21-09-2014، 14:05
شاهی که مشروب خوری را حرام کرد!
شراب
یكى از بحث هاى جالب توجه نهج البلاغه است كه رهبر و امام حاكم را مافوق قانون نمى شناسد و بلكه او را متعهدترین و عامل ترین كسان در رابطه با قوانین و مقررات مى داند و این خود، درسى قرآنى است كه امام خود تربیتشده قرآن كریم بوده است. معالاسف رهبران نامردمى و حاكمان جور و سلاطین خودكامه، به طور كلى خود را دست بالا گرفته و مافوق قانون مى دانند. دكتر لارنس لاكهارت یكى از ایران شناسان، به مناسبتى درباره شاه سلطان حسین و تحریم شراب توسط وى جریانى نقل مىكند كه از نقطه نظر فوق قابل توجه است، به خصوص با در نظر گرفتن اینكه او (سلطان حسین) را مى توان آخوند السلاطین دانست. او مى نویسد: «اما جلوگیرى از نوشیدن مشروبات الكلى باعث مخالفت شدید مخصوصاً در محافل دربارى شد. یكى از كسانى كه از این موضوع سخت آشفته بود، همان مریم بیگم عمه پدر شاه بود». بعد كروسنیسكى داستانى را نقل كرده كه طى آن عمه مزبور تمارض ورزید و بدین وسیله مشكل ممنوعیت شرابخوارى را حل كرده است.
«پادشاه كه از خبر بیمارى عمه پدر خود سخت متأسف شده بود، کسى را در دل شب به جلفا فرستاد كه بى درنگ اندكى شراب بیاورد. شراب فروشان ارمنى كه تصور مى كردند دسیسه اى در كار است و مى خواهند آنها را به دام اندازند... بالاخره از سفیر لهستان در دربار صفوى مقدارى شراب تهیه كردند و خود شاه شراب را در پیاله اى ریخت و با دست خویش به مریم بیگم داد. این زن محتاله كه درس خود را خوب از بر مى دانست، به شاه چنین گفت که حاضر نیست شراب بنوشد، مگر آنكه پادشاه، نخست از آن بنوشد و چون سلطان حسین پاسخ داد كه به علت نهى مسكرات در قرآن نمى تواند لب به شراب بزند، مریم بیگم گفت: مقام سلطنت، شاه را برتر از قوانین قرار مى دهد».(1) نقطه شاهد ما همین جمله اخیر است و راستى این، پندار طاغوت ها و سلاطین جور بوده و هست كه همیشه اجراى مقررات را وظیفه مردم دانسته و خود را استثناء مى دانستند. امام على علیه السلام فرمود: «اَیُّهَا النّاس، اِنّی و اللّهِ ما اَحُثُّکُم عَلی طاعَةِ الاّ وَ أسْبِقَکُمْ اِلَیْهَا، و لاَ أنْهَا کُمْ عَنْ مَعْصِیَةٍ اِلاّ وَ أتَنَاهی قَبْلَکُمْ عَنْهَا؛ اى مردم! به خدا سوگند، من شما را به اطاعت از خدا و عمل به وظیفه اى وا نداشتم، مگر آنكه خود، به آن اقدام كرده باشم و شما را از نافرمانى و گناهى باز نداشتم، مگر اینكه قبل از شما خود، از آن خوددارى كرده و امتناع نموده باشم».(2)
امیرالمومنین علیه السلام به طور كلى از همه پیشروانش مى خواهد كه مرد عمل باشند و چیزى را كه خود بدان ملتزم نیستند، انجام آن را از مردم نخواهند: «وَانـْهـَوْا غـَیـْرَكـُمْ عـَنِ الْمـُنـْكـَرِ وَ تـَنـاهـَوا عـَنـْهُ، فـَاِنَّمـا اُمـِرْتـُمْ بـِالنَّهـْىِ بـَعـْدَ التَّنـاهـى؛ شما نهى از منكر و گناه كنید و خود دست از آن بكشید؛ چون شما موظف هستید كه اول خوددارى كنید، بعد از مردم انتظار نافرمانى و گناه داشته باشید و آنان را از ارتكاب معصیت باز بدارید».(3)
اى مردم! به خدا سوگند، من شما را به اطاعت از خدا و عمل به وظیفه اى وا نداشتم، مگر آنكه خود، به آن اقدام كرده باشم و شما را از نافرمانى و گناهى باز نداشتم، مگر اینكه قبل از شما خود، از آن خوددارى كرده و امتناع نموده باشم
امیرالمومنین علیه السلام خودسازى را منشأ التزام ها و تعهدها دانسته است؛ چون بدون تردید در اثر آلودگى نفس و ابتلاى به هوى و هوس است كه انسان پا روى مقررات و تعهدات مى گذارد و از عمل به وظیفه سرباز مى زند: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنّاسِ اِماما فَلیَبْدَأ بِتَعْلیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلیمِ غَیْرِهِ وَلْیَكُنْ تَاْدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدیبِهِ بِلِسانِهِ؛ هر آنكه خود را رهبر مردم قرار دهد، باید قبل از آموزش دادن دیگران خود را آموزش دهد و باید تربیت عملى او قبل از تربیت زبانى باشد».(4)
لزوم اطاعت از رهبر
چنان چه در مبحث نخستین خاطر نشان ساختیم، حكومت براى جامعه بشرى ضرورى است و نشانه قدرت و عظمت هر حكومت، در این است كه مردم از رهبر و حاكم و زمامدار، اطاعت كنند و شنوایى داشته باشند و الا هرج و مرج و آشفتگى قطعى است. كلام امام على علیه السلام در این زمینه چنین است: «وَ الْأَمَانَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ وَ الطَّاعَةَ تَعْظِیماً لِلْإِمَامَةِ؛ خداوند روح امانت و التزام و تعهد را سامانى براى هر ملت قرار داده و اطاعت و فرمانبردارى مردم را، نشان عظمت و شكوه رهبرى دانسته است»(5) و در سخنى دیگر فرمود: «عَلَیْکُمْ بِطَاعَهِ مَنْ لَا تُعْذَرُونَ بِجَهَالَتِهِ؛ بر شما باد پیروى و اطاعت از كسى كه از جهل و ناآگاهى به دور است و در مخالفت او عذرى ندارید».(6)
در بیان دیگری، عدم اطاعت مردم از رهبر عاقل و باتدبیر را منشأ نابسامانى و آشفتگى امور، معرفى فرموده و صراحتاً گفته است كه اطاعت و عمل به رهنمودهاى رهبر جامعه است كه تحول اساسى به وجود مى آورد، در غیر این صورت هرگز نباید انتظار اصلاح داشت. امام در پاسخ كسانى كه رهبرى او را با شیطنت و افسار گسیختگى خود، خدشه دار كرده و ضعف ایجاد مى كردند و با كمال وقاحت پیشواى جور و ستم، معاویه را با او مقایسه كرده و احیاناً او را به سبب حسن تدبیر و مشى سیاسى اش مى ستودند، فرمود: «للهِ أَبُوهُمْ! وَهَلْ أَحدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً، وَأَقْدَمُ فِیهَا مَقَاماً مِنِّی لَقَدْ نَهَضْتُ فِیهَا وَمَا بَلَغْتُ العِشْرِینَ، وها أناذا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّینَ وَلكِنْ لا رَأْیَ لَمِنْ لاَ یُطَاعُ؛ خداوند پدرشان را بیامرزد، آیا احدى از ایشان در رهبرى جامعه و اداره جنگ و مدیریت آن، ممارستش از من بیشتر و سابقه اش از من فزون تر است؟ من هنوز بیست سالم نشده بود كه وارد جنگ شدم و اكنون افزون بر شصت سال دارم، ولى كسى كه فرمانش را نمى برند و رهنمودش را آویزه گوش نمى كنند، راى و نظر او هر چند صائب، چه فایده اى دارد؟».(7)
دكتر لارنس لاكهارت یكى از ایران شناسان، به مناسبتى درباره شاه سلطان حسین و تحریم شراب توسط وى جریانى نقل مىكند كه از نقطه نظر فوق قابل توجه است، به خصوص با در نظر گرفتن اینكه او (سلطان حسین) را مى توان آخوند السلاطین دانست
امیرالمومنین علیه السلام در سخنى دیگر حدود مشورت و خیرخواهى مردم را براى رهبر، معین مى كند و توقعات و انتظارات را در چارچوبى مشخص مى نماید و به صراحت مى فرماید که این چنین نیست كه رهبر و امام امت باید به سخن هر كسى عمل كند و برنامه اش را مطابق اشاره او تنظیم نماید: «لَكَ أَنْ تُشِیرَ عَلَیَّ وَ أَرَى فَإِنْ عَصَیْتُكَ فَأَطِعْنِى؛ تو مى توانى نظر بدهى و من نیز صاحب نظر هستم و در آن مى اندیشم و اگر چنان چه فكر و راى تو را نپسندیدم و به نظر خود عمل كردم، تو باید از من اطاعت كنى و فرمان ببری».(8)
این كلام امام، در سطحى بسیار بالا قرار دارد و به این وسیله پاسخ بسیارى از اشخاص كه خود را خیرخواه و صاحب نظر مى دانند و رأى خود را ابراز هم مى كنند، ولى چون رهبر و امام عادل و بر حق مسلمین رأى و نظر او را صائب ندید و به آن عمل نكرد، با وى به مخالفت برخاسته و كارشكنى مى كنند و خود عصیان كرده، دیگران را نیز به گردنكشى وا مى دارند، به طور قاطع داده شده است. در خطبه غرایى دیگر كه در ابعاد مختلف رهبرى داد سخن داده و به رهبرى حق و پیشوایى صالح لزوم اطاعت از آن اشاره صریح دارد، چنین مى فرماید: «یا اَیها اَلناسُ اِنَّ اَحَقَّ الناسِ بِهذا َاَلاَمرَ اَقواهُم علیه وَ اَعلَمُهُم بِاَمرِ اللهِ فَاِن شَغَبَ شاغِبٌ اُستُعتِبَ فَاِن اَبی قوُتِلَ؛ اى مردم! شایسته ترین انسان براى حكومت و زمامدارى، نیرومندترین است؛ پس اگر كسى پس از تصدى چنین انسانى، منحرف شود و آشوب و بلوا ایجاد كند، مورد نكوهش قرار مى گیرد و به صورتى توجیه مى شود و اگر به سر عقل نیامد، با وى قتال مى شود تا آشوب و بلوا بخوابد».(9)(10)
پی نوشت ها:
1. لاکهارت، لارنس،انقراض سلسله صفویه،ص 44 .
2.نهجالبلاغه، خ 175.
3.همان، خ 105.
4.همان، ح 73 .
5.همان، ح 252.
6.همان، ح 156 .
7.همان، خ 27.
8.همان، ح 321 .
9.همان، خ 173.
10.برگرفته از کانون گفتگوی قرآنی دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.askquran.ir
شراب
یكى از بحث هاى جالب توجه نهج البلاغه است كه رهبر و امام حاكم را مافوق قانون نمى شناسد و بلكه او را متعهدترین و عامل ترین كسان در رابطه با قوانین و مقررات مى داند و این خود، درسى قرآنى است كه امام خود تربیتشده قرآن كریم بوده است. معالاسف رهبران نامردمى و حاكمان جور و سلاطین خودكامه، به طور كلى خود را دست بالا گرفته و مافوق قانون مى دانند. دكتر لارنس لاكهارت یكى از ایران شناسان، به مناسبتى درباره شاه سلطان حسین و تحریم شراب توسط وى جریانى نقل مىكند كه از نقطه نظر فوق قابل توجه است، به خصوص با در نظر گرفتن اینكه او (سلطان حسین) را مى توان آخوند السلاطین دانست. او مى نویسد: «اما جلوگیرى از نوشیدن مشروبات الكلى باعث مخالفت شدید مخصوصاً در محافل دربارى شد. یكى از كسانى كه از این موضوع سخت آشفته بود، همان مریم بیگم عمه پدر شاه بود». بعد كروسنیسكى داستانى را نقل كرده كه طى آن عمه مزبور تمارض ورزید و بدین وسیله مشكل ممنوعیت شرابخوارى را حل كرده است.
«پادشاه كه از خبر بیمارى عمه پدر خود سخت متأسف شده بود، کسى را در دل شب به جلفا فرستاد كه بى درنگ اندكى شراب بیاورد. شراب فروشان ارمنى كه تصور مى كردند دسیسه اى در كار است و مى خواهند آنها را به دام اندازند... بالاخره از سفیر لهستان در دربار صفوى مقدارى شراب تهیه كردند و خود شاه شراب را در پیاله اى ریخت و با دست خویش به مریم بیگم داد. این زن محتاله كه درس خود را خوب از بر مى دانست، به شاه چنین گفت که حاضر نیست شراب بنوشد، مگر آنكه پادشاه، نخست از آن بنوشد و چون سلطان حسین پاسخ داد كه به علت نهى مسكرات در قرآن نمى تواند لب به شراب بزند، مریم بیگم گفت: مقام سلطنت، شاه را برتر از قوانین قرار مى دهد».(1) نقطه شاهد ما همین جمله اخیر است و راستى این، پندار طاغوت ها و سلاطین جور بوده و هست كه همیشه اجراى مقررات را وظیفه مردم دانسته و خود را استثناء مى دانستند. امام على علیه السلام فرمود: «اَیُّهَا النّاس، اِنّی و اللّهِ ما اَحُثُّکُم عَلی طاعَةِ الاّ وَ أسْبِقَکُمْ اِلَیْهَا، و لاَ أنْهَا کُمْ عَنْ مَعْصِیَةٍ اِلاّ وَ أتَنَاهی قَبْلَکُمْ عَنْهَا؛ اى مردم! به خدا سوگند، من شما را به اطاعت از خدا و عمل به وظیفه اى وا نداشتم، مگر آنكه خود، به آن اقدام كرده باشم و شما را از نافرمانى و گناهى باز نداشتم، مگر اینكه قبل از شما خود، از آن خوددارى كرده و امتناع نموده باشم».(2)
امیرالمومنین علیه السلام به طور كلى از همه پیشروانش مى خواهد كه مرد عمل باشند و چیزى را كه خود بدان ملتزم نیستند، انجام آن را از مردم نخواهند: «وَانـْهـَوْا غـَیـْرَكـُمْ عـَنِ الْمـُنـْكـَرِ وَ تـَنـاهـَوا عـَنـْهُ، فـَاِنَّمـا اُمـِرْتـُمْ بـِالنَّهـْىِ بـَعـْدَ التَّنـاهـى؛ شما نهى از منكر و گناه كنید و خود دست از آن بكشید؛ چون شما موظف هستید كه اول خوددارى كنید، بعد از مردم انتظار نافرمانى و گناه داشته باشید و آنان را از ارتكاب معصیت باز بدارید».(3)
اى مردم! به خدا سوگند، من شما را به اطاعت از خدا و عمل به وظیفه اى وا نداشتم، مگر آنكه خود، به آن اقدام كرده باشم و شما را از نافرمانى و گناهى باز نداشتم، مگر اینكه قبل از شما خود، از آن خوددارى كرده و امتناع نموده باشم
امیرالمومنین علیه السلام خودسازى را منشأ التزام ها و تعهدها دانسته است؛ چون بدون تردید در اثر آلودگى نفس و ابتلاى به هوى و هوس است كه انسان پا روى مقررات و تعهدات مى گذارد و از عمل به وظیفه سرباز مى زند: «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنّاسِ اِماما فَلیَبْدَأ بِتَعْلیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلیمِ غَیْرِهِ وَلْیَكُنْ تَاْدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدیبِهِ بِلِسانِهِ؛ هر آنكه خود را رهبر مردم قرار دهد، باید قبل از آموزش دادن دیگران خود را آموزش دهد و باید تربیت عملى او قبل از تربیت زبانى باشد».(4)
لزوم اطاعت از رهبر
چنان چه در مبحث نخستین خاطر نشان ساختیم، حكومت براى جامعه بشرى ضرورى است و نشانه قدرت و عظمت هر حكومت، در این است كه مردم از رهبر و حاكم و زمامدار، اطاعت كنند و شنوایى داشته باشند و الا هرج و مرج و آشفتگى قطعى است. كلام امام على علیه السلام در این زمینه چنین است: «وَ الْأَمَانَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ وَ الطَّاعَةَ تَعْظِیماً لِلْإِمَامَةِ؛ خداوند روح امانت و التزام و تعهد را سامانى براى هر ملت قرار داده و اطاعت و فرمانبردارى مردم را، نشان عظمت و شكوه رهبرى دانسته است»(5) و در سخنى دیگر فرمود: «عَلَیْکُمْ بِطَاعَهِ مَنْ لَا تُعْذَرُونَ بِجَهَالَتِهِ؛ بر شما باد پیروى و اطاعت از كسى كه از جهل و ناآگاهى به دور است و در مخالفت او عذرى ندارید».(6)
در بیان دیگری، عدم اطاعت مردم از رهبر عاقل و باتدبیر را منشأ نابسامانى و آشفتگى امور، معرفى فرموده و صراحتاً گفته است كه اطاعت و عمل به رهنمودهاى رهبر جامعه است كه تحول اساسى به وجود مى آورد، در غیر این صورت هرگز نباید انتظار اصلاح داشت. امام در پاسخ كسانى كه رهبرى او را با شیطنت و افسار گسیختگى خود، خدشه دار كرده و ضعف ایجاد مى كردند و با كمال وقاحت پیشواى جور و ستم، معاویه را با او مقایسه كرده و احیاناً او را به سبب حسن تدبیر و مشى سیاسى اش مى ستودند، فرمود: «للهِ أَبُوهُمْ! وَهَلْ أَحدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَهَا مِرَاساً، وَأَقْدَمُ فِیهَا مَقَاماً مِنِّی لَقَدْ نَهَضْتُ فِیهَا وَمَا بَلَغْتُ العِشْرِینَ، وها أناذا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السِّتِّینَ وَلكِنْ لا رَأْیَ لَمِنْ لاَ یُطَاعُ؛ خداوند پدرشان را بیامرزد، آیا احدى از ایشان در رهبرى جامعه و اداره جنگ و مدیریت آن، ممارستش از من بیشتر و سابقه اش از من فزون تر است؟ من هنوز بیست سالم نشده بود كه وارد جنگ شدم و اكنون افزون بر شصت سال دارم، ولى كسى كه فرمانش را نمى برند و رهنمودش را آویزه گوش نمى كنند، راى و نظر او هر چند صائب، چه فایده اى دارد؟».(7)
دكتر لارنس لاكهارت یكى از ایران شناسان، به مناسبتى درباره شاه سلطان حسین و تحریم شراب توسط وى جریانى نقل مىكند كه از نقطه نظر فوق قابل توجه است، به خصوص با در نظر گرفتن اینكه او (سلطان حسین) را مى توان آخوند السلاطین دانست
امیرالمومنین علیه السلام در سخنى دیگر حدود مشورت و خیرخواهى مردم را براى رهبر، معین مى كند و توقعات و انتظارات را در چارچوبى مشخص مى نماید و به صراحت مى فرماید که این چنین نیست كه رهبر و امام امت باید به سخن هر كسى عمل كند و برنامه اش را مطابق اشاره او تنظیم نماید: «لَكَ أَنْ تُشِیرَ عَلَیَّ وَ أَرَى فَإِنْ عَصَیْتُكَ فَأَطِعْنِى؛ تو مى توانى نظر بدهى و من نیز صاحب نظر هستم و در آن مى اندیشم و اگر چنان چه فكر و راى تو را نپسندیدم و به نظر خود عمل كردم، تو باید از من اطاعت كنى و فرمان ببری».(8)
این كلام امام، در سطحى بسیار بالا قرار دارد و به این وسیله پاسخ بسیارى از اشخاص كه خود را خیرخواه و صاحب نظر مى دانند و رأى خود را ابراز هم مى كنند، ولى چون رهبر و امام عادل و بر حق مسلمین رأى و نظر او را صائب ندید و به آن عمل نكرد، با وى به مخالفت برخاسته و كارشكنى مى كنند و خود عصیان كرده، دیگران را نیز به گردنكشى وا مى دارند، به طور قاطع داده شده است. در خطبه غرایى دیگر كه در ابعاد مختلف رهبرى داد سخن داده و به رهبرى حق و پیشوایى صالح لزوم اطاعت از آن اشاره صریح دارد، چنین مى فرماید: «یا اَیها اَلناسُ اِنَّ اَحَقَّ الناسِ بِهذا َاَلاَمرَ اَقواهُم علیه وَ اَعلَمُهُم بِاَمرِ اللهِ فَاِن شَغَبَ شاغِبٌ اُستُعتِبَ فَاِن اَبی قوُتِلَ؛ اى مردم! شایسته ترین انسان براى حكومت و زمامدارى، نیرومندترین است؛ پس اگر كسى پس از تصدى چنین انسانى، منحرف شود و آشوب و بلوا ایجاد كند، مورد نكوهش قرار مى گیرد و به صورتى توجیه مى شود و اگر به سر عقل نیامد، با وى قتال مى شود تا آشوب و بلوا بخوابد».(9)(10)
پی نوشت ها:
1. لاکهارت، لارنس،انقراض سلسله صفویه،ص 44 .
2.نهجالبلاغه، خ 175.
3.همان، خ 105.
4.همان، ح 73 .
5.همان، ح 252.
6.همان، ح 156 .
7.همان، خ 27.
8.همان، ح 321 .
9.همان، خ 173.
10.برگرفته از کانون گفتگوی قرآنی دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.askquran.ir