نظرسنجی: داستان دوربود؟؟؟؟؟؟؟؟
خوب
بد
[نمایش نتایج]
 
 
امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان پسرک ومیخ

#1
پسربچه ای با خانواده اش زندگی میکردکه با دیگران رفتارمناسبی نداشت.روزی پدرش به او کیفی پراز میخ داد وبه او گفت:ازاین به بعدهروقت که کاربردی انجام دادی،یک میخ به دیوارفروکن.روزولت پسربچهمیخ به دیوارها.ولی پسربچه تصمیم گرفته بودرفتارش را اصلاح کند و به تدریج بعد بازگذشت چند هفته ازتعدادمیخهایی که به دیوارمیزدکاسته شد.
فهمیده بودکه کنترل رفتارازمیر زدن ب دیوار اسان تراست.
به تدریج رفتارش راعوض کردودیگرعمل زشتی انجام نداد.پس این موضوع رابه پدرش اطلاع دادوپدر به او گفت که ازاین به بعدهرروزی که رفتارش را کنترل میکندیکی ازمیر ها راازدیواربیرون بکشد.
پس ازگذشت مدتی پسربه پدرش گفت که تمام میزها بیرون کشیده است.پدر دست پسرش راگرفت واورابه سمت دیواربرد.سپس به او گفت:رفتارت رااصلاح کرده ای ولی به این سوراخ های روی دیوارتوجه کن .دیوارمثل روزاولش نیست.وقتی رفتارزشتی انجام میدهی دیگران را ازرده خاطرمیکنی چنین اثری قلبشان می‌گذاری. ماننداینکه به کسی چاقوزده باشندوبعدازاوعذرخواهی کنند.هرچقدر ازاوعذرخواهی شود زخم ایجادشده اثرش ازبین نمیرود.ان زخم همچنان برروی بدن ان باقی می ماند.:-)
سپاس یادتون نره[/size]
دلم به عادت همیشگی گریست بزاربگریدوبداندکه هرچه خواست همیشگی نیستcrying
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان