امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

←بآزم تنهــــــآم→

#1

عکس‌های قدیمی‌ام
رقبایم شده‌اند
تصوير زنی كه
روزی دوستش داشتی






گاهی حس میکنم روی دست خــــدا مانده ام!!
خسته اش کرده ام..








گاهی دلم می گیرد مثل یک مراسم کوچک ختم حتی اگر تمام خیابان ها را آذین بسته باشند...





خودت را تصور کن بی او...شاید بفهمی چی کشیدم بی تو...






بچه ها نمیخوام حالتونو بد کنم ولی...
یه غمی هست که بچه های آخر بیشتر درکش می کنن
غم به مرور زمان کم شدن آدم های سر سفره...






بعضی وقت ها شده میام یه چیزی می نویسم فقط برای یک نفر (مخاطب خاص)
اما وقتی یادم می افته که همه ممکن بخوننش
جـــــــــــــــــز اون یـــــــــــــــه نــــــــــــــــــــفر..
دلم بد جوری میگیره....







این روزها...
این روزها...
امان از این روزها که نه میگذرند نه بهتر میشوند!







بودن با کسی که دوستش داری
و نبودن با کسی که دوستش داری
هر دو رنج است...







در شهر صدای پای آدم هایی است.که همچنان که تو را می بوسند طناب تو رو را می بافند.
آدم هایی که صادقانه دروغ می گویند و عاشقانه خیانت می کنند






بیزار باش از آنکه معشوقه ات اسم هرزگی هایش را آزادی
اسم نگرانی هایت را گیر بگذارد
و برای بی تفاوتیهایش اعتماد را بهانه کند.... :|
هر کی تجربه ی تلخشو داشته بکوبه لـایکو





خداوندا پریشانم چه میخواهیتو از جانم مرا بی انکه خود خواهم اسیر زندگی کردیخداوندا تو مسئولی!!!






خواهش میکنم بی حوصلگی هایم را ببخش
بداخلاقی هایم را فراموش کن،بی اعتنایی هایم را جدی نگیر،
در عوض من هم تو را میبخشم ک سبب همه ی آنهایی!




خدایااا میشه بگی درس عبرت چند واحده؟ لامصب هر چی پاس میکنیم تموم نمیشه.




چه زخم هایی بر دلم خورد تا یاد گرفتم هیچ نوازشی بی درد نیست...





سیلی واقعیت رو درست اون وقتی خوردم ک وسط زیباترین رویا بودم...




تشنه ی توام ...کویر چشمانم ذر انتظار بارش یک قطره نگاه توست.





من رفتنی نبودم...
تو بند کفشهایم را محکم کردی...منم رفتم.



جــاے خالے اتـــ رآ
بــآ فـــرض پُر کرده ام…
حـــرآمــشــ بـــآد آنکه پُر کـَــرد جاے مــرا






سکـــــــــــوت می کنـــــم . . .
نه اینـــــــــــــــکه دردی نیسـت . . .
گلویی نمــــــــانده برای فــــــــــریـــــاد . . .






خاطراتت، از ابتدا خیس نبود!
آفتابی بود و زیبا. . .
مرا ببخش.
دست خودم نبود
بارش گاه و بیگاه
چشم‎هایم. . .




بی معرفت بگو ،بگو!
واست چیکار کرد که منو تنها گذاشتی،پیش اون رفتی؟
نفهمیدی بدون تو چیکار میکنم؟نگفتی بدون تو در به 
در میشم؟نمیگفتی گورستان ها محل زندگیم میشه ؟نمگفتی بی تو من...






اوج بی انصافیست،اینکه بهش بگی دوست دارم اونم بهت بگه دوست
 دارم،اما با کوچکترین اشتباه از طرف تو ،تو رو رها میکنه
وهر کاری برای جبرانش کنی بهت اعتنا نکنه






خدایا چرا هیشکی تو این دنیا تقاص کاراشو پس نمیده؟؟ چقدر دیگه
 باید این فرشته شکسته بشکنه؟ گوش کن میشنوی؟ هیچی ازم نمونده 
جز خاکستری از قلب سوخته
میدونم قلبم از اول اینجوری نبود ولی اینو باید به بنده هات یاد
 میدادی که این قلبه تنها سرمایه و دلخوشی که هرکس داره
بنده هات خوردش کردن آوردمش پیش خودت یه کاریش بکنی
کااااااش






هيچ شباهتي به يوسف ندارم , نه رسولم , نه زيبايم , نه براي كسي
 عزيزم , نه چشم به راهي دارم , فقط در " چاه " افتاده ام!!




اجازه خدا؟
ميشه ورقموبدم؟ميدونم امتحان تموم نشده!
ولي من ديگه خسته شدم





این روزها آرزوی پنهانی ام همین است:
یک شبی همه ی خودم را در آغوشت پیدا کنم
تنها همبن...






گفتي عاشقمي،
گفتم دوستت دارم.
گفتي اگه يه روز نبينمت ميميرم،
گفتم من فقط ناراحت ميشم.
گفتي من بجز تو به كسي فكر نمي كنم،
گفتم اتفاقا من به خيلي ها فكر مي كنم.
گفتي اگه بري با يكي ديگه من خودمو مي كشم،
گفتم اما اگه تو بري با يكي ديگه،
من فقط دلم ميخواد طرف رو خفه كنم.
گفتي ...
گفتم...
حالا فكر كردي فرق ما اين هاست؟!
فرق ما اينه كه: تو دروغ گفتي، من راستش...






دیشب با دوستم رفته بودم رستوان....
روبروی میز ما یه دختر و پسر نشسته بودن
که پسره پشتش به میز ما بود،
معلوم بود با هم دوست هستند
اتفاقی چشمم به چشمه دختره افتاد....
قشنگ معلوم بود پسره عاشقه دخترست،
دختره شروع کرد به آمار دادن،
سرمو انداختم پایین...
دفعه بعدی تحریک شدم!
با نگاه بازی کردیم.
خلاصه یه کاغذ برداشتمو به دختره علامت دادم،
با نگاهش قبول کرد،
بلند شدن
پسره جلو رفت که حساب کنه
دختره به میز ما رسید
دستشو دراز کرد کاغذ رو گرفت
براش نوشته بودم
خیـــــــلی پستی...






گاهی وقتی کسی از زندگیتان می رود دارد به شما لطف می کند 
 او فضایی خالی به جا میگذارد برای کسی که لیاقت آنجا بودن را داشته باشد .






تا که نبودی دلم به وصالت خوش بود و قتی آمدی دلم به بودنت خوش بود حالا که آمدی و رفتی دلم دیگر به غمت
 خوش است من دانستم قدر وصال و بودنت را پس می دانم در سینه قدر غمت را





ياد گرفتم عشق با تمام عظمتش ٢-٣ ماه بيشتر زنده نيست ، يادگرفتم كه عشق يعنی فاصله و فاصله يعني ٢ خط موازي كه
 هيچگاه بهم نميرسند ، يادگرفتم كه درعشق هيچكس به اندازه خودت وفادار نيست و ياد گرفتم هر چه عاشق تری ، تنهاتري...









در تنهایی خیالم ، تو را مهمان رویاهایم کرده ام تا به آرامى بگویم : دلتنگتم...




غروب برام چه سخته وقتى غريبه باشم
وقتى عزيزى دارم ، ولى پيشش نباشم





دوست خوب داشتن بهتر از تنهایى و تنهایى بهتر از با هر کس بودن است..




دلى بستم به آن عهدى كه بستىپ
تو آخر هر دو را باهم شكستى...





هميشه نگاهى را باور كن كه وقتى از آن دور شدى در انتظارت بماند...





چنان دل كندم از دنيا كه شكلم شكل تنهاييست * ببين مرگ مرا در خويش كه مرگ من تماشاييست.





یکی محبت میکنه، یکی ناز، اونی که ناز میکنه همیشه محبت میبینه اما اونی که محبت میکنه همیشه تنهای تنهاست.




