امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان جالب خواستگاری یک خر...

#1
خری آمد به سوی مادر خویش بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش برو امشب برایم خواستگاری اگر تو بچه ات را دوست داری خر مادر بگفتا : ای پسر جان تورا من دوست دارم بهتر از جان ز بین این همه خرهای خوشگل یكی را كن نشان چون نیست مشگل خرك از شادمانی جفتكی زد كمی عرعر نمودو پشتكی زد بگفت : مادر به قربان نگاهت به قربان دوچشمان سیاهت خر همسایه راعاشق شدم من به زیبایی نباشد مثل او زن بگفت: مادر برو پالان به تن كن برو اكنون بزرگان را خبر كن به آداب و رسومات زمانه شدند داخل به رسم عاقلانه دوتا پالان خریدند پای عقدش یه افسار طلا با پول نقدش خریداری نمودند یك طویله همانطوری كه رسم است در قبیله خر دانا كلام خود گشایید وصال عقد ایشان را نمایید دوشیزه خر خانم آیا رضائی به عقد این خر خوشتیپ در آیی یكی از حاضرین گفتا به خنده عروس خانم به گل چیدن برفته برای بار سوم خر بپرسید كه خر خانم سرش یكباره جنبید خران عرعر كنان شادی نمودند به یونجه كام خود شیرین نمودند
داستان جالب خواستگاری یک خر... 1
پاسخ
 سپاس شده توسط ماه پری ، اشا ، ندا2000
آگهی
#2
چی بود دقیقا؟ Dodgy
پاسخ
#3
حداقل به خودت زحمت میدادی ویرایش میکردی بیت بیت میذاشتی...
داستان جالب خواستگاری یک خر... 1

داستان جالب خواستگاری یک خر... 1
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان