امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

داستان رزم سهراب و گیوتون

#1
میخواهیم در این بخش بپردازیم به شرح قسمتی از خان اول، که همانا مبارزه سهراب و گیوتون باشد.
گیوتون پیرمردی بود، دانشمند و جادوگر! او سه جادوی مشهور داشت. که هر کس قصد عبور از منطقه گنگور را می کرد. می بایست با این سه جادو مقابله می کرد. حال شرح این داستان را خلاصه می خوانیم:
چو سهراب گنگور را بدید ……………… همه هوش از این سر پرید
یکی راه بود پر خار و خطر………….. بسی باتلاق های ظاهر به زر
یکی راه بود و صد کس سوار ….. همه سوی دانش همه سوی کار
در این راه بود که سهراب دید ………. نشسته سر راه مردی سفید
ازو خواست از جایش بخیزد چو تیر ….. که سهراب ادامه دهد این مسیر
بدو پاسخش داد که جادوگرم …………… سه جادو بدانم اندر سرم
مرا نام مادر گیوتون بکرد ………………….. اگر مرد راهی بیا تو به گرد
بکوبید پا بر زمین شیر دلیر ………………….. که سرعت بگیرد، نزد پیر
بله سهراب وقتی می بیند پیرمرد راه او را باز نمی کند، به رزم بر می خیزد. و قصد رفتن به سمت جادوگر پیر می کند. اما گیوتون جادوگر از جادوی اول خود استفاده می کند. و سهراب که ساکن بود، تمایل به سکون پیدا می کند. و نمی تواند از جایش حرکت کند. سهراب به شدت خشمگین می شود.
بیامد به پیشش آن مرد پیر ……….. بخندید دلی سیر بر مرد شیر
بدو گفت این جادو را بدان …….. برای گذشتن ز راه محتاجی بدان
سهراب از خنده پیرمرد، عصبانی می شود و گلوی او را می گیرد تا با زور بازو او را خفه کند. اما در همین زمان جادوگر پیر از حربه دوم خود استفاده می کند. که چنین است : برآینده نیرو های وارد بر جسم ساکن صفر است. و از آن جایی که پیر مرد ساکن شده بود. قدرت و نیروی سهراب در او بی اثر بود.
خروشید سهراب که ای پیرمرد …………. بکش دست از جادو، در این نبرد
نباشد درست اینچنین شیوه جنگ ………… اگر مرد جنگی کمی کن درنگ
دوباره بخندید آن حیله گر ………………. نگاهی بکرد بر وی از پا تا به سر
سهراب دست خود را مشت می کند و با تمام قدرت بر فرق سر جادوگر پیر می کوبد، طوری که از صدای این ضربه تمام کوه ها و درختان فرو می ریزد. اما پیر مرد جادوی سوم خود که همانا هر ضربه ای عکس الضربه ای دارد، استفاده می کند. و نیرویی که سهراب بر پیرمرد جادو گر وارد می کند. بر فرق سر خودش فرود می آید.
بدو بازگشت نیروی خویش ……………… که زد بر سر پیرمرد ساییده ریش
به فریاد با داد بانگ زد آخ …………….. صدایش بخورد بر دل پیر همچو شاخ
دل پیر مرد از آخش شکست ………………. سیه گشت جهان بر پیر مست
سهراب که بس خسته و درمانده شده بود. پس از اینکه گیوتون رو شکست داد، رو به یزدان کرد وی را سپاس گفت. گورخری شکار کرد و بخورد. و شبی را در همانجا بیاسود. تا صبح با قدرتی بیشتر حرکت کند.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Exclamation مجنون (داستان ترسناک واقعی) +18
  این یک داستان بی معنی است.
Exclamation داستان بسیار ترسناک خونه جدید !
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)
Eye-blink داستان ترسناک +18
  داستان کوتاه دختر هوس باز(خیلی قشنگه)
Rainbow یک داستان ترسناک +18
  داستان|خيانت آرمان به دختر همسايه|
Heart داستان عاشقانه و غم انگیز ستاره و پرهام

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان