28-08-2014، 10:27
دشت خشكيد و زمين سوخت و باران نگرفت
زندگي بعد تو بر هيچكس آسان نگرفت
چشمم افتاد به چشم تو ولي خيره نماند
شعلهاي بود كه لرزيد، ولي جان نگرفت
دل به هركس كه رسيديم سپرديم ولي
قصهي عاشقي ما سر و سامان نگرفت
تاج سر دادمش و سيم و زر، اما از من
عشق جز عمر گرانمايه به تاوان نگرفت
مثل نوري كه به سوي ابديت جاريست
قصهاي با تو شد آغاز كه پایان نگرفت ...
قصهي عاشقي ما سر و سامان نگرفت
تاج سر دادمش و سيم و زر، اما از من
عشق جز عمر گرانمايه به تاوان نگرفت
مثل نوري كه به سوي ابديت جاريست
قصهاي با تو شد آغاز كه پایان نگرفت ...