در پستوهای تنگ و تاریک خود و قرائت ناثواب و ناصواب خود از اصلاحطلبی خزیدهاند و از هر نور و هوای تازه در هراس شدهاند - درها و پنجرهها و روزنههای نظری و عملی اصلاحطلبی را به روی خود و دیگران بستهاند و نه خود در میگشایند و نه اجازه گشودن به دیگران میدهند. اینان همان حاملان و عاملان واقعی فصل و شقاق و فاصله و شکاف در میان اصلاحطلبان هستند.
تاجیک در پاسخ این سؤال که چرا اصلاحات در طول ۱۷ سال گذشته تعریف واحدی نداشته است؟ میگوید: شاید نزد نسل نخست اصلاحطلبان مفهوم اصلاحات از چنان وضوح و بداهت معنایی برخوردار بود که نیازی به ایضاح مفهومی آن نمیدیدند، شاید تکثر و تنوع منظرها و نظرها از ارائه چنین تعریفی مانع میشد، شاید اساسا ابهام و ایهام مفهومی جزء برسازنده جریان اصلاح طلبی بود، و شاید چنین تعریفی وجود داشته باشد و من و شما از آن بیخبریم. نمیدانم.
او میگوید: نسل جدید اصلاحطلبی مجاز و محق است که تعریف خود از اصلاحطلبی را داشته باشد و گفتمان خود را پیرامون این تعریف تقریر کند.
مشاور رئیسجمهور در دولت اصلاحات که مدتی است عبارت نواصلاحطلبی را مطرح میکند، در پاسخ این پرسش که چرا تشکلهای جدید مانند «ندای ایرانیان» اصلاحطلبی به مفهوم بازخوانی اصلاحات را مطرح میکنند؟ چه نیاز به بازخوانی اصلاحات داریم؟ گفته است: بعید میدانم این تشکلهای جدید به دنبال بازتعریف و بازسازی اصلاحات باشند. اساسا بعید میدانم که دلآشوبه اصلی و بنیادین چنین تشکلهایی ارائه خوانشی دیگر از گفتمان اصلاحطلبی و دقایق آن باشد. اکثر این تشکلها بیشتر و پیشتر زاده نیازها و ضرورتهای پراتیکی هستند. لذا پیشبینی من این است که در زمینههای نظری، اندیشگی و گفتمانی با رونوشت و طرح جدیدی از سوی این تشکلها مواجه نخواهیم بود، و در آخر روز، جز عزمی دیگر برای «بازخوانی» بر دفتر «عزمها» افزوده نخواهد گشت.
«به عنوان یک تئوریسین چقدر بازخوانی دوباره اصلاحات را قبول دارید؟» تاجیک در پاسخ این سؤال گفت: من در همان خوان «خوانی» متوقفم و هنوز فرسنگها تا خوان «بازخوانی» فاصله دارم. به بیان دیگر، اصلاحطلبی برای من یک پروژه ناتمام، یک کتاب نیمهخوانده و یک متن به پایان نرسیده است. آنانی که در اندیشه بازخوانی هستند، نخست باید مشخص کنند که «چه چیزی را میخواهند بازخوانی کنند»، و آن متن که میباید بازخوانی شود «کجاست»؟ اگر گشتید و نیافتید، شاید با من همصدا و همنوا شوید که «آنچه یافت مینشود، آنم آرزوست»، و شاید از من بپذیرید که نواصلاحطلبی تلاشی است برای همین «یافتن»(!؟)
وی این را هم گفته که من یک اصلاحطلبم و برای بیان آنچه جنبش اصلاحطلبی از من طلب میکند، منتظر خواست و اراده کسی نمیمانم. اگرچه نمیخواهم از ایده «اصلاحات بدون اصلاحطلب» دفاع کنم، اما باید تصریح کنم که از گذشته تاکنون، جز به اقتضا و طلب جنبش و جریان اصلاحطلبی و نقد خود (خود اصلاحطلب)، زبان نگشوده و قلم نزدهام، خواه دوستان پند گیرند خواه ملال.»