امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نقش غم....

#1
تشنه ام تشنه دیدار تو که عشق منی

بی خبر از من و احوال منی

مهربانی های توبر قلب من آخر نشست

یک شبه این دل اسیروعاشقحسن توگشت

در فراغت ناله ها دارم چو نی

بی تو بودن را،خدایا، تا به کی

دوست داشتن را ز تو آموختم

من از این آموختن، می سوختم

بر سرت فکر جدایی داشتی

ظلم ها بر من روا می داشتی

دوست داشتی که مرا عاشق کنی.؟

بعد ازآن مارا رهابا عشق وتنهایی کنی.؟

بعدازاین ای نازنین ازعشق تودل کنده ام

همدم غم ها شدم با غصه ها خو کرده ام

خاطرات تو برایم درد شد

درد هم طاقت نیاورد،اشک شد

گریه ها عمر مرا بر باد داد

رفتنت نفرت به قلبم یاد داد

قلب من را با غرورت زیر پا انداختی

می نویسم تا بدانی، عاشقی را باختی...
نقش غم.... 1
پاسخ
آگهی
#2
خوب بود
تا دیروز ما رو می دیدی مِن مِن می کردی
الان شاخ شدی مَن مَن می کنی !
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان