01-10-2014، 13:30
سوال این است که در صورت ادامه تنش جاری بین ناتو روسیه و تبدیل آن به جنگ تاثیر آن بر تحولات خاورمیانه و بخصوص بحران سوریه چه خواهد بود؟
آیا بحرانهای اوکراین و سوریه دو روی یک سکهاند؟
گروه بینالملل جهان نیوز: شاخصهای موجود حاکی از این است که روند تحولات در اوکراین به سمت جنگ تمام عیار پیش می رود و کشورهای غربی با متهم کردن روسیه به حمایت از جدایی طلبان شرق اوکراین (که در عین حال با تبلیغات گسترده علیه روسیه به دخالت نظامی مستقیم علیه دولت کیف است) روز به روز آرایش نظامی خود را در اوکراین و دیگر کشورهای هم مرز روسیه همانند گرجستان (که متحد غرب محسوب می شوند) تقویت می کنند.
این تحرکات به موازات جنگ تجاری بین غرب و روسیه صورت می گیرد که هر روز ابعاد گسترده ای به خود می گیرد. جنگ تبلیغاتی نیز در سطح گسترده علیه یکدیگر جریان دارد و در این راستا در یک اقدام قابل تامل (ظاهرا برای اولین بار) مراسم یادبود جنگ جهانی اول و دوم طی مراسم خاص در اروپا برگزار و نقاط عطف این دو جنگ طی مراسم خاص برجسته شدکه به نظر می رسد هدف از این تحرکات آماده سازی روانی برای یک جنگ تمام عیار باشد و از این تبلیغات چنین بر می آید که اگر جنگی جدید اغاز شود احتمالا شکل و شمایل آن در حد دو جنگ جهانی گذشته خواهد بود.
حال سوال این است که در صورت ادامه تنش جاری بین ناتو روسیه و تبدیل آن به جنگ تاثیر آن بر تحولات خاورمیانه و بخصوص بحران سوریه چه خواهد بود؟ این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که در بین بحران های خاورمیانه، بحران سوریه بیش از دیگر بحران ها به لحاظ درگیری وصف آرایی و از همه مهمترتلاقی منافع ژئوپولتیک، ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک روسیه و غرب با یکدیگر به بحران اوکراین شباهت دارد به گونه ایی که حتی می توان بحران اوکراین را امتداد بحران سوریه و یا به عبارتی تغییر جبهه و میدان درگیری ها و صف آرایی ها از سوریه به اوکراین ارزیابی کرد. حال با فرض وجود یک چنین ارتباط تنگاتنگ بین بحران سوریه و بحران اوکراین (از لحاظ درگیری قدرت های رقیب بین المللی با یکدیگر) این سوال مطرح است که در صورت وقوع جنگ بین ناتو و روسیه در اوکراین آیا امکان گسترش آن به سوریه وجود خواهد داشت یا نه؟
سایه منازعه مثلث: ژئوپولتیک، ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک غرب وروسیه بربحران سوریه و بحران اوکراین
برخلاف آنچه که در ظاهر تصور می شود هر دو بحران سوریه و بحران اوکراین پیش از اینکه داخلی باشند بحران بین المللی محسوب می شوند و هر دو تحت تاثیرمنازعه قدرت های رقیب در عرصه بین المللی قرار گرفته اند . از این دید اگر به فرض منازعه ژئوپولتیک، ژئواکونومیک و ژئواستراتژیک بین غرب و روسیه نبود، بحران های سوریه و اوکراین نیز یا به این شکل به وجود نمی آمدند و یا حداقل تا این حد تشدید نمی شد.
به لحاظ ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک، سوریه بعد از لیبی و عراق آخرین پایگاه روسیه در خاورمیانه محسوب می شود و به همین علت حفظ سوریه برای روسیه به منزله مرگ و زندگی در این منطقه بود و همچنانکه از قبل نیز تصور می شد روسیه برخلاف عراق و لیبی برای حفظ سوریه سنگ تمام گذاشت و از هیچ تلاشی برای مقابله با تلاش ناتو برای اشغال سوریه و تغییر نظام سیاسی آن فروگذاری نکرد و چند بارنیز تا مرز جنگ پیش رفت به گونه ایی که گفته می شد دو جنگنده نظامی ترکیه به عنوان یکی از اعضای ناتو بوسیله موشک های روسیه در دریای مدیترانه سرنگون شدند.
در بحبوحه جنگ سوریه نیز چند بار مقامات روسیه از جمله شخص سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه پیش کسوت این کشور طی اظهاراتی اذعان کردند که جنگ سوریه با تعیین نظم نوین جهانی و منطقه ای و تعیین سرنوشت ژئوپولتیک جهان گره خورده است.
به لحاظ اقتصادی نیز جنگ سوریه به نحوی با نقش آفرینی روسیه (به عنوان اولین دارنده ذخایری گازی جهان و اولین صادرکننده نفت غیر اوپک در جهان نیز) در معادلات جهانی انرژی ارتباط پیدا کرده است. آنچه این ارتباط را حساس تر کرده و می کند افشای برخی اطلاعات درباره پشت پرده جنگ سوریه است که نشان می داد بخش عمده ای از انگیزه کشورهای غربی بخصوص اروپایی از ورود بی محابا به جنگ سوریه ایجاد تغییر در معادلات انرژی در جهان و افزایش ضریب اطمینان دسترسی به انرژی در آینده است.
طبق این اطلاعات جدا از اینکه منابع عظیمی از ذخایر نفت و گاز در سواحل دریای مدیترانه و همچنین در خاک سوریه کشف شده است، بلکه قرار بود با اشغال سوریه و تغییر نظام آن خاک این کشور به محل احداث و انتقال خط لوله گاز قطر (به عنوان دومین دارنده ذخایر گازی جهان) به اروپا تبدیل شود تا با کاهش وابستگی اروپا به گاز روسیه از قدرت مانور مسکو در معادلات انرژی کاسته شود.
این اطلاعات از این جهت درست به نظر می رسد که نشان می دهد چرا کشورهای اروپایی که زمانی سیاست نزدیکی بین کشورهای دو سوی دریای مدیترانه را تعقیب می کردند و حتی اتحادیه ای نیز به همین منظور تشکیل داده بودند به یکباره در سیاست مدیترانه ای خود چرخش می کنند و به جای نزدیکی به سوریه براندازی دولت و تغییر نظام سیاسی این کشور را به عنوان یکی از کشورهای کلیدی ساحل دریای مدیترانه را در دستور کار خود قرار می دهند.
این بدین مفهوم است که اگر حفظ نظام سیاسی کنونی دولت سوریه به حفظ جایگاه روسیه در معادلات سیاسی و اقتصادی جهانی کمک می کند در مقابل تغییر ان می توانست معادلات را بخصوص درعرصه انرژی برای غرب و بخصوص اروپا تغییر دهد. به همین ترتیب بخشی از راز خونسردی امریکا در قبال تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا را نیز می توان از این منظر بررسی کرد که این کشور با توجه به اینکه به فناوری جدیدی از تولید گاز و نفت صخره ای و ماسه ای دست پیدا کرده است حداقل در این مقطع زمانی به اندازه اروپا به نفت و گاز خاورمیانه و شمال افریقا احساس نیاز نمی کند.
با اینحال نباید از این واقعیت غافل شد که بحران های بحران های خاورمیانه و شمال افریقا بیشتر از جمله بحران سوریه از نظر معادلات ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک جهانی و منطقه ای با توجه به مسائل متعددی چون: کنترل ایران و رقبای بین المللی، امنیت اسرائیل ودر کل آرایش منطقه به نحوی که امکان اجرای راهبرد نظامی جدید این کشوررا در تغییر اولویت های نظامی آن از خاورمیانه به شرق آسیا میسر سازد، همچنان از اهمیت ویژه برای امریکا بوده و است.
اما تقسیم کاری ظریف بین اروپا و امریکا در این زمینه احساس می شود که بر اساس آن ظاهرا در اولویت بندی جدید ناتو اروپا نقش مهار روسیه و امریکا مهار چین را بر عهده گرفته اند و در این راستا ملاحظه می شود که به موازات کاهش نقش حضور نظامی امریکا در خاورمیانه نقش و حضور اروپا در این منطقه بیشتر می شود و در مقابل نقش و حضور نظامی امریکا در شرق آسیا برای مهار و کنترل چین افزایش می یابد.
از دیگر سوهمین معادلات به یک شکل دیگر و با تغییر در برخی اولویت ها در کشمکش میان غرب و روسیه در بحران اوکراین نیز مشاهده می شود با این تفاوت که روسیه برخلاف بحران سوریه در موقعیت مهاجم وغرب در موقعیت مدافع قرار گرفته است و اگرچه به طور کلی غرب و مشخصا اروپا به تحریک امریکا آغاز گر بحران اوکراین بود ( با اصرار بر امضای موافقتنامه تجارت آزاد میان اوکراین و اتحادیه اروپا ) اما در نهایت این روسیه بود که سوار بر بحران شد و علت آن این است که روسیه اینبار با تجربه ای که ازنحوه مداخلات غرب در انقلاب های مخملی و (یا حتی بهار عربی) پیدا کرده بود (که بر اساس آن غرب خود را در پشت مخالفان و معترضان پنهان و آن را در مسیر اهداف و سیاست های خود هدایت می کرد ) از همین شیوه استفاده کرد و طرف های غربی را در تنگنا قرار داد.
روسیه درقضایای اوکراین از دفاع پیشدستانه نیز فراتر رفت و کوشید نقشه جدید اوکراین را بر این کشور و حامیان غربی کیف تحمیل کند. به نظر می رسد چند عامل در اتخاذ چنین رویکری از سوی روسیه موثر بوده است.
نخست تقویت موقعیت اقتصادی این کشور است که از یکسو از تضعیف موقعیت اقتصادی رقبای غربی و از دیگر سو در نتیجه افزایش در امدهای نفتی این کشور حاصل شده است.
دوم تقویت جایگاه بین المللی روسیه است که از ائتلاف باچین در چارچوب سازمان شانگهای و همچنین دیگر قدرت های نوظهور در چارچوب تشکل "بریکس" بوجود آمده است و سوم پیروزی بود که روسیه در کنار محور مقاومت در سوریه بدست آورد و اکنون به این اعتماد نفس دست پیدا کرده است که باز می تواند در اوکراین پیروزی سیاسی و نظامی جدید کسب کند.
البته باید به این نکته نیز توجه داشت که ارزش و اهمیت ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک اوکراین در معادلات منطقه ای و بین المللی در برابر روسیه برای غرب و ناتو به مراتب بیش از سوریه است که این انگیزه برخورد نظامی با روسیه را بالا می برد هر چند که غربی ها تجربه تلخ جنگ ۲۰۰۸ را نیز هنوز فراموش نکرده اند.
نتیجهگیری
در مجموع می توان گفت پیوندهای نزدیکی بین حوزه های درگیری و تسویه حساب مثلث ژئوپولتیکی و ژئواستراتژیکی و ژئواکونومیکی غرب و روسیه در مناطقی چون سوریه و اوکراین وجود دارد و با توجه به اینکه هنوز بحران سوریه از نظر غرب تمام نشده و این بحران به همراه دیگر بحران های منطقه ای در حالت برزخی به سر می برد لذا این احتمال وجود دارد که در صورت تبدیل بحران اوکراین به جنگ تمام عیار، طرف های غربی با توجه به موقعیت ضعیف خود وموقعیت برتر روسیه در منازعه اوکراین بار دیگر به سمت تشدید بحران سوریه متمایل شوند وجود دارد بخصوص آنکه بعد از تصویب قطعنامه ۲۱۷۰ شورای امنیت در خصوص مقابله با داعش و النصره این دو گروه در اقدامی هماهنگ اما تقسیم شده طی سلسله اقدامات تحریک آمیزهمچون: سربریدن دو شهروند آمریکایی، تیرباران ۲۵۰ سرباز سوری و گروگانگیری نیروهای پاسدار صلح در جولان کوشیده اند به هر طریق ممکن پای ناتو را به سوریه باز کنند که به نظر می رسد این اقدامات از سوی دیگر بازندگان جنگ سوریه همچون رژیم صهیونیستی، عربستان و قطر مدیریت می شود.
آیا بحرانهای اوکراین و سوریه دو روی یک سکهاند؟
گروه بینالملل جهان نیوز: شاخصهای موجود حاکی از این است که روند تحولات در اوکراین به سمت جنگ تمام عیار پیش می رود و کشورهای غربی با متهم کردن روسیه به حمایت از جدایی طلبان شرق اوکراین (که در عین حال با تبلیغات گسترده علیه روسیه به دخالت نظامی مستقیم علیه دولت کیف است) روز به روز آرایش نظامی خود را در اوکراین و دیگر کشورهای هم مرز روسیه همانند گرجستان (که متحد غرب محسوب می شوند) تقویت می کنند.
این تحرکات به موازات جنگ تجاری بین غرب و روسیه صورت می گیرد که هر روز ابعاد گسترده ای به خود می گیرد. جنگ تبلیغاتی نیز در سطح گسترده علیه یکدیگر جریان دارد و در این راستا در یک اقدام قابل تامل (ظاهرا برای اولین بار) مراسم یادبود جنگ جهانی اول و دوم طی مراسم خاص در اروپا برگزار و نقاط عطف این دو جنگ طی مراسم خاص برجسته شدکه به نظر می رسد هدف از این تحرکات آماده سازی روانی برای یک جنگ تمام عیار باشد و از این تبلیغات چنین بر می آید که اگر جنگی جدید اغاز شود احتمالا شکل و شمایل آن در حد دو جنگ جهانی گذشته خواهد بود.
حال سوال این است که در صورت ادامه تنش جاری بین ناتو روسیه و تبدیل آن به جنگ تاثیر آن بر تحولات خاورمیانه و بخصوص بحران سوریه چه خواهد بود؟ این موضوع از آن جهت اهمیت دارد که در بین بحران های خاورمیانه، بحران سوریه بیش از دیگر بحران ها به لحاظ درگیری وصف آرایی و از همه مهمترتلاقی منافع ژئوپولتیک، ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک روسیه و غرب با یکدیگر به بحران اوکراین شباهت دارد به گونه ایی که حتی می توان بحران اوکراین را امتداد بحران سوریه و یا به عبارتی تغییر جبهه و میدان درگیری ها و صف آرایی ها از سوریه به اوکراین ارزیابی کرد. حال با فرض وجود یک چنین ارتباط تنگاتنگ بین بحران سوریه و بحران اوکراین (از لحاظ درگیری قدرت های رقیب بین المللی با یکدیگر) این سوال مطرح است که در صورت وقوع جنگ بین ناتو و روسیه در اوکراین آیا امکان گسترش آن به سوریه وجود خواهد داشت یا نه؟
سایه منازعه مثلث: ژئوپولتیک، ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک غرب وروسیه بربحران سوریه و بحران اوکراین
برخلاف آنچه که در ظاهر تصور می شود هر دو بحران سوریه و بحران اوکراین پیش از اینکه داخلی باشند بحران بین المللی محسوب می شوند و هر دو تحت تاثیرمنازعه قدرت های رقیب در عرصه بین المللی قرار گرفته اند . از این دید اگر به فرض منازعه ژئوپولتیک، ژئواکونومیک و ژئواستراتژیک بین غرب و روسیه نبود، بحران های سوریه و اوکراین نیز یا به این شکل به وجود نمی آمدند و یا حداقل تا این حد تشدید نمی شد.
به لحاظ ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک، سوریه بعد از لیبی و عراق آخرین پایگاه روسیه در خاورمیانه محسوب می شود و به همین علت حفظ سوریه برای روسیه به منزله مرگ و زندگی در این منطقه بود و همچنانکه از قبل نیز تصور می شد روسیه برخلاف عراق و لیبی برای حفظ سوریه سنگ تمام گذاشت و از هیچ تلاشی برای مقابله با تلاش ناتو برای اشغال سوریه و تغییر نظام سیاسی آن فروگذاری نکرد و چند بارنیز تا مرز جنگ پیش رفت به گونه ایی که گفته می شد دو جنگنده نظامی ترکیه به عنوان یکی از اعضای ناتو بوسیله موشک های روسیه در دریای مدیترانه سرنگون شدند.
در بحبوحه جنگ سوریه نیز چند بار مقامات روسیه از جمله شخص سرگئی لاوروف وزیر امور خارجه پیش کسوت این کشور طی اظهاراتی اذعان کردند که جنگ سوریه با تعیین نظم نوین جهانی و منطقه ای و تعیین سرنوشت ژئوپولتیک جهان گره خورده است.
به لحاظ اقتصادی نیز جنگ سوریه به نحوی با نقش آفرینی روسیه (به عنوان اولین دارنده ذخایری گازی جهان و اولین صادرکننده نفت غیر اوپک در جهان نیز) در معادلات جهانی انرژی ارتباط پیدا کرده است. آنچه این ارتباط را حساس تر کرده و می کند افشای برخی اطلاعات درباره پشت پرده جنگ سوریه است که نشان می داد بخش عمده ای از انگیزه کشورهای غربی بخصوص اروپایی از ورود بی محابا به جنگ سوریه ایجاد تغییر در معادلات انرژی در جهان و افزایش ضریب اطمینان دسترسی به انرژی در آینده است.
طبق این اطلاعات جدا از اینکه منابع عظیمی از ذخایر نفت و گاز در سواحل دریای مدیترانه و همچنین در خاک سوریه کشف شده است، بلکه قرار بود با اشغال سوریه و تغییر نظام آن خاک این کشور به محل احداث و انتقال خط لوله گاز قطر (به عنوان دومین دارنده ذخایر گازی جهان) به اروپا تبدیل شود تا با کاهش وابستگی اروپا به گاز روسیه از قدرت مانور مسکو در معادلات انرژی کاسته شود.
این اطلاعات از این جهت درست به نظر می رسد که نشان می دهد چرا کشورهای اروپایی که زمانی سیاست نزدیکی بین کشورهای دو سوی دریای مدیترانه را تعقیب می کردند و حتی اتحادیه ای نیز به همین منظور تشکیل داده بودند به یکباره در سیاست مدیترانه ای خود چرخش می کنند و به جای نزدیکی به سوریه براندازی دولت و تغییر نظام سیاسی این کشور را به عنوان یکی از کشورهای کلیدی ساحل دریای مدیترانه را در دستور کار خود قرار می دهند.
این بدین مفهوم است که اگر حفظ نظام سیاسی کنونی دولت سوریه به حفظ جایگاه روسیه در معادلات سیاسی و اقتصادی جهانی کمک می کند در مقابل تغییر ان می توانست معادلات را بخصوص درعرصه انرژی برای غرب و بخصوص اروپا تغییر دهد. به همین ترتیب بخشی از راز خونسردی امریکا در قبال تحولات خاورمیانه و شمال آفریقا را نیز می توان از این منظر بررسی کرد که این کشور با توجه به اینکه به فناوری جدیدی از تولید گاز و نفت صخره ای و ماسه ای دست پیدا کرده است حداقل در این مقطع زمانی به اندازه اروپا به نفت و گاز خاورمیانه و شمال افریقا احساس نیاز نمی کند.
با اینحال نباید از این واقعیت غافل شد که بحران های بحران های خاورمیانه و شمال افریقا بیشتر از جمله بحران سوریه از نظر معادلات ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک جهانی و منطقه ای با توجه به مسائل متعددی چون: کنترل ایران و رقبای بین المللی، امنیت اسرائیل ودر کل آرایش منطقه به نحوی که امکان اجرای راهبرد نظامی جدید این کشوررا در تغییر اولویت های نظامی آن از خاورمیانه به شرق آسیا میسر سازد، همچنان از اهمیت ویژه برای امریکا بوده و است.
اما تقسیم کاری ظریف بین اروپا و امریکا در این زمینه احساس می شود که بر اساس آن ظاهرا در اولویت بندی جدید ناتو اروپا نقش مهار روسیه و امریکا مهار چین را بر عهده گرفته اند و در این راستا ملاحظه می شود که به موازات کاهش نقش حضور نظامی امریکا در خاورمیانه نقش و حضور اروپا در این منطقه بیشتر می شود و در مقابل نقش و حضور نظامی امریکا در شرق آسیا برای مهار و کنترل چین افزایش می یابد.
از دیگر سوهمین معادلات به یک شکل دیگر و با تغییر در برخی اولویت ها در کشمکش میان غرب و روسیه در بحران اوکراین نیز مشاهده می شود با این تفاوت که روسیه برخلاف بحران سوریه در موقعیت مهاجم وغرب در موقعیت مدافع قرار گرفته است و اگرچه به طور کلی غرب و مشخصا اروپا به تحریک امریکا آغاز گر بحران اوکراین بود ( با اصرار بر امضای موافقتنامه تجارت آزاد میان اوکراین و اتحادیه اروپا ) اما در نهایت این روسیه بود که سوار بر بحران شد و علت آن این است که روسیه اینبار با تجربه ای که ازنحوه مداخلات غرب در انقلاب های مخملی و (یا حتی بهار عربی) پیدا کرده بود (که بر اساس آن غرب خود را در پشت مخالفان و معترضان پنهان و آن را در مسیر اهداف و سیاست های خود هدایت می کرد ) از همین شیوه استفاده کرد و طرف های غربی را در تنگنا قرار داد.
روسیه درقضایای اوکراین از دفاع پیشدستانه نیز فراتر رفت و کوشید نقشه جدید اوکراین را بر این کشور و حامیان غربی کیف تحمیل کند. به نظر می رسد چند عامل در اتخاذ چنین رویکری از سوی روسیه موثر بوده است.
نخست تقویت موقعیت اقتصادی این کشور است که از یکسو از تضعیف موقعیت اقتصادی رقبای غربی و از دیگر سو در نتیجه افزایش در امدهای نفتی این کشور حاصل شده است.
دوم تقویت جایگاه بین المللی روسیه است که از ائتلاف باچین در چارچوب سازمان شانگهای و همچنین دیگر قدرت های نوظهور در چارچوب تشکل "بریکس" بوجود آمده است و سوم پیروزی بود که روسیه در کنار محور مقاومت در سوریه بدست آورد و اکنون به این اعتماد نفس دست پیدا کرده است که باز می تواند در اوکراین پیروزی سیاسی و نظامی جدید کسب کند.
البته باید به این نکته نیز توجه داشت که ارزش و اهمیت ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک اوکراین در معادلات منطقه ای و بین المللی در برابر روسیه برای غرب و ناتو به مراتب بیش از سوریه است که این انگیزه برخورد نظامی با روسیه را بالا می برد هر چند که غربی ها تجربه تلخ جنگ ۲۰۰۸ را نیز هنوز فراموش نکرده اند.
نتیجهگیری
در مجموع می توان گفت پیوندهای نزدیکی بین حوزه های درگیری و تسویه حساب مثلث ژئوپولتیکی و ژئواستراتژیکی و ژئواکونومیکی غرب و روسیه در مناطقی چون سوریه و اوکراین وجود دارد و با توجه به اینکه هنوز بحران سوریه از نظر غرب تمام نشده و این بحران به همراه دیگر بحران های منطقه ای در حالت برزخی به سر می برد لذا این احتمال وجود دارد که در صورت تبدیل بحران اوکراین به جنگ تمام عیار، طرف های غربی با توجه به موقعیت ضعیف خود وموقعیت برتر روسیه در منازعه اوکراین بار دیگر به سمت تشدید بحران سوریه متمایل شوند وجود دارد بخصوص آنکه بعد از تصویب قطعنامه ۲۱۷۰ شورای امنیت در خصوص مقابله با داعش و النصره این دو گروه در اقدامی هماهنگ اما تقسیم شده طی سلسله اقدامات تحریک آمیزهمچون: سربریدن دو شهروند آمریکایی، تیرباران ۲۵۰ سرباز سوری و گروگانگیری نیروهای پاسدار صلح در جولان کوشیده اند به هر طریق ممکن پای ناتو را به سوریه باز کنند که به نظر می رسد این اقدامات از سوی دیگر بازندگان جنگ سوریه همچون رژیم صهیونیستی، عربستان و قطر مدیریت می شود.