ادبیــآت کِلــآسیک
بررسی دوره ی دوم تاریخ نثر فارسی شامل پنج بخش است که بخش نخست آن در این رساله و بخش های دیگر آن در نوشته های جداگانه و پی درپی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. این بخش ها به قرار زیر است:
- بخش نخست: آغاز تاثیر نثر عربی در نثر دری، آمیختگی خراسانیان و عراقیان، تاریخ بیهقی و سبک آن.
- بخش دوم: آشنایی با سیرالملوک، (سیاست نامه)، قابوس نامه، مجمل التواریخ، اسکندرنامه، سفرنامه و زادالمسافرین
- بخش سوم: کتاب های علمی در سده ی پنجم: روضه المنجمین، نزهت نامه ی علایی، کیمیای سعادت و نوروز نامه
- بخش چهارم: کتاب های صوفیان: کشف المحجوب، اسرارالتوحید، تذکرالاولیاء و نورالعلوم
- بخش پنجم: انقلاب ادبی و نثر فنی در سده ی ششم (آشنایی با کلیله و دمنه، چهارمفاله ی نظامی عروضی، تاریخ بخارا و مقامات حمیدی)
بخش نخست:
در این دوره ی صد ساله (دوره ی دوم نثر فارسی)، انقلاباتی که نسبت به دوره ی پیشین موجب تغییر سبک و تجدید روشی در نثر و نظم باشد پدید نیامد، جز آن که به سبب برچیده شدن بساط سامانیان و تقسیم خراسان و ماوراالنهر میان خانان ترک (ترکان سمرقندی) و ملوک غزنین (غزنویان) خریداران علم و ادب به ویژه دوست داران زبان فارسی کم شد و آن کوششی که در بخارا در ایجاد تمدن تازه ی زبان فارسی و فرهنگ نو و ادبیات دری داشت در توقف ماند و شاید کار شعر در عصر محمود رونق گرفته باشد، ولی کار نثر بی رونق شد، زیرا هنوز کتابی که به نثر فارسی در اوایل این سده بزرای ملوک غزنه یا سمرقند نوشته شده باشد به دست ما نیامده است. در شعر هم جر مدایح محمود و آن چه به کار ترویج سیاست می خورد، شیوه ی دیگری اتخاذ نمی شد و به یقین می دانیم که اگر تشویق قبلی امیران توس و ولیان سیمجوری خراسان نمی بود و فردوسی از بیست سال پیش (یعنی از عهد سامانیان) به سرودن شاهنامه دست نزده بود، امروز از داشتن آن کتاب هم محروم بودیم، زیرا دیدیم که خود آن گوینده ی یزرگ از نبودن ممیزی بصیر در دربار غزنین چه گونه می نالد و نیز دیدیم که چه گونه آن شاعر از یافتن صله و جایزه ای که انتظار آن را داشت و چشم امید به غزنین دوخته بود، محروم ماند (١).
به دلیل موجود نبودن باعث و انگیزه ای تازه در تاریخ و احیای آثار ملی، سبک نثر در این دوره تغییر عمده ای نیافت و اگر چیزی در گوشه و کنار پدید آمد به همان سبک و شیوه ی دیرینه نوشته می شد. مانند کتاب های ناصرحسرو علوی که در نیمه دوم سده ی پنجم تالیف یافته است و با شیوه ی نثر سامانیان برابر است. همچنین دو رساله ای که از شهمردان بن ابی الخیر در دست است به سبک قدیم نوشته شده است و تاریخ سیستان و تاریخ گردیزی و اسکندرنامه نیز دارای سبک کهنه است و کتاب های متصوفه که در پایان شرح دوره ی نخست به آن ها اشاره شد، با وجود آزادی که این طایفه در هر کار برای خود در پیش گرفته و اصطلاحات نو وضع کرده بودند، با این حال به شیوه ی قدیم کاملن شبیه است. اتفاقن در شعر هم میان شاعران محمودی و شاعران سامانی تفاوت بسیار آشکاری موجود نیست که دیرتر به آن ها اشاره خواهیم کرد. [/rtl]
در این دوره چند کتاب به سبکی خاص پدید آمده و از نظر سبک و شیوه استقلالی دارند که جای بحث و مطالعه دارند و اتفاقن شیوه ی نثر این کتاب ها پس از طی شدن سده ی پنجم نیز به تدریج فراموش شده و بلافاصله سبک نثر دگرگون شده و نثر فنی پدید آمده است. از جمله ی این کتاب ها یکی نوشته های ابونصر مشکان، دوم تاریخ بیهقی، سوم سیرالملوک حواجه نظام الملک و چهارمی قابوس نامه ی عمصرالمعالی کاوس است که دیرتر به بررسی آن ها نیز خواهیم پرداخت.
]• آغاز تاثیر نثر عربی در نثر دری
]زبان عربی پس از استقرار دین اسلام در جزیره العرب وارد ایران شد و از همان آغاز پیدایی خود در زبان و ادبیات فارسی تاثیر نمود. لیکن در دوره ی نخست، یعنی دوره ی سامانیان، به دلیل دوری خراسان از مرکز عرب و توجه و اعتنای ویژه ی پادشاهان و امیران محلی به ترویج زبان فارسی دری و از همه مهم تر مانوس بودن نویسندگان و ادیبان به شیوه ی قدیم تر که پیش از اسلام رایج بود، زبان عربی در نثر دری اثر آشکار و نمایانی نبخشید.
]در عصر غزنویان ارتباط خراسان با بغداد بیش تر شد و نفوذ بغداد به سبب برچیده شدن دولت سامانیان و ترک تازی دو دولت غیر ایرانی (غزنویان و خانیه ی ماوراالنهر) در مملکت توران و خراسان شدید گشت، زیرا پادشاهان ترک به دلیل رقابت با یکدیگر دست به جلب نظر خلیفه ی عرب می زدند و با پوزش و پیشکش و فرستادگان خود نظر لطف و رضایت او را به سوی خود و خانواده ی پادشاهی تازه ی خویش جلب می کردند. این روابط طبعن موجب توجه زیادتری به ادبیات عرب شد. دیوان رسایل محمود که در آغاز کار به دست ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی به فارسی می گذشت، سپس به دست احمدبن حسن به عربی برگشت و ادیبان عربی دان در دیوان و حوزه ی وزارت تقرب یافتند و سپری شدن نیم قرن موجب آن شد که اثر زبان عربی در فارسی نمایان تر و آشکارتر گردد.
محمود غزنوی بی شک مانند یعقوب لیث به زبان عربی رغبتی نداشته و با آن زبان آشنا نبوده است، ولی پسران او محمد و مسعود به تصریح بیهقی با ادبیات عرب آشنا بوده اند و بزرگ زادگان آنان به خواندن "سبعه معلقه" مشغول بوده اند و مدایحی که ابوبکر قهستانی پیشکار و استاد و ندیم امیر ابواحمد محمد به عربی در مدح او گفته است در کتاب "دمیه القصر " نوشته ی باخرزی دیده می شود و بیهقی نیز داستانی آورده است که در آن نشان می دهد که این پادشاه حوان به تقلید از خلفا و امیران عرب در مجلس بزم به شنیدن گفته ها و موسیقی عربی رغبت داشته است. (تاریخ بیهقی، چاپ کلکته، برگ ۷٩ ).
پیدا شدن دولت سلجوقی نیز بر توجه پادشاهان و وزرای خراسان به بغداد و تظاهر های دینی و ترغیب و تشویق ادیبان و عالمان عرب زبان افزود و امیران ترک با آن که از فضل و ادب عاری بودند، از سویی به ترویج دین اسلام کوشیدند و از سوی دیگر به نشر علوم عربی و تشویق طلاب پرداختند و در نتیجه ی این کار، زبان عربی بیش تر از هر وقت رایج گردید و بازار شعوبیان به کلی کاسد گشت و ادیبان ضد شعوبی در نشر کتاب های لغت عربی و صرف و نحو آن زبان جدیت کردند که یکی از آن طایفه علامه جار الله زمخشری است که خود در "مقدمه ی نحو " بدین معنی اشاره کرده است.
• آمیختگی خراسانیان و عراقیان
از فتح ری و اصفهان به دست محمود غزنوی و پسرش مسعود در سال ٤٢٠ ه ق چیزی نگذشت که مردم عراق به وسیله ی فتوحات طغرل و الب ارسلان سلجوقی یکباره با مردم خراسان محشور شدند و لشکرهای خراسان تا بغداد و آذربایجان پیش رفتند.
این امر موجب آمیختگی ادبی و ارتباط علمی نیز گردید، زیرا می بینیم که از سویی دیوان شاعران خراسان در آذربایجان به دست قطران شاعر رسیده و اشکالات لغوی خود را که در دیوان منجیک و دقیقی داشته است از ناصر خسرو می پرسیده و از سوی دیگر کتاب های ادبی و تاریخی تازه ی عربی و آثار تازه از بغداد و مغرب ایران به خراسان می رسیده است و به سبب فتوحات محمود در هندوستان و رفتن دانشمندان خراسان به آن نواحی، معلومات و اصطلاحات زیادی از علوم ادبی و هیئت و ریاضی و نجوم از هند به خراسان آمده است و این همه در آثار ابوریحان مشهود است و تمدن آن دوره از این ارتباطات علمی و ادبی سریع حکایت می کند.
خلاصه آن که پس از فتوحات محمود و مسعود در عراق و گستردن شدن بلافاصله ی سپاهیان سلجوقی و امیران و وزیران آن دولت که همگی خراسانی بودند در عراق عجم و عراق عرب و آمیختگی و اختلاط خراسانی و عراقی و فرهنگ و ذوقیات این دو دسته با هم، تغییر آشکاری در نظم و نثر دری که تا آن روز خاص خراسان و مردم ماوراالنهر بود پدید آمد که آن را در شعر سبک سلجوقی و در نثر سبک ابوالمعالی نصرالله منشی باید نامید.
• ابونصر مشکان و تاریخ بیهقی
پس از بروز آثار آمیختگی خراسان و عراق، در دیوان رسایل محمود غزنوی مردی پیدا شد از فضلا و ادبا که او را الشیخ العمید ابونصر بن مشکان می نامیدند. این مرد در ادبیات فارسی و عربی استاد بود و و "تتمه الیتیمه ثعالبی" از وی نام برده است و ابوالفضل بیهقی (۳٨۵ – ٤۷٠ ه ق) شاگرد اوست و نام او در تاریخ یمینی و مسعودی نیز آمده است.
ابونصر مشکان صاحب دیوان رسایل محمود (رییس دبیرخانه ی سلطنتی) بود و مسعود پسر محمود او را تا پایان عمر بر آن پیشه و منصب باقی نگاه داشت. سبک بیهقی دقیقن تقلیدی است از سبک ابونصر مشکان و میان نوشته های این دو هیچ گونه تفاوتی در نگارش وجود ندارد.
این سبک نثر (سبک بیهقی) با نثر دوره ی نخست (دوره ی سامانیان) متفاوت است و ویژگی های زیر را دارد:
١- دراز نویسی (اطناب)
بر خلاف نثر دوره ی نخست که کاملن خلاصه و با جمله های کوتاه بود، نثر ابونصر مشکان و ابوالفضل بیهقی مفصل تر و دارای جمله های درازتر است. مترادفات لفظی نیز در آن بسیار کمیاب است و از لفظ ها و عبارت هایی استفاده شده است که در نثر قدیم نبوده است. این دراز نویسی از نوعی نیست که از آن ملالی برخیزد، بلکه یکی از محسنات آن در تاریخ بیهقی است که توانسته است جزییات مطالب را بنویسد و مقصود را به خوبی بیان کند.
٢- توصیف
در نثر دوره ی پیشین (دوره ی سامانی) مراد نویسنده این بود که اصل مطالب را با نهایت کوتاهی بیان نماید و مرادش توصیف و تعریف یا به اصطلاح امروزی منظره سازی و بیان حال به شیوه ی شاعرانه نبوده است. ولی این سبک جدید می کوشد به وسیله ی آوردن الفاظ و اصطلاحات تازه که در زبان گفت و گوی آن روز به کار می رفته است و به کارگیری جمله های پی در پی مطلب را کاملن روشن سازد و بیان واقعه را به گونه ای بیاراید که خواننده را در برابر آن واقعه قرار دهد و همه ی اجزای آن را نشان دهد.
۳- استشهاد و تمثیل
در نثر قدیم ذکر مطالب خارجی مانند استشهاد از نظم فارسی و عربی و استدلال به آیات و تمثیل بسیار نادر و کمیاب است. چنان که در تمام دوره ی تاریخ بلعمی و ترجمه ی تفسیر طبری (از دوره ی سامانی) یک شعر به عنوان شاهد ذکر نشده است و از همین قبیل است حدودالعالم و الابنیه و تاریخ گردیزی و تاریخ سیستان که شاهد شعری نیاورده اند. ولی تاریخ بیهقی که زمان آغاز نگارش آن سال ٤٤٨ یعنی چهار سال پس از "تاریخ سیستان" است می بینیم حکایات و تمثیل ها و شعرهایی بزرای شاهد و مدعا و افزونی پند و عبرت آورده است و افتتاحی است در آوزردن امثال و ذکر شواهد شعری و تقلیدی است از نثر فنی عرب که در سده ی چهارم در بغداد اختراع شد و پس از قرنی به خراسان نیز سرایت کرد.
٤- تقلید از نثر عربی
در این دوره هفت نوع تقلید از نثر عربی وارد زبان دری و ادبی شده است:
الف ) ورود لغات. مانند جمع های عربی از فبیل قدما، شرایط، حدود، اتباع، کتب و از این نوع به جای قدیمیان، شرط ها، حدها، تابعان، کتاب ها و غیره و نیز مصدرهای عربی مانند بخل، کرم، لجاجت و از این نوع به جای بخیلی، کریمی و لجوجی که در قدیم می نوشتند.
ب ) تنوین دار کردن کلمه ها به طرز عربی که در نثر قدیم تر جایز نبوده است. مانند عزیزا، مکرما، حقا و مانند آن ها.
پ) پیوستن و متمم قراردادن جمله های عربی به عبارت های فارسی
ت) جمله بندی به شیوه ی عربی. مانند: «و تاریخ ها دیده ام که پیش از من کرده اند پادشاهان گذشته را خدمتگاران ایشان که اندر زیادت و نقصان کرده اند و بدان آرایش خواسته اند» (بیهقی).
ث) آوردن فعل های ماضی و مضارع به صیغه ی مجهول (که این اثر هنوز هم در زبان و ادبیات افغانستان موجود است) مانند "در را بسته کرد" به جای "در را بست" و استفاده از فعل معین "آمدن" مانند "وی را نیز گرفته آمد" به جای "وی را نیز بگرفتند"
ج) به کار گیری موازنه و سجع مانند: «فصلی خواندم از دنیای فریبنده به یک دست شکر پاشنده و به دیگر دست زهر کشنده. گروهی را به محنت آزموده و گروهی را پیراهن نعمت پوشانده تا خردمندان را مقرر گردد که دل نهادن بر نعمت دنیا محال است» (تاریخ بیهقی، برگ ٤٦۵)
چ) به کارگیری مفعول مطلق در مقام تاکید به تقلید از عربی. مانند: «بفرمود تا وی را بزدند زدنی سخت» (بیهقی). فردوسی نیز می گوید: بخندید خندیدنی شاهوار / که بشنید آوازش از چاهسار
۵- حذف فعل ها به قرینه
در نثر قدیم حذف فعل هرگز جایز نبوده است، هرچند یک فعل ده بار تکرار شود. ولی از این تاریخ حذف فعل ها به قرینه معمول شد. مانند «حیمه ی مسلمانی ملک است و ستون پادشاه و طناب و میخ ها رعیت» یا «کار عمارت اگر به دست عاجزی افتذ، او برخود درمانده و خلق بر وی» (بیهقی)
یا فعل قرینه را در جمله ی آخر آورده اند. مانند « امیر خراسان سوی بخارا و امیر گوزکانان ابوالحارث و امیر عادل سبکتکین سوی نیشابور رفتند.»
٦- حذف بخشی از جمله
در بیهقی و در التفهیم برای خودداری از "تکرار" (که رسم قدیمیان بود) گاه بخشی را از جمله حذف می کنند. مثال: «بدین فوم که آن جا رفتند بس قوتی ظاهر نگشت چنان که خداوند را مقررست که اگر گشته بودی بنده را به تازگی فرستاده نیامدی» (برگ ٤٨٦ ) که در بخش آخر جمله به جای "که اگر قوتی ظاهر گشته بودی" تنها "گشته بودی" آورده است.
۷- نوآوری در کاربرد فعل ها
الف) آوردن وجه اخباری به جای وجه التزامی. مانند: « باید که وی نیز هم برین رَوَد و میان دل را به ما می نماید و صواب و صلاح کارها می گوید» به جای بنماید و بگوید
ب) آوردن فعل ماضی به جای مضارع. مانند: «و سبیل قتلغ تکین آن است که برین فرمان مار کند. اگر جانش به کار است و اگر محابایی کند جانش رفت» یعنی جانش می رود.
پ) استفاده از فعل ماضی به صیغه ی وصفی. مانند: «قوم که با وی نامزد بودند جامه ی راه پوشیده پیش آمدند» ( تاریخ بیهقی، برگ ٤٩٠) یا « صاحب دیوان حضرت غزنین بوده و مدتی دراز شاگردی وزیری چون احمد حسن کرده و به روزگار امیر محمد وزارت یافته و خلعت وزارت پوشیده و . . . » (بیهقی، برگ ٤٨٤).
ت) زیاد به کار گرفتن مصدر مرخم. مانند: «من فردا به شهر خواهم آمد و به باغ خرمک نزول کرد . . .» به جای کردن.
٨- جمع ها
- جمع عربی به فارسی نیز جمع بسته می شود.
- "شما" با "شمایان" جمع بسته می شود (که امروز در افغانستان نیز متداول است)
- مطابقت صفت و موصوف در جمع که در پهلوی نیز معمول بوده است ولی از سده ی ششم از بین رفته است. مانند: "ساقیان ماهرویان"، "ایشان سوارانند"، "ناجوانمردان یارانم مرا فرو گذاشتند تا مجروح شدم" و غیره.
- هنگامی که عدد از یک بیش تر است معدود را بر عدد مقدم می دارند و یک "یای نکره" نیز به معدود می افزایند. مانند: غلامی بیست، تنی چند و غیره.
٩- به کارگیری واژه های زیبا و اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی
در تاریخ بیهقی لغات زیبای فارسی و ضرب المثل های شیرین بسیار است و پیداست که این واژه ها و مثل ها در زبان گفت و گوی آن روزگار مرسوم و متداول بوده است. از آن جمله اند:
- بالا دادن = اهمیت دادن، بزرگ کردن مطلب
- فرا کردن = تحریک کردن
- روز سوختن = وقت تلف کردن
- فرا بریدن = مسکوت گذاشتن
- روی داشتن = صواب داشتن
- با جایی افتادن = کار به جایی موکول شدن
- پایستن = صبر و تامل کردن
- خرما به بصره بردن = زیره به کرمان بردن
- کلاه دو شاخ = اجازه ی ویژه ای بوده است که به بلند مرتبگان می داده اند
- دندان نمودن = مهارت به دشمن نشان دادن
- زبون گیری = عاجز کشی
- راه به دیه بردن = بی اساس نیست و راه به جایی می برد
١٠- به کارگبری کم واژه های عربی
در تاریخ بیهقی و نوشته های ابونصر شمار واژه های عربی بر همان قاعده ی قدیم است و بیش تر از ده درصد نیست. یعنی لغاتی است که یا فارسی ندارد یا لغات درباری و دولتی است که با فرمان ها و حکم ها و کتاب های علمی وارد ایران شده و یا لغات دینی است و یا لغاتی است که عربی آن ها از فارسی روان تر و رسا تر بوده است. ولی در تاریخ بیهقی یک دسته لغات تازه موجود است که به جز این موارد و از لغاتی است که به وسیله ی ادیبان و نویسندگان به تقلید از عربی وارد زبان فارسی شده است. مانند:
شغل، عهده، فساد، شرط، حدود، جانی، کتاب، لجاجت، قاعده، فضول، اعتماد، امر و نهی، کافی، اولیا، رغبت،وظیفه، عفو، عذر، علامت، عاقبت، نوبت، فصل، طاقت، عرضه، واقف، انتقام، سعادت، حبس، وقت، تدبیر، تلافی، اخبار، حاضر، منشور، خلوت، سطر، نعمت، رعیت، صدقه، متهم، خلل، واجب، مفرد، قصه، خجل، احتیاط، تماشا، مبارک، وکیل، رسم، معاینه، تسکین، وبال، شایع، ریاست، شهامت و غیره.
نسحه ی خطی تاریخ بیهقی بسیار کمیاب است. این کتاب نخستین بار در کلکته به کوشش ویلیام ماسولین انگلیسی در سال ١٢٤١ ش و بار دیگر به تصحیح ادیب پیشاوری در تاریخ ١۳٠۷ش به چاپ رسیده است.
بررسی دوره ی دوم تاریخ نثر فارسی شامل پنج بخش است که بخش نخست آن در این رساله و بخش های دیگر آن در نوشته های جداگانه و پی درپی مورد بررسی قرار خواهد گرفت. این بخش ها به قرار زیر است:
- بخش نخست: آغاز تاثیر نثر عربی در نثر دری، آمیختگی خراسانیان و عراقیان، تاریخ بیهقی و سبک آن.
- بخش دوم: آشنایی با سیرالملوک، (سیاست نامه)، قابوس نامه، مجمل التواریخ، اسکندرنامه، سفرنامه و زادالمسافرین
- بخش سوم: کتاب های علمی در سده ی پنجم: روضه المنجمین، نزهت نامه ی علایی، کیمیای سعادت و نوروز نامه
- بخش چهارم: کتاب های صوفیان: کشف المحجوب، اسرارالتوحید، تذکرالاولیاء و نورالعلوم
- بخش پنجم: انقلاب ادبی و نثر فنی در سده ی ششم (آشنایی با کلیله و دمنه، چهارمفاله ی نظامی عروضی، تاریخ بخارا و مقامات حمیدی)
بخش نخست:
در این دوره ی صد ساله (دوره ی دوم نثر فارسی)، انقلاباتی که نسبت به دوره ی پیشین موجب تغییر سبک و تجدید روشی در نثر و نظم باشد پدید نیامد، جز آن که به سبب برچیده شدن بساط سامانیان و تقسیم خراسان و ماوراالنهر میان خانان ترک (ترکان سمرقندی) و ملوک غزنین (غزنویان) خریداران علم و ادب به ویژه دوست داران زبان فارسی کم شد و آن کوششی که در بخارا در ایجاد تمدن تازه ی زبان فارسی و فرهنگ نو و ادبیات دری داشت در توقف ماند و شاید کار شعر در عصر محمود رونق گرفته باشد، ولی کار نثر بی رونق شد، زیرا هنوز کتابی که به نثر فارسی در اوایل این سده بزرای ملوک غزنه یا سمرقند نوشته شده باشد به دست ما نیامده است. در شعر هم جر مدایح محمود و آن چه به کار ترویج سیاست می خورد، شیوه ی دیگری اتخاذ نمی شد و به یقین می دانیم که اگر تشویق قبلی امیران توس و ولیان سیمجوری خراسان نمی بود و فردوسی از بیست سال پیش (یعنی از عهد سامانیان) به سرودن شاهنامه دست نزده بود، امروز از داشتن آن کتاب هم محروم بودیم، زیرا دیدیم که خود آن گوینده ی یزرگ از نبودن ممیزی بصیر در دربار غزنین چه گونه می نالد و نیز دیدیم که چه گونه آن شاعر از یافتن صله و جایزه ای که انتظار آن را داشت و چشم امید به غزنین دوخته بود، محروم ماند (١).
به دلیل موجود نبودن باعث و انگیزه ای تازه در تاریخ و احیای آثار ملی، سبک نثر در این دوره تغییر عمده ای نیافت و اگر چیزی در گوشه و کنار پدید آمد به همان سبک و شیوه ی دیرینه نوشته می شد. مانند کتاب های ناصرحسرو علوی که در نیمه دوم سده ی پنجم تالیف یافته است و با شیوه ی نثر سامانیان برابر است. همچنین دو رساله ای که از شهمردان بن ابی الخیر در دست است به سبک قدیم نوشته شده است و تاریخ سیستان و تاریخ گردیزی و اسکندرنامه نیز دارای سبک کهنه است و کتاب های متصوفه که در پایان شرح دوره ی نخست به آن ها اشاره شد، با وجود آزادی که این طایفه در هر کار برای خود در پیش گرفته و اصطلاحات نو وضع کرده بودند، با این حال به شیوه ی قدیم کاملن شبیه است. اتفاقن در شعر هم میان شاعران محمودی و شاعران سامانی تفاوت بسیار آشکاری موجود نیست که دیرتر به آن ها اشاره خواهیم کرد. [/rtl]
در این دوره چند کتاب به سبکی خاص پدید آمده و از نظر سبک و شیوه استقلالی دارند که جای بحث و مطالعه دارند و اتفاقن شیوه ی نثر این کتاب ها پس از طی شدن سده ی پنجم نیز به تدریج فراموش شده و بلافاصله سبک نثر دگرگون شده و نثر فنی پدید آمده است. از جمله ی این کتاب ها یکی نوشته های ابونصر مشکان، دوم تاریخ بیهقی، سوم سیرالملوک حواجه نظام الملک و چهارمی قابوس نامه ی عمصرالمعالی کاوس است که دیرتر به بررسی آن ها نیز خواهیم پرداخت.
]• آغاز تاثیر نثر عربی در نثر دری
]زبان عربی پس از استقرار دین اسلام در جزیره العرب وارد ایران شد و از همان آغاز پیدایی خود در زبان و ادبیات فارسی تاثیر نمود. لیکن در دوره ی نخست، یعنی دوره ی سامانیان، به دلیل دوری خراسان از مرکز عرب و توجه و اعتنای ویژه ی پادشاهان و امیران محلی به ترویج زبان فارسی دری و از همه مهم تر مانوس بودن نویسندگان و ادیبان به شیوه ی قدیم تر که پیش از اسلام رایج بود، زبان عربی در نثر دری اثر آشکار و نمایانی نبخشید.
]در عصر غزنویان ارتباط خراسان با بغداد بیش تر شد و نفوذ بغداد به سبب برچیده شدن دولت سامانیان و ترک تازی دو دولت غیر ایرانی (غزنویان و خانیه ی ماوراالنهر) در مملکت توران و خراسان شدید گشت، زیرا پادشاهان ترک به دلیل رقابت با یکدیگر دست به جلب نظر خلیفه ی عرب می زدند و با پوزش و پیشکش و فرستادگان خود نظر لطف و رضایت او را به سوی خود و خانواده ی پادشاهی تازه ی خویش جلب می کردند. این روابط طبعن موجب توجه زیادتری به ادبیات عرب شد. دیوان رسایل محمود که در آغاز کار به دست ابوالعباس فضل بن احمد اسفراینی به فارسی می گذشت، سپس به دست احمدبن حسن به عربی برگشت و ادیبان عربی دان در دیوان و حوزه ی وزارت تقرب یافتند و سپری شدن نیم قرن موجب آن شد که اثر زبان عربی در فارسی نمایان تر و آشکارتر گردد.
محمود غزنوی بی شک مانند یعقوب لیث به زبان عربی رغبتی نداشته و با آن زبان آشنا نبوده است، ولی پسران او محمد و مسعود به تصریح بیهقی با ادبیات عرب آشنا بوده اند و بزرگ زادگان آنان به خواندن "سبعه معلقه" مشغول بوده اند و مدایحی که ابوبکر قهستانی پیشکار و استاد و ندیم امیر ابواحمد محمد به عربی در مدح او گفته است در کتاب "دمیه القصر " نوشته ی باخرزی دیده می شود و بیهقی نیز داستانی آورده است که در آن نشان می دهد که این پادشاه حوان به تقلید از خلفا و امیران عرب در مجلس بزم به شنیدن گفته ها و موسیقی عربی رغبت داشته است. (تاریخ بیهقی، چاپ کلکته، برگ ۷٩ ).
پیدا شدن دولت سلجوقی نیز بر توجه پادشاهان و وزرای خراسان به بغداد و تظاهر های دینی و ترغیب و تشویق ادیبان و عالمان عرب زبان افزود و امیران ترک با آن که از فضل و ادب عاری بودند، از سویی به ترویج دین اسلام کوشیدند و از سوی دیگر به نشر علوم عربی و تشویق طلاب پرداختند و در نتیجه ی این کار، زبان عربی بیش تر از هر وقت رایج گردید و بازار شعوبیان به کلی کاسد گشت و ادیبان ضد شعوبی در نشر کتاب های لغت عربی و صرف و نحو آن زبان جدیت کردند که یکی از آن طایفه علامه جار الله زمخشری است که خود در "مقدمه ی نحو " بدین معنی اشاره کرده است.
• آمیختگی خراسانیان و عراقیان
از فتح ری و اصفهان به دست محمود غزنوی و پسرش مسعود در سال ٤٢٠ ه ق چیزی نگذشت که مردم عراق به وسیله ی فتوحات طغرل و الب ارسلان سلجوقی یکباره با مردم خراسان محشور شدند و لشکرهای خراسان تا بغداد و آذربایجان پیش رفتند.
این امر موجب آمیختگی ادبی و ارتباط علمی نیز گردید، زیرا می بینیم که از سویی دیوان شاعران خراسان در آذربایجان به دست قطران شاعر رسیده و اشکالات لغوی خود را که در دیوان منجیک و دقیقی داشته است از ناصر خسرو می پرسیده و از سوی دیگر کتاب های ادبی و تاریخی تازه ی عربی و آثار تازه از بغداد و مغرب ایران به خراسان می رسیده است و به سبب فتوحات محمود در هندوستان و رفتن دانشمندان خراسان به آن نواحی، معلومات و اصطلاحات زیادی از علوم ادبی و هیئت و ریاضی و نجوم از هند به خراسان آمده است و این همه در آثار ابوریحان مشهود است و تمدن آن دوره از این ارتباطات علمی و ادبی سریع حکایت می کند.
خلاصه آن که پس از فتوحات محمود و مسعود در عراق و گستردن شدن بلافاصله ی سپاهیان سلجوقی و امیران و وزیران آن دولت که همگی خراسانی بودند در عراق عجم و عراق عرب و آمیختگی و اختلاط خراسانی و عراقی و فرهنگ و ذوقیات این دو دسته با هم، تغییر آشکاری در نظم و نثر دری که تا آن روز خاص خراسان و مردم ماوراالنهر بود پدید آمد که آن را در شعر سبک سلجوقی و در نثر سبک ابوالمعالی نصرالله منشی باید نامید.
• ابونصر مشکان و تاریخ بیهقی
پس از بروز آثار آمیختگی خراسان و عراق، در دیوان رسایل محمود غزنوی مردی پیدا شد از فضلا و ادبا که او را الشیخ العمید ابونصر بن مشکان می نامیدند. این مرد در ادبیات فارسی و عربی استاد بود و و "تتمه الیتیمه ثعالبی" از وی نام برده است و ابوالفضل بیهقی (۳٨۵ – ٤۷٠ ه ق) شاگرد اوست و نام او در تاریخ یمینی و مسعودی نیز آمده است.
ابونصر مشکان صاحب دیوان رسایل محمود (رییس دبیرخانه ی سلطنتی) بود و مسعود پسر محمود او را تا پایان عمر بر آن پیشه و منصب باقی نگاه داشت. سبک بیهقی دقیقن تقلیدی است از سبک ابونصر مشکان و میان نوشته های این دو هیچ گونه تفاوتی در نگارش وجود ندارد.
این سبک نثر (سبک بیهقی) با نثر دوره ی نخست (دوره ی سامانیان) متفاوت است و ویژگی های زیر را دارد:
١- دراز نویسی (اطناب)
بر خلاف نثر دوره ی نخست که کاملن خلاصه و با جمله های کوتاه بود، نثر ابونصر مشکان و ابوالفضل بیهقی مفصل تر و دارای جمله های درازتر است. مترادفات لفظی نیز در آن بسیار کمیاب است و از لفظ ها و عبارت هایی استفاده شده است که در نثر قدیم نبوده است. این دراز نویسی از نوعی نیست که از آن ملالی برخیزد، بلکه یکی از محسنات آن در تاریخ بیهقی است که توانسته است جزییات مطالب را بنویسد و مقصود را به خوبی بیان کند.
٢- توصیف
در نثر دوره ی پیشین (دوره ی سامانی) مراد نویسنده این بود که اصل مطالب را با نهایت کوتاهی بیان نماید و مرادش توصیف و تعریف یا به اصطلاح امروزی منظره سازی و بیان حال به شیوه ی شاعرانه نبوده است. ولی این سبک جدید می کوشد به وسیله ی آوردن الفاظ و اصطلاحات تازه که در زبان گفت و گوی آن روز به کار می رفته است و به کارگیری جمله های پی در پی مطلب را کاملن روشن سازد و بیان واقعه را به گونه ای بیاراید که خواننده را در برابر آن واقعه قرار دهد و همه ی اجزای آن را نشان دهد.
۳- استشهاد و تمثیل
در نثر قدیم ذکر مطالب خارجی مانند استشهاد از نظم فارسی و عربی و استدلال به آیات و تمثیل بسیار نادر و کمیاب است. چنان که در تمام دوره ی تاریخ بلعمی و ترجمه ی تفسیر طبری (از دوره ی سامانی) یک شعر به عنوان شاهد ذکر نشده است و از همین قبیل است حدودالعالم و الابنیه و تاریخ گردیزی و تاریخ سیستان که شاهد شعری نیاورده اند. ولی تاریخ بیهقی که زمان آغاز نگارش آن سال ٤٤٨ یعنی چهار سال پس از "تاریخ سیستان" است می بینیم حکایات و تمثیل ها و شعرهایی بزرای شاهد و مدعا و افزونی پند و عبرت آورده است و افتتاحی است در آوزردن امثال و ذکر شواهد شعری و تقلیدی است از نثر فنی عرب که در سده ی چهارم در بغداد اختراع شد و پس از قرنی به خراسان نیز سرایت کرد.
٤- تقلید از نثر عربی
در این دوره هفت نوع تقلید از نثر عربی وارد زبان دری و ادبی شده است:
الف ) ورود لغات. مانند جمع های عربی از فبیل قدما، شرایط، حدود، اتباع، کتب و از این نوع به جای قدیمیان، شرط ها، حدها، تابعان، کتاب ها و غیره و نیز مصدرهای عربی مانند بخل، کرم، لجاجت و از این نوع به جای بخیلی، کریمی و لجوجی که در قدیم می نوشتند.
ب ) تنوین دار کردن کلمه ها به طرز عربی که در نثر قدیم تر جایز نبوده است. مانند عزیزا، مکرما، حقا و مانند آن ها.
پ) پیوستن و متمم قراردادن جمله های عربی به عبارت های فارسی
ت) جمله بندی به شیوه ی عربی. مانند: «و تاریخ ها دیده ام که پیش از من کرده اند پادشاهان گذشته را خدمتگاران ایشان که اندر زیادت و نقصان کرده اند و بدان آرایش خواسته اند» (بیهقی).
ث) آوردن فعل های ماضی و مضارع به صیغه ی مجهول (که این اثر هنوز هم در زبان و ادبیات افغانستان موجود است) مانند "در را بسته کرد" به جای "در را بست" و استفاده از فعل معین "آمدن" مانند "وی را نیز گرفته آمد" به جای "وی را نیز بگرفتند"
ج) به کار گیری موازنه و سجع مانند: «فصلی خواندم از دنیای فریبنده به یک دست شکر پاشنده و به دیگر دست زهر کشنده. گروهی را به محنت آزموده و گروهی را پیراهن نعمت پوشانده تا خردمندان را مقرر گردد که دل نهادن بر نعمت دنیا محال است» (تاریخ بیهقی، برگ ٤٦۵)
چ) به کارگیری مفعول مطلق در مقام تاکید به تقلید از عربی. مانند: «بفرمود تا وی را بزدند زدنی سخت» (بیهقی). فردوسی نیز می گوید: بخندید خندیدنی شاهوار / که بشنید آوازش از چاهسار
۵- حذف فعل ها به قرینه
در نثر قدیم حذف فعل هرگز جایز نبوده است، هرچند یک فعل ده بار تکرار شود. ولی از این تاریخ حذف فعل ها به قرینه معمول شد. مانند «حیمه ی مسلمانی ملک است و ستون پادشاه و طناب و میخ ها رعیت» یا «کار عمارت اگر به دست عاجزی افتذ، او برخود درمانده و خلق بر وی» (بیهقی)
یا فعل قرینه را در جمله ی آخر آورده اند. مانند « امیر خراسان سوی بخارا و امیر گوزکانان ابوالحارث و امیر عادل سبکتکین سوی نیشابور رفتند.»
٦- حذف بخشی از جمله
در بیهقی و در التفهیم برای خودداری از "تکرار" (که رسم قدیمیان بود) گاه بخشی را از جمله حذف می کنند. مثال: «بدین فوم که آن جا رفتند بس قوتی ظاهر نگشت چنان که خداوند را مقررست که اگر گشته بودی بنده را به تازگی فرستاده نیامدی» (برگ ٤٨٦ ) که در بخش آخر جمله به جای "که اگر قوتی ظاهر گشته بودی" تنها "گشته بودی" آورده است.
۷- نوآوری در کاربرد فعل ها
الف) آوردن وجه اخباری به جای وجه التزامی. مانند: « باید که وی نیز هم برین رَوَد و میان دل را به ما می نماید و صواب و صلاح کارها می گوید» به جای بنماید و بگوید
ب) آوردن فعل ماضی به جای مضارع. مانند: «و سبیل قتلغ تکین آن است که برین فرمان مار کند. اگر جانش به کار است و اگر محابایی کند جانش رفت» یعنی جانش می رود.
پ) استفاده از فعل ماضی به صیغه ی وصفی. مانند: «قوم که با وی نامزد بودند جامه ی راه پوشیده پیش آمدند» ( تاریخ بیهقی، برگ ٤٩٠) یا « صاحب دیوان حضرت غزنین بوده و مدتی دراز شاگردی وزیری چون احمد حسن کرده و به روزگار امیر محمد وزارت یافته و خلعت وزارت پوشیده و . . . » (بیهقی، برگ ٤٨٤).
ت) زیاد به کار گرفتن مصدر مرخم. مانند: «من فردا به شهر خواهم آمد و به باغ خرمک نزول کرد . . .» به جای کردن.
٨- جمع ها
- جمع عربی به فارسی نیز جمع بسته می شود.
- "شما" با "شمایان" جمع بسته می شود (که امروز در افغانستان نیز متداول است)
- مطابقت صفت و موصوف در جمع که در پهلوی نیز معمول بوده است ولی از سده ی ششم از بین رفته است. مانند: "ساقیان ماهرویان"، "ایشان سوارانند"، "ناجوانمردان یارانم مرا فرو گذاشتند تا مجروح شدم" و غیره.
- هنگامی که عدد از یک بیش تر است معدود را بر عدد مقدم می دارند و یک "یای نکره" نیز به معدود می افزایند. مانند: غلامی بیست، تنی چند و غیره.
٩- به کارگیری واژه های زیبا و اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی
در تاریخ بیهقی لغات زیبای فارسی و ضرب المثل های شیرین بسیار است و پیداست که این واژه ها و مثل ها در زبان گفت و گوی آن روزگار مرسوم و متداول بوده است. از آن جمله اند:
- بالا دادن = اهمیت دادن، بزرگ کردن مطلب
- فرا کردن = تحریک کردن
- روز سوختن = وقت تلف کردن
- فرا بریدن = مسکوت گذاشتن
- روی داشتن = صواب داشتن
- با جایی افتادن = کار به جایی موکول شدن
- پایستن = صبر و تامل کردن
- خرما به بصره بردن = زیره به کرمان بردن
- کلاه دو شاخ = اجازه ی ویژه ای بوده است که به بلند مرتبگان می داده اند
- دندان نمودن = مهارت به دشمن نشان دادن
- زبون گیری = عاجز کشی
- راه به دیه بردن = بی اساس نیست و راه به جایی می برد
١٠- به کارگبری کم واژه های عربی
در تاریخ بیهقی و نوشته های ابونصر شمار واژه های عربی بر همان قاعده ی قدیم است و بیش تر از ده درصد نیست. یعنی لغاتی است که یا فارسی ندارد یا لغات درباری و دولتی است که با فرمان ها و حکم ها و کتاب های علمی وارد ایران شده و یا لغات دینی است و یا لغاتی است که عربی آن ها از فارسی روان تر و رسا تر بوده است. ولی در تاریخ بیهقی یک دسته لغات تازه موجود است که به جز این موارد و از لغاتی است که به وسیله ی ادیبان و نویسندگان به تقلید از عربی وارد زبان فارسی شده است. مانند:
شغل، عهده، فساد، شرط، حدود، جانی، کتاب، لجاجت، قاعده، فضول، اعتماد، امر و نهی، کافی، اولیا، رغبت،وظیفه، عفو، عذر، علامت، عاقبت، نوبت، فصل، طاقت، عرضه، واقف، انتقام، سعادت، حبس، وقت، تدبیر، تلافی، اخبار، حاضر، منشور، خلوت، سطر، نعمت، رعیت، صدقه، متهم، خلل، واجب، مفرد، قصه، خجل، احتیاط، تماشا، مبارک، وکیل، رسم، معاینه، تسکین، وبال، شایع، ریاست، شهامت و غیره.
نسحه ی خطی تاریخ بیهقی بسیار کمیاب است. این کتاب نخستین بار در کلکته به کوشش ویلیام ماسولین انگلیسی در سال ١٢٤١ ش و بار دیگر به تصحیح ادیب پیشاوری در تاریخ ١۳٠۷ش به چاپ رسیده است.