امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

☼تنهـــآیی☼

#1
چشـــــــــم گذاشتــــم رفتــــــــی،،،

اما تا همیشـــــــــه شمردن

شرط بازی نبــــــــــود….!!!
*

درد یعنی:

آدم از اووووووووون همه آرزوی بچگی فقط بزرگ بشه …

همین! Sad
*
*
خدایا یک مرگ بدهکارم
و هزار آرزو طلبکار
خسته ام
یا طلبم را بده
یا طلبت را بگیر….
*
*

دلم
اگر برای “تو” تنگ میشود
ببخش!!
روزم،اینگونه قشنگ میشود!
*
*
اس ام اس دلتنگی 92
*

یه جایــی هم هست
بعــد از کلی دویــدن یهــو وایمیستی …
سرتــو میندازی پاییــن
و آروم میگی ” دیگه زورم نمیــرسه “…
*
*
زندگی اجبار است مرگ اخطار است دوستی فقط یکبار است اما جدایی بسیار است
*
*
ما لذت گرما را زمانی حس میکنیم که سرد شده ایم ما زمانی از نور قدر دانی میکنیم که در تاریکی بوده ایم
بنابراین کسانی قدر شادی را میدانند که دلــــتنگی را گذرانده باشند . . ..
*
*
امشب انگارقرص هایم آلزایمرگرفته اند.
یادشان رفته خواب آورند.
نه یادآور..
*
*
سکوت نفسهایم مرا به پایان درد بی تو بودن می رساند پـــس سکوت سکوت سکوت ….
*
*

همیشه از این میترسیدم من از نژاد شیشه باشمو شکستنی او از نژاد جاده باشدو رفتنی…
آخر کار هم چنین شد او رفت و من شکستم..
*
*
اس ام اس دلتنگی 92
*
گریه کار کمی ست برای توصیف نداشتنت …
دارم به رفتار پرشکوهی شبیه به مرگ فکر می کنم …!!!
*
*
امروز برایت یک عینک نو خریده ام..
آخه تازگی ها در اوج نزدیکی هم مرا نمیبینی…
*
*

خسته ام…
نه اینکه کوه کنده باشم نه….
دل کنده ام…
*
*
خدایا خیلی وقت است که دیگر خوش نمیگذرد:
فقط خوشم که میگذرد…
*
*
به خاک نشستنم را ،
به سخره نگیر رهگذر!
روزگاری سری در میان ابرها داشتم. . .
*
*
تو بدهکارى ..
به من ..
و به تمام ” دوستت دارم ” هاى ناگفته اى
که پشت دیوار غرورت ماند ،
و آنها را بلعیدى ..
تا نشان دهى که منطقى هستى !
*
*
اس ام اس دلتنگی 92
*
اگه همه آدمهای دنیا کنارت باشن ؛
همیشه دلتنگ کسی میشی که نمیتونی کنارش باشی … !!!
*
*

شب . .

خوابیده بودم . . .

کابوس میدیدم

از خواب بلند شدم تا به آغوشت پناه ببرم . . .

افسوس . .

یادم رفته بود . . .

که از نبودنت به خواب پناه برده بودم . . !
*
*
دلتنگی مرض عجیبی ست….
آدم را آرام
آرام…
نا آرام…میکند!
*
*
ای فلک گر من نمیزادی اجاقت کور بود
من که خود راضی به این خلقت نبودم ، زور بود
من که باشم یا نباشم کار دنیا لنگ نیست
من بمانم یا بمیرم هیچ کس دلتنگ نیست
*
*
بـــــــــودم …
دیدم با دیــــــــــگری شادتری . . .!
رفتــــــــ ــــم . . .!
*
*
هرگاه در غروبی تنها شدی

به یاد کسی باش که در تنهاییش

تنها به یاد توست …
*
*
کاش در کودکی می ماندیم

جایی که تنها تلخی زندگیمان
.
.
شربت تب برمان بود


گریه نمی کنم ؛ چیزی رفته توی چشمم !
به گمانم یک خاطره است




 بیچاره عروسک دلش میخواست زارزار بگرید ، اما خنده را بر لبانش دوخته بودند !





دل اگر بستی ، محکم نبند ، مراقب باش گره کور نزنی ، او میرود ، تو میمانی و یک گره کور ...





سرد است اما سرما نمیخورم, تو نگران نباش… کلاهی که سرم گذاشتی تا گردنم را گرفته است





گاهی سکوت علامت رضایت نیست ..
شاید کسی دارد خفه می شود….
پشت سنگینی یک بغض




یا بمان و امید فردایم باش یا دیروزم رو بهم برگردون و برو




2ركعت گريستن در آستين آسمان براي دورى از يادهاي تو واجب است!..





خسته ام ...!
خسته نبودنت ...!
خسته از روزهايي كه بي تو شب ميشود و شبهايي كه باز هم بي تو ميگذرد
 تا كه طلوعي و غروبي ديگر بيايند و باز هم گذر زمانها كه بي تو ميگذرد ...!
ميگذرد ...!
ميگذرد و باز هم ميگذرد ...!





مطمئن باش و برو
ضربه ات كاري بود

دل من سخت شكست

و چه زشت به من و سادگي ام خنديدي

به من و عشقي پاك

كه پر از ياد تو بود
و خيالم مي گفت

تا ابد مال تو بود 




تو برو
برو تا راحت تر
 تكه هاي دل خود را آرام سر هم بند زنم






دراين شهرصداي پاي مردميست كه همچنانكه تو را ميبوسند، طناب دار تو را ميبافند، مردميكه صادقانه
 دروغ ميگويند و خالصانه به تو خيانت ميكنند، در اين شهر هر چه تنهاتر باشي پيروزتري...






دیرگاهی هست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی
 یخ ها شده ام کاش چشمان مراخاک کنندتا نبینم که چه تنها شده ام






اى دل ، دل سودا زده ، سامانم كو؟ / اى كالبد تهى شده جانم كو؟
امروز كه از هميشه مشتاق ترم / اى خانه ى سوت و كور مهمانم كو؟






جريان چيست كه پيدا نميشود جسد آن رفيقاني كه ادعا ميكردند براي ما ميميرند!!!!






یادته زیر گنبد کبود دوتا رفیق بودن و کلی حسود*تقصیر همون حسودا بود که حالا شده یکی بود یکی نبود





عزیزم حسادت نکن ، این که بعد از تو بغل گرفته ام ، زانوی غم است !






درد ، مرا انتخاب کردمن ،
تو را
تو ، رفتن راآسوده برو!
دلواپس نباش
من و درد و یادت تا ابد با هم هستیم





 قراربود یک عمر پیشت باشم اما میگی نمیشه!
حداقل بزار برات یه رفیق بمونم......
فقط یه رفیق.....همین





یادم باشد وقتی آمدی راز بزرگی را به تو بگویم ، اینکه در نبودنت آسمان آبی نیست





جهنمی به پا میکند دلم وقتی آرزویی در ذهن بیاید و تو میان آن نباشی !





این روزها که می گذرد
یک ترانه تلخ
قصه ی تنهایی های مرا می سراید
سمفونی گوش خراشی است
روزهاست پنبه دگر فایده ندارد
......باید باور کنم
تنهایم






تو برو پیچک من ، فکر تنهایی این قلب مرا هیچ مکن ، رو پیشانی من چیزی نیست
 غیر یک قصه پر از بی کسی و تنهایی






اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزار دهنده ای
است تنها خوشبخت بودن ، در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است . (دکتر علی شریعتی)






فریادها مرده اند..سکوت جاریست....تنهایی حاکم سرزمین بی کسی است
میگویند خدا تنهاست......ماکه خدا نیستیم....پس چرا تنهاییم..






آشنا بیگانه شد ویران شوی ای زندگی
دل زغم دیوانه شد ویران شوی ای زندگی
در سرای آرزو ماهم مکانی داشتیم
آرزو افسانه شد ویران شوی ای زندگی





رفتن کسی که لایق نیست نعمت است نه فاجعه....






قلابت را بدون طعمه بینداز ، اینجا پر از ماهی هاییست که از زندگی سیرند .






چه دنیای عجیبی!!!
هروقت حرف دلم را زدم،دلت را زدم!!!





عاشقانه ترازاین نیست که درواپسین لحظات باورم ازتوبودن،باورنکنم که تورفته ای






به شانه ام زدي تا تنهايي ام را بتكاني ...
به چه دلخوش كرده اي تكاندن برف از آدم برفي.......!





سنگهايي كه به ديوار فراق تو زدم،، كعبه ميشد من اگر خانه بنا مي كردم.





خبر به دور ترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
چه می کنی ؟ اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد
رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آن که دوست ترش داشته به آن برسد








 ب راه عمر صدها قصه دیدم،سفر کردم حکایتها شنیدم،نفهمیدم چه شد تا اینکه
 روزی سرکوی رفیق بازی رسیدم،"غلامم چاکرم لوتی بفرما"همینها
 شد همه عشقو امیدم،بدون هیچ حرفی یا سوالی،پیاله هر کسی داد سر کشیدم
،ولی افسوس با هر ک نشستم رفاقت کردمو خیری ندیدم،چشام بارونی
و قلبم شکسته،از این دنیا و ادمهاش دل بریدم...








دگر تـــــــنها نیستم!!!
مدتی ست با تـــــو
در خودم...
زندگی میکنم...




باور کردم تنهایی را
چقدر دلم کسی را نمی خواهد امشب...





هي غريبه!
روي كسي دست گذاشتي كه همه دنيامه
بي وجدان اينقدر راحت به او نگو عزيزم.....





بی وفا باشی شکایت میکنند.با وفا باشی خیانت میکنند.مهربانی
 گرچه آیین خوشیست.مهربان باشی رهایت میکنند..




این روزها سنگین و نحس اند ، چه کنم ؟ لحظات هم بهانه ات میگیرند 
 رفتی و ردپایت در پس کوچه های قلبم باقی مانده است .





تنهایی و دلتنگیت را پیش فروش نکن ، فصلش که برسد به قیمت میخرند !






وقتي تنهاييم دنبال يك دوست ميگرديم، وقتي پيداش كرديم دنبال عيب هاش 
ميگرديم، وقتي از دستش داديم دنبال خاطره هاش ميگرديم وبازتنهاييم...






هنوزم عاشق تنهاييهامم ‎/ كسي رو تو جهانم راه نميدم /همين فكرت
 براي من يه دنياس / سرابت رو به يك دريا نميدم...







سنگ..كاغذ...قيچي...
اصلا چه فرقي ميكند؟..
وقتي تو آخرش با پنبه سر ميبري....





جهت کمتر دروغ گفتن از این به بعد حواسم باشه هروقت ازم پرسیدن :"خوبی?" فقط جواب بدم"ممنون"
شما هم یادتون باشه هروقت کسی درجواب این سوالتون گفت ممنون بهش بگین "این جواب سوال من
 نیست,جواب من ' آره ' یا ' نه 'هستش,کدومش/؟






اين بارقبض موبايلم خيلي كم شده بود.اما اصلا خوشحال نشدم از عددي كه تنهايي ام را به رخم ميكشيد.





اونکه میگفت جونش به جونت بسته است /حالا داره به گریه هات میخنده/اونکه میگفت بدون تو میمیره/دروغ میگه دلش
 جنس کویره/ دروغ میگه تو گوش نده به حرفاش / نگومیخوای هنوز بمونی باهاش/ 
خیال نکن بدون اون میمیری/ بذار بره نباشه جون میگیری






به سلامتی اونی که واسه رفتنش گریه کردی …
اون رفت واسه رفیقاش تعریف کرد باهم خندیدن …






محكمتر از آنم كه براي تنها نبودنم..
آنچه را كه اسمش را غرور گذاشته ام برايت به زمين بكوبم؛
احساس من قيمتي داشت كه تو براي پرداخت آن فقير بودي...





 و قسم به روزی که دلت را می شکنند و جز خدا مرهمی نخواهی یافت...





ناراحت نشو اگه كسي يه نفر ديگه رو به تو ترجيح داد
چون تو نميتونی يه ميمون رو متقاعد كنی كه عسل شيرين تر از موزه..





سیر شده ام از بس که از ادمها زخم خورده ام !
خداخیرتان بدهد به من محبت دروغین تعارف نکنید.
من سیرم ……





نميدانم چرا چشمانم گاهي بي اختيار خيس مي شوند...
مي گويند حساسيت فصلي است...
آري من به فصل فصل اين دنياي بي تو حساسم...






تنهایم... مثل همان مسجد بین راه... هرکه می آید مسافراست... میشکند...هم نمازش را...هم دلم را...





اونقدر تنهام كه اگه كسي بهم زنگ بزنه مطمعنم كه ميخاد براش كاري انجام بدم !





این که من میکشم ؛ درد بی تو بودن نیست
تاوانِ با تو بودن است !
 





و نمی دانی با هربار آمدن و زود رفتنت چه نمکی می پاشی بر زخم نبودنت!
زخمی که خیال خوب شدن را اصلا ندارد





دست احتیاج بسوی تو که هیچ
به سوی خودم هم دراز نمیكنم
شایدكه تنهایی ام از تنهایی دق كند





بوسه هایم را به خاک و تپش های قلبم را به باد سپرده ام...
بالی برای پریدن ندارم ، بالم تو بودی





بدون انكه "مار"ي در كار باشد ؛ مزه ي "زهر مار" را ميچشم! وقتي نيستي...





از دوريت چه دردناك ميسوزم، ك حتي اشكهايم از عهده خاموش كردنش برنمي ايند!





تنهایی یعنی هیشکی نباشه که بهت بگه: دو دقیقه از پای اون کامپیوتر بلند شو بیا بشین پیش من!!!





سالهاست جوانيم در پياده روهاي شلوغ بي كسي دست فروشي ميكند! شانه هايش را خوب ميبرند ، اماهق هق هايش را نه...




گاهی تنهایی آنقدر ارزش دارد که درب را باز نمیکنم حتی برای تو که سالها منتظر در زدنت بودم ...





 گاهی دست (خودم) را می گیرم؛ میبرم هواخوری. (یاد) تو هم که همه جا با من است،
 (تنهایی) هم که پا به پایم می دود... می بینی؟ وقتی نیستی هم جمعمان جمع است...





وتو در نهایت در چشمان کسی اسیر می شوی که تو را درک . . . نه ، ترک خواهد کرد





آن روز که دلت پیش دلم بود گرو / دستانه مرا سخت فشردی که نرو
 حالا که دلت با دگری بند است / کفشهای مرا جفت نمودی که برو؟





دل گهگاهي ياد تو ميكند ، كاش بودي مي ديدي عشقت با من چه ها نميكند





زندگي اتفاق غمگيني است ، وقتي تنهايي ات سالها از تو بزرگتر باشد.






بى تو با بيگانگى و سكوت ميميرم!
انتظار: گم كردن توست!
غربت: غم دورى تو!
اضطراب: درد بى تو ماندن!
و غم: داغ بى تو زيستن!
(دكترشريعتى)






از دیگران بریدم تا مهربان بمانی.....نامهربان تو رفتی با دیگران بمانی؟؟؟





ازدرد و دلت فقط درد سهم من شد و دلت سهم دیگری





حالم را اگر می‌دیدی
بر می‌گشتی…
و چه خوب است که نمی‌بینی
که نمی‌دانی
که بر نمی‌گردی!





چه سخت .. … هم ابر باشد ! … هم باران باشد ! … هم خیابان ِ خیس باشد ! … امـــــا… نه تـــــو باشی 
… نه دستی برای فشردن باشد … نه پایی برای قدم زدن باشد … و نه نگاهـــی برای زل زدن







مینویسم دفتری با اشک و اه در شبی تاریک و غمگین و سیاه مینویسم
 خاطرات از روی درد تا بدانی دوریت با من چه کرد






آنقدر مرا از رفتنت نترسان .... قرار نیست همیشه بمانیم ! روزی همه رفتنی اند ....
ماندن به پای کسی معرفت میخواد...نه بهانه
 





دلم سفر می خواهد …
نه برای رسیدن به جایی …
فقط برایِ رفتن …
 




آدم ها می آیند، زندگی می کنند، میمیرند و میروند …
اما فاجعه ی زندگی تو آن هنگام آغاز میشود که آدمی میرود اما نمیمیرد؛
میماند و نبودنش در بودن تو چنان ته نشین میشود
که تو میمیری درحالی که زنده ای …






خودت را تصور کن
بی او
شاید بفهمی چه کشیدم
بی تو






 خسته ام از واژه های تکراری ، گوش کن این است غم پایانی ، در طبیعت عشق مانده ام با تنهایی






با توام اگر سزای نارفیقی اینه ، بی تو بودن را سزا نیست. . .






دل آتش گرفت سوخت و خاکسترش را هم باد برد، حالا سنگی در سینه
 نهاده ام جای دل تا دیگر محبت از یادم برود






دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت غم ها شده ام. وسعت درد فقط سهم من است باز هم  قسمت غم هاشده ام. 
من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ هاشده ام. کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام..






میدونی چقدر عذابه بی تو بودن و صبوری ، از کنارم بگذری اما بدونم یک دنیا دوری





ای دل خضورش دیگر ممکن نیست ، رفت و جایش برای همیشه خالیست





اینجا نشسته ام بی تو ،پیراهن مشکی عشق به تن ، میبینی عشقم به
 آن پاکی تبدیل شد به ظلمت و سیاهی، باکی نیست از این جدایی و تنهایی






از خودم شرمنده ام که در وجودم حک شدي ، من برات چي کم گذاشتم که پر از نفرت شدي ، به خدا اون
 همه دوستي و رفاقت کم نبود ، که به زودي از من و خاطره هام تو رد شدي







هيچ فکر نميکردم که وقتي گفتم برو!
بروي و مرا تنها بگذاري...
گفتي زمان همه چيز را حل مي کند!
اين همه آشوب به راه انداخته اي و رفتي اي که کاري دست زمان داده باشي!







آخر قصه ما را همان اول لو دادند همان جايي که گفتند يکي بود... يکي نبود






وقتی کسی تنهات گذاشت نگران خودت نباش که بدون او چکار کنی
 شرمنده دلت باش که به تو اطمینان کرد.






شب بود ، شمع بود ، من بودم و غم!
شب رفت ، شمع سوخت ، من ماندم و غم!!






ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺯ ﻭ ﺳﺮﻣﺎ ﺩﺳﺘــﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﮔﯿﺮﺩ . ﺩﺭ ﺟﯿﺒــــﺖ ﺑـــﮕﺬﺍﺭﺷﺎﻥ ، 
ﺷﺎﯾﺪ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺗﻪ ﺟﯿﺒﺖ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ ، ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ






هر شعر گریز از یک گناه بود هر فریاد گریز از یک درد و هر عشق گریز از یک
 تنهایی عمیق افسوس که تو هیچ گریزگاهی نداشتی…!





دیگر نمی توانم متن های طولانی را تا آخرش بخوانم تقصیر خودت بود آمدی رفتی...





 باران بهاری میبارد بر دل پاییزیم
ای تو که سفر کردی از شهر دلم
بدان روزی آفتابی میشود آسمان این دلم





باز می نویسم تا دل این بلور شکسته جانی بگیرد با یادت ، باشد که لحظه هایم پر شده از درد ، باشد که آتشم میزند این
 شبهای سرد ، باشد در میان سیل غمها شدم یک قربانی ، باشد که دارم میسوزم مانند شمع به تنهایی




در این روزهای خالی از تو، در کوچه های تنهایی انقدر قدم میزنم تا نفسم بگیره، میدانم گفتن این دردها درمانی نیست
 بر زخمانم ولی در این راه دشوار یاد تو التیام بخش روح و روانم شده این دل برایت انقدر تنگ شده که تپیدن فراموشش شده





به نام بی کسی آغوش باز کردم به نام عشق تمام جسم و روحم را ارزانی نگاه وکلامش کردم...
افسوس که من ماندم و دنیای کابوس ...
کوچه ی بن بست




نگو از تنها شدن دلم شکسته...
تنها نیستی اون بالا خدا نشسته...
دلت رو بنگر !!!!





وقتى تنها شدى بدون خدا همه رو بيرون كرده تا خودت باشى و خودش...





تنها یک \"خداحافظی\" بی دلیل دل تمام \"سلام هایم\" را شکست...
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان