امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

متن های غمگین

#1
.

من بارها شماره ات را میگیرم

و کسی در گوشم مدام زمزمه میکند :
دستگاه مشترک مورد نظر خاموش است !
و من برایش از تو ، از دلتنگی ها ،

از اشکهای بیصدا و از بی کسی هایم میگویم …
اما او سر حرفش میماند ؛ لعنت به بخت سیاهم !
.
.
.
اشک ها قطره نیستند
بلکه کلماتی هستند که می افتند
فقط بخاطر اینکه پیدا نمیکنند کسی را که معنی این کلمات را بفهمد . . .
.
.
.
ﻭﻗﺘــﯽ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺎﻟﺸﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﻓﻦ ﮐﻨﯿﺪ! ﻻﺯﻣﺶ ﺩﺍﺭﻡ…
ﺍﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﺎﻫﺪ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻣﻦ برای اوست…
.
.
.
گـاهـی بـرای او
چـیـزهـایـی مـی نـویـسـی
بـعـد پـاک مـی کـنـی . .
پـاک مـی کـنـی . . .
او هـیـچ یـک از حـرف هـای تـو را
نـمی خـوانـد
امـا تـو
تـمـام حـرف هـایـت را گـفـتـه ای . . .
.
.
.
روزهــــــــایـــم عــجیــبـــــــ دلـــگیــــــــرنــد
مــثــــل آن جــمــعــــه ای کــــه تــبــــــــ دارد
بـــــادل مـــــــن کـــمـــی مــــدارا کـــن …
بــــه خــــدا قلــــــــبــــــــــ هـــم عـصـبـــــ دارد !
.
.
.
حـالا کـه میـخـواهـی بـروی
لطفــا قـدمـهـایـتـــ را تنـدتـر بـردار
دلـم را فـرستــاده امـ دنبـالـِـ نخــود سیـــاه . . . !
.
.
.
سراغت را از “قاصدک” که می گیرم

تابی خورده و در دل ابرها گم می شود !
غصه ام می گیرد
می دانم ، شرم دارد از اینکه “خبر” دهد که رفتنت همیشگی بود …
.
.
.
پــــــــــــای رفــتــه را مــیـتــــوان بــرگــردانــد
امـــا
دل رفــتــه را هــرگــز !
.
.

بقیه در ادامه مطلب

.


.
هَــرکه مــی خــواهـی بـــاش
ایـن عادت مُـــشتَــرک انسـانهــاســت
تـــو نیــز ، روزی , ســاعـتی , لـَحظــه ای
احــساس خـواهـی کـرد کـــه . . .
هیــچکـَـس دوسـتت نَــدارد …!
.
.
.
در تمام دارو خانه ها موجود است
نرم کننده موی سر
نرم کننده پوست دست
کاش می شد برای نرم کردن دل تو هم ،

نسخه ای گرفت . . .
.
.
.
در قحطی تو چه دل خوشی دارند !
بیهوده می آیند و می روند این نفسهای من …
.
.
.
دلم تو را ،
فقط و فقط تو را
از میان این همه ضمیر میخواهد ، همین !
و باز هم تو نیستی حالا که باید باشی
و این یعنی ته بدبختی من . . .
.
.
.
نه چای گس فنجانم می چسبد
نه داغی شیر و نه تلخی شکلات !
دیگر هیچ مزه ای به نابی طعم بودنت نخواهد بود . . .
.
.
.
خدایا اونی که تو زندگیمون نیست ،
تو خوابمونم نباشه خواهشا . . .
.
.
.
دلم که گرفته ساز میزنم گاهی برای دلم ، زیر آواز میزنم . . .
دلم که میگیرد نام تو را داد میزنم . . .
دلم که میگیرد گاهی فقط آرام طعنه به احساس میزنم . . .
حالا دلم گرفته . . .
.
.
.
دلگیرم
همانند آن مترسکى که
هر روز باید تمسخر و غار غار خندیدن کلاغ هاى بى احساس را تحمل کند !
.
.
.
همه چیز آرام است
دل من استثناست . . .
.
.
.
خسته ام از دلداری های مجازی ،
دلم شانه های حقیقی میخواهد . . .
.
.
.
دردم ایــــن نـــیـسـت
کـــــه او عــــاشــــق نـــیــسـت ،
دردم ایــــن نــیــسـت
کــــــــه مــعــشـــوق مــن از عــشــق تـهــی اسـت
دردم ایــــــن است
کــــــه بــــا دیـــــدن ایـــــن ســردی هــــا
مـــــن چـــــرا دل بـــســتــم ؟!!
.
.
.
اگــــــــــــر با من راه می آمــــــــــــدی
تمــــــــــــام شهر را جــــــــــــاده میکردم
.
.
.
این روزها
در بـطنِ من
زنی سکته میکند
کــه در هــر نــفـس
زندگی را سخت تپیده است…
تمامِ وجودم قلبی شده که درد میکند
.
.
.
به سادگی رفت و به سادگی بخشیدم
حالا مانده ام چگونه بدون او به سادگی زندگی کنم !
.
.
.
بعضی درد دلها گوش نمی خواهد ،
گوشه ی آغوش می خواهد . . .
.
.
.
اندازه ی یک وقفه ی کوتاه بمان
حتی شده تا نیمه ی این راه بمان
دلتنگ تو بودن به خدا ممکن نیست
نه ، آه نکش ، آه نرو ، آه بمان
.
.
.
میدانم دیگر برای من نیستی
اما دلی که با تو باشد این حرفها را نمیفهمد . . .
.
.
.

یه وقتایی،
یه حرفایی،
چنان آتیشت میزنه
که دوست داری فریاد بزنی،
ولی نمیتونی!
دوست داری اشک بریزی،
ولی نمیتونی!

سایت تفریحی و سرگرمی کوتول
حتی دیگه نفس کشیدنم برات سخت میشه!
تمام وجودت میشه بغضی که نمیترکه،
به این میگن
“درد بی درمون”
.
.
.
بوی فراموشی گرفته ام ، رنگ تنهایی
دلشکستگی ، بغض و خاموشی چیزی نیست
گمانم تاریخ مصرفم گذشته است . . .
پاسخ
آگهی
#2
یک فنجان درد دل بدون شکر برای تو آورده ام
بنوش… تا از دهان نیفتاده… بنوش…
.
.
.

کافه چی بر روی میزها شعر می نویسد
اینجا طعم دلتنگی ها از قهوه هم تلخ تر است … !
.
.
.
قهوه چی زیاد قهوه ام را شیرین نکن
طعم روزگارم کم از تلخی قهوه ات نیست
.
.
.

این گونه نیا که هر از چند گاهی باشد
نیا دنیایم را آرامشم را سکوت اجباری روزهایم را نریز به هم …
که مجبور باشم مدیون قهوه خانه شوم
از بس که خاکستر و دود سیگار مهمانش می کنم
نیا لعنتی
اینگونه گذرا نیا …
.
.
.

دیگر بازی بس است
بیا شمشیر ها را کنار بگذاریم و فنجانی چای بخوریم
اما چرا دستان تو خونی و پشت من می سوزد؟
.
.
.
من سرد
هوا سرد
برف سرد
زمستان سرد
تو با من سرد
دنیای من سرد
همه چیز سرد
ولی فنجان قهوه ام گرم
این تضاد برای یک لحظه مرا به آرامش می برد
.
.
.
آب در هاون کوبیدن است اینکه

من شعر بنویسم و تو فال قهوه بگیری
وقتی آخر همه شعرهای من تو می آیی

و ته همه فنجان های تو من می روم …
.
.
.
امشب دلم تو را می خواهد
نشسته روبروی صندلی مقابلم
در سکوت سرد این کافه
تا تو مرا در آغوش کشی …
.
.
.
هوا سرد شده …
نه ! نه …
هوای من سرد شده …
حتی گرفتن فنجان قهوه هم ، دردی را دوا نمی کند …
گرمای وجودت را می خواهم …
چرا صندلی رو به رو خالی ست ؟
.

.

.

در ته فنجان قهوه ام کفش های توست
فقط نمی دانم می آیی یا می روی …
.
.
.

دسته ی کاغذ بر میز در نخستین نگاه ِ آفتاب
کتابی مبهم و سیگاری خاکسترشده کنار ِ فنجان ِ چای از یاد رفته
بحثی ممنوع در ذهن
احمد شاملو
.
.
.
کام اول و عمیق از سیگار
طعم قهوه تلخ گوشه دنج کافه
بوی برف نو که می بارید
و دست هایی که روی پیانو می رقصید
فرصت عاشقی کردن بود ، جای تو خالی اما …
.
.
.
گاهی اوقات دلم تنگ طمع تلخ اشک هایم می شود
و آرام می بارم و می نوشم …
گویی قهوه ای تلخ از جنس حقیقت می نوشم …
چه کسی می گوید قهوه تلخ است؟
قهوه در برابر روز گار تلخم شیرین ترین نوشیدنی عالم حساب می شود …
.
.
.

قهوه فقط یادآور است …
یاداور لحظات شیرین با تو بودن …
قهوه شیرین است …
خیلی شیرین …
.
.
.

کاش بعضیا
اگه ول می کنن می رن
اگه تنهات می ذارن
نگن که دلیلشون واسه انجام بعضی کارا چی بوده
بذارن همونطور فک کنیم اون کارا رو از روی دوست داشتن
یا اینکه دوست داشتن کاری واسمون انجام بدن انجام دادن
بذارن یه باور خوب خوب ازشون داشته باشیم
یه باور به شیرینیه اولین قهوه
نه به تلخیه آخرین قهوه
.
.
.

کافه را گرد دلتنگی گرفته
صندلی های خالی
فنجان هایی از تنهایی لبریز
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان