امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

مادر فداکار

#1
[rtl]مادر من فقط یک چشمداشت . من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود[/rtl]

[rtl]اون برای امرار معاشخانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت[/rtl]

[rtl]یک روز اومدهبود  دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره[/rtl]

[rtl]خیلی خجالت کشیدم .آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟[/rtl]

[rtl]به روی خودم نیاوردم، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم وفورا   از اونجا دور شدم[/rtl]

[rtl]روز بعد یکی ازهمکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت  هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره[/rtl]

[rtl]فقط دلم میخواست یکجوری خودم رو گم و گور کنم .  کاش زمین دهن وا میکرد و منو ..کاش مادرم  یه جوری گم و گور میشد...[/rtl]

[rtl]روز بعد بهش گفتماگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری ؟[/rtl]

[rtl]اون هیچ جوابی
نداد....
[/rtl]

[rtl]حتی یک لحظه هم راجعبه حرفی که زدم فکر نکردم ، چون خیلی عصبانی بودم .[/rtl]

[rtl]احساسات اون برای منهیچ اهمیتی نداشت[/rtl]

[rtl]دلم میخواست از اونخونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم[/rtl]

[rtl]سخت درس خوندم وموفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم[/rtl]

[rtl]اونجا ازدواج کردم ،واسه خودم خونه خریدم ، زن و بچه و زندگی...[/rtl]

[rtl]از زندگی ، بچه ها وآسایشی که داشتم خوشحال بودم[/rtl]

[rtl]تا اینکه یه روزمادرم اومد به دیدن من[/rtl]

[rtl]اون سالها منو ندیدهبود و همینطور نوه ها شو[/rtl]

[rtl]وقتی ایستاده بود دمدر  بچه ها به اون خندیدند و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا  ، اونم  بی خبر[/rtl]

[rtl]سرش داد زدم ": چطور جرات کردی بیای به خونه من و بجه ها رو بترسونی؟!"  گم شو از اینجا! همین حالا[/rtl]

[rtl]اون به آرامی جوابداد : " اوه   خیلی معذرت میخوام مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم " و بعد فورا رفت واز نظر  ناپدید شد .[/rtl]

[rtl]یک روز یک دعوت نامهاومد در خونه من درسنگاپور برای شرکت درجشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه[/rtl]

[rtl]ولی من به همسرم بهدروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم .[/rtl]

[rtl]بعد از مراسم ، رفتمبه اون کلبه قدیمی خودمون ؛ البته فقط از روی کنجکاوی .[/rtl]

[rtl]همسایه ها گفتن که
اون مرده
[/rtl]

[rtl]ولی من حتی یک قطرهاشک هم نریختم[/rtl]

[rtl]اونا یک نامه به مندادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن[/rtl]

[rtl]ای عزیزترین پسر من، من همیشه به فکر تو بوده ام ، منو ببخش که به خونت تو سنگاپور   اومدم و بچه ها تو ترسوندم ،[/rtl]

[rtl]خیلی خوشحال شدموقتی شنیدم داری میآی اینجا...[/rtl]

[rtl]ولی من ممکنه کهنتونم از جام بلند شم که بیام تورو ببینم![/rtl]

[rtl]وقتی داشتی بزرگمیشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم..[/rtl]

[rtl]آخه میدونی ... وقتیتو خیلی کوچیک بودی تو یه تصادف یک چشمت رو از دست دادی!![/rtl]

[rtl]به عنوان یک مادرنمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم[/rtl]

[rtl]بنابراین چشم خودم
رو دادم به تو...
[/rtl]

[rtl]برای من اقتخار بودکه پسرم میتونست با اون چشم  به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه[/rtl]

[rtl]با همه عشق و علاقهمن به تو [/rtl]

[rtl]قلب مادر به اندازه‌ایگسترده است که همیشه می‌توانید بخشش و گذشت را در آن بیابید.[/rtl]
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
کانون کارگزاران بورس
پاسخ
 سپاس شده توسط (fatemeh(N ، Dead-Girl
آگهی
#2
ممنون خیلی قشنگ بودcrying
بعضی ها را باید در جوب شست
تا لجن ها هم خوشحال شوند
کثیف تر از خودشان هم هست
پاسخ
#3
خیلی قشنگ بود سپاااااااااااااسHeart
ولی پسره خیلی..................بود...
××زَن زَن بآشِهـ نَهـ عَروسَـــــکِ زِندِه...مَــــــــرد؟دیدی قآب بِگیر××
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  شعر طنز و خنده دار حرف های دختر و مادر مجموعه : مطالب طنز شعر طنز و خنده دار حرف های
  *تعریف مادر زن *(طنز)
  شکار لحظه از مادر بروسلی
Wink خونه ی مادر بزرگه 2015
  ابتکاری جالب از شیر مادر+ عکس
Shocked نامه مادر غضنفر به غضنفر
  هدیه ای برای مادر(طنز)
  فداکار ترین آدم دنیا میدونید کیه؟؟این اقای به شدت محترمه!!
  نیاز، مادر مخترع!
  عکس کمتر دیده شده از انگشت پتروس فداکار!!!

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان