02-08-2014، 10:09
دنيا خيلي زيباتر خواهد شد اگر بیاموزیم
▬▬▬▬
انتشاراتی متعهد به روان شناسی
بلوار کشاورز، بین کارگر و 16 آذر... یک کتاب فروشی با دکوری ساده. چند پله را که بالا میروی بوی کتاب حالت را خوب می کند مخصوصا
اگر از یک کلاس کسل کننده به اینجا آمده باشی. هنگامی که به انتهای کتاب فروشی می رسی و چشمانت کتابی را رصد می کند که طرح
جلدش را اولین بار است که می بینی حالت بهتر نیز می شود. فرق نمی کند آخرین بار کی به اینجا آمدی، اغلب کتاب های جدیدی هست که
تو را به شوق آورد. وقتی یک کاناپه و یا چند صندلی هم برایت گذاشته باشند که با آرامش از تورق کتاب ها لذت ببری بیشتر
سر کیف می آیی. بر خلاف رویه معمول، آب سرد کن در نزدیکی جایی ست که تو نشسته ای و نه در پشتِ میزِ فروشنده!!
***
معتقدم در دنیای امروز کتب و مقالات جایگاه یکه تازی اساتید را گرفته اند. از انجایی که خودمان در مرحله ای از
علم قرار نداریم که بتوانیم تالیفات استاندارد و درخوری داشته باشیم و همچنین امکان دسترسی به کلیه آثار شاخص
علمی دنیا برایمان فراهم نیست، ترجمه(با تمام آسیب هایش) می تواند یاریگری خوب برای عقب نماندن از غافله علم باشد.
«انتشارات ارجمند»، از بهترین ناشران کشور و به گمانم بهترین انتشارات در زمینه روان شناسی، به خوبی در تلاش است
که کاستیِ عدم دسترسی به کتب شاخص در این حوزه(به ویژه حیطه بالینی) را برطرف نماید.
انتخاب کتاب های شاخص، اعتماد به مترجمین جوان( مصلح میرزایی، سامان نونهال، عنایت سیگارودی و ...) در کنار
اساتید صاحب نام(دکتر قاسم زاده، حسن حمیدپور و..)، صفحه آرایی قابل قبول، کیفت کاغذ خوب، قیمت منصفانه
و همچنین تلاش برای انتشار کتاب با «مجوزِ رسمی ترجمه» از ویژگی های متمایز کننده این انتشارات است.
«فصلنامه بازتاب دانش» که توسط این انتشارات و به سر دبیری دکتر قاسم زاده منتشر می گردد نیز از معدود
مجلات قابل خواندن و "غیرِ زرد" در حوزه روان شناسی کشورمان است.
***
یک پیشنهاد:
انتشارات ارجمند در آستانه «دویست تایی» شدن کتاب های روان شناسی اش است،
اما معتقدم توجه بیشتر این انتشارات به حوزه های غیر بالینی(نوروساینس، روان شناسی
شناختی، روان شناسی اجتماعی) می تواند کیفِ دوستداران روان شناسی را بیشتر کوک کند!
***
کلام آخر:
خسته نباشید جناب«دکتر محسن ارجمند» عزیز. + آیسان جوووون :|
▬▬▬▬
فرق وابستگی و دلبستگی در روان شناسی
دلبستگی یعنی میخواهمت چون مفیدی
وابستگی یعنی میخواهمت حتی اگر مفید نباشی
▬▬▬▬
هنر گوش دادن
اگر توانستی تا آخر گوش دادن ، “قضاوت” نکنی
گوش دادن را یاد گرفته ای
▬▬▬▬
عشق ویرانگر
-آنها در نظر اول بسیار "دوست داشتنی،مهربان،خوش بیان،باهوش،جذاب و دلچسب" هستند و
مردها را بشدت به خود "جلب میکنند" اما مردها بعد از مدت کوتاهی متوجه "سردی درونی" آنها میشوند و حس میکنند
که انگار یک جای قضییه "می لنگد" .گویی که آنها این حس رومانتیک عاشقانه را فقط بصورت "ایفای نقش "در حال "بازی" بوده اند.رابطه ی عاطفی
این دخترها "فقط" "شبیه" عشق و "شبیه" محبت است. و زوج هایشان بزودی از آنها دچار کسالت و دلزدگی می شوند چرا که اینگونه دختران
و زنان ،از ایجاد رابطه ی "عمیق و پایدار و معنا دار "عاجز هستند.
-درمانگران ایرانی در طول ده سال گذشته،بوفور شاهد مراجعانی بوده اند که با اینکه بعد از یک شکست عاطفی
و طرد شدگی،هیجانات اغراق شده ای بصورت آژیتاسیون و میل به خودکشی از خود نشان میدهند ولی بطرزی عجیب و در
فاصله ای کوتاه(گاهی بفاصله ی بیست و چهار ساعت)و بدون طی کردن مراحل سوگ،رابطه ی عاشقانه ی جدیدی را
با هیجانی بیشتر از قبل شروع می کنند گویی هیچ اتفاقی نیفتاده ست.این استعداد عجیب آنها در "تطابق" از آنها چهره ای
همچون یک "بازیگر" نقشهای رومانتیک ساخته است.بازیگری که از "تکنیک" بسیار بالایی برخوردار است ولی هنرش "نــاب نیست".
انگار چیزی باید وجود داشته باشد ولی آن چیز موجود نیست.چیزی که نامی نمیتوان برای آن گذاشت جز
"فقدان نیرو و توان ِ انرژی گذاری عاطفی بر روی ابژه ".
--"هلن دویچ" helen deutsh در مقاله ای در سال 1934 تحت عنوان شخصیت "انگار که"
از تجربه اش با چهار بیمار صحبت کرد.چهار زن،که روانکاوی در مورد آنها به شکست منتهی شده بود.
او قادر نبوددر مورد طبقه بندی آنها تصمیم بگیرد که آیا "نوروتیک" هستند یا "سایکوتیک".(رفرنس:مکتب لکان:میترا کدیور).
همچنین "اروین یالوم" در کتاب خاطرات خود(به نام :دژخیم عشق) آنها را تحت عنوان :"مرزیها ،این مُهلک های جذاب" توصیف کرده است.
-آنها فاقد یک "ایگوی مستحکم" و "هویت یافته "هستند لذا برای کسب "هویت" و فرار از "سردرگمی "،هویت دیگران
را "تقلید "میکنند.آنها یک "خلا مطلق" دارند و بناچار به هر کسی و به هر چیزی "وابسته می شوند".خود را به هر کسی و هر ایده ای
"تسلیم میکنند".در دنیای آنها فقط "ظواهر" حکمفرماست.سبک زندگیشان و حتی طبقه اجتماعی شان با هر "مردی" که عوض می کنند و
با "رابطه ی جنسی جدید"،تغییر میکند.آنها فاقد "سوپر ایگو" و اخلاقیات هستند.هیچ مرزی" ندارند و با هر ابژه ای که در دسترسشان باشد "همانند سازی "
میکنند.وقتی با یک مرد روشنفکر رابطه برقرار میکنند "انگار که" روشنفکر هستند.با یک "مرد مذهبی" انگار که مذهبی میشوند .با یک ورزشکار...با یک لمپن...با یک هنرمند...
-تا وقتی "وابسته" هستند و اندک "رنگ و بویی" از "هویت تقلیدی" را بدست می آورند،سرپا می ایستند ....ولی هر
بار که "طرد"میشوند و از آن "هویت مصنوعی" تهی می شوند،چنان دچار وحشت از "سردرگمی نقش "خود میگردند
که درجاتی از "فروپاشی روانی " و "سایکوز " را تجربه میکنند.اما فرق انها با یک فرد سایکوتیک این است که با پیدا کردن
یک رابطه ی جدید باز "هویت نویی" پیدا میکنند و به "ظاهر" به "نرمالیته" بر میگردنند.
-و جالب است که مردها هم بسرعت متوجه این قضییه می شوندو بعد از مجال کوتاهی از ابتدای آشنایی،زنی
را که برایشان "مظهر تمام عیار زنانگی" بود را ترک میکنند.و این زنهای "بدون بینش" را در حسرت یک سوال ابدی
باقی میگذارند.سوالی که در بسیاری از متون دنیای نوشتاری مجازی مشاهده می شود: او که اینهمه عاشقانه
مرا دوست میداشت،پس چرا بی هیچ توضیحی مرا گذاشت و رفت؟
-شاید در این مورد ما روانپزشکها و روانشناسها،اینبار باید از "جامعه شناسان "خبره کمک فکری بگیریم
که:مگر در دهه ی شصت و نیمه اول دهه ی هفتاد شمسی (سالهای تولد و رشد دختران و پسران "دهه ی شصتی")
چه اتفاق زیربنایی در بافت فرهنگی -تربیتی" این جامعه" افتاده بودکه منجر به رشد و پرورش نسل پر جمعیتی از دختران و زنان با شخصیت "مرزی" گردیده است.(رضا دلپاک)
-تصویر از آلبوم نقاشی خانم هما ارکانی با عنوان دهه شصتی ها
-منابعی برای مطالعه ی بیشتر:-کتاب عشق ویرانگر،نوشته ی براد حانسون-کلی وری
ترجمه:زهرا حسین زاده-الهام شفیعی نشر رسا-فصل هشتم:محبوب طوفانی
-کتاب اسطوره شناسی زنان نوشته ی شینودا بولن ترجمه آذر یوسفی نشر جیحــون.فصل :پرسفونه
▬▬▬▬
انتشاراتی متعهد به روان شناسی
بلوار کشاورز، بین کارگر و 16 آذر... یک کتاب فروشی با دکوری ساده. چند پله را که بالا میروی بوی کتاب حالت را خوب می کند مخصوصا
اگر از یک کلاس کسل کننده به اینجا آمده باشی. هنگامی که به انتهای کتاب فروشی می رسی و چشمانت کتابی را رصد می کند که طرح
جلدش را اولین بار است که می بینی حالت بهتر نیز می شود. فرق نمی کند آخرین بار کی به اینجا آمدی، اغلب کتاب های جدیدی هست که
تو را به شوق آورد. وقتی یک کاناپه و یا چند صندلی هم برایت گذاشته باشند که با آرامش از تورق کتاب ها لذت ببری بیشتر
سر کیف می آیی. بر خلاف رویه معمول، آب سرد کن در نزدیکی جایی ست که تو نشسته ای و نه در پشتِ میزِ فروشنده!!
***
معتقدم در دنیای امروز کتب و مقالات جایگاه یکه تازی اساتید را گرفته اند. از انجایی که خودمان در مرحله ای از
علم قرار نداریم که بتوانیم تالیفات استاندارد و درخوری داشته باشیم و همچنین امکان دسترسی به کلیه آثار شاخص
علمی دنیا برایمان فراهم نیست، ترجمه(با تمام آسیب هایش) می تواند یاریگری خوب برای عقب نماندن از غافله علم باشد.
«انتشارات ارجمند»، از بهترین ناشران کشور و به گمانم بهترین انتشارات در زمینه روان شناسی، به خوبی در تلاش است
که کاستیِ عدم دسترسی به کتب شاخص در این حوزه(به ویژه حیطه بالینی) را برطرف نماید.
انتخاب کتاب های شاخص، اعتماد به مترجمین جوان( مصلح میرزایی، سامان نونهال، عنایت سیگارودی و ...) در کنار
اساتید صاحب نام(دکتر قاسم زاده، حسن حمیدپور و..)، صفحه آرایی قابل قبول، کیفت کاغذ خوب، قیمت منصفانه
و همچنین تلاش برای انتشار کتاب با «مجوزِ رسمی ترجمه» از ویژگی های متمایز کننده این انتشارات است.
«فصلنامه بازتاب دانش» که توسط این انتشارات و به سر دبیری دکتر قاسم زاده منتشر می گردد نیز از معدود
مجلات قابل خواندن و "غیرِ زرد" در حوزه روان شناسی کشورمان است.
***
یک پیشنهاد:
انتشارات ارجمند در آستانه «دویست تایی» شدن کتاب های روان شناسی اش است،
اما معتقدم توجه بیشتر این انتشارات به حوزه های غیر بالینی(نوروساینس، روان شناسی
شناختی، روان شناسی اجتماعی) می تواند کیفِ دوستداران روان شناسی را بیشتر کوک کند!
***
کلام آخر:
خسته نباشید جناب«دکتر محسن ارجمند» عزیز. + آیسان جوووون :|
▬▬▬▬
فرق وابستگی و دلبستگی در روان شناسی
دلبستگی یعنی میخواهمت چون مفیدی
وابستگی یعنی میخواهمت حتی اگر مفید نباشی
▬▬▬▬
هنر گوش دادن
اگر توانستی تا آخر گوش دادن ، “قضاوت” نکنی
گوش دادن را یاد گرفته ای
▬▬▬▬
عشق ویرانگر
-آنها در نظر اول بسیار "دوست داشتنی،مهربان،خوش بیان،باهوش،جذاب و دلچسب" هستند و
مردها را بشدت به خود "جلب میکنند" اما مردها بعد از مدت کوتاهی متوجه "سردی درونی" آنها میشوند و حس میکنند
که انگار یک جای قضییه "می لنگد" .گویی که آنها این حس رومانتیک عاشقانه را فقط بصورت "ایفای نقش "در حال "بازی" بوده اند.رابطه ی عاطفی
این دخترها "فقط" "شبیه" عشق و "شبیه" محبت است. و زوج هایشان بزودی از آنها دچار کسالت و دلزدگی می شوند چرا که اینگونه دختران
و زنان ،از ایجاد رابطه ی "عمیق و پایدار و معنا دار "عاجز هستند.
