11-09-2012، 9:36
ه دنبال روی کار آمدن دولت جدید فرانسه و تقویت رویکرد آتلانتیک گرا در سیاست خارجی این کشور، یکی از موضوعات مهم، نگرش دولت سارکوزی به هویت دفاعی و امنیتی اروپا و نیز چگونگی تعامل آن با ناتو میباشد. نوشتار حاضر بر آن است تا به بررسی مواضع دولت جدید فرانسه در قبال سیاستهای امنیتی و دفاعی اتحادیه اروپا بپردازد و تاثیر آن را بر چگونگی تعامل میان اتحادیه اروپا و ناتو در مدیریت بحرانهای بینالمللی مورد بحث قرار دهد. به عقیده نگارنده، فرانسه در پی آن است تا با عضویت مجدد در فرماندهی نظامی ناتو، موافقت و اعتماد آمریکا و دیگر متحدین آن را در اروپا، برای ایجاد هویت امنیتی و دفاعی اروپا جلب کند.
نگاهی اجمالی به سیاست امنیتی و دفاعی مشترک اروپا
پس از تلاشهای موفقیتآمیزی که در ده? 1970، در جهت همگرایی اقتصادی در اروپا صورت گرفت و نیز به دنبال پایان جنگ سرد و برخورداری اروپا از ظرفیتهای جدید برای ابتکار عمل در صحنه بینالمللی، اروپاییها بر آن شدند تا دستاوردهای اقتصادی خود را با یک پروژه سیاسی تکمیل کنند. از همین رو، با انعقاد پیمان ماستریخت که در 7 فوریه 1992، به تصویب رسید و از 11 نوامبر 1993، به مورد اجرا گذاشته شد، کشورهای عضو اتحادیه اروپا تصمیم گرفتند به همکاریهای سیاسی خود که از حدود بیست سال پیش از آن به صورت جسته و گریخته آغاز شده بود، شکلی منظم و نهادینه شده بدهند. در واقع، پیمان ماستریخت اهداف و نقش سیاست خارجی و امنیتی مشترک اروپا را مشخص ساخت. این اهداف ناظر بر تقویت دموکراسی و احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی با حفظ ارزشهای مشترک، منافع بنیادی و استقلال اتحادیه؛ ارتقای امنیت اتحادیه و دولتهای عضو؛ حفظ صلح و تقویت امنیت بینالمللی مطابق با اصول منشور ملل متحد و نیز اصول سند نهایی هلسنیکی و اهداف منشور پاریس و سرانجام ترویج همکاریهای بینالمللی میباشند. از سوی دیگر، ناتوانی اروپا در مواجهه با بحران بالکان در ده? 1990، کشورهای اروپایی را برای گام برداشتن در جهت تدوین سیاست خارجی و امنیتی مشترک اروپا مصممتر ساخت. حفظ ثبات در محیط بلافصل اروپا (بالکان، خاورمیانه و اروپای شرقی) و نیز تبدیل اروپا به یک بازیگر جهانی و مجهز ساختن آن به ابزارهای پیشگیری از بحران و مدیریت آن، چنین امری را ضروری میساخت. در واقع، اگر اروپا میخواست در صحنه دیپلماسی بینالمللی نقش ایفا کند، لازم میبود که از یک سیاست خارجی و امنیتی مشترک پیروی کند.
همچنین کشورهای عضو اتحادیه اروپا به این نتیجه دست یافتند که نقش آفرینی در معادلات جهانی و دخالت در بحرانها بدون برخورداری از ظرفیتهای عملیاتی معتبر و ابزارهای نظامی امکان پذیر نیست. از همین رو، نطفه سیاست امنیتی و دفاعی مشترک اروپا (ESDP) به موجب معاهده آمستردام بسته شد. این معاهده در 2 اکتبر 1997، به تصویب رسید و از اول ماه مه 1999، به مورد اجرا گذاشته شد.
سیاست امنیتی و دفاعی مشترک به اتحادیه اروپا این امکان را میدهد که از ابزارهای نظامی یا غیرنظامی با هدف پیشگیری از منازعات بینالمللی و مدیریت آنها استفاده کند. در این چارچوب، ابزارهای مورد استفاده، ابزارها و وسائل ملی هستند و سیاست امنیتی و دفاعی اروپا، در واقع، چارچوبی برای شناسایی و توسعه ظرفیت کشورهای عضو، هماهنگ کردن آنها و استفاده از آنها به شیوهای مستقل میباشد. هدف از سیاست امنیتی و دفاعی اروپا ایجاد ظرفیت نمایش قدرت و حل و فصل منازعات میباشد؛ یعنی همان عواملی که برای تحقق اهداف سیاست خارجی و امنیتی مشترک ضروری میباشند.
نگرش فرانسه به سیاست امنیتی و دفاعی اروپا
به طور کلی از ده? 1990 میلادی، سیاست خارجی و امنیتی مشترک (CFSP) و مولفه نظامی آن یعنی سیاست امنیتی و دفاعی اروپا (ESDP) در زمره عناصر اصلی دکترین دفاعی فرانسه قرار گرفتهاند. تا پیش از این تاریخ، دکترین دفاعی فرانسه تحت تاثیر اصول گلیستی بر حاکمیت و استقلال کشور به عنوان بهترین راه برای حفظ جایگاه فرانسه در سیاست بینالمللی تاکید میکرد. با شکلگیری تدریجی اتحادیه اروپا، فرانسه در پی آن برآمد تا میان سیاست خارجی خود و همگرایی اروپایی پیوند ایجاد کند. با این حال، با توجه به پیشینه و سنت حفظ استقلال، اقدام به این امر مستلزم اندیشیدن تمهیداتی بود که از رهگذر آنها نوعی سازش میان ویژگیهای منحصر به فرد ملی و تعهدات گسترده سیاست خارجی کشور حاصل آید. آنچه فرانسه را به انجام این کار ترغیب میکرد، ظهور درکی نوین در دستگاه سیاست خارجی فرانسه نسبت به مسائل اتحادیه اروپا و روابط بینالملل بود که بر ضرورت اقدام در یک چارچوب اروپایی تاکید میکرد. در واقع، فرانسه که هدف حفظ جایگاه خود به عنوان یک قدرت جهانی را دنبال میکند و از سوی دیگر خود را مهمترین بازیگر سیاسی در قاره اروپا میداند، از اروپا به عنوان تخته پرشی برای دستیابی به اهداف خود بهره میجوید. هرچند فرانسه از ده? 1950 میلادی، فرآیند همگرایی اروپایی را وسیلهای مهم برای پیشبرد اهداف سیاست خارجیاش تلقی میکرد، اما پایان جنگ سرد سبب شد تا میدان مانور فرانسه برای تداوم یک سیاست خارجی و امنیتی مستقل هرچه بیشتر محدود شود. فرانسه در جریان جنگ سرد موفق شده بود با تکیه بر مواضع مستقل سیاست خارجی خود نقش موازنهگر سه جانبه را ایفا کند؛ فرانسه این نقش را در رابطه با اختلافات بین دو بلوک، نفوذ آمریکا در اروپای غربی و مسائل موجود بین دولتهای اروپایی بازی میکرد. اما پایان جنگ سرد از اهمیت فرانسه در صفحه شطرنج سیاست بینالمللی کاست.
با توجه به این ضرورت، فرانسه بر نقش اتحادیه اروپا به عنوان یک بازیگر سیاسی و نظامی که قادر به تاثیرگذاری بر امور جهانی باشد، بیش از پیش تاکید به عمل آورد. برهمین اساس، فرانسه معتقد است که اتحادیه اروپا باید از ابزار نظامی برخوردار باشد. از این رو، در سال 1994، ایجاد سیاست دفاعی اروپایی در کتاب سفید دفاع ملی فرانسه مطرح شد و از آن به عنوان یکی از اولویتهای دفاعی فرانسه یاد شد. از سال 1997 نیز سازماندهی ارتش فرانسه و تعریف ماموریتهای آن در راستای سیاست خارجی و امنیتی مشترک و نیز سیاست دفاعی و امنیتی اروپا صورت گرفته است.
در این میان با توجه به عضویت 20 کشور از 27 کشور عضو اتحادیه اروپا در پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و همپوشی ماموریت ناتو با نیروی دفاعی مستقل اروپا و نیز ضعف اتحادیه اروپا در خصوص در اختیار داشتن ابزارهای نظامی لازم، تعامل بین ناتو و اتحادیه اروپا از حساسیت زیادی برخوردار میباشد. موضع فرانسه به ویژه از آن رو که در سال 1996، از فرماندهی نظامی ناتو خارج شده است در این خصوص جالب توجه میباشد. چنانکه قبلاً نیز گفته شد، از دیدگاه فرانسه، اتحادیه اروپا باید یک بازیگر مستقل برحسب تصمیمگیری و توانایی عملیاتی باشد. در اینجا استقلال به معنای توانایی دفاع از مواضع (که ممکن است متفاوت از مواضع آمریکا باشد)، و ظرفیت اقدام به تنهایی در هرزمانی است که مداخله نظامی ضروری به نظر برسد. از این رو، از نظر فرانسه ناتو میتواند نقش مکمل دفاع اروپایی را به ویژه در مواردی داشته باشد که اروپا و آمریکا بخواهند به اهدافی مشترک دست یابند. هدف فرانسه، در واقع، ایجاد سیاست دفاعی اروپایی در تقابل با سیاستهای آمریکا نیست بلکه بر این امر تاکید دارد که ناتو باید حفظ شود، اما لازم است به گونهای تحول یابد که امکان ظهور هویت دفاعی و امنیتی اروپا نیز فراهم شود.
مواضع دولت جدید فرانسه در قبال هویت دفاعی اروپا و ناتو
به دنبال روی کار آمدن دولت جدید در فرانسه در ماه مه 2007، نیکلا سارکوزی، رئیس جمهور جدید این کشور، ضمن تاکید مکرر بر اهمیت روابط میان آمریکا و فرانسه، تمایل خود را به تقویت نقش فرانسه در اتحادیه آتلانتیک اعلام داشته است. هروه مورن، وزیر دفاع فرانسه، طی یک سخنرانی در سپتامبر گذشته در کنگره صنایع نظامی و دفاعی اظهار داشت که دفاع اروپایی تا زمانی که فرانسه رفتار سیاسی خود را در ناتو تغییر ندهد، از پیشرفت چشمگیری برخوردار نخواهد شد. در نتیجه، سیاست جدید دولت فرانسه بر این مبنا قرارگرفته است که همکاری بیشتر فرانسه با ناتو سبب خواهد شد تا پروژه دفاع اروپایی در نزد اعضای اروپایی ناتو مقبولیت بیشتری پیدا کند. مورن در ادامه سخنانش تاکید کرد که اولویت فرانسه حمایت از سیاست امنیتی و دفاعی اروپا و راه اندازی مجدد آن میباشد، اما در کنار آن، این گونه اظهار عقیده کرد که چرا شرکای ما باید ایمان خود را به سیستمی از دست بدهند که به مدت 50 سال صلح را تضمین کرده است و به سیستمی روی بیاورند که هنوز به وجود نیامده است؟
البته این نخستین باری نیست که پاریس قصد خود را مبنی بر پیوستن مجدد به فرماندهی نظامی ناتو اعلام میکند. در سال 1996 نیز در دوره ریاست جمهوری ژاک شیراک، فرانسه علاقهمندی خود را نسبت به این امر اعلام کرد. اما پس از اینکه واشنگتن از اعطای قدرت بیشتر به کشورهای اروپایی در فرماندهی نظامی یکپارچه خودداری ورزید، از آن منصرف شد. مورن اعلام داشت فرانسه قصد پیگیری کاری را دارد که در سال 1996 آغاز کرده بود و گفت نقش فرانسه در ناتو در کتاب سفید دفاع و امنیت ملی که قرار است در مارس 2008 انتشار یابد، مورد بحث قرارخواهد گرفت.
تصمیم اخیر فرانسه برای ورود مجدد به فرماندهی نظامی ناتو از چند دیدگاه قابل تفسیر میباشد. عدهای معتقدند که با توجه به سیاستهای آتلانتیکگرای سارکوزی این تصمیم نتیجه طبیعی تغییر نگرش در سیاست خارجی فرانسه و گرایش بیشتر آن به آمریکاست. بدین ترتیب، فرانسه مایل است با عضویت مجدد در فرماندهی نظامی ناتو، روابط نزدیکتری با آمریکا برقرار کند و در خصوص مسائل دفاعی و نظامی نیز همسویی بیشتری با آمریکا از خود نشان دهد و با مشارکت فعالتر در عملیات نظامی ناتو، میزانی از بار مسئولیتهای دفاعی آمریکا را نیز به دوش بکشد. با این حال، برخی دیگر هدف فرانسه از اعلام این تصمیم را تسهیل عملیاتی شدن پروژه دفاع اروپایی میدانند. فرانسه با پیوستن به فرماندهی نظامی ناتو میتواند بر عملیات نظامی آن تاثیر بگذارد، بر تحول و دگرگونی در اتحاد نظارت داشته باشد، تلاش کند آن را در مسیر دلخواه خود هدایت کند و پستهای فرماندهی را اشغال نماید. این عده براین باورند که فرانسه با ایفای نقش کامل در ناتو بر نفوذ اروپا در ساختار تصمیمگیری پیمان آتلانتیک شمالی خواهد افزود و بدین ترتیب از نقش مسلط آمریکا در این پیمان خواهد کاست. از سوی دیگر، این امر نشانگر همسویی بیشتر فرانسه با آمریکا خواهد بود و ممکن است بر موضع مستقل فرانسه به ویژه در رابطه با کشورهای جهان سوم تاثیر منفی بگذارد. بدین ترتیب فرانسه دیگر قادر نخواهد بود که به عنوان وزنه متقابل مدیران آمریکا برای آن دسته از کشورهای جهان سوم عمل کند که با سیاستهای آمریکا چندان همسو نمیباشند.
نتیجه گیری
همانگونه که در بالا ملاحظه شد، فرانسه با تغییر نگرش در سیاست خارجی خود تلاش دارد تا در چارچوب اروپا و در پرتو روابط نزدیکتر با آمریکا به اهداف خود از جمله دستیابی به نفوذ و اعتبار بیشتر در صحنه سیاست بینالمللی دست یابد. در واقع، تحقق هدف «فرانسه قوی در اروپای قوی»، مستلزم آن است که اروپا از ابزارهای لازم به ویژه در حوزه دفاعی و نظامی برای نقش آفرینی در مناطق بحرانی و مدیریت منازعات برخوردار باشد. ازاین رو، عملیاتی کردن پروژه دفاع اروپایی برای فرانسه از اهمیت زیادی برخوردار است. همسویی بیشتر فرانسه با آمریکا و به تبع آن با انگلستان و آلمان به رهبری مرکل و نیز آن دسته از کشورهای اروپایی که موسوم به اروپای جدید هستند، میتواند از مخالفتهای آمریکا با تحقق پروژه دفاع اروپایی بکاهد. از سوی دیگر، نگرش جدید سیاست خارجی فرانسه که بازتاب آن در همکاری بیشتر میان اتحادیه اروپا و ناتو نیز میتواند مشاهده شود، میتواند به یکپارچگی بیشتر غرب به لحاظ سیاسی و نظامی منجر شود. اما آیا این باعث خواهد شد که رویای اروپاییها و به ویژه فرانسویان مبنی بر ظهور نظامی چند قطبی در عرصه سیاست بینالمللی دست کم تا آیندهای قابل پیش بینی همچنان تحقق نیافته باقی بماند؟
منابع
- Fabian Terpan "France and the European Security and Defence Policy", Paper Presented at Eusa Biennal Conference in Austin, Texas, 31 March, 2006.
- Philippe Moreau Defrages, "CFSP Watch, 2003 National Report France", Institut Francais des Relations Internationals (IFRI), Paris.
- Emma Charlton, "France considers return to NATO command", AFP Sep 12, 2007.
- Lukas Pachta, "France: driving force of the EU Common Foreign and Security Policy?, Institute for European Policy (EUROPEUM).
نگاهی اجمالی به سیاست امنیتی و دفاعی مشترک اروپا
پس از تلاشهای موفقیتآمیزی که در ده? 1970، در جهت همگرایی اقتصادی در اروپا صورت گرفت و نیز به دنبال پایان جنگ سرد و برخورداری اروپا از ظرفیتهای جدید برای ابتکار عمل در صحنه بینالمللی، اروپاییها بر آن شدند تا دستاوردهای اقتصادی خود را با یک پروژه سیاسی تکمیل کنند. از همین رو، با انعقاد پیمان ماستریخت که در 7 فوریه 1992، به تصویب رسید و از 11 نوامبر 1993، به مورد اجرا گذاشته شد، کشورهای عضو اتحادیه اروپا تصمیم گرفتند به همکاریهای سیاسی خود که از حدود بیست سال پیش از آن به صورت جسته و گریخته آغاز شده بود، شکلی منظم و نهادینه شده بدهند. در واقع، پیمان ماستریخت اهداف و نقش سیاست خارجی و امنیتی مشترک اروپا را مشخص ساخت. این اهداف ناظر بر تقویت دموکراسی و احترام به حقوق بشر و آزادیهای اساسی با حفظ ارزشهای مشترک، منافع بنیادی و استقلال اتحادیه؛ ارتقای امنیت اتحادیه و دولتهای عضو؛ حفظ صلح و تقویت امنیت بینالمللی مطابق با اصول منشور ملل متحد و نیز اصول سند نهایی هلسنیکی و اهداف منشور پاریس و سرانجام ترویج همکاریهای بینالمللی میباشند. از سوی دیگر، ناتوانی اروپا در مواجهه با بحران بالکان در ده? 1990، کشورهای اروپایی را برای گام برداشتن در جهت تدوین سیاست خارجی و امنیتی مشترک اروپا مصممتر ساخت. حفظ ثبات در محیط بلافصل اروپا (بالکان، خاورمیانه و اروپای شرقی) و نیز تبدیل اروپا به یک بازیگر جهانی و مجهز ساختن آن به ابزارهای پیشگیری از بحران و مدیریت آن، چنین امری را ضروری میساخت. در واقع، اگر اروپا میخواست در صحنه دیپلماسی بینالمللی نقش ایفا کند، لازم میبود که از یک سیاست خارجی و امنیتی مشترک پیروی کند.
همچنین کشورهای عضو اتحادیه اروپا به این نتیجه دست یافتند که نقش آفرینی در معادلات جهانی و دخالت در بحرانها بدون برخورداری از ظرفیتهای عملیاتی معتبر و ابزارهای نظامی امکان پذیر نیست. از همین رو، نطفه سیاست امنیتی و دفاعی مشترک اروپا (ESDP) به موجب معاهده آمستردام بسته شد. این معاهده در 2 اکتبر 1997، به تصویب رسید و از اول ماه مه 1999، به مورد اجرا گذاشته شد.
سیاست امنیتی و دفاعی مشترک به اتحادیه اروپا این امکان را میدهد که از ابزارهای نظامی یا غیرنظامی با هدف پیشگیری از منازعات بینالمللی و مدیریت آنها استفاده کند. در این چارچوب، ابزارهای مورد استفاده، ابزارها و وسائل ملی هستند و سیاست امنیتی و دفاعی اروپا، در واقع، چارچوبی برای شناسایی و توسعه ظرفیت کشورهای عضو، هماهنگ کردن آنها و استفاده از آنها به شیوهای مستقل میباشد. هدف از سیاست امنیتی و دفاعی اروپا ایجاد ظرفیت نمایش قدرت و حل و فصل منازعات میباشد؛ یعنی همان عواملی که برای تحقق اهداف سیاست خارجی و امنیتی مشترک ضروری میباشند.
نگرش فرانسه به سیاست امنیتی و دفاعی اروپا
به طور کلی از ده? 1990 میلادی، سیاست خارجی و امنیتی مشترک (CFSP) و مولفه نظامی آن یعنی سیاست امنیتی و دفاعی اروپا (ESDP) در زمره عناصر اصلی دکترین دفاعی فرانسه قرار گرفتهاند. تا پیش از این تاریخ، دکترین دفاعی فرانسه تحت تاثیر اصول گلیستی بر حاکمیت و استقلال کشور به عنوان بهترین راه برای حفظ جایگاه فرانسه در سیاست بینالمللی تاکید میکرد. با شکلگیری تدریجی اتحادیه اروپا، فرانسه در پی آن برآمد تا میان سیاست خارجی خود و همگرایی اروپایی پیوند ایجاد کند. با این حال، با توجه به پیشینه و سنت حفظ استقلال، اقدام به این امر مستلزم اندیشیدن تمهیداتی بود که از رهگذر آنها نوعی سازش میان ویژگیهای منحصر به فرد ملی و تعهدات گسترده سیاست خارجی کشور حاصل آید. آنچه فرانسه را به انجام این کار ترغیب میکرد، ظهور درکی نوین در دستگاه سیاست خارجی فرانسه نسبت به مسائل اتحادیه اروپا و روابط بینالملل بود که بر ضرورت اقدام در یک چارچوب اروپایی تاکید میکرد. در واقع، فرانسه که هدف حفظ جایگاه خود به عنوان یک قدرت جهانی را دنبال میکند و از سوی دیگر خود را مهمترین بازیگر سیاسی در قاره اروپا میداند، از اروپا به عنوان تخته پرشی برای دستیابی به اهداف خود بهره میجوید. هرچند فرانسه از ده? 1950 میلادی، فرآیند همگرایی اروپایی را وسیلهای مهم برای پیشبرد اهداف سیاست خارجیاش تلقی میکرد، اما پایان جنگ سرد سبب شد تا میدان مانور فرانسه برای تداوم یک سیاست خارجی و امنیتی مستقل هرچه بیشتر محدود شود. فرانسه در جریان جنگ سرد موفق شده بود با تکیه بر مواضع مستقل سیاست خارجی خود نقش موازنهگر سه جانبه را ایفا کند؛ فرانسه این نقش را در رابطه با اختلافات بین دو بلوک، نفوذ آمریکا در اروپای غربی و مسائل موجود بین دولتهای اروپایی بازی میکرد. اما پایان جنگ سرد از اهمیت فرانسه در صفحه شطرنج سیاست بینالمللی کاست.
با توجه به این ضرورت، فرانسه بر نقش اتحادیه اروپا به عنوان یک بازیگر سیاسی و نظامی که قادر به تاثیرگذاری بر امور جهانی باشد، بیش از پیش تاکید به عمل آورد. برهمین اساس، فرانسه معتقد است که اتحادیه اروپا باید از ابزار نظامی برخوردار باشد. از این رو، در سال 1994، ایجاد سیاست دفاعی اروپایی در کتاب سفید دفاع ملی فرانسه مطرح شد و از آن به عنوان یکی از اولویتهای دفاعی فرانسه یاد شد. از سال 1997 نیز سازماندهی ارتش فرانسه و تعریف ماموریتهای آن در راستای سیاست خارجی و امنیتی مشترک و نیز سیاست دفاعی و امنیتی اروپا صورت گرفته است.
در این میان با توجه به عضویت 20 کشور از 27 کشور عضو اتحادیه اروپا در پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) و همپوشی ماموریت ناتو با نیروی دفاعی مستقل اروپا و نیز ضعف اتحادیه اروپا در خصوص در اختیار داشتن ابزارهای نظامی لازم، تعامل بین ناتو و اتحادیه اروپا از حساسیت زیادی برخوردار میباشد. موضع فرانسه به ویژه از آن رو که در سال 1996، از فرماندهی نظامی ناتو خارج شده است در این خصوص جالب توجه میباشد. چنانکه قبلاً نیز گفته شد، از دیدگاه فرانسه، اتحادیه اروپا باید یک بازیگر مستقل برحسب تصمیمگیری و توانایی عملیاتی باشد. در اینجا استقلال به معنای توانایی دفاع از مواضع (که ممکن است متفاوت از مواضع آمریکا باشد)، و ظرفیت اقدام به تنهایی در هرزمانی است که مداخله نظامی ضروری به نظر برسد. از این رو، از نظر فرانسه ناتو میتواند نقش مکمل دفاع اروپایی را به ویژه در مواردی داشته باشد که اروپا و آمریکا بخواهند به اهدافی مشترک دست یابند. هدف فرانسه، در واقع، ایجاد سیاست دفاعی اروپایی در تقابل با سیاستهای آمریکا نیست بلکه بر این امر تاکید دارد که ناتو باید حفظ شود، اما لازم است به گونهای تحول یابد که امکان ظهور هویت دفاعی و امنیتی اروپا نیز فراهم شود.
مواضع دولت جدید فرانسه در قبال هویت دفاعی اروپا و ناتو
به دنبال روی کار آمدن دولت جدید در فرانسه در ماه مه 2007، نیکلا سارکوزی، رئیس جمهور جدید این کشور، ضمن تاکید مکرر بر اهمیت روابط میان آمریکا و فرانسه، تمایل خود را به تقویت نقش فرانسه در اتحادیه آتلانتیک اعلام داشته است. هروه مورن، وزیر دفاع فرانسه، طی یک سخنرانی در سپتامبر گذشته در کنگره صنایع نظامی و دفاعی اظهار داشت که دفاع اروپایی تا زمانی که فرانسه رفتار سیاسی خود را در ناتو تغییر ندهد، از پیشرفت چشمگیری برخوردار نخواهد شد. در نتیجه، سیاست جدید دولت فرانسه بر این مبنا قرارگرفته است که همکاری بیشتر فرانسه با ناتو سبب خواهد شد تا پروژه دفاع اروپایی در نزد اعضای اروپایی ناتو مقبولیت بیشتری پیدا کند. مورن در ادامه سخنانش تاکید کرد که اولویت فرانسه حمایت از سیاست امنیتی و دفاعی اروپا و راه اندازی مجدد آن میباشد، اما در کنار آن، این گونه اظهار عقیده کرد که چرا شرکای ما باید ایمان خود را به سیستمی از دست بدهند که به مدت 50 سال صلح را تضمین کرده است و به سیستمی روی بیاورند که هنوز به وجود نیامده است؟
البته این نخستین باری نیست که پاریس قصد خود را مبنی بر پیوستن مجدد به فرماندهی نظامی ناتو اعلام میکند. در سال 1996 نیز در دوره ریاست جمهوری ژاک شیراک، فرانسه علاقهمندی خود را نسبت به این امر اعلام کرد. اما پس از اینکه واشنگتن از اعطای قدرت بیشتر به کشورهای اروپایی در فرماندهی نظامی یکپارچه خودداری ورزید، از آن منصرف شد. مورن اعلام داشت فرانسه قصد پیگیری کاری را دارد که در سال 1996 آغاز کرده بود و گفت نقش فرانسه در ناتو در کتاب سفید دفاع و امنیت ملی که قرار است در مارس 2008 انتشار یابد، مورد بحث قرارخواهد گرفت.
تصمیم اخیر فرانسه برای ورود مجدد به فرماندهی نظامی ناتو از چند دیدگاه قابل تفسیر میباشد. عدهای معتقدند که با توجه به سیاستهای آتلانتیکگرای سارکوزی این تصمیم نتیجه طبیعی تغییر نگرش در سیاست خارجی فرانسه و گرایش بیشتر آن به آمریکاست. بدین ترتیب، فرانسه مایل است با عضویت مجدد در فرماندهی نظامی ناتو، روابط نزدیکتری با آمریکا برقرار کند و در خصوص مسائل دفاعی و نظامی نیز همسویی بیشتری با آمریکا از خود نشان دهد و با مشارکت فعالتر در عملیات نظامی ناتو، میزانی از بار مسئولیتهای دفاعی آمریکا را نیز به دوش بکشد. با این حال، برخی دیگر هدف فرانسه از اعلام این تصمیم را تسهیل عملیاتی شدن پروژه دفاع اروپایی میدانند. فرانسه با پیوستن به فرماندهی نظامی ناتو میتواند بر عملیات نظامی آن تاثیر بگذارد، بر تحول و دگرگونی در اتحاد نظارت داشته باشد، تلاش کند آن را در مسیر دلخواه خود هدایت کند و پستهای فرماندهی را اشغال نماید. این عده براین باورند که فرانسه با ایفای نقش کامل در ناتو بر نفوذ اروپا در ساختار تصمیمگیری پیمان آتلانتیک شمالی خواهد افزود و بدین ترتیب از نقش مسلط آمریکا در این پیمان خواهد کاست. از سوی دیگر، این امر نشانگر همسویی بیشتر فرانسه با آمریکا خواهد بود و ممکن است بر موضع مستقل فرانسه به ویژه در رابطه با کشورهای جهان سوم تاثیر منفی بگذارد. بدین ترتیب فرانسه دیگر قادر نخواهد بود که به عنوان وزنه متقابل مدیران آمریکا برای آن دسته از کشورهای جهان سوم عمل کند که با سیاستهای آمریکا چندان همسو نمیباشند.
نتیجه گیری
همانگونه که در بالا ملاحظه شد، فرانسه با تغییر نگرش در سیاست خارجی خود تلاش دارد تا در چارچوب اروپا و در پرتو روابط نزدیکتر با آمریکا به اهداف خود از جمله دستیابی به نفوذ و اعتبار بیشتر در صحنه سیاست بینالمللی دست یابد. در واقع، تحقق هدف «فرانسه قوی در اروپای قوی»، مستلزم آن است که اروپا از ابزارهای لازم به ویژه در حوزه دفاعی و نظامی برای نقش آفرینی در مناطق بحرانی و مدیریت منازعات برخوردار باشد. ازاین رو، عملیاتی کردن پروژه دفاع اروپایی برای فرانسه از اهمیت زیادی برخوردار است. همسویی بیشتر فرانسه با آمریکا و به تبع آن با انگلستان و آلمان به رهبری مرکل و نیز آن دسته از کشورهای اروپایی که موسوم به اروپای جدید هستند، میتواند از مخالفتهای آمریکا با تحقق پروژه دفاع اروپایی بکاهد. از سوی دیگر، نگرش جدید سیاست خارجی فرانسه که بازتاب آن در همکاری بیشتر میان اتحادیه اروپا و ناتو نیز میتواند مشاهده شود، میتواند به یکپارچگی بیشتر غرب به لحاظ سیاسی و نظامی منجر شود. اما آیا این باعث خواهد شد که رویای اروپاییها و به ویژه فرانسویان مبنی بر ظهور نظامی چند قطبی در عرصه سیاست بینالمللی دست کم تا آیندهای قابل پیش بینی همچنان تحقق نیافته باقی بماند؟
منابع
- Fabian Terpan "France and the European Security and Defence Policy", Paper Presented at Eusa Biennal Conference in Austin, Texas, 31 March, 2006.
- Philippe Moreau Defrages, "CFSP Watch, 2003 National Report France", Institut Francais des Relations Internationals (IFRI), Paris.
- Emma Charlton, "France considers return to NATO command", AFP Sep 12, 2007.
- Lukas Pachta, "France: driving force of the EU Common Foreign and Security Policy?, Institute for European Policy (EUROPEUM).