24-12-2011، 6:02
جواني كه به علت دختر مورد علاقهاش با همسايهها درگير شده و اشتباهي قهرمان وزنهبرداري كشوري را به قتل رسانده بود در دفاعياتش مدعي شد هيچچيز از حادثه را به ياد نميآورد.
در اين درگيري كه به خاطر دختري به نام نيوشا اتفاق افتاده بود، يعقوب محبوبوند قهرمان چندين دوره وزنهبرداري كشوري كه بيش از صد مدال به دست آورده بود چند روز بعد از قتل روحالله داداشي مقابل خانهاش در شهريار با ضربه قمه جواني مست به نام شاهين از پا درآمد.
در ابتداي جلسه محاكمه كه در شعبه 71 دادگاه كيفرياستان تهران برگزار شد، علي عطار نماينده دادستان در توضيح كيفرخواست گفت: شاهين متهم 21ساله پرونده اواخر خرداد امسال مردي به نام يعقوب را به قتل رساندهاست.
آنطور كه در گزارشهاي پليس آمده شاهين در دو مرحله با اهالي درگير شد. او ابتدا بعد از رساندن نيوشا، دختر مورد علاقهاش به خانه او با چند نفر از همسايههاي نيوشا درگير شد و آنها در اعتراض به اينكه چرا نيوشا را سوار موتورش كرده او را كتك زدند بعد شاهين به خانه رفت و شوكر و چاقو برداشت و دوباره به محل برگشت و اين بار با همكاري دوستش بهنام به مردم حمله و يعقوب مرد 40 ساله را قرباني كرد.
او بدون اينكه توجه داشته باشد يعقوب در درگيري قبلي نقشي داشته يا نه با ضربه چاقو او را به قتل رساند.
شاهين سپس مردمي را كه آن اطراف جمع شده بودند با چاقو تهديد و بعد با همكاري بهنام، شوهرخواهر و پدرش از محل فرار كرد. او دو ماه فراري بود و بعد از آن توسط پليس بازداشت شد. بنابراين درخواست دارم با توجه به جرايمي كه متهمان انجام دادهاند شاهين متهم رديف اول به اتهام مباشرت در قتل يعقوب و شربخمر، بهنام به اتهام معاونت در قتل و تسريع در فرار متهم رديف اول و همچنين اميد شوهرخواهر و احمد پدر شاهين، به اتهام فراري دادن شاهين مورد محاكمه قرار گيرند و مجازات قانوني در مورد آنها اعمال شود.
در ادامه، اوليايدم مقتول در جايگاه حاضر شدند و درخواست صدور حكم قصاص كردند. همسر مقتول در مورد آنچه ديده بود گفت: عابربانك شوهرم را برداشتم تا از دستگاه خودپرداز پول بگيرم. با دخترم بيرون رفتهبوديم نيم ساعتي طول كشيد تا برگرديم. شوهرم داشت كاجهايي را كه تازه جلو در كاشته بود آب ميداد. بعد از نيمساعت وقتي برگشتم ديدم كوچه شلوغ است. شوهرم يك چوب برداشته بود. فكر كردم ميخواهد با همسايهها شوخي كند چون يعقوب اهل دعوا نبود.
البته اهل شوخي هم نبود اما آنقدر دعوا كردن او دور از ذهن بود كه فكر كردم شوخي ميكند. بعد پسرعمه شوهرم را ديدم كه دستش خوني است، فهميدم دعوا شده به شدت ترسيده بودم و به سمت شوهرم دويدم و ديدم پيراهن او خوني است پرسيدم چاقو خوردي گفت: نه. فكر كردم خوني كه روي لباسش است از بازوي پسرعمهاش ريخته اما هر لحظه خون داشت بيشتر ميشد جلو رفتم و لباسش را بالا زدم ديدم خون مثل فواره از سينه شوهرم بيرون ميريزد.
او با آن حالش چوب را در دستش داشت و ميگفت اجازه نميدهد كسي وارد خانه شود. متوجه شدم شاهين جوان مهاجم ميخواست وارد خانه ما شود و چون دختر بزرگم در خانه تنها بود، شوهرم مانع او شد. رو به شاهين كردم و گفتم چرا شوهرم را زدي جواب داد همه را ميزنم آنقدر ميزنم تا كسي كه من را زده از آن خانه بيرون بيايد.
او به مردم حمله ميكرد چند نفر ديگر را هم با چاقو زد، من شوهرم را داخل ماشين گذاشتم و به سمت بيمارستان حركت كرديم و در راه شوهرم جان داد. اين زن گفت: شاهين، شوهر من را با يكي ديگر از همسايهها اشتباه گرفته بود. كسي كه با او دعوا كرده بود همسايهاي بود كه سمت راست خانه نيوشا زندگي ميكرد و ما در سمت چپ خانه او بوديم و شاهين به جاي رفتن به سمت راست به سمت چپ آمده بود.
سپس نيوشا به جايگاه دعوت شد و گفت: دو هفتهاي بود كه با شاهين آشنا شدهبودم. آن روز با هم بيرون رفتيم او داشت چيزي مينوشيد به من گفت تو هم ميخواهي گفتم نه بعد متوجه شدم مشروب خورده است. گفتم من را به خانه برسان سوار موتورش شديم. من سر خيابان پياده شدم و ديگر نفهميدم با چه كسي درگير شد اما صداي دعوا را ميشنيدم.
سه نفر شاهين را كتك زدهبودند آنها همسايه ما بودند، بعد شاهين رفت و من فكر كردم همه چيز تمام شد اما او دوباره برگشت و دعوا كرد من در درگيري دوم نبودم و نديدم چه اتفاقي افتاد اما ميدانم يعقوب نقشي در اين ماجرا نداشت.
در ادامه شاهين به جايگاه فراخوانده شد او گفت: من اصلا يادم نميآيد چه كردم و كجا رفتم.
او در مورد اينكه چرا آن روز شوكر و چاقو همراه داشت گفت: من اصلا نميدانم چه شد، كجا رفتم و اينها را از كجا آوردم من فقط تا جايي كه نيوشا را سوار موتور كردم يادم ميآيد. او گفت: هرچه در اداره آگاهي گفتم از ديگران شنيده بودم. من اصلا يعقوب را نميشناختم و هيچ مشكلي هم با او نداشتم و نميدانم چطور او را كشتم.
بعد از شاهين، وكيل مدافعش در جايگاه حاضر شد او گفت: شاهين به خاطر نارسايي كليه و كبدش مشروب مصرف ميكرد و روز حادثه هم مقدار زيادي مشروب خورده بود. او آنقدر مست بود كه تمامي شاهدان به آن اشاره كرده و گفتهاند شاهين تلوتلو ميخورد و حالياش نبود چه كسي را ميزند و چه ميكند. وقتي شاهدان همگي ميگويند آنقدر مست بود كه نميتوانست روي پاي خودش بيايستد بنابراين ميتوان گفت او لايعقل بوده است.
بنابراين درخواست دارم با توجه به اينكه به لحاظ پزشكي نميتوان ميزان الكل خون شاهين را تشخيص داد كميسيون پزشكي تشكيل شود تا علايم و نشانههايي كه شاهدان گفتهاند از سوي پزشكان بررسي شود و ميزان لايعقل بودن شاهين مشخص شود. در ادامه بهنام متهم رديف دوم در جايگاه حاضر شد او گفت: من هيچ نقشي در اين قتل نداشتم، مدتي بود كه با شاهين صحبت نميكردم روز حادثه او به سراغم آمد و گفت كار واجبي با من دارد، من هم بيرون رفتم به من گفت حالم خوب نيست بيا مرا به خانه خواهرم برسان.
ديدم مست است او را سوار ماشين كردم و به سمت خانه خواهرش به راه افتادم. يكدفعه فرياد زد كه من را زدهاند و ميخواهم آنها را بزنم. گفتم چه شده. جواب داد فقط برو. من با اميد شوهرخواهرش تماس گرفتم و موضوع را اطلاع دادم، بعد شاهين را به ميداني بردم. اميد و پدر شاهين هم خودشان را به آنجا رساندند و سعي كردند او را آرام كنند. شاهين گريه ميكرد و خودش را ميزد آنقدر خودش را زد كه بالاخره توانست از ماشين پياده شود، دوباره او را سوار كردند و دوباره پياده شد.
من داشتم با اميد حرف ميزدم كه چه كنيم يكدفعه صداي درگيري شنيدم و ديدم شاهين به سمت مردم حمله ميكند و آنها را ميزند. اميد گفت ميروم پليس بياورم. از من جدا شد من ماندم تا جلو شاهين را بگيرم او چند نفر را زد يك ضربه هم به اميد زدهبود من جلو رفتم من را هم زد، هر كس جلو ميرفت را ميزد وحشي شدهبود مردم به او فحش ميدادند. من ميگفتم ساكت باشيد تحريكش نكنيد من او را ميبرم. اگر آن روز نبودم بيش از چهار نفر كشته ميشدند.
مردم فرار ميكردند و به او سنگ ميزدند وقتي يعقوب را زد من فكر كردم يك ضربه كوچك به او وارد شده است اما هرچه ميگذشت بدتر ميشد او صداي شوكر را درميآورد و مردم را تهديد ميكرد. جواني با سنگ به صورتش كوبيد و او كمي گيج شد روي زمين افتاد. زني كه خيلي ترسيدهبود به من گفت زودتر او را ببر، ما ميترسيم. من شاهين را سوار ماشين كردم و با خود بردم و تحويل پدرش دادم اينكه بعد چه شد را نميدانم.
سپس اميد شوهرخواهر و احمد پدر شاهين در جايگاه قرار گرفتند و از خود دفاع كردند و در پايان هيات قضات براي صدور رأي دادگاه وارد شور شدند.
در اين درگيري كه به خاطر دختري به نام نيوشا اتفاق افتاده بود، يعقوب محبوبوند قهرمان چندين دوره وزنهبرداري كشوري كه بيش از صد مدال به دست آورده بود چند روز بعد از قتل روحالله داداشي مقابل خانهاش در شهريار با ضربه قمه جواني مست به نام شاهين از پا درآمد.
در ابتداي جلسه محاكمه كه در شعبه 71 دادگاه كيفرياستان تهران برگزار شد، علي عطار نماينده دادستان در توضيح كيفرخواست گفت: شاهين متهم 21ساله پرونده اواخر خرداد امسال مردي به نام يعقوب را به قتل رساندهاست.
آنطور كه در گزارشهاي پليس آمده شاهين در دو مرحله با اهالي درگير شد. او ابتدا بعد از رساندن نيوشا، دختر مورد علاقهاش به خانه او با چند نفر از همسايههاي نيوشا درگير شد و آنها در اعتراض به اينكه چرا نيوشا را سوار موتورش كرده او را كتك زدند بعد شاهين به خانه رفت و شوكر و چاقو برداشت و دوباره به محل برگشت و اين بار با همكاري دوستش بهنام به مردم حمله و يعقوب مرد 40 ساله را قرباني كرد.
او بدون اينكه توجه داشته باشد يعقوب در درگيري قبلي نقشي داشته يا نه با ضربه چاقو او را به قتل رساند.
شاهين سپس مردمي را كه آن اطراف جمع شده بودند با چاقو تهديد و بعد با همكاري بهنام، شوهرخواهر و پدرش از محل فرار كرد. او دو ماه فراري بود و بعد از آن توسط پليس بازداشت شد. بنابراين درخواست دارم با توجه به جرايمي كه متهمان انجام دادهاند شاهين متهم رديف اول به اتهام مباشرت در قتل يعقوب و شربخمر، بهنام به اتهام معاونت در قتل و تسريع در فرار متهم رديف اول و همچنين اميد شوهرخواهر و احمد پدر شاهين، به اتهام فراري دادن شاهين مورد محاكمه قرار گيرند و مجازات قانوني در مورد آنها اعمال شود.
در ادامه، اوليايدم مقتول در جايگاه حاضر شدند و درخواست صدور حكم قصاص كردند. همسر مقتول در مورد آنچه ديده بود گفت: عابربانك شوهرم را برداشتم تا از دستگاه خودپرداز پول بگيرم. با دخترم بيرون رفتهبوديم نيم ساعتي طول كشيد تا برگرديم. شوهرم داشت كاجهايي را كه تازه جلو در كاشته بود آب ميداد. بعد از نيمساعت وقتي برگشتم ديدم كوچه شلوغ است. شوهرم يك چوب برداشته بود. فكر كردم ميخواهد با همسايهها شوخي كند چون يعقوب اهل دعوا نبود.
البته اهل شوخي هم نبود اما آنقدر دعوا كردن او دور از ذهن بود كه فكر كردم شوخي ميكند. بعد پسرعمه شوهرم را ديدم كه دستش خوني است، فهميدم دعوا شده به شدت ترسيده بودم و به سمت شوهرم دويدم و ديدم پيراهن او خوني است پرسيدم چاقو خوردي گفت: نه. فكر كردم خوني كه روي لباسش است از بازوي پسرعمهاش ريخته اما هر لحظه خون داشت بيشتر ميشد جلو رفتم و لباسش را بالا زدم ديدم خون مثل فواره از سينه شوهرم بيرون ميريزد.
او با آن حالش چوب را در دستش داشت و ميگفت اجازه نميدهد كسي وارد خانه شود. متوجه شدم شاهين جوان مهاجم ميخواست وارد خانه ما شود و چون دختر بزرگم در خانه تنها بود، شوهرم مانع او شد. رو به شاهين كردم و گفتم چرا شوهرم را زدي جواب داد همه را ميزنم آنقدر ميزنم تا كسي كه من را زده از آن خانه بيرون بيايد.
او به مردم حمله ميكرد چند نفر ديگر را هم با چاقو زد، من شوهرم را داخل ماشين گذاشتم و به سمت بيمارستان حركت كرديم و در راه شوهرم جان داد. اين زن گفت: شاهين، شوهر من را با يكي ديگر از همسايهها اشتباه گرفته بود. كسي كه با او دعوا كرده بود همسايهاي بود كه سمت راست خانه نيوشا زندگي ميكرد و ما در سمت چپ خانه او بوديم و شاهين به جاي رفتن به سمت راست به سمت چپ آمده بود.
سپس نيوشا به جايگاه دعوت شد و گفت: دو هفتهاي بود كه با شاهين آشنا شدهبودم. آن روز با هم بيرون رفتيم او داشت چيزي مينوشيد به من گفت تو هم ميخواهي گفتم نه بعد متوجه شدم مشروب خورده است. گفتم من را به خانه برسان سوار موتورش شديم. من سر خيابان پياده شدم و ديگر نفهميدم با چه كسي درگير شد اما صداي دعوا را ميشنيدم.
سه نفر شاهين را كتك زدهبودند آنها همسايه ما بودند، بعد شاهين رفت و من فكر كردم همه چيز تمام شد اما او دوباره برگشت و دعوا كرد من در درگيري دوم نبودم و نديدم چه اتفاقي افتاد اما ميدانم يعقوب نقشي در اين ماجرا نداشت.
در ادامه شاهين به جايگاه فراخوانده شد او گفت: من اصلا يادم نميآيد چه كردم و كجا رفتم.
او در مورد اينكه چرا آن روز شوكر و چاقو همراه داشت گفت: من اصلا نميدانم چه شد، كجا رفتم و اينها را از كجا آوردم من فقط تا جايي كه نيوشا را سوار موتور كردم يادم ميآيد. او گفت: هرچه در اداره آگاهي گفتم از ديگران شنيده بودم. من اصلا يعقوب را نميشناختم و هيچ مشكلي هم با او نداشتم و نميدانم چطور او را كشتم.
بعد از شاهين، وكيل مدافعش در جايگاه حاضر شد او گفت: شاهين به خاطر نارسايي كليه و كبدش مشروب مصرف ميكرد و روز حادثه هم مقدار زيادي مشروب خورده بود. او آنقدر مست بود كه تمامي شاهدان به آن اشاره كرده و گفتهاند شاهين تلوتلو ميخورد و حالياش نبود چه كسي را ميزند و چه ميكند. وقتي شاهدان همگي ميگويند آنقدر مست بود كه نميتوانست روي پاي خودش بيايستد بنابراين ميتوان گفت او لايعقل بوده است.
بنابراين درخواست دارم با توجه به اينكه به لحاظ پزشكي نميتوان ميزان الكل خون شاهين را تشخيص داد كميسيون پزشكي تشكيل شود تا علايم و نشانههايي كه شاهدان گفتهاند از سوي پزشكان بررسي شود و ميزان لايعقل بودن شاهين مشخص شود. در ادامه بهنام متهم رديف دوم در جايگاه حاضر شد او گفت: من هيچ نقشي در اين قتل نداشتم، مدتي بود كه با شاهين صحبت نميكردم روز حادثه او به سراغم آمد و گفت كار واجبي با من دارد، من هم بيرون رفتم به من گفت حالم خوب نيست بيا مرا به خانه خواهرم برسان.
ديدم مست است او را سوار ماشين كردم و به سمت خانه خواهرش به راه افتادم. يكدفعه فرياد زد كه من را زدهاند و ميخواهم آنها را بزنم. گفتم چه شده. جواب داد فقط برو. من با اميد شوهرخواهرش تماس گرفتم و موضوع را اطلاع دادم، بعد شاهين را به ميداني بردم. اميد و پدر شاهين هم خودشان را به آنجا رساندند و سعي كردند او را آرام كنند. شاهين گريه ميكرد و خودش را ميزد آنقدر خودش را زد كه بالاخره توانست از ماشين پياده شود، دوباره او را سوار كردند و دوباره پياده شد.
من داشتم با اميد حرف ميزدم كه چه كنيم يكدفعه صداي درگيري شنيدم و ديدم شاهين به سمت مردم حمله ميكند و آنها را ميزند. اميد گفت ميروم پليس بياورم. از من جدا شد من ماندم تا جلو شاهين را بگيرم او چند نفر را زد يك ضربه هم به اميد زدهبود من جلو رفتم من را هم زد، هر كس جلو ميرفت را ميزد وحشي شدهبود مردم به او فحش ميدادند. من ميگفتم ساكت باشيد تحريكش نكنيد من او را ميبرم. اگر آن روز نبودم بيش از چهار نفر كشته ميشدند.
مردم فرار ميكردند و به او سنگ ميزدند وقتي يعقوب را زد من فكر كردم يك ضربه كوچك به او وارد شده است اما هرچه ميگذشت بدتر ميشد او صداي شوكر را درميآورد و مردم را تهديد ميكرد. جواني با سنگ به صورتش كوبيد و او كمي گيج شد روي زمين افتاد. زني كه خيلي ترسيدهبود به من گفت زودتر او را ببر، ما ميترسيم. من شاهين را سوار ماشين كردم و با خود بردم و تحويل پدرش دادم اينكه بعد چه شد را نميدانم.
سپس اميد شوهرخواهر و احمد پدر شاهين در جايگاه قرار گرفتند و از خود دفاع كردند و در پايان هيات قضات براي صدور رأي دادگاه وارد شور شدند.