سایه ام امشب ز تنهایی مرا همراه نیست گر در این خلوت بمیرم ، هیچ کس آگاه نیست من 
در این دنیا به جز سایه ندارم همدمی این رفیق نیمه راهم گاه هست گاه نیست





آدمك آخر دنياست بخند. آدمك مرگ همين جاست بخند.
دستخطي كه تو را عاشق كرد شوخي كاغذي ماست بخند.
آدمك خرنشوي گريه كني كل دنيا سراب است بخند.
خدام مثل تو تنهاست بخند.





روزگاري جاده بودم , جاده اي غرق تردد , جاده اي کز رفت و آمد لحظه اي خالي نميشد ,
 من که بسياري رفيقان را به آبادي رساندم , عاقبت من ماندم و تنهايي خود !





برای تا ابد ماندن باید رفت...گاهی به قلب کسی...گاهی از قلب کسی...
فرستنده : محسن






زندگـی را اشكـی بيش نمـیدانم ، پـس بگـــذار با اشک چشمانم بنويســــم :
بيادتـــــم هميشه




در طالع من نيست كه نزديك تو باشم* ميگويمت از دور دعا، پرستوى خزان ديده اگر باز رساند




مثل آن مسجد بین راهی تنهایم…
هر کس هم که می آید مسافر است می شکند …..
.هم نمازش را ، هم دلم را …
و می رود





تورا مرور ميكنم،
تا خاموشيم نشان فراموشيم نباشد
اي فراموش نشدني




در فراغت آهنگ قلبم در غم است بى صدا ميخندم اما روزگارم درهم است





حلالم کن اگر دوری ، اگر دورم
اگر با گریه میخندم حلالم کن که مجبورم..
بگو عادت کنم بی تو که می دونی نمیتونم..
که می دونی نفسهامو به دیدار تو مدیونم...




ازعذاب بي تو بودن در سكوت خود خرابم
دوري از صورت ماهت هر نفس ميده عذابم...




جدا ماندن از كسي كه دوستش داري فرقي با مردن نميكنه ، پس عمري كه بي تو ميگذره مرگي ست به نام زندگي!!...




شکست عهد من و گفت هرچه بود گذشت / به گریه گفتمش آری ولی چه زود گذشت /
 بهار بود و تو بودی و هزار عشق و امید / بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت !




در دادگاه عشق قسمم قلبم بود ، وکیلم دلم بود و حضار جمعی از عاشقان!قاضی نامم را بلند
 و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد سپس محکوم شدم به تنهایی و مرگ کنار چوبه دار!
از من خواستند آخرین خواسته ام را بگویم و من گفتم به تو بگویند : دوستت دارم !




این هم از یک عمرمستی کردنم / سالها شبنم پرستی کردنم / ای دلم زهر جدایی را بخور /چوب عمری با وفایی را بخور/ 
ای دلم دیدی که ماتت کرد و رفت/ خنده ای بر خاطراتت کرد و رفت / آه عجب کاری به دستم داد دل / هم شکست و هم شکستم داد





رفتي و در باورم باران گرفت
خاطراتت در وجودم جان گرفت
با تو بودن عادتي ديرينه بود
روزگار از من تو را آسان گرفت..




آرزوی دیدنت بر من نیست ، نبودنت چشمانم را ازم گرفت . حس بودنت کنارم ، آرزوست.




ميبوسمت 3تايي
من و غم و تنهايي
امان از اين جدايي
دلتنگتم خدايي




رفتي و با رفتنت قلبم شكست...
قلب من غصه نخور!
اون بالا هم خدايي هست...







روزهاي دورازتوراهرگز نخواهم شمرد تاهميشه بگويم همين ديروز بودكه باهم بوديم



به دروغ گفته ام ... به خوابم می آیی ... ... تا چشمانم ... دمی ... پلک برهم بگذارند..





تنهایی مثل ایدز است ، از رابطه های زیاد و دوستی های کنترل نشده حاصل میشود.





شده با گفتن یه حرف
شده با یک نگاه سرد
پشیمونم کن از رفتن
یه کاری کن برای من
واسه تقویم بی فردام
برای من که میدونی بدون تو چقدر تنهام!




اتل متل لالايي، جيگر چه بي وفايي،
عزيز دل كجايي؟
به يادتم خدايي



يك صندلي خالي كنار روياهام از آن توست
بنشيني يا بروي "دوستت دارم"





خداحافظ ای ماه شبهای تارم
خداحافظ ای درد جانسوز جانم
خداحافظ ای عشق روزای خوبم
خداحافظ ای شور و شوق حضورم





هنوز نیامده ای خداحافظ ؟
تقصیر تو نیست ، همیشه همین گونه بوده ، برو اما من پشت سرت نه دست که دل تکان می دهم




روزی میرسد... در حسرتم بمانی . در روزی بارانی . من در اوج و تو در ویرانی... یه روزی صادقانه صدات کردم .
 عاشقانه نگات کردم. حالا عاجزانه نگام می کنی . با حسرت صدام می کنی .
اما فقط برو









ای معنی انتظار یک لحظه بایست
دیوانه شدن به خاطرت کافی نیست؟
برگرد نگاهم کن و یک جمله بگو
تکلیف دلی که عاشقش کردی چیست؟




نشسته ام ، کجا ؟ کنار همان چاهی که تو برایم کندی

عمق نامردی ات را اندازه می گیرم !







مینویسم خاطرات با اشک اه/درشبی غمگین وتاریک وسیاه
 مینویسم خاطرات از روی درد/ تابدانی دوریت بامن چه کرد.





خوابيده بودم كابوس ميديدم ؛ از خواب بلند شدم تا به آغوشت پناه ببرم...
افسوس...
يادم رفته بود كه از نبودنت به خواب پناه برده بودم








اى معنى انتظار يك لحظه بايست ديوانه شدن به خاطرت كافى نيست؟
برگرد نگاهم كن و يك جمله بگو تكليف دلى كه عاشقش كردى چيست؟




چه مى شد اولين روز جدايى ، برايم تا قيامت شب نمى شد وجود پاك و سرشار از اميدت ، گرفتار سكوت و شب نمى شد





سياهى زير چشم هايم را دوست دارم... جاى پاى رفتن "تو" ست!






اشك هاى نيامدنت روى گونه هايم ماسيده ... نبوس! نمك گير ميشوى




من حسرت ديدار تو دارم به كه گويم / از بهر تو من ابر بهارم به كه گويم
غير از تو كسى را به خدا دوست ندارم / از نرگس چشم تو خمارم به كه گويم



مرا هر جور خواهى در به در كن جفايت را از اين هم بيشتركن بزن با عشق خود آتش به جانم ولى آتش نشانى را خبر كن





روزي اگر نبودم ، تنها آرزوي ساده ام اين است که زير لب بگويي: يادش بخير




يادت از خودت مهربون تره ؛ چون وقتى نيستى ، يادت هيچ وقت تنهام نميزاره...




هیچ دانی که دراین خلوت بیرنگ سکوت اگر از تو یادی نکنم میمیرم...




هيچ وقت رو ديوار دل كسي يادگاري ننويس , چون بعد از رفتنت پاك كردنش خيلي سخته




بيستون كنده شد و عشق به جايى نرسيد ديگر از تيشه فرهاد بدم مى آيد



هیچکس اشکی برای ما نریخت ، هرکه با ما بود از ما می گریخت ، چند روزیست حالم دید نیست ، 
حال من از این و آن پرسید نیست گاه بر روی زمین زل میزنم ، گاه بر حافظ تفعل میزنم ، حافظ دیوانه فالم راگرفت ، 
یک غزل امدکه حالم را گرفت ، گفت: ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم!





تو كه عشقو تو ويرونى نديدى / شب سرد در گريبونى نديدى
نمى دونى چه دردى داره دورى / تو كه رنگ پريشونى نديدى ...





يك روزی بهت گفتم منو چقدر دوسم داری؟
گفتی از اينجا تا خدای مهربون
خيلی خوشحال شدم
اما الان يادم اومد ، كه بهم می گفتی خدا از همه چی بهت نزديك تره!!!




خیلی سخته توی پاییز با غریبی آشنا شی
اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جداشی
خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه
بعد اون بگه که هرگز نمیخواد تو رو ببینه









تو اين دنيا تو اين عالم ميون اين همه ادم ببين من دل به کي دادم به اون کس که نميخوادم




در انتهاي بي کسي گريه امونم نميده هيچي مثل ديدن تو نفس به جونم نميده




هميشه ماندن دليل عاشق بودن نيست،خيلي ها رفتن كه ثابت كنند عاشقند...



تلاش برای فراموش کردن کسی که دوستش داری
درست مثل این است که بخواهی کسی را که تا به حال ندیده ای به خاطر بیاوری !




هرکز هیج حسرتی در دلم این چنین یک جا جمع نشده بود که در این سه واژه ی کوتاه : او ، دوستم ، ندارد




دل شیرین غزل از غم فرهاد شکست،شیشه نازک احساس مرا باد شکست،اری ای همسفر خسته شبهای فراق، شاخه بخت من از لحظه ی ایجاد شکست





ز آشفتگی حال من آگاه کی شود / آنرا که دل نگشت گرفتار این کمند




دل كندن اگر كار آسانى بود، فرهاد به جاى بيستون، دل ميكند




به وسعت نديدن نگاهت خسته ام ، چگونه بشكنم ثانيه هاي سنگين دوريت را





نام: بی نام
صدایم:سکوت
خوراکم:غم
دلم:خون
کوله بارم:حسرت
وطنم:غربت
گناهم:عشق
همدمم:تنهایی
تنها کلامم:دوستت دارم...



غروباى جمعه دلم ميگيره ، بى تو اين سه شب و اون سه شب هر سه شب غروب جمعه است




غروب برات چه سخته وقتی غریبه باشی / وقتی عزیزی داری ولی پیشش نباشی




هر روز دلتنگ تو بودم تو مي گفتي فردا/فردا شد بازهم تو گفتي فردا/امروز دل مانده و يك دنيا حرف،يك هيچ به نفع دل تو تافردا...!




چو كس با زبان دلم آشنا نيست
چه بهتر كه از شكوه خاموش باشم
چو يارى مرا نيست
بهتر كه از ياد ياران فراموش باشم




خدایا آنکه در تنهاترین تنهاییم، تنهای تنهایم گذاشت خواهشی دارم.
تو در تنهاترین تنهاییش تنهای تنهایش نذار...






وقتی دلتنگی به یاد کسی باش که دوستت داره، وقتی سکوت کردی یاد
 کسی باش که محتاج صداته، وقتی نا امیدی به یاد کسی باش که تنها امیدش توئی.





اصلا عاشق شدی واسه معشوقت بمیر... اگه مردی خاک بر سر بی جنبت کنن.




من بر اينم كه سزاوار قدمهاي تو باشم كه بيايي شايد،تو بر آني كه قدمهايت به كوي من بيچاره نيفتد به غلط



چقدرسخت شده پدال دوچرخه دوستي مان! يامن خسته ام ، ياشيب زياده ، شايد هم تو ديگه ركاب نميزني...





در دنیایی که اندازه یک کف دست،بیشتر نیست،شکستن دل حماقتی بیش نیست..
.خیانت کار آسانی ست،صداقت کار هر کس نیست




قلبم ببر جانم ببر اما زخود دورم مكن بردى ببر رفتى برو اما فراموشم نكن!




دلم گرفته ازآدمایی که میگن دوستت دارم اما معنی شو نمیدونن ازآدمایی که میخوان مال اونا باشی
 اما خودشون مال تونیستن،از اوناییکه زیر بارون برات میمیرن وقتی آفتاب میشه همه چیز یادشون میره.




آشنایان کهن راخبری از دل تنهایم نیست.غم دل باکی بگویم که کسی یادم نیست



چه بی تابانه میخواهمت ، ای که دوریت تجربه تلخ زنده به گوری است...




ترسم آن روز بیایی که نباشد بدنم. کوزه گر کوزه بسازد زخاک بدنم.
 لب آن کوزه بسازند زخاک لب من. بی خبر لب بگذاری به لبان دهنم



قلبم ببر،جانم ببر،اما زخود دورم مكن.رفتی برو،بردي ببر،امافراموشم مكن



گاهی به آسمان نگاه کن شاید کبوتری خسته به آشیانه دلت محتاج باشد!!!!




به يادت آرزو كردم كه چشمانت اگر ترشد
به شوق آرزو باشد نه تكرار غم ديروز




اى مسافر غريبه چرا قلبمو شكستى
رفتى و تنها گذاشتى دل به ناباورى بستى
حالا من تنها نشستم بانواى بى نوايى
چه غريبم اينجا اى غريبه بى وفايى



گريه نكن زندگى رنگارنگه...
يه وقتايى دور شدن هم قشنگه...
شايد اگه همش بودى كنارم...
يه وقت ميديدى كه دوستت ندارم...




کاش میشد کنار زد این کابوس غم انگیز غم را (جدایی)
که تعبیرش فرو ریختن قصر سپید آرزوهام است


آنقدر زير لبم نام تو را
زمزمه كردم ، كه لبم سوخت
ولي نام تو را توبه نكردم




تحمل "تنهايي" بهتر از گدايي محبت است ;-(




چوپان قصه ما دروغگو نبود، اوتنها بود،وازفرط تنهایی فریاد گرگ سرمی داد،افسوس که کسی
 تنهایی اش را درک نکرد،وهمه در پی گرگ بودند، دراین میان فقط گرگ فهميدكه چوپان تنهااست..؟!




اى دلبر ديرينه ام
هر لحظه يادت ميكنم
نقش رخت در سينه ام
هر لحظه يادت ميكنم



این عشق برای من هیچ نداشت اما...گلهای بالشم را باغبان خوبی بود اشک های هرشب من




روزى اگر نبودم، تنها آرزوی ساده ام این است زیر لب بگویی: یادش بخیر...





تاريكم اى يلدا مهتاب ميخواهم
لب تشنه ام اى اشك،سيلاب ميخواهم
در حسرت موجم،باران كفافم نيست
درمان درد من،باران نم نم نيست




ترك ما كردى ولى با هركه هستى يار باش
اين رفيقان نارفيقند ، گفتمت هوشيار باش...




تو دفتره خاطره هام / تو ذهن و تو آرزوهام
اسم تو هم شده فراموش / اسم تو هم شده فراموش



بگذار سرنوشت هر راهی که میخواهد برود ، ما راهمان جداست ، ابرها تا میتوانند ببارند ، ما چترمان خداست




چون خيالت همه شب مونس و همراه من است ، شرم دارم كه شكايت كنم از تنهايي .




يا نرو، يا اگه رفتي، خاطراتتو نمي خوام، به خدا اين دفعه رفتي، ديگه دنبالت نميام...
 خسته ام از همه حرفات، به توام خوبي نيومد، بروو منو رها کن، ديگه صبر من سر اومد




يکي ميدونه دوسش داري، يکي نميدونه دوسش داري... بيچاره اوني که فکر مي کنه دوستش داري




دست من کوتاه از دیدار توست / قلب من اما همیشه یاد توست





ميرسد روزى كه بى هم ميشويم/ يك به يك از جمع هم كم ميشويم/
 ميرسد روزى كه ما در خاطرات/ موجب خنديدن و غم ميشويم




چنديست ز ياران قديمى خبرى نيست/ از آن همه خوبى و محبت اثرى نيست/ چشمم به در
 و گوش به گوشى و دلم تنگ/ در كوچه تنهايى ما رهگذرى نيست





دنيابه من نياموخت درغيابت صبورباشم اما وفا به من آموخت كه فراموشت نكنم!




اين عشق براي من هيچ نداشت اما...
گلهاي بالشم را باغبان خوبي بود اشكهاي هر شب من.



سنگ دربركه مى اندازم و ميپندارم*
باهمين سنگ زدن ماه بهم ميريزد*
كى به انداختن سنگ پياپى درآب*
ماه راميشودازحافظه آب گرفت*



سلام اي اشناي غريبه منم ان غريبه كه يادم رفته آشنايي!





درد غریبیست "تنهایی" و بی کسی ، امان از دلی که دلبر ندارد





تحمل "تنهایی" بهتر از گدایی محبت است





هیچ کس ویرانیم را حس نکرد ، وسعت "تنهایی" م را حس نکرد ، در میان خنده های تلخ من ، گریه پنهانیم را حس نکرد




هر قطره اشک نشان دل شکستگی است ، هر سکوت نشان "تنهایی" است ،
 هر لبخند نشان مهربانی است ، هر پیام نشانی از دل تنگی من برای تو است



دوستی اتفاق است ، جدایی رسم طبیعت ، طبیعت زیباست ، نه به زیبایی
 حقیقت ، حقیقت تلخ است ، نه به تلخی جدایی ، جدایی سخت است نه به تلخی "تنهایی"




شمع و پروانه و بلبل همه جمع اند ، بی رحم ، بیا رحم به "تنهایی" من کن




کسی که در آغوش غم بزرگ شده ، "تنهایی" بهترین همدم اوست



آنگاه که "تنهایی" تو را می آزارد ، به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را تنها آفریده


عشق زاییده ی "تنهایی" است و "تنهایی" نیز زاییده ی عشق



بیا مثل مرغان آشفته هجرت کنیم / افق را به مهمانی پونه دعوت کنیم / 
بیا مثل پروانه های غریب نیاز / به مهتاب شب های "تنهایی" عادت کنیم




شب من پنجره ای بی فردا / روز من قصه ی "تنهایی" ما / 
مانده بر خاک و اسیر ساحل / ماهی ام ، ماهی دور از دریا



کم نامه ی خاموش برایم بفرست / از حرف پرم گوش برایم بفرست /
 دارم خفه می شوم در این "تنهایی" / لطفا کمی آغوش برایم بفرست




بلندترین شاخه ی درخت ، یک واژه را می فهمد ، و آن هم "تنهایی" ست




عشق من تو باش ، نه برای اینکه در این دنیای بزرگ تنها نباشم ،
 تو باش تا در دنیای بزرگ "تنهایی" ام تنهاترین باشی



وصال در عشق بس چه دارد حیرانی ، من نگویم رسیدم به وصال ، اما دیده ام ناله ی عاشقی
 در "تنهایی" ، گریان سخن می گفت ، می کرد حق حق و بی تابی ، ای کاش می شد اینگونه عاشق شد




من آن گلبرگ مغرورم نمیمیرم ز بی آبی / ولی بی دوست میمیرم در این مرداب "تنهایی"





رفتی و ندیدی که چه محشر کردم ، با اشک تمام کوچه را تر کردم ،
 وقتی که شکست بغض "تنهایی" من ، وابستگی ام را به تو باور کردم




هرکس به میزانی که "تنهایی" نیاز دارد عظمت دارد و بی نیاز تر است





در زندگی به کسانی دل می بندیم که نمی خواهندمان و از وجود کسانی که می خواهندمان
 بی خبریم ، شاید این باشد دلیل "تنهایی" مان




من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی ، ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی





شبی غمگین ، شبی بارانی و سرد مرا در غربت فردا رها کرد ،
 دلم در حسرت دیدار او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد ،
 به من می گفت "تنهایی" غریب است ببین با غربتش با من چه ها کرد ،
 تمام هستی ام بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به
 پا کرد ، او هرگز شکستم را نفهمید اگرچه تا ته دنیا صدا کرد





اگه بی هوا کسی وارد زندگیت شد بدون کار خدا بوده ! اگه بی محابا دلها از دستها بهم گره خورد
 بدون کار خدا بوده ! اگه گریه هات تو خنده غفلت
 دیگران شنیده نشد تا خرد نشی بدون تنها محرمت خدا بوده ! حالا هم اگه دلت شکسته و بغض
 "تنهایی" خفه ات کرده شک نکن تنها مرحمت 
خداست که از سر تواضع یه بهونه واسه نوازشت گیر آورده





ای کاش تنها یک نفر هم در این دنیا مرا یاری کند ، ای کاش می توانستم با کسی درد دل کنم تا
 بگویم که ، من دیگر خسته تر از آنم که زندگی
 کنم تا ابد غم شبهایم را ، تا بفهمد درد تن خسته و بیمارم را ، قانون دنیا "تنهایی" من است و
 "تنهایی" من قانون عشق است و عشق ارمغان
 دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست





می بینی ای لحظه های خالی از احساس تهی ، می بینی که چه صدای خرد شدن دست های
 خزان شده اش در دست های "تنهایی"
 کسل آور است و تو را نیز بی رمق می کند ، آه ، پس او چه گوید ؟






و بعد از تو دلم از عطش عشق طغیان کرد ، گاه از دو روزنه ی رخسارم ، گاه در نگاهی پوچ
 در تاریکی شب هایم ، گاه در باز
 دمی اندوهناک که با زحمت از قفس آزاد شده و پایانش خدا را شکر می گویند و گاه در وجودم 
که به هیچ پایانی نمی رسید مگر ،
 "تنهایی" ، "تنهایی" ، "تنهایی"





غروب غمهایت را به هر قیمتی خریدارم ، اگر همدم شبهای "تنهایی" من باشی




در غریبانه ترین لحظه ی "تنهایی" خود ، چشمهایم را که در آن دریایی از محبت موج میزند به
 تو خواهم بخشید ، تا هیچ گاه به پاکی احساسم شک نکنی





هفت شهر عشق ، شهر اول : نگاه و دلربایی ، شهر دوم : دیدار و آشنایی ، شهر سوم
 : روزهای شیرین و طلایی ،
 شهر چهارم : بهانه ، فکر جدایی ، شهر پنجم : بی وفایی ، شهر ششم : دوری و بی اعتنایی
 ، شهر هفتم : اشک ، آه ، "تنهایی"





در زندگی به کسانی دل می بندیم که نمی خواهندمان و از وجود کسانی
 که می خواهندمان بی خبریم ، شاید این باشد دلیل "تنهایی" مان




زندگی چون قفس است ، قفسی تنگ پر از "تنهایی" ، و چه خوب است دم
 غفلت آن زندان بان ، و سپس بال و پر عشق گشودن ، بعد از آن هم پرواز




در زندگی به کسانی دل می بندیم که نمی خواهندمان و از وجود کسانی که
 می خواهندمان بی خبریم ، شاید این باشد دلیل "تنهایی" مان





تو تو عشق من ، امید من بودی / تو میراثی از دل تنگم بودی / تو رفتی
 و من ماندم و "تنهایی" / تو دفتر خاطرات قشنگم بودی




آنگاه که "تنهایی" تو را می آزارد ، به خاطر بیاور که خدا بهترین های دنیا را تنها آفریده !




تورا به یاد آن روز ، تورا به یاد گلبرگ های خشک آن روز خشکیده ،
 تورا به روز اول بار دیدنت ، تورا به اولین نگاه عاشقانه ،
 تورا به یاد باران روز نیامده ات ، تورا به "تنهایی" روز رفتنت ، تورا
 به باران روز برگشتنت ، تنهایم مگذار دیگر




نرو تنهام نزار با درد و غم هام / اگه چه دلخوری از خیلی حرفام 
 به قرآنی که از سایش گذشتم / به مرگ هر دوتامون خیلی تنهام




من به اندازه چشمان تو غمگین ماندم و به اندازه هر برق نگاهت
 نگران ، تو به اندازه "تنهایی" من شاد بمان




باختم در عشق اما باختن تقدیر نیست ، ساختم با درد"تنهایی" مگر تقدیر چیست ؟





وفای اشک را نازم که در شبهای "تنهایی" ، گشاید بغض هایی را که پنهان در گلو دارم .




در حسرت دیدار تو ام گفتم تا بدانی / از من تا تو صد سال راه است و جدایی /
حال شب است و غم و "تنهایی" / افسوس که نیست برایمان هیچ راه وصالی





آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت ، در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت ،
 خواست "تنهایی" ما را به رخ ما بکشد ، طعنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت



به همان قدر که چشم تو پر از زیبایی است ، بی تو دنیای من ای دوست پر از "تنهایی" است



بس که دیوار دلم کوتاه است ، هرکه از کوچه "تنهایی" ما می گذرد ،
 به هوای هوسی هم که شده ، سرکی می کشد و می گذرد




دست بر شانه هایم میزنی تا "تنهایی" م را بتکانی ، به چه می اندیشی ؟ 
تکاندن برف از روی شانه آدم برفی



آفرین باد بر مرگ ، آفرین باد بر مرگ که با دست های سیاهش تو را خواهد کشت :"تنهایی"
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان