06-08-2014، 6:24
باقر خان، مشهور به سالار ملّی، از مبارزان جنبش مشروطه است. او، فرزند حاج رضا بنا، در سال 1240 شمسی در محله خیابان تبریز زاده شد. او قبل از مشروطیت بنّا بود. پس از مشروطیت مجاهد شد.
ریاست مجاهدین محله خیابان تبریز (خیابان یکی از محلات قدیمی تبریز است مشتمل بر بخشهای واقع در جنوب رودخانه آجی در شرق شهر که تا جنوب شرقی نیز میرسید) به دست او افتاد. پس از به توپ بستن مجلس، به دستور انجمن ایالتی مانند ستارخان دست به اسلحه برد و با قشون دولتی که تبریز را در محاصره داشت جنگ کرد. اما پس از اوّلین شکست که از قشون دولتی خورد، سست شده در صدد تسلیم برآمد. تا کار ستّارخان که در امیرخیز، محله دیگر تبریز، با دولتیان جنگ میکرد قوت گرفت، وی نیز سستی را از خود دور ساخته بار دیگر به جنگ با قشون دولتی پرداخت. در اثر همکاری او با ستّارخان کار مشروطهطلبان پیشرفت کرد و تبریز از فشار محاصره راحت شد. انجمن ایالتی تبریز باقرخان را به لقب سالار ملی ملقب ساخت، و از او تقدیر کرد و آوازه اشتهارش در سراسر ایران پیچید.
با شروع پادشاهی محمدعلی شاه قاجار که عامل سفارتخانه های خارجی بود در اولین گام مجلس را به توپ بست و مشروطه خواهان را به گونه های مختلف زمین گیر نمود . در این بین ستارخان و باقرخان شعله های مبارزه آزادیخواهانه ملت ایران را روشن نگاه داشتند.
در زمانی که همه فکر می کردند ستارخان نیز همانند بسیاری از آزادیخواهان کشته شده است یکی از یارانش در حضور باقر خان به او گفت قشون دولتی رحمی ندارند و به ما مزدور می گویند، ستارخان پاسخ داد : اگر مزدور هم باشیم مزدور مردمیم نه اجنبی . باقرخان هم گفت : حکیم فردوسی هم وقتی شاهنامه را می نوشت در ایران غریب بود . ستارخان در حالی که به دور دست نگاه می کرد گفت : بزودی مردم آزادیخواه ایران تومار اجنبیان را در هم خواهند پیچید.
پس از کودتای محمدعلی شاه قاجار بر ضدّ نظام مشروطه در جمادی الاولی 1326 و شکست مشروطه خواهان در تهران ، تبریز به حمایت از مشروطیت برخاست و مرکز مقاومت مشروطه خواهان از تهران به تبریز انتقال یافت . محمدعلی شاه که به سابقه و تجربه می دانست که اگر مقاومت تبریزیان درهم شکسته نشود دامنة نهضت گسترش می یابد و سلطنتش را واژگون می کند، بیدرنگ دست به کار شد و سپاه مجهّزی برای سرکوبی تبریزیان گسیل داشت .
با شروع پادشاهی محمدعلی شاه قاجار که عامل سفارتخانه های خارجی بود در اولین گام مجلس را به توپ بست و مشروطه خواهان را به گونه های مختلف زمین گیر نمود . در این بین ستارخان و باقرخان شعله های مبارزه آزادیخواهانه ملت ایران را روشن نگاه داشتند
مشروطه خواهان تبریز که خود را در خطر دیدند، ستارخان و باقرخان را که در رأس مجاهدان مسلّح برای دفاع و حمایت از مشروطه خواهان و محافظت از نمایندگان و مجلس شورای ملّی عازم تهران بودند، با شتاب از بیرون شهر به تبریز فرا خواندند و مراکزی را که در تصرف داشتند به دست این دو سپردند. محمدعلی شاه عبدالمجیدمیرزا عین الدوله را که مردی سرسخت و مستبد از خاندان سلطنت و فطرتاً مخالف اعطای آزادی به ملت بود به سمتِ والیگری آذربایجان و فرماندهی کل اردوی اعزامی منصوب کرد و حاج مهدیقلی خان هدایت (مخبرالسلطنه ) را که در میان مردم تبریز وجهه و اعتبار داشت و دوستی او را با مشروطه خواهان خوش نداشت از حکومت آذربایجان برداشت . مخبرالسلطنه از راه قفقاز عازم اروپا شد و پس از خروج او ارگ دولتی در تبریز به دست مجاهدان افتاد و اینان با استفاده از ذخایر قورخانة دولتی ، خود را مسلّح و برای رویارویی با قشون اعزامی مجهّز ساختند .
در ضمن این مدت انتظار، با ستارخان و باقرخان و انجمن تبریز به مذاکره پرداخت تا شاید تبریز را بدون جنگ بگشاید، اما مذاکرات به نتیجه ای نرسید. قوای دولتی شهر تبریز را محاصره کردند. نیروهای خواهان استبداد به سرکردگی شکراللّه خان شجاع نظام مرندی که خود نیز تیرانداز ماهری بود نقاط مرتفعِ حوالی رودخانه را تصرف و سنگربندی کردند و تیراندازی را آغاز نهادند. نیروهای مشروطه خواه به رهبری باقرخان در نواحی جنوب رودخانه مستقر شدند و به حملات پاسخ دادند. محاصرة تبریز و زد و خورد میان دو طرف یازده ماه طول کشید تا سرانجام تبریزیان حملات قوای دولتی را دفع و آنها را ناگزیر به عقب نشینی کردند. باقرخان در تمام این مدت گذشته از فرماندهی قوای مجاهد دوش به دوش مردم می جنگید. محمدعلی شاه وقتی که از شکستن مقاومت تبریزیان ناامید شد، به رؤسای ایلات آذربایجان دستور داد تا با ایجاد قحط و غلای مصنوعی مقاومت مردم شهر را در هم بشکنند.
راه تبریز به جلفا که تنها راهی بود که باز مانده بود بسته شد. آذوقه به شهر نرسید و پس از چهارماه محاصره ، دکانها یکی پس از دیگری بسته شد و مردم فقیر و گرسنه دسته دسته از پای درآمدند. با این وصف تبریزیان روحیة مقاومت را از دست ندادند؛ اما وجود اتباع بیگانه در تبریز که اکثر آنها را روسها تشکیل می دادند به دولتهای متبوع آنها اجازه می داد تا به بهانة حفظ جان اتباع خود دست به عمل بزنند. روسیه و انگلیس که پس از قرارداد 1325/1907 هر کدام قسمتی از خاک ایران را عملاً در اختیار داشتند، توافق کردند که قوای نظامی روسیه وارد خاک ایران شود و راه رسیدن آذوقه به تبریز را باز کند. قوای روس تبریز را تصرّف کرد و جبهة مشروطه خواهان را از هم پاشید.
طرفداران باقرخان پراکنده شدند و خود او به خانة میرهاشم خان یکی از دوستانش پناه برد .
در این کشاکشها مجاهدان مشروطه خواه گیلان و اصفهان به سوی تهران پیشروی کردند، در قریة بادامک به هم پیوستند و در 23 جمادی الاخر 1327 وارد تهران شدند و پس از جنگهای خیابانی و تصرف مراکز دولتی به حکومت سیزده ماهة استبداد صغیر و به سلطنت خودکامة محمدعلی شاه پایان دادند و حکومت موقت ، را برقرار کردند. یکی از نخستین اقدامات حکومت موقت انتصاب مجدد مخبرالسلطنه به والیگری آذربایجان بود، اما پیش از آنکه مخبرالسلطنه هدایت از برلین به تبریز برسد، ستارخان و باقرخان به افراد مسلّح خود پیوسته بودند. مخبرالسلطنه از همان بدو ورود به تبریز از روسها خواست شهر را از قوای نظامی خود تخلیه کنند، اما روسها حضور افراد مسلح ستارخان و باقرخان را بهانه کردند و به درخواست والی ترتیب اثر ندادند. به گزارش کاردار انگلیس در پطرزبورگ ، روسها از حضور ستارخان و باقرخان در تبریز ناراضی بودند وبه عقیدة آلکساندر ایزولسکی وزیر خارجة وقت روسیه ، ستارخان و باقرخان حکومتی در داخل حکومت آذربایجان تشکیل داده بودند و فداییانشان به اسم پلیس از اهالی پول می گرفتند و جماعتی از مردم را بر ضد حضور قوای روسیه در تبریز تحریک می کردند.
مخبرالسلطنه در مأموریت اولش به تبریز ستارخان و باقرخان را به عنوان کدخدایان محلات امیرخیز و خیابان می شناخته است ، ولی این بار پس از تحولاتی که شهر تبریز و تبریزیان از سرگذرانده بودند با شرایطی متفاوت از گذشته روبرو شده است .
روسها برای بیرون کردن ستارخان و باقرخان از تبریز فشار سیاسی خود را تشدید کردند. مخبرالسلطنه هم با بیرون رفتن این دو از تبریز موافق بود به دلیل اینکه از دستورهای دولت اطاعت نمی کردند. در هرحال هر دو مخالفانی داشتند و حتی در روزنامة شمسِ استانبول و حبل المتین کلکته انتقادهایی از آنان چاپ شده بود. چون حضور این دو در تبریز، با توجه به فداییان مسلحی که در اختیار داشتند، شهر را در حالت اغتشاش و نگرانی دایم نگاه می داشت و بهانه به دست روسها می داد، دولت مرکزی ظاهراً به تلقین مخبرالسلطنه از آنها دعوت کرد تا به تهران بروند، اما آنها دعوت را نپذیرفتند. آزادیخواهان تهران و آذربایجان که از عواقب حضور این دو در تبریز بیمناک بودند از آخوند ملامحمد کاظم خراسانی *
خواستند که ستارخان و باقرخان را تشویق به رفتن به تهران کند و این دو به اطاعت از نظر آخوندِ خراسانی ، مرجع تقلید شیعیان ، در رأس فداییانِ مسلح خود عازم تهران شدند. در شهرهای سرِ راه با استقبالهای گرم و پر شور روبرو شدند و در ربیع الاول 1328 در میان استقبال وسیع مردم وارد تهران شدند.
مخبرالسلطنه در مأموریت اولش به تبریز ستارخان و باقرخان را به عنوان کدخدایان محلات امیرخیز و خیابان می شناخته است ، ولی این بار پس از تحولاتی که شهر تبریز و تبریزیان از سرگذرانده بودند با شرایطی متفاوت از گذشته روبرو شده است
ملکزاده به نقل از سردار ظفر بختیاری می نویسد: «استقبالی که مردم تهران از این دو قهرمان مدافع تبریز کردند تا این زمان از هیچ پادشاهی به عمل نیامده بود» ستارخان و باقرخان از طرف هیئت دولت رسماً در باغ شاه پذیرایی شدند و در کاخ گلستان با احمدشاه خردسال و عضدالملک نایب السلطنه دیدار کردند و در باغ اتابک (مقر کنونی سفارت شوروی در تهران ) که از جانب دولت به عنوان اقامتگاه رسمی ایشان تعیین شده بود اقامت گزیدند. پس از سقوط مشروطة اول و استقرار استبداد صغیر، مبارزانی که آزادی و مشروطیت را اعاده و تهران را پیروزمندانه فتح کردند، مدعی بودند که انقلاب دیگری رخ داده است و رهبران مشروطة اول در تکوین و توفیق آن سهمی نداشته اند و خواهان آن بودند که رهبری حکومت به دست زعمای جوان و انقلابی نهضت اخیر باشد. اختلاف عمیق این دسته با کسانی که در لباس مشروطه خواهی به منصب و مقام رسیده بودند از علل اصلی پیدایش جمعیت سیاسی اعتدالیون * و حزب دموکرات * بود. اعتدالیون طرفدار حفظ ارزشهای سنّتی و معتقدات مذهبی و دموکراتها خواستار دگرگونی عمیق در جامعه بودند و از لحاظ سیاسی بشدّت با یکدیگر مخالفت داشتند. پس از آنکه ستارخان و باقرخان در تهران مستقر شدند، اعتدالیون که در کمین کوبیدن دموکراتها بودند، این دو را که با نیرنگهای سیاسیون حرفه ای آشنایی نداشتند به سوی خود کشاندند و به آنها القا کردند که دموکراتها هرج و مرج طلب و لامذهب اند و می خواهند اساس جامعة سنتی را به هم بزنند. به این ترتیب ستارخان و باقرخان به معرکة برخوردهای سیاسی اعتدالیون و دموکراتها کشیده شدند. در ماه رجب 1328 چهار مرد مسلّح ، از دست پروردگان حیدرعمواوغلی ، وارد منزل سید عبداللّه بهبهانی * شدند و این روحانی هفتاد ساله را که به لحاظ قدرت و نفوذ وسیعش مانع عمدة پیشرفت مقاصد خود می دانستند با گلوله از پای درآوردند. چند روز بعد مریدان بهبهانی دو تن از دموکراتها را که فکر می کردند در قضیة قتل وی دست داشته اند در چهار راه مخبرالدوله به قتل رساندند. مجاهدان مسلّح که حدوداً هزار نفر تخمین زده می شدند، بلاتکلیف در پایتخت به سر می بردند و مخلّ امنیت شهر بودند.
دولت روس که هرگز دل خوشی از آنها نداشت به عنوان حفظ جان اتباع و حراست از مؤسسات تجاری روسی در تهران ، دولت ایران را به آوردن قوای نظامیِ خود به پایتخت تهدید کرد. دولت برای خلع سلاح همة مجاهدان ، از جمله همراهان ستارخان و باقرخان ، قانونی را از تصویب مجلس گذراند و فوراً به اجرا گذاشت و ضمن اعلانی به حاملان اسلحة غیرمجاز چهل و هشت ساعت فرصت داد که سلاحهای خود را تحویل دهند. مجاهدان مسلح به دو دسته تقسیم شدند: دسته ای که بنا به معروف در قتل بهبهانی دست داشتند و دستة دیگری که مجازات قاتلان او را می خواستند و ستارخان و باقرخان در رأس آنها بودند. عده ای از نمایندگان آذربایجان با ستارخان و باقرخان گفتگو کردند و سپس به همراه سایر رؤسای مجاهدان در مجلس شورای ملی حاضر شدند و در جلسه ای که قریب هفت ساعت طول کشید قانعشان کردند که صلاح مجاهدان در تسلیم اسلحه به دولت است و «آنها نیز نظر مجلس را قبول و سوگند یاد کردند که در مقابل اوامر دولت نافرمانی ننمایند»نمایندة ستارخان و باقرخان با هیئت وزیران گفتگو کرد و موافقت شد که مجاهدان سلاحهایشان را تحویل دهند و دولت حقوق معوق آنان را بپردازد. قراین حاکی از آن است که ستارخان و باقرخان برای تحویل سلاحها دودل و مجاهدان از این کار ناخشنود بودند، زیرا حضور دسته های مسلّح یفرم خان و سردار اسعد و حیدر عمواوغلی در تهران که هنوز خلع سلاح نشده بودند در تصمیم آنها تزلزل ایجاد می کرد. با این وصف به دستور ستارخان شروع به گرفتن تفنگ از مجاهدان کردند، ولی هنوز چند تفنگ جمع آوری نشده بود که ناگهان دو تن از کارکنان سفارت عثمانی به نام جمال بیگ و جمیل بیگ وارد باغ اتابک شدند و با ایراد سخنرانی مجاهدان را به تحویل ندادن تفنگها تحریک کردند. مجاهدان از دستور رؤسای خود سرپیچی و از دادن تفنگها امتناع کردند. ستارخان از مشاهدة این وضع منقلب شد. باقرخان هم یا نخواست حرفی بزند یا کسی به حرفش گوش نداد. پس از پایان گرفتن مهلت چهل و هشت ساعتة دولت ، در بعد از ظهر هفتم شعبان 1328 تیراندازی آغاز شد. نیروهای دولتی مرکب از هزار سرباز بختیاری به فرماندهی جعفر قلی خان سردار بهادر و پانصد جنگندة ارمنی و مسلمان به فرماندهی یفرم خان ارمنی باغ اتابک را محاصره کردند. پس از چهار ساعت زد و خورد قوای دولتی درِ باغ را آتش زدند و وارد شدند و مجاهدان که در خود یارای مقاومت نمی دیدند تسلیم شدند.باقرخان این حادثه را به سردار بهادر اطلاع داد و از او امان خواست . پس از فرونشستن غائله ، دولت لایحه ای به تصویب مجلس رساند و به موجب آن برای ستارخان ماهی چهارصد تومان و برای باقرخان ماهی سیصدتومان مواجب تعیین کرد که تا آخر عمر به آنها پرداخت شود.
ستارخان چهارسال پس از این واقعه در 28 ذی الحجة 1332 درگذشت و همچنین مرگ باقرخان به همراه هجده نفر از یاران و همراهانش در محرم 1335 قمری آبان 1295 خورشیدی به دست یکی از اشرار معروف کردهای قصرشیرین به نام محمد امین طالبانی به قصد تصاحب اسب و وسائل مهمانان خود، صورت گرفت.