-درمانگران ایرانی در طول ده سال گذشته،بوفور شاهد مراجعانی بوده اند که با اینکه بعد از یک شکست عاطفی
و طرد شدگی،هیجانات اغراق شده ای بصورت آژیتاسیون و میل به خودکشی از خود نشان میدهند ولی بطرزی عجیب و در
فاصله ای کوتاه(گاهی بفاصله ی بیست و چهار ساعت)و بدون طی کردن مراحل سوگ،رابطه ی عاشقانه ی جدیدی را
با هیجانی بیشتر از قبل شروع می کنند گویی هیچ اتفاقی نیفتاده ست.این استعداد عجیب آنها در "تطابق" از آنها چهره ای
همچون یک "بازیگر" نقشهای رومانتیک ساخته است.بازیگری که از "تکنیک" بسیار بالایی برخوردار است ولی هنرش "نــاب نیست".
انگار چیزی باید وجود داشته باشد ولی آن چیز موجود نیست.چیزی که نامی نمیتوان برای آن گذاشت جز
"فقدان نیرو و توان ِ انرژی گذاری عاطفی بر روی ابژه ".
--"هلن دویچ" helen deutsh در مقاله ای در سال 1934 تحت عنوان شخصیت "انگار که"
از تجربه اش با چهار بیمار صحبت کرد.چهار زن،که روانکاوی در مورد آنها به شکست منتهی شده بود.
او قادر نبوددر مورد طبقه بندی آنها تصمیم بگیرد که آیا "نوروتیک" هستند یا "سایکوتیک".(رفرنس:مکتب لکان:میترا کدیور).
همچنین "اروین یالوم" در کتاب خاطرات خود(به نام :دژخیم عشق) آنها را تحت عنوان :"مرزیها ،این مُهلک های جذاب" توصیف کرده است.
-آنها فاقد یک "ایگوی مستحکم" و "هویت یافته "هستند لذا برای کسب "هویت" و فرار از "سردرگمی "،هویت دیگران
را "تقلید "میکنند.آنها یک "خلا مطلق" دارند و بناچار به هر کسی و به هر چیزی "وابسته می شوند".خود را به هر کسی و هر ایده ای
"تسلیم میکنند".در دنیای آنها فقط "ظواهر" حکمفرماست.سبک زندگیشان و حتی طبقه اجتماعی شان با هر "مردی" که عوض می کنند و
با "رابطه ی جنسی جدید"،تغییر میکند.آنها فاقد "سوپر ایگو" و اخلاقیات هستند.هیچ مرزی" ندارند و با هر ابژه ای که در دسترسشان باشد "همانند سازی "
میکنند.وقتی با یک مرد روشنفکر رابطه برقرار میکنند "انگار که" روشنفکر هستند.با یک "مرد مذهبی" انگار که مذهبی میشوند .با یک ورزشکار...با یک لمپن...با یک هنرمند...
-تا وقتی "وابسته" هستند و اندک "رنگ و بویی" از "هویت تقلیدی" را بدست می آورند،سرپا می ایستند ....ولی هر
بار که "طرد"میشوند و از آن "هویت مصنوعی" تهی می شوند،چنان دچار وحشت از "سردرگمی نقش "خود میگردند
که درجاتی از "فروپاشی روانی " و "سایکوز " را تجربه میکنند.اما فرق انها با یک فرد سایکوتیک این است که با پیدا کردن
یک رابطه ی جدید باز "هویت نویی" پیدا میکنند و به "ظاهر" به "نرمالیته" بر میگردنند.
-و جالب است که مردها هم بسرعت متوجه این قضییه می شوندو بعد از مجال کوتاهی از ابتدای آشنایی،زنی
را که برایشان "مظهر تمام عیار زنانگی" بود را ترک میکنند.و این زنهای "بدون بینش" را در حسرت یک سوال ابدی
باقی میگذارند.سوالی که در بسیاری از متون دنیای نوشتاری مجازی مشاهده می شود: او که اینهمه عاشقانه
مرا دوست میداشت،پس چرا بی هیچ توضیحی مرا گذاشت و رفت؟
-شاید در این مورد ما روانپزشکها و روانشناسها،اینبار باید از "جامعه شناسان "خبره کمک فکری بگیریم
که:مگر در دهه ی شصت و نیمه اول دهه ی هفتاد شمسی (سالهای تولد و رشد دختران و پسران "دهه ی شصتی")
چه اتفاق زیربنایی در بافت فرهنگی -تربیتی" این جامعه" افتاده بودکه منجر به رشد و پرورش نسل پر جمعیتی از دختران و زنان با شخصیت "مرزی" گردیده است.(رضا دلپاک)
-تصویر از آلبوم نقاشی خانم هما ارکانی با عنوان دهه شصتی ها
-منابعی برای مطالعه ی بیشتر:-کتاب عشق ویرانگر،نوشته ی براد حانسون-کلی وری
ترجمه:زهرا حسین زاده-الهام شفیعی نشر رسا-فصل هشتم:محبوب طوفانی
-کتاب اسطوره شناسی زنان نوشته ی شینودا بولن ترجمه آذر یوسفی نشر جیحــون.فصل :پرسفونه