امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان دیپ

#1
به نام خدا
سلام
.
.
یارو میره داروخونه می گه: آقا دیب دارین؟


کارمند داروخونه می گه: دیب دیگه چیه؟


یارو جواب می ده: دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.


کارمنده می گه: والا ما تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟


یارو می گه: بابا دیب، دیب!


طرف می‌بینه نمی فهمه، می ره به رئیس داروخونه می گه.


ون میآد می پرسه: چی می‌خوای عزیزم؟


یارو می گه: دیب!


رئیس می پرسه: دیب دیگه چیه؟
یارو می گه: بابا دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره.


رئیس داروخونه می گه: تو مطمئنی که اسمش دیبه؟


یارو می گه: آره بابا.


خودم دائم مصرف دارم. شما نمی‌دونید دیب چیه؟


رئیس هم هر کاری می‌کنه، نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه.


یکی از کارمندای داروخونه میآد جلو و می گه: یکی از بچه‌های داروخونه مثل همین آقا زبونش می‌گیره.


فکر کنم بفهمه این چی می‌خواد. اما الان شیفتش نیست
.
رئیس داروخونه که خیلی مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره




دنبالش سری برش داره بیارتش!!!


می‌رن اون کارمنده رو میارن.


وقتی می رسه، از یارو می‌پرسه: چی می خوای؟


یارو می گه: دیب!


کارمنده می گه: دیب؟


یارو: آره.


کارمنه می گه: همونی که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟


یارو با خوشحالی میگه: آره، آره ! همونه!!


کارمند میگه: داریم! چطور نفهمیدن تو چی می خوای!؟


همه خیلی خوشحال شدن که بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد.


کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی یه کیسه نایلون مشکی و میاره می
ده به یارو و اونم می ره پی کارش.


همه جمع می شن دور اون کارمند و با کنجکاوی می‌پرسن: چی می‌خواست این؟


کارمنده می گه: دیب!


می‌پرسن: دیب؟ دیب دیگه چیه؟


می گه: بابا همون که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره!


رئیس شاکی می شه و میگه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم
دیب چیه؟


کارمنده می گه: تموم شد.


آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت!

باهوش های عزیز دیپ چیه؟TongueHuhTongue
             تو نباید کسیو مجبور کنی که بخوادت 
                  اونا خودشون باید تورو بخوان :> 
پاسخ
 سپاس شده توسط saba 3
آگهی
#2
طبق آخرین تحقیقات بنده فردی که زبونش گرفته بود در اصل حواس پرت بوده و بجای مشاور املاکی به دارو خانه مراجعه کرده اون آقایی که براش دیب اورده بود در اصل کارت ویزیت مشاور املاکیی را بش داده که دیب میفروختi

اینم معنی کلمه دیب
بندریست در جنوب شبه جزیره کاتیاور که 20 میل مربع وسعت دارد و 1900 سکنه از مستملکات پرتغال است .
بیخ و بن هر چیز را گویند .


مرسی مارال جوننننننننننننننن
پاسخ
 سپاس شده توسط ຖēŞค๑໓


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان