21-06-2014، 21:09
ز شاخههای امیدم، شلیل میروید!
ز شعر تازه من، قال و قیل میروید!
دوباره میشود ارزان کدوی حلوایی
سر زبان گرانی، زگیل میروید!
درون جنگل خرجم، کنار موش حقوق
دوباره چند عدد بچه فیل میروید!
به باغ گوش من و تو، در این هوای بهار
هزار غنچه «صبر جمیل» میروید!
در این زمانه نو گفتن و سرودن، آه
ز فرق شادی من، دسته بیل میروید!
ولی دریغ، پس از وضع «ارز تکنرخی»
به باغوحش مخارج، گوریل میروید!
***
***
کوزه!
به بابای تو لعنت میفرستم، بخت لاکردار
وگر پرسی: برای چی؟
یگانه پاسخت باشد: برای چی و زهر مار!
به بابای تو لعنت میفرستم، بخت لاکردار
*
بهاری دور...
در آن دوران که کوهان شتر، زین موتور بودهست
همان روزی که بلبل، خل شد از رنگ و لعاب گل
اگر بابابزرگ بیعیال و پر ز احساسم
جوانمردانه تا ده، از سر چشمه
به جای کوزه «باجی»
یکی از کوزههای گنده «صغرابگم» را حمل میفرمود،
و فردایش برای خواستگاری خانهشان میرفت،
الاغ کدخداشان در به در میشد؟!
زمین و آسمان زیر و زبر میشد؟!
سرم را میزنم بر سینه دیوار
به بابای تو لعنت میفرستم بخت لاکردار
*
اگر «صغرابگم» مادربزرگ بنده میگردید،
تمام خاندان ما
چراغ جیبشان امروز روشن بود
و نانهاشان حسابی توی روغن بود
و من هم از سر ارث «ننه صغرا»
چنان فرزندِ فرزندش
- که امضا، میزند انگشت
مسافر میکشیدم با مدل بالاترین ماشین
خودم را خوب میبستم
و میکردم ترقی بهتر از «اوشین»!(*)
که دستم بود توی ارز و پایم نیز در بازار
به بابای تو لعنت میفرستم بخت لاکردار
*
الا ای اشک، ای مشک، ای الک، ای زنجفیل
ای سنگ، ای قوطی
الا ای سرنوشت خنگ نالوطی
کنن من هستم و بر روی کوزه مدرک لیسانس
بخشکی شانس!
پاورقی:
* «اوشین» نام یکی از افرادی است که نخست متعلق به قشر آسیبپذیر ژاپن بود، ولی در اثر خوردن هر روزة «برنج و تربچه» و پسانداز پولش، بدون کلاهبرداری توانست به مرفهی بیدرد تبدیل شود!
ز شعر تازه من، قال و قیل میروید!
دوباره میشود ارزان کدوی حلوایی
سر زبان گرانی، زگیل میروید!
درون جنگل خرجم، کنار موش حقوق
دوباره چند عدد بچه فیل میروید!
به باغ گوش من و تو، در این هوای بهار
هزار غنچه «صبر جمیل» میروید!
در این زمانه نو گفتن و سرودن، آه
ز فرق شادی من، دسته بیل میروید!
ولی دریغ، پس از وضع «ارز تکنرخی»
به باغوحش مخارج، گوریل میروید!
***
***
کوزه!
به بابای تو لعنت میفرستم، بخت لاکردار
وگر پرسی: برای چی؟
یگانه پاسخت باشد: برای چی و زهر مار!
به بابای تو لعنت میفرستم، بخت لاکردار
*
بهاری دور...
در آن دوران که کوهان شتر، زین موتور بودهست
همان روزی که بلبل، خل شد از رنگ و لعاب گل
اگر بابابزرگ بیعیال و پر ز احساسم
جوانمردانه تا ده، از سر چشمه
به جای کوزه «باجی»
یکی از کوزههای گنده «صغرابگم» را حمل میفرمود،
و فردایش برای خواستگاری خانهشان میرفت،
الاغ کدخداشان در به در میشد؟!
زمین و آسمان زیر و زبر میشد؟!
سرم را میزنم بر سینه دیوار
به بابای تو لعنت میفرستم بخت لاکردار
*
اگر «صغرابگم» مادربزرگ بنده میگردید،
تمام خاندان ما
چراغ جیبشان امروز روشن بود
و نانهاشان حسابی توی روغن بود
و من هم از سر ارث «ننه صغرا»
چنان فرزندِ فرزندش
- که امضا، میزند انگشت
مسافر میکشیدم با مدل بالاترین ماشین
خودم را خوب میبستم
و میکردم ترقی بهتر از «اوشین»!(*)
که دستم بود توی ارز و پایم نیز در بازار
به بابای تو لعنت میفرستم بخت لاکردار
*
الا ای اشک، ای مشک، ای الک، ای زنجفیل
ای سنگ، ای قوطی
الا ای سرنوشت خنگ نالوطی
کنن من هستم و بر روی کوزه مدرک لیسانس
بخشکی شانس!
پاورقی:
* «اوشین» نام یکی از افرادی است که نخست متعلق به قشر آسیبپذیر ژاپن بود، ولی در اثر خوردن هر روزة «برنج و تربچه» و پسانداز پولش، بدون کلاهبرداری توانست به مرفهی بیدرد تبدیل شود!