30-08-2014، 16:03
دلــتــنــگــی . . . ؟ حــاضــر
√
غــــم . . . ؟ حــاضــر √
درد . . . ؟ حــاضــر √
تنهایی . . . ؟ حــاضــر √
عــشــق . . . ؟غایب
بلنـــــــــدتر میخوانـــــــــم ، عشــــــــــق . . . ؟ غایب
باز هـــــــم نیامــــــــده ؟ ؟ ؟ ! ! !
غیبـــــــــت هایــــــش از حـــــــــد مجاز چنـــــــــدیست کــه گذشتـــــــــه ،
اخــــــــــراجش میــــــــــــــکنم.هم خودش وهم خاطراتش را ...
به نفر بعدی که رسیدی نگو رابطمون در حد چند تا مسیج بود
:مثل مرد وایسا بگو
اون لعنتی عشقم بود...تموم زندگیم بود...دوسش داشتم...ولی رفت...
مــی خـواهـم داستـانـی از علاقــه ام بـه تــو را بنـویسـم
یـکی بـــود ، یـکی ...!
بـی خیال........!!
خــلاصـه اش میشود اینــکـه :
دوستـ❤ت دارم ، لعـنتـی . . .
گفتی:نفرینم میکنی؟؟؟؟؟؟؟
گفتم:نه اما ازخدا میخوام
هیچکس اندازه من دوستت نداشته باشه...
گاهی پروانه ها هم اشتباه عاشق میشوند...
بجای شمع گرد چراغهای بی احساس خیابان میمیرند...
نوازشم کن رفیق...نترس تنهاییم واگیر ندارد...
در آغوش خدا گریستم تا نوازشم کند...
پرسید:پس آدمت کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اشکهایم را پاک کردم و گفتم:در آغوش حوای دیگریست...
خوشبحالت حوا...
خودت بودی و آدمت...
وگرنه آدم تو هم به هوای دیگر میرفت...
سهراب گفتی:" زيرباران بايد رفت.دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
. . چشمها را بايد شست... جور ديگر بايد ديد
چشمها راشستم باز همان را ديدم
جز دو رنگی و دروغ
جز غم و غصه و تلخی هيچ به چشمم نرسيد.
پس چه شد آن همه توصيف قشنگت سهراب.
دوره ی تلخ فريب
دوره ی رنگ سياهی ايست سهراب.
دوره ی اين همه نامردی هاست.
تو اگرميدانستیدیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
! دل آسمان هم از دست بشر می گريد؟
باز سر می دادی زير باران بايد رفت؟
شاید برایت عجیب است این همه آرامشم...
خودمانی بگویم:
به آخر خط که برسی دیگر فقط نگاه میکنی...
کاش نجابتم را بهانه ی رفتنت نمی کردی
تا با دیدن هر هرزه ای به خودم بگویم
اگر مثل این بودم او نمیرفت....
مادر مرا ببخش...
درد بدنم بهانه بود...
کسی رهایم کرده که صدای بلند گریه ام اشکهایت را در آورد...
نگران نباش...
نفرینت نمیکنم...
همین که دیگر جایت در دعاهایم خالیست...
برایت کافیست...
در آغوشت که جا میگیرم آرام میشوم
من این آغوش جهنمی را که هوای بهشتی دارد
باهیچ بهشت دیگری عوض نخواهم کرد
این هوای لعنتی میبینه ما یه نفریم...هی دو نفره میشه....
یـه وقـتـایی مـیـرسـه
کــه نـه یـادش آرومـت میــکــنــه
نــه عـکـسـش
فـقــــــط بـــایــد خـودش بــاشــه
فـقـط خــــــــــــودش
چقدر تلخ بود کودکیم !
که سیگار را قاتل پدرم می دانستم و چقدر سخت است امروز که قاتل پدرم را روزی هزار بار می بوسم . . .
این که من میکشم درد بی تو بودن نیست
تاوان باتو بودن است
برای دوباره آمدنم دعا نکن..
شاید وقتی آمدم همانی نباشم که رفته بودم...
تقصیر تو نیست بنده ای بیش نبودی من خدایت کردم...
اینجا آرامگاه نفسهای کهنه ی من است
که اگر بیدار شوند نفس گیرند لعنتی ها...
خدایا یک مرگ بدهکارم و هزار آرزو طلبکارم...
خسته ام...
یا طلبم را بده
یا طلبت را بگیر...
√
غــــم . . . ؟ حــاضــر √
درد . . . ؟ حــاضــر √
تنهایی . . . ؟ حــاضــر √
عــشــق . . . ؟غایب
بلنـــــــــدتر میخوانـــــــــم ، عشــــــــــق . . . ؟ غایب
باز هـــــــم نیامــــــــده ؟ ؟ ؟ ! ! !
غیبـــــــــت هایــــــش از حـــــــــد مجاز چنـــــــــدیست کــه گذشتـــــــــه ،
اخــــــــــراجش میــــــــــــــکنم.هم خودش وهم خاطراتش را ...
به نفر بعدی که رسیدی نگو رابطمون در حد چند تا مسیج بود
:مثل مرد وایسا بگو
اون لعنتی عشقم بود...تموم زندگیم بود...دوسش داشتم...ولی رفت...
مــی خـواهـم داستـانـی از علاقــه ام بـه تــو را بنـویسـم
یـکی بـــود ، یـکی ...!
بـی خیال........!!
خــلاصـه اش میشود اینــکـه :
دوستـ❤ت دارم ، لعـنتـی . . .
گفتی:نفرینم میکنی؟؟؟؟؟؟؟
گفتم:نه اما ازخدا میخوام
هیچکس اندازه من دوستت نداشته باشه...
گاهی پروانه ها هم اشتباه عاشق میشوند...
بجای شمع گرد چراغهای بی احساس خیابان میمیرند...
نوازشم کن رفیق...نترس تنهاییم واگیر ندارد...
در آغوش خدا گریستم تا نوازشم کند...
پرسید:پس آدمت کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اشکهایم را پاک کردم و گفتم:در آغوش حوای دیگریست...
خوشبحالت حوا...
خودت بودی و آدمت...
وگرنه آدم تو هم به هوای دیگر میرفت...
سهراب گفتی:" زيرباران بايد رفت.دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
. . چشمها را بايد شست... جور ديگر بايد ديد
چشمها راشستم باز همان را ديدم
جز دو رنگی و دروغ
جز غم و غصه و تلخی هيچ به چشمم نرسيد.
پس چه شد آن همه توصيف قشنگت سهراب.
دوره ی تلخ فريب
دوره ی رنگ سياهی ايست سهراب.
دوره ی اين همه نامردی هاست.
تو اگرميدانستیدیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
! دل آسمان هم از دست بشر می گريد؟
باز سر می دادی زير باران بايد رفت؟
شاید برایت عجیب است این همه آرامشم...
خودمانی بگویم:
به آخر خط که برسی دیگر فقط نگاه میکنی...
کاش نجابتم را بهانه ی رفتنت نمی کردی
تا با دیدن هر هرزه ای به خودم بگویم
اگر مثل این بودم او نمیرفت....
مادر مرا ببخش...
درد بدنم بهانه بود...
کسی رهایم کرده که صدای بلند گریه ام اشکهایت را در آورد...
نگران نباش...
نفرینت نمیکنم...
همین که دیگر جایت در دعاهایم خالیست...
برایت کافیست...
در آغوشت که جا میگیرم آرام میشوم
من این آغوش جهنمی را که هوای بهشتی دارد
باهیچ بهشت دیگری عوض نخواهم کرد
این هوای لعنتی میبینه ما یه نفریم...هی دو نفره میشه....
یـه وقـتـایی مـیـرسـه
کــه نـه یـادش آرومـت میــکــنــه
نــه عـکـسـش
فـقــــــط بـــایــد خـودش بــاشــه
فـقـط خــــــــــــودش
چقدر تلخ بود کودکیم !
که سیگار را قاتل پدرم می دانستم و چقدر سخت است امروز که قاتل پدرم را روزی هزار بار می بوسم . . .
این که من میکشم درد بی تو بودن نیست
تاوان باتو بودن است
برای دوباره آمدنم دعا نکن..
شاید وقتی آمدم همانی نباشم که رفته بودم...
تقصیر تو نیست بنده ای بیش نبودی من خدایت کردم...
اینجا آرامگاه نفسهای کهنه ی من است
که اگر بیدار شوند نفس گیرند لعنتی ها...
خدایا یک مرگ بدهکارم و هزار آرزو طلبکارم...
خسته ام...
یا طلبم را بده
یا طلبت را بگیر...