امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

خاطرات نوهٔ تروتسکی از قتل پدربزرگش

#1
تاریخ ایرانی: استبان وولکوف جنب و جوش غیرعادی بیرون خانهٔ پدربزرگ تبعیدی‌اش، لئون تروتسکی در مکزیکوسیتی و احساس ناگوارش پس از دیدن اوضاع را به خوبی به یاد دارد. آن احساس ناگوار و گرایش علمی‌اش هیچ گونه امیدی در ذهن نوجوان آن روز به جا نمی‌گذاشت.



وولکوف با یادآوری ۲۰ اوت ۷۲ سال پیش می‌گوید: «حسابی پریشان شده و ترسیده بودم.» از مدرسه به خانه برگشته بود و با اوج تلاش طولانی ژوزف استالین برای کشتن پدربزرگش مواجه شده بود. با یخ‌شکن به سر تروتسکی ضربه زده بودند: «اینکه دوباره‌ بخت یار ما باشد با قوانین احتمالات سر سازگاری نداشت.»



در آن بعدازظهر ۲۰ اوت ۱۹۴۰ وولکوف پا به باغ خانه که گذاشت و از نگهبان سراسیمهٔ هفت‌تیر به دست گذشت، قاتل را دید که در گوشه‌ای ناله می‌کرد. پلیس حسابی حالش را جا آورده بود. وارد خانه که شد پیش از آنکه بیرونش کنند پدربزرگش را هم دید، روی کف اتاق افتاده و زخم کشنده‌ای برداشته بود.



بنیانگذار ارتش سرخ که به خاری در چشم حکومت استالین تبدیل شده بود نفس‌های آخر را می‌کشید که با زحمت دستور داد نگذارند نوه‌اش به آن صحنهٔ خونین خیلی نزدیک شود. سرجمع حرف وولکوف ۸۶ ساله این است: «زندگی‌اش خیلی کامل بود. فکر و ذکرش چیزی نبود جز دیدگاه‌هایش و از همه مهم‌تر عملی کردنشان.»



روایتی که وولکوف در‌‌ همان باغ دلگشا و پرحادثهٔ آن روز از واپسین فصل زندگی پدربزرگش به دست می‌دهد نگاهی گذرا به شخصیت تروتسکی فرا‌تر از افسانه‌پردازی‌ها است و همچنین اشاره‌ای است به زندگی عادی روزانه‌اش که به نوعی در پس اشتیاق‌های مسلکی، هیجانات تاریخی و مصیبت‌های خانوادگی آن سال‌های شگفت به جا مانده است.



تروتسکی در سال ۱۹۳۷ وارد مکزیک شد. پس از حدود یک دهه سرگردانی و تبعید در سوی دیگر اقیانوس اطلس توانست از حکومت پسا انقلابی رییس‌جمهور لازارو کاردناس با پادرمیانی دیه‌گو ریورا، نقاش دیواری مکزیک، پناهندگی سیاسی بگیرد. تروتسکی در آن هنگام نه تنها نبرد بر سر تعیین مسیر سوسیالیسم در اتحاد شوروی را به استالین باخته بود بلکه هر چهار فرزند و بسیاری از خویشاوندان دیگرش را از دست داده بود. اما وولکوف که دو سال بعد در سن ۱۳‌ سالگی خود را به مکزیک رساند می‌گوید پدربزرگش هیچ‌گاه افسرده نمی‌نمود. می‌گوید: «همیشه پر جنب و جوش و سرزنده بود. اطمینانش به فرا رسیدن اجتناب‌ناپذیر، گریزناپذیر و قطعی سوسیالیسم (واقعی) بسیار عجیب و مسری بود.»



وولکوف همچنین به یاد دارد که تروتسکی این بلشویک یک‌دنده که سرکوب بی‌رحمانهٔ شورش کرونشتات را به پایش نوشته‌اند، وقتی درگیر کار نبود پدربزرگ مهربان و دلسوزی بود. قسمت اعظم ساعات کارش صرف نوشتن زندگی‌نامهٔ استالین می‌شد زیرا پیش‌پرداخت دلاری کلانی بابت آن گرفته بود یا در کار برنامه‌ریزی برای نوشتن زندگی‌نامهٔ لنین بود که به راستی علاقه داشت بنویسد.



تروتسکی یا به قول اهالی خانه، پیرمرد، صبح زود بیدار می‌شد تا به جوجه‌ها و خرگوش‌هایی که در انتهای باغ نگه‌داری می‌کرد غذا بدهد و سپس غرق در کار می‌شد. کار را فقط برای اندکی چرت زدن و غذا خوردن دسته‌جمعی متوقف می‌کرد. وولکوف می‌گوید گاهی به کتابخانهٔ پدربزرگ می‌رفت تا اندکی با هم باشند. لبخندزنان به یاد می‌آورد که با پدربزرگ شطرنج بازی می‌کرد و بی‌بر و برگرد شکست می‌خورد. تروتسکی به عمد نوه‌اش را از بحث‌های سیاسی که در خانه موج می‌زد دور نگه می‌داشت، انگار می‌خواست او را از هزینه‌های وحشتناکی مصون نگه دارد که خودش در جوانی تحمل کرده بود.



اما وولکوف در راه رسیدن به مکزیک، زندگی در یالتا، مسکو، برلین، وین، پاریس و جزیره‌ای در ترکیه را پشت سر گذاشته بود. در این مسیر پدرش را به ضرب گلوله کشته بودند، مادرش خودکشی کرده بود، عمه‌اش بر اثر بیماری سل از پا در آمده بود و مادربزرگش به سیبری تبعید شده بود. عموی وولکوف هم که مدتی با او زندگی کرد کشته شده بود. وولکوف در خانهٔ جدیدشان در مکزیک علاوه بر تروتسکی و همسر دومش ناتالیا سدوا با حدود هفت منشی و نگهبان که به قول خودش خانواده‌ای بزرگ را تشکیل می‌دادند هم‌خانه بود. همه‌شان بیگانه و اکثرشان آمریکایی بودند تا مبادا گمان رود که تروتسکی عهد خود برای دخالت نکردن در سیاست داخلی مکزیک را شکسته است.



در آن هنگام، خانه دیگر حال و هوای کولی‌مآب نداشت، حال و هوایی که زمانی ریورا و فریدا کالو پدید آورده بودند. وولکوف می‌گوید جدا شدن آن‌ها از تروتسکی در تفاوت‌های سیاسی ریشه داشت نه آن طور که سر زبان‌ها افتاده بود بر اثر رابطهٔ عاشقانهٔ بین زن نقاش و پیرمرد انقلابی. معتقد است با توجه به میل وافر کالو «به هم‌خوابگی با هر کسی» چنین صحبت‌هایی بی‌ربط است.



اما بازی‌های روز شنبه در باغ، سر زدن به روستا‌ها برای گردآوری کاکتوس و رفتن به سینما دست‌کم تا ۲۴ مه ۱۹۴۰ پابرجا بود یعنی تا هنگامی که حدود ۲۰ مرد مسلح به خانهٔ تروتسکی حمله کردند. رهبرشان یکی از نقاشان دیواری مکزیک و هوادار استالین، دیوید آفارو سیکروس بود.



وقتی که خانه را از سه طرف زیر رگبار گلوله گرفته بودند وولکوف پشت تختخوابش پناه گرفته بود. در اتاق کناری هم سدوا شوهرش را که بر اثر خوردن قرص خواب‌آور حالت خواب‌آلوده‌ای داشت به کنجی برده بود و بدنش را سپر او کرده بود.



پس از این ماجرا، خانه را به درهای فلزی و برج‌های دیدبانی مجهز کردند و گردش‌های بیرون از خانه ممنوع شد ولی خوش‌خلقی‌ هنوز در خانه پا برجا بود. وولکوف یادش می‌آید که تروتسکی اکثر صبح‌ها به شوخی می‌گفت: ناتاشا یک روز دیگر هم گذاشتند زنده بمانیم. پدربزرگ می‌دانست که حملهٔ بعدی به زودی انجام خواهد شد. فقط مشخص نبود از کجا انجام می‌شود.



حمله از درون خانه انجام گرفت. یکی از عمال استالین به درون خانواده رخنه کرده بود. سال‌ها قبل با یکی از اعضای مورد اعتماد درون خانه ارتباط برقرار کرده بود. وولکوف با رگه‌هایی از تحسین در حرفش می‌گوید: «کارشان را خیلی خوب انجام دادند. در مقایسه با آن‌ها عین بچه‌ها بودیم.»



وولکوف وقتی که دورهٔ تنهایی و خلوت بعدی را به یاد می‌آورد ناگهان حالت غم‌زده‌ای پیدا می‌کند ولی می‌گوید بخت یارش بوده است که چند و چون تاریخ پیش چشمانش نمایان شد. در حوزهٔ تحقیقات شیمی شغل خوب و بی‌دغدغه‌ای به دست آورد و همسر و فرزندان خوبی دارد، سه دختر از چهار دخترش (شاعر، متخصص آمار و پزشک) هنوز در مکزیک زندگی می‌کنند و چهارمی نیز اکنون رییس موسسهٔ ملی مبارزه با سوء مصرف دارو در ایالات متحده است.



وولکوف می‌گوید با کنار گذاشتن سنت انقلابی خانوادگی به آرامش رسیده اما معتقد است که دگرگونی ریشه‌ای در راستایی که پدربزرگش تعیین کرد همچنان ضروری است: «سرمایه‌داری سراپا فاجعه است و به هیچ وجه از پس حل کردن مشکلات بشریت بر نمی‌آید. نظام منسوخی است.»



امسال هم مانند تمام سالگردهای مرگ تروتسکی قرار است در کنار قبر کوچک این انقلابی که آراسته به داس و چکش است و در باغ‌‌ همان خانهٔ قدیمی قرار دارد مراسم بزرگداشتی برگزار شود. خانهٔ تروتسکی اکنون به موزه تبدیل شده است اما بیرون آن همانند خانهٔ کالو که اندکی آن‌سو‌تر قرار دارد صفی به چشم نمی‌خورد. سادگی این موزه به هیچ وجه مایهٔ ناراحتی وولکوف نیست زیرا پیش‌بینی می‌کند که نسل‌های آینده تروتسکی را به جایگاهی که سزاوار آن است باز خواهند گرداند. با نوعی اطمینان به فرایندهای گریزناپذیر تاریخ که به پدربزرگش عزت خواهد بخشید می‌گوید: شتابی نداریم.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  (تصاویر) آلبوم خاطرات «اوزه بیو»
  تصاویر/ آلبوم خاطرات شهید صیادشیرازی
  تصاویر/ آلبوم خاطرات گابریل گارسیا مارکز
  تصاویر/ آلبوم خاطرات گونترگراس
  آلبوم خاطرات آیت الله مهدوی کنی
  خاطرات خواندنی تاج الملوک، همسر رضا شاه
  (تصاویر) آلبوم خاطرات گابریل گارسیا مارکز
  (تصاویر) آلبوم خاطرات گونترگراس
  نگاهی به حرم خانه ناصرالدین شاه از خاطرات دخترش تاج السلطنه
  مصاحبه مصطفي جوان با حبيب‌الله مهرجو تدوينگر کتاب خاطرات و اسناد مرتضي کاشاني 

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان