21-08-2014، 20:15
به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان پزشک پرسیدم شما چطور می فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟
روان پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می گذاریم و از او می خواهیم که وان را خالى کند.
من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ تر است.
.
.
.
.
.
.
.
روان پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می دارد... شما می خواهید تخت تان کنار پنجره باشد؟
روان پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می کنیم و یک قاشق چایخورى، یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می گذاریم و از او می خواهیم که وان را خالى کند.
من گفتم: آهان! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ تر است.
.
.
.
.
.
.
.
روان پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می دارد... شما می خواهید تخت تان کنار پنجره باشد؟