03-08-2014، 13:43
[rtl]وزن شعر فارسی[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]وزن شعر در زبان فارسی، مانند زبان های عربی، سانسکریت، یونانی و لاتین بر پایه ی کمیت صداهای ادا شده قرار دارد. [/rtl][rtl]خلیل بن احمد در سده ی دوم هجری برای شناختن وزن های شعر عربی قواعدی وضع کرد و مجموعه ی آن را "عروض" نامید که هنوز هم معمول است. در فارسی نیز که بنای وزن شعرش با عربی یکی است، همان قواعد را پذیرفتند و به جز تصرفاتی جزیی که بر حسب اقتضای زبان فارسی لازم بود، در اصول آن تغییری ندادند. [/rtl]
[rtl]قواعد عروض دو عیب دارد:[/rtl]
[rtl]- یکی آن که بسیار پیچیده و آموختنش دشوار است.[/rtl]
[rtl]- دیگر آن که چون بسیار کهنه است بر اصول علمی استوار نیست و به فرض آموختن از روی آن باز هم نمی توان به حقیقت وزن و رابطه و نسبت وزن های گوناگون با یکدیگر پی برد. [/rtl]
[rtl]از این رو ما برای آشنا شدن با وزن شعر فارسی از مبانی، اصول و روش دیگری بهره می گیریم. [/rtl]
[rtl]برای این کار در آغاز باید با چند مفهوم آشنا شویم :[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]● حرف[/rtl]
[rtl]هر گاه سلسله ی صوت های گفتار را تجزیه کنیم، به واحدهایی می رسیم که دیگر قابل تجزیه نیستند. این واحدهای تجزیه ناپذیر را "حرف" می خوانیم. [/rtl]
[rtl]حرف ها را بر حسب صدا به دو دسته تقسیم می کنند: صامت (بی صدا) و مصوت (صدادار)[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]- حرف های بی صدا (consonant) آن هایی هستند که از بسته شدن راه نفس در یکی از سه عضو گفتار (حلق، دهان، لب) و باز شدن ناگهانی آن یا بر اثر تنگ شدن گذرگاه نفس در یکی از این اعضا پدید می آید. [/rtl]
[rtl]در حالت نخست آوازی چون بانگ ترکیدن شنیده می شود. مانند صدای "ب" ، "پ" ، "گ" و "همزه" در فارسی.[/rtl]
[rtl]در حالت دوم آواز سایشی به گوش می زسد و آن حاصل ساییده شدن هوا به کناره های گذرگاهی است که تنگ شده است. مانند صدای "ف"، "و"، "س"، "ز" و "خ" و مانند آن ها در گفتار فارسی.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]- حرف های صدادار (vowel) آن هایی هستند که در ادای آن ها گذرگاه نفس بسته یا تنگ نمی شود، بلکه کم و بیش گشاده می ماند و هوا از میان اعضای گفتار به آزادی می گذزد. [/rtl]
[rtl]در فارسی و عربی برخی از حرف های صدادار را "حرکت" می خوانند و در نوشتن آن ها را در شمار حروف نمی آورند، بلکه به صورت نشانه هایی در بالا یا پایین حروف می گذارند (فتحه، کسره، ضمه).[/rtl]
[rtl]برخی دیگر از حروف صدادار را "حروف مد" می نامند و آن ها را به صورت های ا – و – ی می نویسند.[/rtl]
[rtl]دقیق تر بگوییم :[/rtl]
[rtl]حروف صدادار فارسی [/rtl]
[rtl]در فارسی شش حرف صدادار ساده و دو حرف صدادار مرکب هست.[/rtl]
[rtl]سه حرف از شش حرف صدادار ساده، کوتاه و سه حرف دیگر آن بلند هستند:[/rtl]
[rtl]- حروف صدادار ساده ی کوتاه عبارتند از فتحه، کسره و ضمه[/rtl]
[rtl]- حروف صدادار ساده ی بلند نیز عبارت است از آ (A)، ای (I)، او (U)[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]دو حرف صدادار مرکب هم عبارت است از:[/rtl]
[rtl]- حرف صداداری که در کلمه هایی مانند نو و دو (امر از دویدن) وجود دارد. [/rtl]
[rtl]- حرف صداداری که در کلمه هایی مانند می (شراب) و ری (شهری است) وجود دارد.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]● هجا (Syllabe)[/rtl]
[rtl]همان گونه که گفتیم کوچک ترین جزیی که از تجزیه ی صوت های گفتار به دست می توان آورد "حرف" است. اما حرف واحد صوت های گفتار نیست، زیرا بیش تر حرف ها به تنهایی ادا شدنی نیستند و اگر برخی از آن ها را تنها می توان ادا کرد، در صورت های گفتار تنها نمی مانند و از یک حرف تنها کلمه، یعنی لفظ معنی دار ساخته نمی شود.[/rtl]
[rtl]واحد صوت های گفتار هجا است و آن ترکیبی از چند حرف است که به یک دم زدن، بی فاصله و بدون قطع، شنیده می شود.[/rtl]
[rtl]کلمه از نظر اجزای آن به "حرف" تقسیم می شود و هر یک از این اجزاء یعنی حرف ها را می توان با حرف دیگری ترکیب کرد و از آن یک هجا به دست آورد. یعنی هجا که واحد صوت های گفتار است، همیشه از چند حرف ترکیب یافته است که ناگزیر یکی از آن ها صدادار است. [/rtl]
[rtl]هجا گاه خود به تنهایی کلمه است، یعنی معنی مستقلی دارد. مانند: پا، مو، می، که و دل. ولی کلمه اغلب از ترکیب چند هجا به دست می آید. مانند: پیدا، پایان، عدد و کتاب.[/rtl]
[rtl]هجا از نظر کمیت، یعنی امتداد زمانی آن بر دو نوع است: هجای کوتاه و هجای بلند[/rtl]
[rtl]هجای کوتاه از ترکیب یک حرف بی صدا با یک حرف صدادار ساده ی کوتاه (فتحه، کسره، ضمه) درست می شود. مانند: که ( از "ک" و کسره) و هجای اول کلمه ی قلم ( از "ق" و فتحه)[/rtl]
[rtl]هجای بلند نیز خود بر دو نوع است:[/rtl]
[rtl]- هجایی که از ترکیب یک خرف بی صدا با یک حرف صدادار بلند درست می شود. مانند: "ما"، "بی" و "او"[/rtl]
[rtl]- هجایی که از ترکیب دو حرف بی صدا که یک حرف صدادار در میان خود داشته باشند درست می شود. مانند: "تن"، "بُز" و "کش" که دو حرف اول و سوم در آن ها بی صدا و حرف وسط صدادار (حرکت) است.[/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]● تجزیه ی کلمه ( تقطیع)[/rtl]
[rtl]کلمه، دارای یک هجا یا مجموعه ی چند هجا است که به قصد دلالت بر معنی خاصی ادا می شود. هر کلمه را از نظر شنیدن می توان به هجاهای کوتاه یا بلند تجزیه کرد. مثلن:[/rtl]
[rtl] کلمه ی "من" شامل یک هجا است و بر حسب تعریفی که کردیم هجای بلند است. [/rtl]
[rtl]کلمه ی "مادر" شامل دو هجا است: یکی "ما" و دیگر "در" که هر دو هجای بلند است. [/rtl]
[rtl]کلمه ی "بنفشه" از سه هجا ترکیب شده است که یکی "بَ" ( ب و حرکت فتحه) که بر حسب تعریف هجای کوتاه است، دوم "نَف" که هجای بلند است و سوم "ش ِ" ( ش و حرکت کسره) که هجای کوتاه است. [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]● نشاته گذاری برای هجاها[/rtl]
[rtl]اکنون برای بررسی وزن شعر فارسی فقط لازم است که برای انواع هجاها نشانه ای قرار بدهیم و سپس به موضوع اصلی بپردازیم. [/rtl]
