04-08-2014، 20:44
تصویر به اندازه 17% (800x534) کوچک شده است. برای دیدن تصویر در اندازه واقعی (960x640) روی این نوار کلیک کنید. برای باز شدن در پنجره جدید روی تصویر کلیک کنید.
رضا صادقی در حال ظرف شستن
7 درس از زندگی رضا صادقی
روزهای اول، خیلیهایمان اسمش را هم نمیدانستیم. توی تاکسی آهنگهایش را میشنیدیم، جذب صدای گرمش میشدیم و بهدنبال ترانههایش میگشتیم. انگار او خود ما بود که حرف میزد. درد دل میکرد و گاهی با شعرهایش، همدم تنهاییمان میشد. رضا صادقی به جایی که میخواسته رسیده است. او در مصاحبههایش گفته بود که میخواهد همدم لحظات تنهایی مردم باشد و باید بگوییم که در سالهای فعالیتش، توانسته کسی که میخواسته، باشد. به همین بهانه، سری به حرفهایش زدیم تا از زندگیاش ۷ درس بگیریم.
پشتوانهای جز هنرش ندارد
موسیقی امروز ایران، تبدیل به صنعتی شده که بیشتر از آنکه هنر هدایتش کند، وابسته به سرمایه و پول است. در میان صدها هنرمندی که هرسال نامشان را میشنویم و مدتی بعد ناپدید میشوند، تنها چند نفر هستند که مثل رضا صادقی، بدون پول و ثروت و تنها به دلیل هنرشان ماندگار شدهاند. او میگوید:« آلبوم من کادوی تولدم نبود، پدر من وزیر یا کارخانهدار نبود که بخواهد به من هزینه یکآلبوم را کادو بدهد. من فقط با یک دعای خیلی قوی پدرومادرم، پشتکار خودم و محبت خدا به جلو آمدم.»
با مخاطب یکی میشود
اگر به کنسرتهایش نرفتهاید، پس باید بگوییم که خوب نمیشناسیدش. رضا صادقی روی صحنه آدم دیگری است. این را مدتی پیش مجله «زندگی ایدهآل» هم نوشته بود و او را اینطور توصیف کرده بود: «صحنه او حال و هوای خاصی دارد نه اینکه راحتی صحنهاش خاص باشد، نه اینکه کارهای عجیب و غریب انجام دهد نه اینکه او هیچ کار خاصی نمیکند اما رابطهاش با گروه ارکسترش و تماشاگرانش آنقدر صمیمی است که موج تبادل انرژی را در کنسرتهایش میتوان حس کرد. او آنقدر قدرت ارتباط برقرار کردنش با مخاطب بالاست که بسیاری از خوانندگان و فعالان موسیقی به اتفاق او را بهعنوان یک استیجگردان موفق مثال میزنند.»
ساده است
آنقدر سادهگوست که گاهی به بیسوادی متهمش میکنند اما سادگی او از بیسوادیاش نیست. او خودش را همانطور که هست نشان میدهد و نمیخواهد که کاستیهایش را لابهلای کلمات پنهان کند. او در اینباره توضیح میدهد:«رشته تحصیلیام ادبیات است و با شعر کاملا آشنایم اما نمیخواهم خودم را محصور قواعد دست و پاگیر کنم. بازی با کلمات ثقیل و سنگین که نتوانند با مخاطب ارتباط برقرار کند به چه دردی میخورد؟»
به خاطر مشکلش گوشهگیر نمیشود
یکساله و نیمه بوده که توانایی راهرفتن را از دست داده اما این نقص جسمی، باعث نشده که موفقیتش را فدا کند. او تواناییاش را شناخته و بهجای آنکه زندگیاش را با غم از دست دادن پاهایش فدا کند، مسیری دیگری را برای شکوفا شدن انتخاب کرده است. خودش میگوید:« بعد از مشکلی که برای پاهایم بهوجود آمد زندگی من دیگر شبیه بچههای عادی نبود، قاعدتا سرگرمیهای من هم با آنها فرق میکرد دیگر نمیتوانستم مثل آنها توی کوچه و خیابانها بدوم به همین دلیل مجبور بودم یک جا بنشینم و همین یک جا نشستن باعث شد که دوستان من بیشتر بزرگترها باشند، از این بین دوست نازنینی به نام آقای غلام بهرامی بود که من را با موسیقی کلاسیک آشنا کرد بعد از آن موسیقی را به شیوهای که خودم دوست داشتم، دنبال کردم.»
کمحاشیه و دوستداشتنی است
صادقی هنرمند کمحاشیهای است. اغلب وقتی نامش میآید، چه از دوستانش و چه از کسانی که تنها کارهایش را شنیدهاند، تحسین و تمجید میشنویم. آرامش و صداقتی که دارد، او را از حاشیههای کلیشهای که هنرمندان گرفتارش شدهاند، دور کرده است. امیرحسین مدرس در باره او میگوید:« من سوای هنرمندی، شخصیت رضا صادقی را خیلی دوست دارم، یک شیوه خونگرمی و تعامل خوب با مردم، مردمداری، ادب و مسلک قلندری که دارد، برای من ارزشمند است. اگر کسی اینها را داشته باشد واقعا هنر کرده. برای من این خصوصیات در درجه اول اهمیت قرار دارد.»
خودش را با خودش مقایسه میکند
اگر بخواهیم خودمان را با دیگران مقایسه کنیم، هرگز به نتیجه نمیرسیم. همیشه آدمهایی موفقتر هستند که حسرت مثل آنها نبودن را میخوریم و همیشه آدمهایی هستند که از آنها موفقتریم و میتوانیم به خاطر همین تفاوت، مغرور شویم. اما هیچ کدام از این آدمها کلید پیشرفت ما نیستند و رضا صادقی هم این را میداند. او خودش را با تواناییهای خودش میسنجد و همیشه تلاش میکند از دیروزش بهتر باشد. صادقی میگوید:« ببین من همیشه با خودم کَل و رقابت دارم. یک وقتهایی از خودم میبازم، یک وقتهایی میبرم! الان حس میکنم که از «وایسا دنیا»ی رضا صادقی بردهام. یعنی تا الان این شاخه بوده، خیلی هم خوب. اما از این به بعد این شاخه تازه را دنبال میکنم.»
احساس، رکن اصلی کارهایش است
رضا صادقی، صدای ششدانگ ندارد اما این واقعیت باعث نشد که او بدون هیچ تلاشی، پایین پلههای موفقیت بنشیند. خودش هم میگوید هنوز معتقد نیست که خوشصداست بلکه فکر میکند هنرش، در خوب انتقال دادن احساسش به مخاطب است. شهاب حسینی هم یکی از هنرمندانی است که طرفدار او و کارهایش است. او درباره رضا صادقی میگوید:
« مشکل بسیاری از خوانندهها این است که بازیگری بلد نیستند، نمیدانند جملات شعرشان را چهجوری با حس بهتری بگویند تا به دل بنشیند اما رضا بهطور ذاتی این هنر را دارد. همان روزی که گفت: «مشکی رنگ عشقه، مثل رنگ چشای مهربونت» آنقدر این جمله را خوب گفت که به اندازه دیدن یک بازی خوب به من لذت داد. وقتی کارهایش را میشنیدم، احساس میکردم باید خیلی زلال باشد تا چنین کارهایی را ارائه کند.»