10-08-2012، 15:07
وحشی بافقی
مولانا شمسالدین یا کمالالدین محمد وحشیبافقی یکی از شاعران نامدار سده دهم ایران است که در سال ۹۳۹ هجری قمری در شهر بافق چشم به جهان گشود. دوران زندگی او با پادشاهی شاه تهماسب صفوی و شاه اسماعیل دوم و شاه محمد خدابنده همزمان بود. وی در سال ۹۹۱ هجری قمری در شهر یزد درگذشت.
آثار وحشی
کلیات وحشی متجاوز از نه هزار بیت و شامل قصیده، ترکیب بند و ترجیع بند، غزل، قطعه، رباعی و مثنوی است.
وحشی دو مثنوی به استقبال از خسرو و شیرین نظامی دارد یکی به نام ”ناظر و منظور“ و دیگری به نام فرهاد و شیرین. مثنوی نخستین به سال ۹۶۶ به پایان رسید و ۱۵۶۹ بیت است و اما مثنوی دوم که از شاهکارهای ادب دراماتیک پارسی است، هم از عهد شاعر شهرت بسیار یافت لیکن وحشی بیش از ۱۰۷۰ بیت از آن را نساخت و باقی آن را وصال شیرازی شاعر مشهور سده سیزدهم هجری (م ۱۲۶۲) سروده و با افزودن ۱۲۵۱ بیت آن را به پایان رسانیدهاست. شاعری دیگر به نام صابر بعد از وصال ۳۰۴ بیت بر این منظومه افزود. مثنوی معروف دیگری که وحشی به پیروی از نظامی سروده ”خلد برین“ است بر وزن مخزنالاسرار و مرتب بهشت روضه. مثنویهای کوتاهی از وحشی در مدح و هجو و نظایر آنها بازمانده که اهمیت منظومههای یادشده را ندارد.
--------------------
زندگی نامه ی وحشی بافقی
کمال الدین بافقی متخلص به وحشی از شعرای مشهور دوره صفویه است. وی درسال 930 هجری قمری در بافق بدنیا آمد و تحصیلات مقدماتی خود را در زادگاهش سپری نمود. وحشی در جوانی به یزد رفت واز دانشمندان و سخنگویان آن شهر کسب فیض کرد و پس از چند سال به کاشان عزیمت نمود و شغل مکتب داری را برگزید. ویپس از روزگاری اقامت در کاشان و سفر به بندر هرمز و هندوستان، در اواسط عمر به یزد بازگشت و تا پایان عمر در این شهر زندگی کرد. وحشی بافقی در سال 997 هجری قمریدر سن شصت و یک سالگی درگذشت . این شاعر بزرگ روزگار خود را با اندوه و سختی و تنگدستی و تنهائی گذراند و دراشعار زیبا و دلکش او سوز و گداز این سالهای تنهایی کاملا مشخص است . وی غزل سرای بزرگی بود و در غزلیات خود از عشقهای نافرجام ،زندگی سخت و مصائب و مشکلات خود یاد کرده است. علاوه بر این وحشی رباعیات ، ترجیع بند، ترکیب بند و مثنویهای زیبایی از خود به یادگار گذاشته که تبحر و تسلط او را بر شعر و ادبیات فارسی نشان میدهد. از شاهکارهای هنری وحشی بافقی می توان به مثنوی فرهاد و شیرین اشاره کرد که ناتمام ماند و بعد ها وصال شیرازی از شعرای بزرگ قاجاریه آن را تکمیل کرد. وی ترکیببندهای زیبایی نیز در سوگواری امام حسین(ع) و بزرگان سروده است.
آثار باقی مانده از وحشی بافقی عبارتست از: -دیوان اشعار -مثنوی خلد برین -مثنوی ناظر و منظور -مثنوی
--------------------
فرهاد و شیرین
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سرو سامانی من گوش کنید
گفتگوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این قصه جانسوز نهفتن تاکی
سوختم، سوختم این راز نگفتن تاکی
روزگاری من و دل ساکن کوئی بودیم
ساکن کوی بت عربدهجوئی بودیم
دین و دل باخته دیوانه روئی بودیم
بسته سلسله سلسله موئی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزهزنش این همه بیمار نداشت
سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
... گرچه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت
وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت
شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پرگله از ناخوشی روی تو رفت
حاش ا... که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند
--------------------
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ
کردهای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ
رفتی و باز نمیآیی و من بی تو به جان
جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب سد گونه جفایی، بازآ
--------------------
ما چون ز دري پاي كشيديم كشيديم
اميد ز هر كس بريديم بريديم
دل نيست كبوتر كه چو برخاست نشيند
از گوشه ي بامي كه پريديم پريديم
رم دادن صيد خود از آغاز غلط بود
حالا كه رماندي و رميديم رميديم
كوي تو كه باغ ارم روضه ي خلد است
انگار كه ديديم نديديم نديديم
صد باغ بهار است و صداي گل و گلشن
گر ميوه ي يك باغ نچيديم نچيديم
سر تا به قدم تيغ دعائيم و تو غافل
هان واقف دم باش رسيديم رسيديم
وحشي سبب دوري و اين قسم سخن ها
آن نيست كه ما هم نشنيديم شنيديم
--------------------
جایی روم که جنس وفا را خرد کسی
نام متاع من به زبان آورد کسی
یاری که دستگیری یاری کند کجاست؟
گر سینه ای خراشد و جیبی دَرَد کسی
یاریست هرچه هست و ز یاری غرض وفاست
یاری که بی وفاست کجا میبرد کسی؟
دهقان چه خوب گفت چو میکند خار بن
شاخی کش این بر است چرا پرورد کسی
وحشی برای صحبت یاران بی وفا
خاطر چرا حزین کند و غم خورد کسی؟؟؟
مولانا شمسالدین یا کمالالدین محمد وحشیبافقی یکی از شاعران نامدار سده دهم ایران است که در سال ۹۳۹ هجری قمری در شهر بافق چشم به جهان گشود. دوران زندگی او با پادشاهی شاه تهماسب صفوی و شاه اسماعیل دوم و شاه محمد خدابنده همزمان بود. وی در سال ۹۹۱ هجری قمری در شهر یزد درگذشت.
آثار وحشی
کلیات وحشی متجاوز از نه هزار بیت و شامل قصیده، ترکیب بند و ترجیع بند، غزل، قطعه، رباعی و مثنوی است.
وحشی دو مثنوی به استقبال از خسرو و شیرین نظامی دارد یکی به نام ”ناظر و منظور“ و دیگری به نام فرهاد و شیرین. مثنوی نخستین به سال ۹۶۶ به پایان رسید و ۱۵۶۹ بیت است و اما مثنوی دوم که از شاهکارهای ادب دراماتیک پارسی است، هم از عهد شاعر شهرت بسیار یافت لیکن وحشی بیش از ۱۰۷۰ بیت از آن را نساخت و باقی آن را وصال شیرازی شاعر مشهور سده سیزدهم هجری (م ۱۲۶۲) سروده و با افزودن ۱۲۵۱ بیت آن را به پایان رسانیدهاست. شاعری دیگر به نام صابر بعد از وصال ۳۰۴ بیت بر این منظومه افزود. مثنوی معروف دیگری که وحشی به پیروی از نظامی سروده ”خلد برین“ است بر وزن مخزنالاسرار و مرتب بهشت روضه. مثنویهای کوتاهی از وحشی در مدح و هجو و نظایر آنها بازمانده که اهمیت منظومههای یادشده را ندارد.
--------------------
زندگی نامه ی وحشی بافقی
کمال الدین بافقی متخلص به وحشی از شعرای مشهور دوره صفویه است. وی درسال 930 هجری قمری در بافق بدنیا آمد و تحصیلات مقدماتی خود را در زادگاهش سپری نمود. وحشی در جوانی به یزد رفت واز دانشمندان و سخنگویان آن شهر کسب فیض کرد و پس از چند سال به کاشان عزیمت نمود و شغل مکتب داری را برگزید. ویپس از روزگاری اقامت در کاشان و سفر به بندر هرمز و هندوستان، در اواسط عمر به یزد بازگشت و تا پایان عمر در این شهر زندگی کرد. وحشی بافقی در سال 997 هجری قمریدر سن شصت و یک سالگی درگذشت . این شاعر بزرگ روزگار خود را با اندوه و سختی و تنگدستی و تنهائی گذراند و دراشعار زیبا و دلکش او سوز و گداز این سالهای تنهایی کاملا مشخص است . وی غزل سرای بزرگی بود و در غزلیات خود از عشقهای نافرجام ،زندگی سخت و مصائب و مشکلات خود یاد کرده است. علاوه بر این وحشی رباعیات ، ترجیع بند، ترکیب بند و مثنویهای زیبایی از خود به یادگار گذاشته که تبحر و تسلط او را بر شعر و ادبیات فارسی نشان میدهد. از شاهکارهای هنری وحشی بافقی می توان به مثنوی فرهاد و شیرین اشاره کرد که ناتمام ماند و بعد ها وصال شیرازی از شعرای بزرگ قاجاریه آن را تکمیل کرد. وی ترکیببندهای زیبایی نیز در سوگواری امام حسین(ع) و بزرگان سروده است.
آثار باقی مانده از وحشی بافقی عبارتست از: -دیوان اشعار -مثنوی خلد برین -مثنوی ناظر و منظور -مثنوی
--------------------
فرهاد و شیرین
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید
داستان غم پنهانی من گوش کنید
قصه بی سرو سامانی من گوش کنید
گفتگوی من و حیرانی من گوش کنید
شرح این قصه جانسوز نهفتن تاکی
سوختم، سوختم این راز نگفتن تاکی
روزگاری من و دل ساکن کوئی بودیم
ساکن کوی بت عربدهجوئی بودیم
دین و دل باخته دیوانه روئی بودیم
بسته سلسله سلسله موئی بودیم
کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود
یک گرفتار از این جمله که هستند نبود
نرگس غمزهزنش این همه بیمار نداشت
سنبل پرشکنش هیچ گرفتار نداشت
این همه مشتری و گرمی بازار نداشت
یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت
اول آن کس که خریدار شدش من بودم
باعث گرمی بازار شدش من بودم
... گرچه از خاطر وحشی هوس روی تو رفت
وز دلش آرزوی قامت دلجوی تو رفت
شد دل آزرده و آزرده دل از کوی تو رفت
با دل پرگله از ناخوشی روی تو رفت
حاش ا... که وفای تو فراموش کند
سخن مصلحت آمیز کسان گوش کند
--------------------
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ
کردهای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ
رفتی و باز نمیآیی و من بی تو به جان
جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ
وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب سد گونه جفایی، بازآ
--------------------
ما چون ز دري پاي كشيديم كشيديم
اميد ز هر كس بريديم بريديم
دل نيست كبوتر كه چو برخاست نشيند
از گوشه ي بامي كه پريديم پريديم
رم دادن صيد خود از آغاز غلط بود
حالا كه رماندي و رميديم رميديم
كوي تو كه باغ ارم روضه ي خلد است
انگار كه ديديم نديديم نديديم
صد باغ بهار است و صداي گل و گلشن
گر ميوه ي يك باغ نچيديم نچيديم
سر تا به قدم تيغ دعائيم و تو غافل
هان واقف دم باش رسيديم رسيديم
وحشي سبب دوري و اين قسم سخن ها
آن نيست كه ما هم نشنيديم شنيديم
--------------------
جایی روم که جنس وفا را خرد کسی
نام متاع من به زبان آورد کسی
یاری که دستگیری یاری کند کجاست؟
گر سینه ای خراشد و جیبی دَرَد کسی
یاریست هرچه هست و ز یاری غرض وفاست
یاری که بی وفاست کجا میبرد کسی؟
دهقان چه خوب گفت چو میکند خار بن
شاخی کش این بر است چرا پرورد کسی
وحشی برای صحبت یاران بی وفا
خاطر چرا حزین کند و غم خورد کسی؟؟؟