[rtl]این نشانه ها را به قرار زیر می پذیریم:[/rtl]
[rtl]هجای کوتاه = ں[/rtl]
[rtl]هجای بلند = –[/rtl]
[rtl]حال با این نشانه های قراردادی می توان مثال های بالا را به صورت های زیر نشان داد:[/rtl]
[rtl]من = – [/rtl]
[rtl]مادر = – – [/rtl]
[rtl]بنفشه = ں – ں [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]وزن شعر فارسی [/rtl]
[rtl] [/rtl]
[rtl]هرگاه کلمه های عبارتی را آن گونه ترکیب کنیم که هجاهای کوتاه و بلند آن ها بر حسب نظم و ترتیب خاص و معینی در پی یکدیگر قرار بگیرند، آن گاه شنونده ی فارسی زبان از شنیدن آن عبارت وزنی ادراک می کند.[/rtl]
[rtl]بعنی در زبان فارسی فرق موزون و ناموزون در این است که در عبارت موزون هجاهای کوتاه و بلند نسبت به هم نظم و ترتیبی دارند، ولی در عبارت ناموزون و ساده این نظم میان هجاها وجود ندارد. [/rtl]
[rtl]اکنون برای مثال یک عبارت موزون (منظوم) و یک عبارت ناموزون (منثور) را تجزیه ( تقطیع ) می کنیم، یعنی آن ها را همان گونه که پیش از این آموختیم به هجاها تجزیه می کنیم و نوع هر هجا ( کوتاه یا بلند ) را با نشانه هایی که قرارداد گذاشتیم مشخص می سازیم.[/rtl]
[rtl]توجه : در این کار باید دانست که منظور صورت شنفتنی کلمات است، نه صورت نوشتنی آن ها. پس حرفی که نوشته می شود اما تلفظ نمی شود به شمار نمی آید ( مانند حرف " ﻪ " در کلمه ی " که " و حرف " و " در کلمه ی " خواه " ) و به عکس حرف هایی که نوشته نمی شود ولی تلفظ می شود در تقطیع به شمار می آید ( مانند حرف مشدد که دو حرف شمرده می شود و حرف صدادار " آ " در کلمه ی " الله " )[/rtl]
[rtl]و اکنون مثال ها :[/rtl]
[rtl]عبارت موزون (منظوم): [/rtl]
[rtl]جهانا چه بد مهر و بد خو جهانی[/rtl]
[rtl]که تجزیه ی آن به هجا ها بدین قرار است: [/rtl]
[rtl]ﺟ ﮭا نا ﭼ بد ﻣﮭ رو بد خو ﺟ ﮭا نی[/rtl]
[rtl]و ترتیب هجاها با نشانه های قراردادی (هجای کوتاه = ں و هجای بلند = – ) این است: [/rtl]
[rtl]ں – – ں – – ں – – ں – – [/rtl]
[rtl]همان گونه که می بینید میان هجاهای کوتاه و بلند نظمی هست، یعنی در پی یک هجای کوتاه دو هجای بلند قرار دارد و این ترتیب چهار بار تکرار شده است. از شنیدن این عبارت گوش شنونده نیز وزنی ادراک می کند که نتیجه ی همان نظم میان صوت های گفتار یعنی هجاهای آن است.[/rtl]
[rtl]عبارت ناموزون (منثوز):[/rtl]
[rtl]اکنون این جمله را از گلستان سعدی تجزیه می کنیم:[/rtl]
[rtl]یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت[/rtl]
[rtl]که تجزیه ی آن به هجا ها بدین قرار است: [/rtl]
[rtl] ی کی از ش ع را پی ش ا می ر دز دان رفت[/rtl]
[rtl]و ترتیب هجاها با نشانه های قراردادی (هجای کوتاه = ں و هجای بلند = – ) این است: [/rtl]
[rtl]ں – – ں ں – – ں ں – ں – – – [/rtl]
[rtl]در این جا می بینید که هجاهای کوتاه و بلند نسبت به یکدیگر نظم و ترتیب معینی ندارند. به این علت از شنیدن این عبارت وزنی هم ادراک نمی شود. پس این جمله نظم نیست، بلکه نثر است.[/rtl]
[rtl] [/rtl]