امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

♫پیام دلنگــــی♫

#1
اگه میدونستی چقدر دلم برات تنگ شده
پیش خودت میگفتی:
وااااااااااااااااااااااااای چقدر دلش برام تنگ شده




دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …





دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…






 سخت است میدانی…این همه دل در دنیا هست که هیچکدام برایم تنگ نمیشود ….




آرام گفت دلتنگتم چیزی نگفتم،تکرارکردمن نازکردم، بلندترگفت من
 سکوت کردم، خیال می کردم همیشه هست.امارفت، من ماندم واین غرور لعنتی...



من خوبـــــــم..!عاشق نیستم..فقط گااهـــی حرف تو که میشه
 دلم تنگــــ میشه..این که عــــشق نیست...هســــــــت...؟؟





سکوت و خلوت بغض شبانه / چه دلگیر است بی تو حجم خانه
تو رفتی و دلی دارم که هر دم / برای گریه می گیرد بهانه



کلاغ جان …قصه من به سر رسید …سوار شو …تو را هم تا خانه‌ات می رسانم




ناشناسی بی کس، نیمه شب هم حتی!
اگر از کوچه ی تنهایی قلبم گذرد،
عطر بدرود و درودش سالی،
در دلم خواهد ماند....
تو که دیریست در این کوچه اقامت داری...




حتی عکستم ندارم که بذارم روبروم...اونقدر نگاش کنم تا بشکنه بغض گلوم...





مردی و نامردی، جنسیت سرش نمی شود
معرفت که نداشته باشی ، نامردی..





دلتنگی عین یه مار اومده رو قلبم نشسته
هر چند لحظه ...
یا چند ساعت گاهی هم چند روز یک بار میآد نیششو فرو میکنه تو قلبم ...
گُر میگیرم ..
بعد آرووم میشم ..
دوباره.





غم ساخت کار دل، ز نوا می توان شناخت / ظرف شکسته را، ز صدا می توان شناخت




گریه کردم اشک بر داغ دلم مرحم نشد / ناله کردم ذره ای از دردهایم کم نشد
در گلستان بوی گل بسیار بوییدم ولی / از هزاران گل، گلی همچون وفا پیدا نشد





دانستی اگر سوز شبانروز مرا / دامن نزدی آتش جانسوز مرا
از خنده دیروز حکایت چه کنی / بازآی و ببین گریه امروز مرا




خدایا دلم گرفته ، میان این همه آرزوها ، دلتنگ ترین بنده ات را دریاب




میان عابران تنهاتر از من هیچ کس نیست / کسى اینجا به فکر این غریبه در قفس نیست
دلم امشب براى خنده هایت تنگ تنگست / فقط در دستهاى گرم تو مردن قشنگست





برنگرد،
که بر نمی گردی تو هیچوقت
نمی خواهمم داشته باشمت،نترس فقط بیا
در خزان خواسته هام کمی قدم بزن تا ببینمت
دلم برای راه رفتنت تنگ شده است…







 ببین من دل به کی دادم / به اون کس که نمیخوادم
دلم شیشه دلش سنگه / واسه سنگه دلم تنگه




خواستم خودم رو گول بزنم،همه ی خاطراتم رو انداختم یه گوشه ای
 و گفتم:فراموش یه چیزی ته قلبم خندید و گفت: یادمه





حضورآرامت مدت هاست درکنارم نیست امایادتومهمان همیشگی قلبم است




نفس نمیکشد هوا؛
قدم نمیزند زمین؛
سکوت میکند غزل؛
بدون تو یعنی همین....





اون روزا که خودم بودم کوچه پر از ترانه بود چشام یه برق دیگه داشت درختا پر جوانه
 بود من بودم و بنفشه ها یه پشت بوم یه خاطره دل جوونم می تپید پشت حصار پنجره...





زمانی "من و تو " بودیم و "دیگران" در کنارمان
حال " من و تو "هستیم اما "دیگران " بین مان . . .





می خواهم تنهاییم را آنقدر تنها بگذارم تا از تنهایی بمیرد....





ممکنه من بهت بگم :"بذار به درد خودم بمیرم"
اما تو نذار بمیرم
شعور داشته باش!!







كــــفش هاى آخرين ديــــــدارمان را برق مي اندازمـــــ
امـــــــــا.....
چــــــــــقدر براى پاهـــــــايم كـــــــــــــوچكند...





دلم برایت تنگ شده !
می خواهم آنقدر اشک بریزم
تا غبار فاصله از قلبم تمیـــز شود .
ولی می ترسم …
” تهران” ، ” ونیــــز” شود !!!





ميپوشانم دلتنگي ام را با بستري از كلمات
اما باز كسي در دلم تو را صدا ميزند...





تصویر خاطراتمان را در قاب خالی ذهنم به امید دیدار نگه میدارم




از وقتی که تــو رفتی ، آینده هیچ وقت نیامد که هیچ
گذشته هم هیچ وقت نگذشت . . .





بغض هايم رابه آسمان سپرده ام!خدابه خيركندباران امشبم را.....







 هر جا که می بینم نوشته است :
” خواستن توانستن است ”
آتش می گیرم !
یعنی او نخواست که نشد ؟





اگر دلت گرفت سکوت کن !!
این روزها هیچ کس معنی دلتنگی را نمیفهمد!!!!!!




دلتنگی یعنی اینکه دقیقه به دقیقه گوشیتو چک کنی
 و وانمود کنی داری ساعت گوشیتو میبینی...






به وسعت ندیدن نگاهت خسته ام،چگونه بشکنم ثانیه های سنگین دوری ات را...





نظر می رسد که زندگی بی تو
یعنی هیچ
حالا که رفتی
فهمیدم که فقط به نظر می رسید.....!




امروز و فرداهایم ، پس فرداها ، همه و همه
خراب شده اند
بعد از تو ...
برگرد





همه مرا با خنده های بلند می شناسند.
بیچاره بالشم با گریه های بی صدا...




عشق یک چرخه است:
وقتی عاشق می شوید، صدمه می بینید.
وقتی صدمه می بینید، متنفر می شوید.
... ... وقتی متنفر می شوید، سعی می کنید فراموش کنید.
وقتی سعی می کنید فراموش کنید، دل تنگ می شوید.
وقتی دل تنگ می شوید...
در نهایت دوباره عاشق می شوید.




به دیدارم بیا هر شب
در این تنهایی تاریک و تنهای خدا مانند
دلم تنگ است
و من تنها و تاریکم
سنگ است دلی که نیست در سنگر عشق.




با نگاهی
هرس کن
علف های هرز دل تنگی ام را!




گاه در زندگی، موقعیت هایی پیش میاد که انسان باید 
تاوان دعاهای مستجاب شده ی خود را بپردازد.





چگونه دراين چشم هاى زيبا
جا داده اى
اين همه دروغ را؟!





ببين ...
باز هم دلم را تنگ کرده اى!





آدم ها عادت می کنند
به هر چیزی...
حتی به خنجر هایی که از پشت می خورند!




گذشت اون وقتایی که آدما همدیگرو دور می زدن
الان دیگه از روی هم رد می شن !!







آنچه نادیدنی بود از مردم دنیا دیدم باورم گشت آرامش نابینا از چیست!!




ديكه بين من و تو نه نفرتي هست نه عشقي .
قرارمون باشه يه روزي يه جاي اتفاقي




به  حرمت خاطرمون به دوری فاصلمون به پاکی رابطمون
دلتنگتم ای مهربون...




سر به گوش من بگذار و آرام بگو :دوستت دارم !! از چه
میترسی؟ فردا دوباره میتوانی انکار کنی......








خدایا من را كه آفریدی گارانتی هم داشتم؟ دلـــم دیگر كار نمی كند





بگذار که درها همگی بسته بمانند وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست





یک عمر قفس بست مسیر نفسم را ، حالا که دری هست مرا بال و پری نیست




 بر سر مزرعه ی سبز فلک باغبانی به مترسک می گفت :
دل تو چوبین است… و ندانست که زخم زبان دل چوب هم می شکند





من آنقدر خواستمت که نخواستنت را ندیدم تو آنقدر نخواستی که هیچ چیز از من ندیدی




تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام دردِ یک اتفاق که شاید
با اتقا قِ تـو دردش متفاوت باشد ویرانم
می کند من از دست رفته ام ، شکسته ام می فهمی ؟ به انتهایِ
بودنم رسیده ام ؛ اما اشک نمی ریزم پنهان
 شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند


كاش روزهــــــــــــاي دلتنگی ِ مـــــــــــن..... مثل ِ \"دوست داشتن هاي\"
تو كوتاه می شد . كاش............





زير باران گريه مي کردم آرام و بيصدا تو چتر را بالاي سرم گرفتي
اما همچنان گونه هاي من خيس از گريه ماند ...!
و تو هرگز نفهميدي که چتر بايد بالاي دلم باشد نه روي سرم ...



انگشتت فقط جای یک حلقه دارد ، دلت را ، دست به دست می کنی برای چه ...




بـغــض هایتـــ را بـــرای خــودتـــ نگــهـ دار .گــاهــیــ  سبکـــ نشـوی ، سـنـگـیـن تــری...




خـــــدایا میـــوه ی کــــدام درخـتـتــــــ را گــــاز بــــزنم کـــه از زمیـــن رانــده شـــوم؟





مــــرا از بـنــد آویــــزان کـنـیــد !
ســــر و تـــه ....!
شــایـد فـکــــرش از ســرم بـیـفـتـــد ... !!!




دور از نفس هایت... دق میکنم..! برایم بادکنکی باد کن.




زمان ، ساز سفر ميزند...
بي هيچ پاداشي حراج محبت كنيم كه همه ما خاطره ايم...





چه خوش خيال بودم...
که هميشه فکر ميکردم درقلب تو محکومم به حبس ابد..!!
يکباره جا خوردم...
وقتى زندانبان بر سرم فرياد زد...
(هى تو)...!
آزادى...!
وصداى گام هاى غريبه اى که به سلول من می آمد...!




سفري بايد كرد تا به عمق دل يك پيچك تنها كه چرا ، اين چنين
سخت به خود مي پيچد ، شايد از راز درونش بشود كشفي كرد، شايد اوهم دلتنگ است؛
شايد...




یکی بود یکی نبود هرکی بود غریبه بود از دلم خبر نداشت که تو رو از دلم ربود هرکی بود
 هرچی که داشت قد من عاشق نبود واسه چشمای سیات بخدا لایغ نبود..... (محسن یگانه)





نرنجم که با دیگری خو کنی تو با ما چه کردی که با او کنی؟؟!!






 من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بد آه نگ
است بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی برگشت
بگذاریم ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است




بیشترین دروغی که در این دنیا گفته ام ، این کلمه است......خوبم




یادت هست که (جناق) میشکستیم و میگفتیم ، 
یادم تو را فراموش!!!
 ولی امروز تمام (استخوان هایم)!
 شکسته باز هم تو را فراموش نکردم!
 همین...!






كسي چه ميداند...
من...
 امروز...
چندبار فرو ريختم...
چندبار دلتنگ شدم...
از ديدن كسي كه...
فقط پيراهنش شبيه تو بود...





کفشهایت کو؟
میخواهم آنها را بردارم تا توام مثل بی وفایان هوس رفتن نکنی




سفري بايد كردتا به عمق دل يك پيچك تنها كه چرا ، اين چنين سخت به خود 
مي پيچد، شايد از راز درونش بشود كشفي كرد ، شايد اوهم دلتنگ است ؛ شايد...




یک غریبه می خواهم بیاید بنشیند فقط سکوت کند و من هـی حرف بزنم و بزنم و بزنم...
تا کمی کم شود این همه بار ...
بعد بلند شود و برود انگار نه انگار...




هی فلانی!
میدانی؟
میگویند رسم زمانه چنین است!
می آیند ، می مانند ، عادتت میدهند و میروند؟
و تو تنها می مانی...
راستی رسم تو چیست؟
مثل فلانیهاست؟؟




عشق را با دست پيش مي كشی با پا پس مي زنی
بیچاره عاشقی مثل من که هميشه زير دست و پاست





گاهى جلوى آينه مى ايستم...
خودم را در ان ميبينم...
دست روى شانه هايش ميگذارم..
و ميگويم : چه تحملى دارد...
دلت...






تقصیر برگها نیست.
آدمها همینند!
نفس میدهی له ات میکنند...!





عادت مردم این شهرهمین است...
دور آتشی میرقصند که تو در آن میسوزی.




آنقدر فريادهايم را سکوت کرده ام که  اگر به چشمهايم بنگريد کر ميشويد





گاهی فرار میکنم از فکر کردن به تو
مثل رد کردن آهنگی که خیلی دوستش دارم




حیف ...
که فردا رویش نمی شود
این سر
این دل
نامت را فریاد بزند ...





 در ایستگاه آخر ...
پیاده شدی
دست تکان دادی و رفتی ....
و من به انتظار تو در سوزنبانی
بازنشسته شدم .....



چه سخته درجمع بودن ولی درگوشه ای تنها نشستن ؛
به چشم دیگران چون کوه بودن ولی درخود به آرامی شکستن...




اگر یکی دستتو گرفت و دلت لرزید ، زیاد عجله نکن ؛
یه روز با دلت کاری میکنه که دستات بلرزه...!!!
پاسخ
 سپاس شده توسط ✖ƇRAzƳ ƤRιƝƇƐSѕ✖
آگهی
#2
تشکر
خوب بود:cool:
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان