امتیاز موضوع:
  • 5 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بگو همش دروغه(به قلم خودم)

#11
سلام ببخشید یه مدت پست نذاشتم یه خبر خوب من همراه با این رمان یه رمان دیگه هم دارم می نویسم در حال حاضر که بعد این رمان اونو بذارم



دوستان سپاس فراموش نشهههههههههههههههه



مثل برق دوهفته با سختی گذشت و روز مرخص شدن من فرا رسید تا اون موقع خودمو تو اینه ندیده بودم یعنی هرسری هم به مامان اینا می گفتم می گفتن حالا اینه این وسط از کجا بیارم و بهانه می کردن یه شک هایی کرده بودم که یه چیزی شده .


مینا-رزا اماده ای کمک نمی خوای

من- نه قربونت اماده شدم می تونی بیای تو

مینا اومد تو ولی معلوم بود که حال گریه داره می خواد گریه کنه تو صورتم نگاه نکرد تا متوجه نشم ولی بعد این همه مدت دیگه من خواهر خودمو می شناختم دیگه نه پس فهمیدم یه چیزیش هست رفتم جلو اروم بغلش کردم .دیگه جلوخودشو نگرف و شروع کرد به به زار زدن .
من- چی شده چرا گریه می کنی

-هیچی هیچی یهو دلم گرفت .
-بعد این همه مدت من تورو یعنی واقعا نمی شناسم می دونم یه چیزیت شده پس به من دروغ نگو .
یه دفعه مامان اومد و صحبتامون نیمه کاره موند .
مامان - دوباره شیون و زاری شروع شد سه ساعته منتظرتونیم بیایین دیگه اهههههههههههههه
مینا-ببخشید

بعد باحالتی مثل بچه کوچولو ها اشکاشو پاک کرد .
رفتیم تو ماشین نشستیم منو و مینا عقب شستیم و مامکان و بابا جلو .
یه دفعه سرم رفت طرف اینه بغل .
وای خدای من این منم چرا قیافم این طوری شده می دونستم بد شده ولی این دیگه نوبرشه .اروم شروع کردم به اشک ریختن.

بادهن باز تو اینه به خودم نگا ه می کردم یه دفعه مینا حواسش به من معطوف شدو نگام کرد فهمیدکه قیافمو دیددرحالی که بادستش پشتمو ماسازمیداد گفت رزا جونم درس میشه گریه نکن این زخما سطحی زیاد حس ولی میره فقط جای بخیه روی گوشه پیشونیت می ومونه به جون خودم راس میگم توروخدا گریه نکن .تازه تازه اون جای بخیه هم که کوچولو زیاد نیس گریه نکن دیگه .


ببخشید کم گذاشتم از سری بعد بیشتر میذارممممممم




من سپاس می خواممممممممممممممممممممممممممممممممممم
پاسخ
 سپاس شده توسط پری خانم ، BlAcK dAy ، میشا31 ، جوجو خوشگله ، سایه22 ، *!hasti!* ، lord_amirreza
آگهی
#12
من سپاس موخوام خیلی کم سپاس میدین این طور باشه دیگه پست نمیذارمااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

***************
                                       

یک ماه بعد
این یک ماه مثل برق و باد گذشت تمام زخمام خوب شده بود فقط جای بخیه روپیشونیم موند بود.مثل این فیلما که یهو می نویسن یک ماه بعد همه چی عوض میشه یا حتی حتی از اون بیشتر خلاصه زود این یک ماه گذشت اما تو طول این یک ماه نو تو اینه نگاه می کردم ونه بیرون میرفتم تفریبا خودمو تو اتالفم حبس کرده بودم .
اون روز اولین روز مهر بود و دانشگاهم شروع شده بود .
 

                                        ***************
اپامه -رزا بدو بریم خرید حالا که کلاس های اموز تموم شده
من-خودت برو مگه می خوای دم دنبال خودت راه بندای که به منم میگی بیا
-بازدوباره ما احتیاج مون به تو افتاد و لوس شدییییییی
-تسلیم حالا نیای مارو بکشی بزا فک کنم-میام-نمیام-میام نمیام-میام...................
-اخرمیای یا نه
-میام
-بزن بریم 
-باشه
از بچه ها خداحافظی کردیم و رفتیم خرید
اپامه-خدایی اون لباسه قشنگ بود
من-بعله اون تو تن تو خخخخخخخخخ قیافت بدحوربود معلوم بود به زر داری خودتو تو لباسه نگه یداری


من-خودت برو منو به

سپاس بدین بیشتر بذارمممممممممممممممممممممممممممممممممم
پاسخ
 سپاس شده توسط BlAcK dAy ، پری خانم ، جوجو خوشگله ، سایه22 ، ຖēŞค๑໓ ، *!hasti!* ، lord_amirreza ، afousa
#13
خوب بریم سراغ ادامه رماننننننننننننننننننننننننننننننننننننننننن


یهو اپامه دنبالم کرد در حالی که میخندیدم شروع کردم به دویدن
اپامه- اگه مردی وایستا
من-قربونت چشات مشکل پیدا کرده ها من دخترم معلومه که مرد نیستم
-بت  میگم وایستا
-خجالت بکش خنگول بیرونیما الا یکی بینه چی میگه قول بده وایستم کاریم نداشته باشی
-دستم بت برسه بدبختت کردم
-ای
یهو حس کرزدم به یه چیزی خوردم صورتم تمام رخ سرخ سرخ شده بود اصلا روم نمی شد سرمو بلند کنم حالا این اپامه هم اصلا زده بد طریر خنده و ول کن نبود واقعا بدحسی بود یهو یه صدایی که به نظر بدجور اشنابود گفت
-شماحالتون خوبه 
بعددستشواوردجلوکه حالا مثلا کمک کنه بلند شم
دستشونگرفتم در حالی که سعی می کردم خودم بلندشم  اروم سرمو بالا اوردم وگفتم
-مرسی ببخشد
صورتش بدجور اشنا بود ولی اصلا یاد نمیمومد کجادیدمش اصلا .
همون شخص که بش خورده بودم گفت=ببخشید من شما رو قبلا جایی ملاقات نکردم
من- گمان نمی کنم
اپامه اروم اومد جلو گفت
-وای رزا خوبیییی
یه لبخند بدبهش زدم که یعنی حالا وایستا واست دارماونم معنیشوفهمید
دوست همون پسره که بهش خورده بودم گفت
ازاین به بعد بهتره یه جادیگه گرگم به هوا بازی کنین
من - شرمنده خوب اپامه بیا بریم
دست اپامه رو گرفتم و رفتیم اما متوجه بودم که اون دو تا هنوز دارن مارو نگاه می کنن
اپامه - نچ نچ نچ کار بدبد بقل بازی حال داد نچ نچ کار مثبت یجده اونم تو ملع عاممممممم
- خاک تو سرت کنم همش تقصیر تو بود بگم خدا چیکارت کنه مردم از خجالت
-بیشعور کاش به جات من خورده بودم به طرف چه تیکه ای هم بودا
-خاک تو سر هیزت کنم
-ای خدا چی میشه یکی از این گلای سردسته به من این شلغم ترشیده عنایت کنییییی
- خجالت بکش اپامه اههههههههه زشته
- ایشششششششش بچه مثبت حالا نی که به تو خیلی بد گذشت بمیرم برات چ قد هم بدت اومد الاغ حالا چرا دستشو نگرفتی
-دلم نخواس ایششششششششششششششش

خوب دوستان از اینجای داستان تا یه جای دیگشو از زبان یکی دیگه از شخصیتا می شنوید



سبحان
نمیدونم اصلا حس خوبی نداشتم هی حس می کردم همش اون دخترو یه جا دیدم و مطمئن هم بودم ولی کجاشو نمیدونستم اصلا قیافش از جلو چشما نمیرفت زیبایی خاصی داشت قیافشحالت تکی داشت که خیلی کم می شد یکی اون قیافه رو داشته باشه پس حتما یکی بود که قبلا دیده بودم ولی کی بود چرا یادم نمیومد حس بدی داشتم .حتی صداشم برام اشنا بود نمی تونستم فراموش کنم .
احسان- خاک توسرت کنم چه تیکه ای بود چرا شمارشو نگرفتی اخه خاک توسر

من- احسان به نظرت قیافش اشنانبود دارم فک می کنم ببینم کجا قبلا دیده بودمش ولی یادم نمیاد اصلا یادم نمیاد
-راس میگی برای منم قیافش اشنا بود

خوب فعلا بسه سپاس بدین بازم بذارم
پاسخ
 سپاس شده توسط پری خانم ، BlAcK dAy ، سایه22 ، میشا31 ، ຖēŞค๑໓ ، *!hasti!* ، lord_amirreza
#14
ازهمتون ممنونمممممم از کسایی که سپاس میدن در اصل خوب
خوب خوب




تا اینجا باید متوجه شده باشید که اون کسی ک رزا بهش خورد همون سبحان خودمونه (تایه قسمت این پست اززبان سبحان هستش )
حس عجیبی داشتم هر چی فکر می کردم بیشتر قاطی میکردم بدجور هنگ کرده بودم فقط یه چیز ی می خواستم اونم این بود که بدونم اون دخترو قبلا کجا دیدم هه حس بدی بود ای خدا من چرا این جوری میشم انگار الا صدسالمه و مث این پیر مردا الزایمر گرفتم .
اون روز دیگه نتونستم بیرون باشم سرم درد گرفته بود به خونه برگشتم ولی هیچی نمی فهمیدم گیج و ملت شده بودم بدجور فقط رفتم خوابیدم تا یه ذره حالم بهتر شه هی حس می کردم یه دینی نسبت به اون دختر دارم ولی حتی اسمشم یادم نمیومد .
باصدای زنگ تلفنم بیدلر شدم جواب دادم

من - الو

احسان - کوفت درد مرض درد بی درمون هفتصد بار بهت گفتم از کله ی الو بد میاد این حرف تو مخ سنگ رفف تو مخ تو نرف ببینم تو مخ تو احینا گچ نیس نمی دونم چجرا گاهی نه بیشتر اوقات حس می کنم تو مخ ت خالی حالا باز گچ خوب بود ولی خالی باور کن

- احسان اندر ک نزن اعصاب ندارم

- اخی میرم تو شک اون دختره ای

- نه نه

- اخی برادر من من میدونم اشقی بددردیه بد دردیه دل.........
- ای مرض چرا خفه نمیشی فک نزن دیگه لا اقل کمتر بزن میزنی .خوب حالا امرت چی بود قرض از مزاحمت

- ای بشکنه این دس که نمک نداره .خواستم بگم کاای دانشگاه ردیف شد. مثلا بهت گفته بودم دیروز که امالده باش ممکنه فردا بت زنگ بز نم الا بیا تا کلاسا شروع نشده سه سوته خودتو برسون افرین بدو بدو بدو کوچجولو ده بدو دیگههههههه
- احسان یه لحظه خفه شو زبون ب دهن بگیر من بنده خدا حرف بزنم اعصابمو خورد کردی اههههههههه

- خوب ی دیقه گذش نمی خوای لامرتو بگی

- ببین من الا حالم خوب نیس نمی تونم بیام سرم درد میکنه

- اخی هنوزم تو شکی بمیرم حق داری

-احسانننننننننننننننننننننننننننننننننننننن
- به قران راس میگم به نظر منم اون دختره بد قیافش اشناس ولی منم یکی از اون یازده تام نه نه ببخشید اشتب شد ای بگم خدا تتلو چه کنه انقدرز لامصب قشنگ می خونه که همه حرف زدن مردم شده متن شعر تتلو منظورم اینهقیافش واه منم اشنا بود بدجور ولی یادم نمیاد

- منو باش فکر می کردم فقط من الزایمو گرفتم

- نه من الزایمر ندارم اون حرف ز دید تو گفتم

- الا داری ماس مالی می کنی دیگه

-ه نه مر گ تو نه

-باشه تو بمیری من باور می کنم 
- خوب الا تشریف میاری یا نه

-نه دیگه نه نمیام میگم حالم وب نی الیته بای

-باشه فهمیدم داد نزن بایییییییییی
با عصبانیت گوشی رو قطع کردم و رو مبل اتاقم انداختم به سمت تختم رفتم و روش دراز کشیدم
رسم زمونه رومیبینی چه زود میگذره ادماش زود فراموش میشن کاش میشد یه روز یه زمانی ادما با کسایی که قبلا میشناختن روبه رو میشدن خوب شاید شاید اون طوری انقدر زود ادما از ذهن دیگران فراموش نمی شدن چه خوب میشد در اون صورت ولی حیف حیف

اززبان رزا
هنوز نمی تونستم فراموش کنم اون طرض نگاه اون لحن صداش
نمیدونستم هیچی نمیدنستم فقط تو شک بودم هنوزممم
پاسخ
 سپاس شده توسط BlAcK dAy ، سایه22 ، پری خانم ، میشا31 ، ຖēŞค๑໓ ، *!hasti!* ، lord_amirreza
#15
اینم از ادامه
اون لحن صدا اون..................
هه اما ون کی بود شاید شاید ققط شبیه یکی بود که در گذشته دیده بودم شاید یه سری دیگه تو خیابون دیده بودمش اما نه نه نه
معلوم بود که دیدمش چون اونم با دیدن من به بهت فرو رفته بود بعدش هم یه حالت گیجی
وللش دیگه نمی بینمش یه بار تو خیابون بود خدا رو شکر نه از فک و فامیل بو نه از بچه های دانشگاه 
روز بعد دانشگاه داشتم ولی اصلا حوصله نداشتم حال نداشتم از خر شانسی این ترم اساتد محترممون مث این چی بگم اخه قابل وصف نبودن حوصله خودشئنم نداشتن جدی جدی هم بودن اما فوق العاده تدریس می کردن تا اخرین کلمه رو تو مخت نمی کردن دسبردار نبودنا از اون مدرس های سیریش بودن تو درس دادن سنشونم دو تا بین 40 یا 5 بودن بقیه بین 30 تا 35 بودن خوب چی بگیم پیر پالتالن دیه دیگه تحمل خودشونم واسشون سخته بعله یار 30 ساله مر گ من پیره اخه نه ؟ یکی به من بگه ؟
چی بگم اصلا بیخی
چرا سر این مسائل چرند اعصابمو خورد می کنم بی اعصابن که هستن ب حال خودشون به من چه اخه ها نه به من چه
پاسخ
 سپاس شده توسط BlAcK dAy ، پری خانم ، ຖēŞค๑໓ ، *!hasti!* ، سایه22 ، Roxanna ، lord_amirreza
#16
توجه دوستام این رمان از زبان سه نفر بیان می شود
1.رزا

2.ارش

3.سبحان 
توجه این قسمت از زبان ارش
خیلی بده یکیو دوس داشته باشی و ندونه خیلی بده بد ترین حس عالمه بدترین

اما بدتر از اون میدنی چیه ؟
اینه که ندونی چه جوری بهش بگی دوسش داری و علاقتو بهش ثابت کنی

بدترین بده دنیا

بدترین حس

هه نمی دونم چه جوری بهش بگم بهش بگم دوست دارم به خدا دوست دارم به پیغمبر دوست دارم به ولای علی دوست دارم دوست دارم دوست دارم بالاخره این حرفارو یه روز بهش میگم حتی حتی حتی اگه یه ثانیه از عمرم بافی مونده باشه

دقیقا همون یه ثانیه بهش میگم اما

اما اگه دیر بشه اگه اون دوسم نداشته باشه چی

میمیرم میمیرم میمیرن حتی فکر اون روز هم داغونم می کنه نابودم میکنه بیچارم میکنه

دیگه اون ادم سابق نیستم وقتی دیدمش وقتی وقتی

خلاصه دیگه اون نیستم صبحا به یاد او بیدار میشم شبا با یاد اون چشمامو رو هم میذارم به یاد  اون به امید اون روزی که بفهمه دوسش دارم بفهمم این حسم متقابله یعنی اونم دوسم داره .

وای خدا وای خدا وای خدا قربون بزرگیت اون روز بهترین روز عمرمه بهترین
اززبان سبحان

امروز قرار بود با احسان بریم دانشگاه تو ترم جدید چند جلسه غیبت خورده بودم تازه دانشگامو عوض کرده بودم از ترم قبلان  حس کردم دیگ دوست ندارم تو اون دانشگاه باشم و این ترم با احسان داریم میری این دانسشگاه جدیده خوبیش اینه اینجا احسان یه دوستی داره احسانه دیگه ازش بعید نیس میس گفت اسم دوستش اسده .

نه اخه مرگ من اسد اسمه ادم یاد عدس می افته چه میدونم .
جدیدا مردم هر اسمی گیرشون منیاد میذارن رو بچه بنده خدا شون یه فکری به حال اون بنده خدا نمی کنن که قرار اون بچه طفل معصوم نا معصوم یه عمر با اون اسم مبارک شناخته شه چی بگم والا .
خدایا به خدایی خودت اخر عاقبت مارو خودت یه جوری راستو ریس کن .

                      


                                   ****
من - یس پیس احسان احسی

احسان - چیه بابا یه موقع نذاری م این رفیق نیمه راهمو این اسد خدا درد داده رو پیدا کنم گناه میشه دودقه فکو ببند زبون به دهن بگی دیگه ایششششششش
- اههههههههه لال بمیری گوشتو بده به من ببینم 
- لا الله الل الله من گوشمو ه تو بکنم بدم به تو اخه می خوای بریم قطل گاه اونجا گوشمو جدا کنن بدن به تو 
خودم تو شک بودم از اون طرف هم این احسان دیوونه خل بازیاش شروع شده بود

نه مگه ممکنه اون اینجا کی چی چه قد اوففففففففففففففففففففففف
- مسخره بازی در نیار ( بعد در حالی که داشتم به یه دختره اشاره می کردم گفتم )
پاسخ
 سپاس شده توسط سایه22 ، میشا31 ، ຖēŞค๑໓ ، BlAcK dAy ، پری خانم ، *!hasti!* ، Roxanna
آگهی
#17
دوستان تورو خدا اسپم ندینننننننننننن تورو جد اسپم ندین مرگ من اسپم ندینننننننننننن

اسپما که زیاد بشه مدیرا تایپیکو می بندن اون وقت من می مونم و حوضم پس تورو خدا اسپم ندین به جاش سپاس بدین تورو خدا 
من یه تایپیک واسه نظرا باز کردم لطفا نظراتونو اونجا بدین خواهش می کنمممممممم
نه نه نه دروغه یعنی چی چرا این دختر همه جا سرراه منه اخه من چرا از اون فقط یادمه یه جا دیدمش چرا یاد م نمیاد کیه کجا دیدمش

احسان -د ای دستت طلا اسدو پیدا کردی ناقلا تو که قبلا اونو ندیده بودی چه جوری پیداش کردی ای خدا عمر با عزت بت بده دستت طلا هر چن خوبی کار خودتم راه افتاد دیگه

من- بابا احسان اونجا رو میگم اون دو تا دخترا همونایی نیستن که ...................
- لا الله الل الله یا خدا اینا همونان که وااااااااااااااااااا نکنه من اشتباه می بینم یعنی چی

- ای از کار خدا امان

- خدا یا کرمتو شکر چه قدر رزو کردم یه بار دیگه اون دختررو ببینم

- همونی که به من خورد

- نه بابا خره منظورم اونه  همون دوستش نیگا نیگا چه تیکه ای هم هس لا مصب هی چشم دنبالشه

- خاک تو سرت کنم

با احسان رفتیم جلو پش سر اسد ایستادیم .
احسان یه طوری دستشو رو دماغش گذاش که دوستای اسد فهمخیدن یعنی ساکت بعد یهو یه پخ گفت بیچاره اسد قلبش اومده بود تو دهنش

اسد - ای احسان دیوونه مگه مرض داغری خاک بر سر 
احسان - اره قربونت ولی مرض واگیر دار من نداشتم از خودت گرفتم دیگه

اسد - می بینم زبونت هنو خوب میچر خ ها باید کوتاش کنم

اسد دوستاشو به ما معر فی کرد با هاشون دس دادیم وقتی به اون دختره رسید گفت اسمش رزا واییییییییی نه یعنی این همون رزا ی ..............................................
پاسخ
 سپاس شده توسط BlAcK dAy ، ຖēŞค๑໓ ، پری خانم ، *!hasti!* ، سایه22 ، Roxanna ، lord_amirreza
#18
*****

اززبان رزا 
وای وابر نمیشه چه قد تو قسمت من همش اینو ببینه یعنی دوستای اون همون کسایی بودن که تو پاساژ دیده بودیم خدا یا قسمتت تو حلقم

وایستا ببینم گفت اسمش چیه سبحان چه اسم اشنایی سبحان نه........................

سلام دوستان یکی از بهترین دوستای من یه رمان تو سایت میذارن به نام ناتاشا که رمانشون واقعا قشنگه البته ناتاشا اسم رمانشونه اسم خودشون سایه 22هستش واقعا رمان قشنگیه بهتون پیشناهاد میکنم حتما بخونین
اینم لینکش دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.flashkhor.com/forum/showthread.php?tid=127264

یکی دیگه از دوستام پری جون یه رمان میذارن به اسم نفرین یک جسد که البته یتر سایتیش رمان ترسناک خیلی قشنگه حتما بخونین اینم لینکش
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
http://www.flashkhor.com/forum/showthread.php?tid=120307
پاسخ
 سپاس شده توسط BlAcK dAy ، پری خانم ، *!hasti!* ، سایه22 ، Roxanna ، lord_amirreza
#19
 صباااااااااااا جونم رمانت خیلی قشنگه

 تو که میدونی رمانت کلی طرفدار داره

 هم نظراتت زیادن هم سپاسات.

 پس چرا پست جدید نمیزاری؟؟؟؟

 لطفا زود تر یه پست جدید بزار کهمن رمانت رو خیلی دوست دارم.

HeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeartHeart
پاسخ
 سپاس شده توسط BlAcK dAy ، saba 3 ، Roxanna
#20
سلام سلام سلام دوستان شرمنده این چند وقت نذاشت داشتم ویرایش میکردم اخه یه سری چیزا اضافه بود بعد یه سری هم همش می گفتن انقدر لفت نده

یه سری هم منتظر رمان بعدی هستن به حرحال شرمنده

از همتون ممنونم که این رمانو با صبرو حوصله میخونین

فقط اونایی که خیلی سعی دارن اخرزشو پیش بینی کنن بگم نه گلم نه فداتون شم اون طور که فکر می کنین نمیشه اخر داستان یه ذره غمگینه ولی اون طور که فکر می کنین نیس پس انقدر منو اذیت نکنین مردم انقدر بهم پخ دادین بریم ادامه
نه نه نه نه نه نه نه نه نه بلزم این اخه من چرا از دست این بشر رهایی ندارم ای خدا قسمتتو قربون اخه این چه قسمته

باهمه دست داد رسید به من معلوم بود اونم منو یادش اومده چون یه جور خاصی نگاهم می کرد که معنیشو گرفتم

سبحان - سلام سبحان هستم

من- رزا هستم

دستشو اورد جلو و گفت از اشناییتون خوشبختم نه نه مرگ من این یارو چیس فک کرده نکنه حتما الا باید باش دستم بدم اخه چه توقعات بیجایی داره بعد اون همه  گندایی که بالا اورده حالا باید با هاش دستم بده برای اینکه کسی حالا شک نکنه دستمو بردم جلو و گفتم

منم خوش بختم

وزود دستمو کشیدم که خودش حساب کا دستش اومد .

احسان - ببخشید دوستان بنده یه سوال داشتم می خواستم بپرسم شما ها چه رشته ای از پزشکی رو دقیقا می خونین

 اسد - منو اپامه و شقایق قلب و عروق میخونیم
شیرینو پویاو اریا هم گوشوحلقو بینی می خونن

رزا و ارش هم مغزو اعصاب

 احسان با دست راست زد تو پهلو سبحان طوری که سبحا جیقش به هوا بلند شد ای دلم خنک شد حقش بود ولی خوب یه کوچولو هم دلن واسش سوخت اخه احسان بد زد تو پهل اون بنده خدا

سبحان - اووی چته مگه مرض داری

احسا ن - منم گوشو حلق و بینی می خونم این ور پریده هم مغزو اعصاب

نه خدا این ارش خیر ندیده کم بود باید این پاک و بی عیبم تحمل کنم خدا یا به من صبر بده

بعله اون روز کلا روز مرگ من بود دیگه خودتون تصور کنین بعد که کلاس شروع شدبا این دتا ور پریده رفتیم تو کلاس مورد نظر من روفتم رو یکی از صندلی های ردیف اخر نشستم این دو تا خیر ندیدذه هم یکی اومد این ورم نشست یکی هم اونور یعنی  موندمک مرگ من قحطی جا بود که این دوتا ور پریده اومدن ور دل من نشستن .
هیچی دیگه تا پایان کلاس حوصلم هم سرنرفت هعی این یواشکی نگاه می کرد به من هی اون
بعله سرگرمی وبی بود من بدبختم هی به این چش قوره منیرفتم هی به اون شک ندارم که قیافمونم شده بود عین سه کله پوک

کلاس تموم شد منم زود وسایلمو جمع کردمو زدم بیرون که خیر سرم دو دیفع ای از دست اون دو تا را حت باشم رفتم تو راه رو که یهو یه صدایی از پشت لومد


- رزا

به روی خودم نیاوردم که اون صدا دوباره گفت
- رزا تورو خدا وایستا

برگشتم ببینم که کیه

دیدم .......................
پاسخ
 سپاس شده توسط ຖēŞค๑໓ ، *!hasti!* ، سایه22 ، پری خانم ، Roxanna ، lord_amirreza


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
  یه رمان عاشقانه ..... به قلم خودم ...
  رمان سال های تنهایی (فوق عاشقانه) به قلم: خودم
Star رمان دموکراسی عشق (اسرار آمیز ، عاشقانه) به قلم: خودم
  وب ناول *نفرین زیبا*عاشقانه و طنز(ترجمه خودم)خیلی قشنگه از دستش ندید/
Shocked رمان فوق‌العاده سرناک «دنبالم بیا» نوشته‌ی خودم
Heart رمان عاشقانه و طنز عشق سوری (به قلم خودم)
  رمان بسیار زیبای {••♡دانه برف (زیبای تنها)...♡••} به قلم خودم☆

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان