امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

چـه ترســی شما را در زندگـــی عقب نگـه داشته است..؟!{مهــم.. وقابل توجـه.}بخش اول

#1
چه ترسی شما را در زندگی عقب نگه داشته است؟ (بخش اول )
چـه ترســی شما را در زندگـــی عقب نگـه داشته است..؟!{مهــم.. وقابل توجـه.}بخش اول 1ما می ترسیم از حوزه امن خود خارج شویم ، می ترسیم خطر کنیم و از همه مهمتر می ترسیم شکست بخوریم و ... شما از چه چیزی می ترسید ، چه ترس هایی موجب پسرفت شما می شوند؟!
نوشته : Molly Cain
مالی بنیانگذار و تهیه کننده اجرایی استودیو Haul است ، مقالات او در زمینه مدیریت و زندگی در دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فوربز منتشر می شود.

برای دو هفته پیش ما از گروههای وبلاگ نویس مد در برنامه خود دعوت کردیم که به استودیو ما بیایند. بعنوان بخشی از روال کار هر وبلاگ نویس جلوی دوربین رفت تا کمی درباره هر موضوعی که دوست داشت صحبت کند، به این ترتیب ما می توانستیم کمی بیشتر با آنها آشنا شویم.
ممکن است بعضی از مردم آرزوی قرار گرفتن جلوی دوربین را داشته باشند اما یک عده هم هستند که جلوی دوربین خیلی عصبی می شوند.
یک روز که اجراها ضبط می کردیم ، یکی از دخترها کاملا از ترس خشک شده بود. قبل از شروع کار به ما گفته بود که ممکن است به سرش بزند و بخواهد که از ساختمان فرار کند ( من فکر می کنم تنها دلیلی که اینکار را نکرد این بود که در ورودی کمی باریک بود و برای فرار دچار مشکل می شد ). همین مساله باعث شد به او بگویم " درست است تو قبلا این کار را نکرده بودی ! ، تو از خانه تا اینجا را رانندگی کردی و آمده ای که برای چند ثانیه روی این صندلی بنشینی و صحبت کنی ، شاید این کار کل مسیر زندگی تو را تغییر دهد. تو تا اینجا 80% کار را انجام داده ای . حالا فقط باید حرف بزنی همین ."

در آن لحظه کاملا می توانستیم آرامش را در چهره او ببینم. ترس او به یکباره خارج شد. بعد از آن از او مصاحبه گرفتیم و ویدئوی واقعا زیبایی از کار در آمد. بقیه داستان مهم نیست ، بخش مهم کار این است که ترس باعث می شود ما شانس های باور نکردنی را از مسیر زندگی خود دور کنیم.
از جنبه حسی ، دو نوع ترس وجود دارد. ترس هایی که در اعماق درون شما محبوس هستند و می توانید به دیگران نشان دهید. مثلا ترس از دست دادن کار یا اخراج شدن از آن . یا آنها که هرگز جرات گفتنش را به افراد خاصی ندارید. مثل داشتن بچه های زشت یا دیوانه .
ترس دیگر بصورت کاملا تصادفی سراغ شما می آید، یعنی هنگام تجربه کردن آن. مثلا وقتی که به خود می گویید : " اه لعنتی ، اصلا وضعیت خوبی نیست ..." مثلا همان دختری که در استودیو وحشت زده شده بود. هر شخصی از یک چیز می ترسد و هیچ اشکالی هم ندارد. با این حال آنچه که اشکال دارد این است که به آن ترس اجازه بدهید زندگی شخصی یا کاری شما را مختل کند. بنابراین بیایید درباره آنها کمی حرف بزنیم. چه ترسی زندگی شما را مختل کرده است؟


ترس شما : ناشناخته
روش مبارزه : با آن روبرو شوید
مناسب برای : درخواست ارتقای شغلی . رفتن بالای سن برای اولین بار. صحبت با اولین زیر دست خود. مصاحبه کاری یا یک رییس جدید.

چندسال قبل ، من یک جایزه بین المللی بخاطر کارم در ارتباطات دریافت کردم. افتخار بزرگی بود و در همان ابتدای کارم اتفاق افتاد. یادم می آید که بالا و پایین می پریدم و نامه تبریک را می خواندم و سپس به بخشی رسیدم که فهمیدم از من دعوت کرده اند که مورد تحت مطالعه ام را برای حضار ارائه دهم. حضار بین المللی و بسیار زیاد. چه؟ تا آن لحظه هیچوقت در بالای سن قرار نگرفته بودم و هیچ تجربه یا پس زمینه ای درباره چگونگی اینکار نداشتم . وحشت زده شدم و با خودم فکر کردم که مهم نیست که من حق قرار گرفتن در بالای سن را دارم ، جایزه را نمی خواهم.
من ترسم را با مربی ام درمیان گذاشتم و گفتم که می خواهم پیشنهاد آنها را رد کنم. چیزی که او به من گفت این بود :" این یک مباحثه نیست. تو قبلا هیچوقت چنین کاری را انجام نداده بودی – نمی توانی از اولین تجربه چشم پوشی کنی تنها به این دلیل که ترسیده ای . با آن روبرو شو."
پس من هم همان کار را کردم. حتی یک کلمه هم از آن روز را بخاطر ندارم اما به شما می گویم، خوشحالم که داستان ردکردن جایزه را در تجربه ام ندارم.

نکته جادویی درباره ترس های ناشناخته این است که شما نمی دانید بعدش چه خواهد شد. تنها زمانی می فهمید که یک قدم اضافه فراتر از حاشیه امنیت خود بردارید. بله شاید چیز ترسناکی باشد اما ترسی بی معنی و احمقانه است برای اینکه شما اجازه می دهید که فرضیه ای که در ذهن خود ساخته اید شما را بترساند. شما در ذهن خود یک تصویر منفی از نتیجه کار ترسیم می کنید و فکر می کنید شاید آن نتیجه اتفاق بیافتد. اجازه دادن به چنین افکاری باعث می شود تجربه ها و شانس های زیادی را در زندگی خود از دست بدهید.
اگر با این ترس روبرو شوید یا از کسی که آن را تجربه کرده بپرسید ، خواهید فهمید که چه حسی دارد. پس دوباره می گویم با آن روبرو شوید. طوری در آن گام نهید که انگار متعلق به شماست (برای اینکه احتمالا همینطور است)، طوری رفتار کنید که انگار می دانید چکار می کنید ( احتمالا هم همینطور است ) و آن را از آن خود کنید. انجامش دهید برای اینکه انجام ندادن آن لطمه ای به شما وارد می کند که خوب انجام ندادن آن کمتر به شما لطمه می زند. بعلاوه ، اگر وارد گود شدید ، بعد از همه اینها شانسهایی که بدست خواهید آورد آنقدر هم بد نیستند. و به ناگاه یک روز می رسد که می فهمید دیگر وانمود نمی کنید که نمی ترسید بلکه واقعا نمی ترسید !
چـه ترســی شما را در زندگـــی عقب نگـه داشته است..؟!{مهــم.. وقابل توجـه.}بخش اول 1

ترس شما : شناخته شده
روش مبارزه: فقط شروع کنید.
مناسب برای : مکالمات دشوار . تغییر مکان. کارهای مربوط به تناسب اندام.

آیا تابحال از کسی جدا شده اید؟ ( اگر واقعا عاشق شما بوده حتما خیلی برای شما ناراحت کننده بوده است ) کسی را اخراج کرده اید؟ در دوی ماراتن شرکت کرده اید؟ یک رژیم غذایی را شروع کرده اید؟ و یا حتی بیشتر ، " سبک زندگی خود را تغییر داده اید؟ "
همه این ماجراها بطور بالقوه می توانند در شما ایجاد ترس کنند. شما حس می کنید که انگار قبلا در چنین شرایطی بوده اید و یا قبلا برایتان اتفاق افتاده است. اگرچه خواسته هایی مثل دومین دوی ماراتن یا نیازهایی مثل بیرون کردن شخصی از زندگیتان ، باعث می شوند که شما از امواج منفی که ممکن است به سمت شما بیایند دوری کنید، فقط به این دلیل که پیشتر برای شما اتفاق افتاده بود.

من دوستی داشتم که بعضی وقتها در بازکردن نامه های الکترونیکی یا معمولی خود وقتیکه می دانست داخل آن چیست تاخیر داشت . مثلا قبض های سنگین ، کارتهای عروسی دوستان سابق یا ... اینها ترس از شناخته هاست. افرادی هستند که در خط شروع وقایع ایستاده اند. آنها فکر می کنند که قرار است آسیبی به آنها وارد شود مثل فردی که در آغاز یک رابطه نیازها و علایق خود را بیان نمی کند فقط به این دلیل که تجربه شکستهای گذشته را دارد( خب درست است که همه شکست خورده اند اما بالاخره یکی از آنها موفق خواهند بود). در همه این موارد ، ما فکر می کنیم که از پایان ماجرا خبر داریم به همین دلیل از آنها دوری می کنیم چون اینطور راحت تر است.
اما همانند ترس های ناشناخته ، ما دقیقا نمی دانیم که نتیجه چه می شود. مطمئنا در این لحظه تجربیاتی به ذهن ما می رسد. اما فقط در حد فرضیه هایی خواهند بود و قابل تغییر است.

یک بار یک نفر به من گفت هرگز سوالی که جوابش را می دانی ، نپرس. این اشتباه است. شما شاید فکر کنید که می دانید ، شما واقعا نمی دانید که یک نفر چه چیزی می خواهد بگوید یا چه کاری را قرار است انجام دهند. من می گویم شما نباید سوالی را بپرسید که دوست ندارید پاسخش را بدانید. یعنی ، خودتان را وارد عمل کنید و نتیجه هر چه بود، آنرا بپذیرید.
بیایید فکری که از دوران مدرسه در ذهنمان مانده را تغییر دهیم :" این کاری است که ما همیشه انجام می دهیم ." برای چه کسی اهمیت دارد که شما قبلا کاری را انجام داده اید ، این بار می توانید نتیجه متفاوتی بگیرید.
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  چگونه سلامت روان داشته باشم؟
  چگونه روانی شاد و سالم داشته باشیم
  بگذارید هر روزتان روایت‌ داشته باشد
  چطور برای زندگی انگیزه داشته باشم؟
Wink این راهکار زندگی شیرینی داشته باشید!
Thumbs Up چگونه در دوران سالخوردگی ذهنی فعال داشته باشیم؟
  افسُردگی چه زمینه هایی ارثی میتوناند داشته باشد ؟
  ۱۰ چیزی که نباید از کسی توقع داشته باشید
  روان و جسمي‌ آرام بعد از ورزش داشته باشید!
Heart این گونه کودکانی خلاق داشته باشید

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان