06-06-2014، 11:11
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
در سالهایی که افکار مشروطه خواهی در میان مردم ایران منتشر می شد، اهالی یزد هم از ظلم حکام خود خسته و به شورش و جنبش در آمده بودند.
در سالهایی که افکار مشروطهخواهی در میان مردم شهرهای بزرگ ایران منتشر میشد و آنها را به مقاومت در برابر عوامل استبدادی که شاه و حکّام، هوادار آن بودند، تشویق میکرد، اهالی یزد هم که از ظلم حکّام و فرمانروایان مستبد و خودکامهای مانند «جلالالدّوله»ها خسته شده بودند، به شورش و جنبش درآمده و چنین میخواستند که شرّ فرمانروایان خودکامه و مستبد از سر آنها برداشته شود؛
برای نمونه میتوان به مواردی از فعالیتهای آزادیخواهانه اشاره نمود:
از میان تجار یزد حاج محمدتقی مازار، از بازرگانان معتبر و ثروتمند یزدی، در آغاز نهضت، نقش برجستهتری داشت. وی با مشروطه و مفاهیم آن، آشنا و با کمکهای مالی فراوان به جریان مشروطیت در آنجا به «یوسف مشروطه»[1] ملقّب گردیده بود. وی برای بیداری و آگاهی مردم یزد که اطلاعات چندانی از مشروطه و نظام پارلمانی نداشتند، جلساتی در باغ شخصی خود در محلة دهنو (چند کیلومتری یزد) تشکیل میداد و به تفهیم معنای مشروطیت میپرداخت.
همچنین زمانی که فرمان مشروطیت به امضای مظفرالدین شاه رسید، در باغ شخصی خود در محلة دهنو جشن مفصّلی گرفت که در آن، طبقات مختلف مردم حضور داشتند. همانطور که در تهران بعد از اعلان مشروطیت دو گروه موافق و مخالف انقلاب به جان هم افتادند، در یزد هم دو گروه مستبدین و مشروطهخواهان رو در روی یکدیگر قرار گرفتند. در رأس مستبدین، میرزا فتحالله مشیرالممالک یزدی، مستوفی یزد، مخالف مشروطه بود و میگفت: «نمیتوانم قبول کنم که یک عامی با یک اعیان بر سر یک میز مذاکره قرار گیرند و مساوی باشند.» از میان روحانیون، شیخ عبدالکریم حائری مسگر[2] روحانی مبارز و دلیری بود که در منبر، هفتتیر به کمر میبست و از مشروطه و فواید آن سخن میگفت و به حمایت از مشروطهخواهان میپرداخت[3].
درگیریها بین مستبدین و مشروطهخواهان در سراسر ایران منجر به قتل و خونریزی شد. این روند تا سالها ادامه داشت؛ بهطوریکه در دورة سوم مجلس شورای ملّی، عموم مشروطین وطنخواه یزد در عریضهای به مجلس، به اقدامات سوء مستبدین در اردستان و اصفهان اشاره داشتند و اینکه ایشان با نیرنگ خاصی و به اسم مذهب، اموال اهالی آنجا را به غارت میبردند. همچنین در مشهد هم دو نفر را به خاطر انتساب به فرقة بابیت به قتل رساندند؛ قاتل توسط حکومت دستگیر شد و سپس وی را آزاد کردند. این وقایع، موجب وحشت عموم مشروطهخواهان یزد گردید. زیرا مستبدین، عموم مشروطهخواهان یزد را بابی و فاسدالعقیده قلمداد مینمودند و درصدد حذف آنها بودند. (سند شمارة 16، دورة سوم)
حکّام و متنفذین
خوانین بختیاری در ازای خدمات و زحماتی که در فتح تهران و عزل محمدعلی شاه ایفا نمودند، حکومت یزد را در حیطة قدرت خود گرفته و چندین سال سران و یا گماشتگان آنان یزد را در اختیار داشتند. همراه با هر یک از حکّام بختیاری، نوکران آنان نیز به عنوان ضابط، داروغه، کلانتر، قراول و سپاهی در خدمت ایشان بودند.[4] اهالی یزد از این وضع خسته شده بودند چرا که از زمان استقرار مشروطیت تاکنون به هیچوجه، بوی آزادی و قانون به مشام آنها نرسیده بود (سند شمارة 13، دورة 2) و هرگز انتظار نداشتند با وجود تظلمات و استغاثههای چندین ساله، خوانین بختیاری علیالرّسم ایام فترت، تصمیماتی گرفته و حکومتهای جنوب از جمله یزد را بین خودشان تقسیم نموده و به چپاول بپردازند. تقاضای آنها از نمایندگان، یکی این بود که:
... ما دیگر طاقت تحمل مظالم بختیاری نداریم؛ خدا شاهد است برای ما رمقی باقی نمانده؛ اگر حقیقتاً مجبور است دولت اینها را حکومت دهد، ما به قدر سهم خود تحمل کرده؛ به نقاط دیگر آنها را ماموریت دهند. (سند شمارة 19، دورة 4)
همچنین در نامهای دیگر به مجلس اشاره نمودند:
... ای کرسینشینان کعبه آمال ملت! ای نمایندگان توده رنجبر که ذمهدار حفظ حقوق سی کرور نفوس ایران هستید! ای کسانی که امروز زمام مقدرات موکلین خود را به کف کفایت گرفتهاید! خوب است قبل از همه چیز با دقتنظر در وضعیات اقتصادی اهالی این سامان، عطف توجهی به خاتمه اوضاع ناگوار این محیط خراب فرموده و راضی نشوید یک مشت رعیت بدبخت در تحت فشار این گرگسیرتان که در لباس میش جلوهگر شدهاند، امر در حیات نمایند. چنانچه توجهی به حال ما بیچارگان نفرمایید مجبور به ترک علاقه و جلاء وطن هستیم. (سند شمارة 66، دورة چهارم)
قشقاییها هم در حکومت یزد خود را سهیم میدانستند؛ بهطوریکه ضیغمالدّوله قشقایی، از طرف صمصامالسلطنه، به حکومت یزد منصوب شد.[5] اهالی یزد از عملکرد ضغیمالدّوله قشقایی ناراضی بودند. انجمن ولایتی یزد در این خصوص طیّ نامهای به مجلس از تعدیّات او و مأمورانش نسبت به اهالی آنجا شکایت نموده ولی به جوابی نایل نگردیده و مجدّداً نامة دیگری ارسال کرده و علّت آن را خواسته و اشاره نموده است که:
... موجب لجاجت و نقاضت حکومت، در مقام دستگیری متظلمین و مربوطین به انجمن برآمده [و] حتی شاعری که روز عید، مدحسرایی مشروطیت و قانون مقدس و انجمن نموده که در جریده انجمن درج است، دستگیر نموده [و] بعد از چوب، دهانش دوخته ... است. (سند شمارة 15، دورة دوم)
منظور از شاعری که بدان اشاره شد، فرّخی یزدی است که در مخالفت با ستمگریهای ضیغمالدّوله در عید نوروز 1328ﻫ.ق. / 1289ﻫ.ش. برخلاف شعرای درباری و متملّق که قصاید غرّایی در ستایش حاکم قرائت میکردند، وی با سرودن اشعار انقلابی به ضیغمالدّوله، حاکم مستبد یزد، هشدار داد که مجری قانون باشد. حاکم، خشگمین شد و دستور داد او را به زندان بیندازند و دهان او را با نخ و سوزن بدوزند. اما فرّخی دست از مبارزات نکشید و زندان، آغازی برای مبارزات وی گردید. سرانجام دوستان و همفکران فرّخی در تلگرافخانة یزد تحصّن کردند و گزارشی از آنچه که بر وی گذشته بود، به مجلس شورای ملّی مخابره نمودند. مجلس از وزارت داخله و معاون او در این مورد توضیح خواست. آقای فهیمالملک اظهار نمود:
چندی است که شکایات زیادی از حکام ولایات به مرکز میرسد ... همینطور از یزد؛ و گویا در آنجا دهن شخصی را دوختهاند؛ آیا این شکایات صحت دارد یا خیر؟
معاون وزارت داخله جواب داد:
البته وزارت داخله ... در خصوص یزد در باب دهان دوختن هم تحقیق شد، به قید قسم [حاکم]جواب دادند: این مسئله، کذب است و شخصی را به واسطة قدح مشروطیت و مدح استبداد چوب زدهام.[6]
مجلس شورای ملی در این زمینه اقدامی نکرد و قسم ضیغمالدّوله را قبول نمود و دم خروس را ندید، ولی نامههای مکرّر انجمن ولایتی یزد، اولیای امور را در تهران مجبور نمود ضیغمالدّوله را پس از سه ماه ظلم و ستم برکنار کنند.[7]
شکایت از حاکمان یزد و مأموران آن در قالب موضوعات گوناگونی مطرح شده؛ از جمله، شکایت از اقدامات حکومت نسبت به مطالبة ضابطانه و تقدیمی و گرفتن سیورسات (سند شمارة 17، دورة دوم)، مطالبة مالیات مضاعف و چپاول اهالی توسط مأموران حکومتی (سند شمارة 13، دورة سوم) و نیز باج راهها (سند شمارة 11، دورة چهارم). البته اسنادی از اعلام رضایت از حکومت معاضدالسلطنه (اسناد شمارة 44 و 30 دورة چهارم)، مرتضی قلیخان بختیاری (اسناد شمارة 17 و 24، دورة سوم) و هم رضایت از امیرحسین بختیاری (سند شمارة 8، دورة چهارم) و هم در باب مخالفت با وی (سند شمارة 7، دورة چهارم) و ... در این مجموعه اسناد ملاحظه میشود.
در یک بررسی اجمالی، مربوط به شکایتهای عموم اهالی یزد از حکام و مأموران آنها، به این نتیجه میرسیم که آنها تصوّر میکردند با استقرار مشروطه، دورة بدبختی و بیعدالتی و ستمکشیدنِ ضعفا و بیچارگان به پایان رسیده و جامعه رو به اصلاحات میرود و آتیة درخشانی در انتظار آنهاست. ایشان هرگز تصوّر نمیکردند در دوران مشروطه نیز مانند دوران استبداد با آنها برخورد شود. از مصادیق بارز این استبداد تسلط بختیاریها بر حکومت مرکزی و انتصاب حکّام بختیاری و قشقایی توسط ایشان در یزد و مناطق دیگر پس از فتح تهران بود که مردم را تحت فشار و تعدّیات قرار داده و از مشروطه صرفاً جهت موقعیت و مقاصد مالی خودشان استفاده میکردند.
مالیات
با پژوهش در منابع و مآخذ تاریخی چنین استنباط میشود که همزمان با شکلگیری جوامع بشری، اخذ مالیات هم مرسوم شده است. در ایران از قدیمترین دوران تا مشروطیت، دریافت مالیات از مردم طبق یک روال مشخص و منطقی نبوده و صرفاً بر حسب نیاز و انصاف حکومت وقت، تعیین میشده است.
مردم صاحب مجلس و پارلمان نبودند و وزیر مالیه، مأمور شخص پادشاه بود و شاه، تمام درآمدها و عواید کشور را در اختیار داشت و وزیر مالیه، بودجة کشور را تنظیم میکرد و در مرکز هر استان، مستوفی، مسئول امور مالیاتی بود. رئیس مستوفیها را مستوفیالممالک میگفتند که لقب وزیر مالیه بود. با استقرار مشروطیت فصل جدیدی در تاریخ ایران گشوده شد و سنّتهای مالی قدیمی که بیش از دو هزار سال، دوام یافته بود، متروک گشت و بهجای آن، اصول نوین مالیِ حکومتهای پارلمانی مستقر گردید.[8]
در یزد بعد از مشروطه نظام مالیاتی، تفاوت چندانی نکرد زیرا مستوفی تغییری نکرده و از نظر فکری نیز مخالف نظام مشروطه بود.[9]
ناصرالملک همدانی وزیر وقت مالیة دولت مشروطه، جهت ساماندهی مالیاتهای سراسر کشور صورت اصل و فرع مالیاتهای هر ولایت را از مستوفیان آن منطقه خواست. اکثر ولایات فقط اصل مالیات را گزارش دادند. در آن زمان میرزا فتحالله مشیرالممالک مستوفی یزد در تهران بود و مالیات یزد را از روی معاملة دیوانی بدون توجه به عواقب آن به مجلس فرستاد و مجلس پس از مذاکره، اصل و فرع را یکی و تصویب کردند. این اقدام مجلس سبب ایجاد موج اعتراض در مردم به رهبری حاج محمدتقی مازار، تاجر مشروطهخواه و عدالتطلب شد و آنان را تحریک کرد در تلگرافخانه به بست بنشینند. با رسیدن گزارش بستنشینی اهالی یزد به تهران، اولیای مجلس به این امر متوجه گردیده و تلگرافهایی نیز در این خصوص ردّ و بدل شد امّا نتیجهای نداشت و مردم، خواستار مکاتبه با زعمای مجلس شدند. سید عبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی از متنفّذترین افراد مجلس شورا در تلگرافخانه حاضر شدند و حدود شش ساعت، مشغول ردّ و بدل کردن تلگراف با اهالی یزد بودند، ولی نتیجهای به دست نیامد. حتی بهبهانی قبول کرد که مجلس سیهزار تومان مالیات یزد را در سال جاری تخفیف بدهد، ولی حاج محمدتقی مازار متقاضی تصویب مصوّبهای قانونی و کم کردن فرع مالیات یزد و عزل میرزا فتحالله مشیرالممالک از مستوفیگری یزد شد. سرانجام مجلس شورای ملّی در خصوص مالیات یزد تصویب کرد:
به وزارت مالیه نوشته شود که مجلس از وزیر مالیه، اصلاح مالیات یزد و رضایت خاطر آنها را میخواهد.[10]
اقدامات محمدتقی مازار در راه استقرار مشروطیت و به عنوان رهبر مردم در اعتراض به اصل و فرع مالیات، از دید مستبدین و در رأس آن مشیرالممالک پنهان نبود و همواره در پی فرصت بودند تا سرانجام ابوالقاسم برادر وی را که فردی بیکار بود و حسرت دارایی برادرش را داشت، تحریک کردند و با دادن اسلحه به وی برادرش (محمدتقی مازار) را به قتل رسانیده و خواستة مستبدین را برآورده نمود.[11] عریضهای هم در این خصوص تحت عنوان «صبایای شهید راه وطن حاجی محمدتقی مازار یزدی» به مجلس رسیده که در آن اشاره شده، پدرشان:
... اوّل کسی بود که در این حدود، علَم آزادی برافراشت و جان خود را فدای استحکام اساس مقدس ساخت. در چهار سال قبل به تحریک مستبدین، هدف گلوله گردید... و تمام اموالش دستخوش مستبدین گردیده [و] از میان رفت. فقط چیزی که ماند، سه شبانه روز میاه دوالی بدرآباد که معروف است به ده شیخی و چندین سال خشکیده و دیناری عایدی نداشته و ندارد و تاکنون قریب یکصد تومان مالیات آن را به هر شکل بوده، پرداختهایم.
و در ادامه اظهار نمودهاند که دیگر توان پرداخت آن را ندارند ولی پیشکار مالیه علیرغم بیبضاعتی و خرابی قنات، از ایشان مطالبة مالیات میکند و دیگر اینکه ایشان از مجلس شورای ملّی انتظار رسیدگی دارند.(سند شمارة 9، دورة دوم)
تمرکز درآمدها و هزینههای کشور از اقداماتی بود که در دورة اوّل مجلس شروع شده و در دورة دوم مشروطیت با استخدام مورگان شوستر و تأسیس خزانهداری کل عملی گردیده بود.[12] لذا قانون تشکیل ترتیبات مالیاتی مملکت ایران در 23 خرداد 1290ﻫ.ش. به تصویب مجلس رسید و به موجب این قانون، مورگان شوستر در امور مالی اختیار تام گرفت و در تمام معاملات مالیاتی و پولی دولت حق کنترل و نظارت پیدا کرد.[13]
هنوز وضعیت مالی کشور، سر و سامانی نگرفته بود که روس و انگلیس با حضور مستشاران امریکایی مخالفت کردند و سرانجام در اثر فشارهای آنها مورنارد بلژیکی رئیس کل گمرکات وقت به جانشینی شوستر منصوب شد و خزانهداری کل را تحویل گرفت. شوستر در زمان خزانهداری خود همواره با مورنارد مخالف بود زیرا متوجه سوء استفادههای کلان بلژیکها در گمرک شده بود.[14] با توجه به اجحافاتی که مستشاران بلژیکی در امور مالیاتی داشتند علما، سادات و رعایای بلوک میبد، آرام ننشسته و از ظلم آنها نسبت به اهالی، شکایت و اظهار نمودند:
آیا موقع آن نرسیده که یک مشت ملّت فلکزده ایران از دست جمعی بلژیکی و بلژیکیپرستان بیناموسِ وطنفروش خلاص فرمایند. مدت سه سال است که در چنگال و فشار این ظالمان بلژیکی و ایرانیهای بلژیکیمآب بوده و از هیچگونه تعدی و احجافات، کوتاهی ننموده؛ آیا سزاوار است ما بیچارگان با این زحمت و خسارت با کد یمین وجهی تدارک کرده، هر روز به یکی اسمی از ما بیچارگان دریافت دارند و آن هم ابداً به مصرف مملکت و حفظ استقلال وطن ماها نرسد و یک مشت دزد طرار شیاد یا به خرجتراشی یا به دزدی و تقلب ببرند و بخورند.
و اشاره به کل مالیات یزد در طول یکسال نمودهاند که دویست هزار تومان و کسری است و سیهزار تومان آن را ادارة مالیه برای دولت خرج میتراشد؛ معادل سیهزار تومان هم به عناوین مختلف از آنها میگیرد. مالیات غیرمستقیم از قبیل ذبایح وغیره برای آنها سرسام آور است و:
... آیا سزوار است که با فقر و پریشانی و نشدن محصول به هزار جان کندن، قوت سالیانه خود، فروخته، مالیات مستقیم [و]غیرمستقیم، جریمه فوق العاده و غیره و غیره بپردازیم و چند نفر خائن دولت و ملت وطنفروش قانونشکن ببرند و بخورند و سه سال است کسی به حساب آنها رسیدگی نکرده [که] چه گرفتهاند و چه مصرف رسانیده و چه قرانی وارد صندوق مالیه شده ... یک پیشکار مالیة ایرانی وطنپرست ایران دوست به دعاگویان مرحمت فرمایند که بدانیم این مالیاتی که دعاگویان شب و روز به زحمت فراهم آورده و خودمان به فقر و تنگی بهسر میبریم به مصرف مملکت ما رسیده و الا به هر وسیله که وزارت مالیه معین نماید یا توسط بانک شاهنشاهی یا تجارتخانه دیگر مالیات خود را به مرکز میرسانیم. (سند شمارة 19، دورة سوم)
سرانجام پس از شروع جنگ جهانی اوّل، آلمانیها در ایران نفوذ پیدا کردند و بلژیک را تصرّف نمودند. مجلس، قانون 23 جوزا (خرداد) را لغو و آمریکاییها و بلژیکیها را اخراج نمود و اختیاراتی که این قانون به خزانهدار داده بود، برابر قانون 15 خرداد 1294ﻫ.ش به وزیر مالیه واگذار گردید.[15]
عرایض متعددی در شکایت از میرزا فتحالله مشیرالممالک مستوفی یزد به مجلس رسیده که به ذکر تعدادی از آنها میپردازیم. اهالی مهریز در تلگرافی به مجلس از انتخاب آقای معتمدالممالک به جهت پیشکار مالیه یزد تشکر و شکایت از اجحافات مشیرالممالک نمودند. ایشان به تعدیات وی از بدو مشروطیت اشاره کرده و چنین مینویسند: « ... مالک حسن آباد و شریک طغارات شده است. میاه سهم دعاگویان را برده و همه ساله بالمضاعف[16] مالیات ...» از آنها گرفته است. (سند شمارة24، دورة دوم)
مشیرالممالک با توجه به نفوذی که در یزد داشت، در نبودِ حکومت، خود متصدّی امور میشود. اهالی نعیمآباد از دادن کفالت حکومت یزد به مشیرالممالک شکایت و به سوابق ننگین او اشاره نمودهاند:
...که یکی از عناصر مرتجع و چندین سال است به تشبثاتی چند به غارت اهالی مشغول و [به] وسیله امانت مالیه مبالغی ثروت اهالی بیبضاعت را به خود تخصیص داده؛ نمیدانیم به چه نظر در این موقع تغییر حکومت کفالت حکومت یزد را به مشارالیه رجوع و به این واسطه، آسایش اهالی را سلب کردهاند. (سند شمارة 53، دورة چهارم)
مجلس، شکایت اهالی را به وزارت داخله، ارجاع و وزارت داخله از مشیرالممالک توضیح خواسته است. وزارت داخله، سواد تلگراف مشیرالممالک را به مجلس ارسال کرده و محتوی تلگراف نشان میدهد که وی اتهامات وارده را رد مینماید. (سند شمارة 3/53، دورة چهارم)
اهالی یزد در تلگرافی جداگانه از تعدّیات مشیرالممالک پیشکار مالیه یزد شکایت و سؤال نمودهاند که دولت در این چند روزه چرا او را منفصل و مجدّد توسط وکلای مصنوعی یزد منصوب نمودهاند:
... پسرش نایب الحکومه [و] دامادش وکیل. آیا دولت با این وضعیات چه تکلیفی از برای زندگانی ما معین میفرمایند؟ مجبوراً مستدعی هستیم حال که دولت از مشیرالممالک عنصر صالحی که کراراً بر ضد حکومت ملی قیام نموده نمیتواند چشم پوشد، اموال و علاقه ما را خریده تا به محل دیگری رفته؛ در آنجا چندی به راحت، مشغول دعاگویی باشیم. (سند شمارة 60، دورة چهارم)
البته ناگفته نماند مشیرالممالک در طول حیات خود خدمات عامالمنفعة زیادی برای اهالی یزد انجام داده است. صفاءالسلطنه در دفاع از خدمات شایان مشیرالممالک در آبادی یزد چنین مینویسد:
به ذَروه رفیع و مقام منیع مبعوثان ملت مملکت ¬ ادام الله ظلالهم ¬ معروض میدارد، آقای مشیرالممالک پیشکار مالیه یزد از بدو تأسیس اساس مشروطیت در خاک پای ایران به شهادت جمع کثیر و جم غفیری، الحق خدمات نمایان از بذل مال و جان به دولت جدید ایران نمودهاند. تاسیس مدرسه کرده؛ تامین طرق و شوارع نموده؛ موجبات تقویت انجمن ولایتی را فراهم آورده؛ مالیات یزد و توابع آن را در چنین سنواتی که از ده ولایت یک ولایت مالیات صحیح نداده، همه ساله تاماً، کاملاً پرداخته. دیگر جزئیات امور که برای اولیای امور مکشوف است و این بنده خبر ندارد، جای خود دارد. با این حال، کمال انتظار برای اهالی یزد بود که از هر جهت و هر حیثیت نوازش و مرحمت در حق ایشان بشود. (سند شمارة 26، دورة دوم)
بدعتهای مالیاتی، موارد دیگری است که به سبب آن از وزارت مالیه شکایت شده است. مالیاتدهندگان میبدی و اردکانی در دو فقره نامه به مجلس اظهار داشتند:
... بعد از سالها تحمل صدمات و زحمات و اتلاف اموال و سفک دماء و هتک نوامیس و غارت سارقین فارس و چپاول کاشیها و تعدیات حکام بختیاری، امروزه [که] مملکت ما مشروطه شده و دارای قانون و عدالت و از بدعتهای میشومه زمان استبداد آسوده میشدیم. ولی بدبختانه «خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم». تمام تصورات مثل عالم خواب و نقش بر آب و از تعدیات دولت حاضره و وزارت مالیه جان بر لب و کارد به استخوان رسیده است.
و در ادامه مالیات دهندگان از دادن تومانی ده شاهی و تومانی یک قران بر مالیات به اسم تحصیلداری، آن هم زمانی که مجلس در فترت بوده و قانون تصویب نکرده، شکایت و تقاضای جواب فوری و رفع ظلم نمودهاند. (اسناد شمارة 4 و 5، دورة پنجم)
یکی دیگر از اجحافات مشیرالممالک، درخواست مالیات از اهالی یزد علیرغم وقوع چند سیل خانمانبرانداز بود. در سال 1300ﻫ.ش. سیل عظیمی در بافق رخ داد که تمام عمارات و قنوات آنجا را منهدم کرد. شیخ محمدتقی بافقی در نامهای به مجلس، به انضمام نشریة گلشن شمارة 63، شرح ماوقع سیل بافق را چنین گزارش میکند:
... بعد از سه شبانهروز متوالی بارندگی از اوّل صبح، سیل عظیمی به قصبه حمله آورده الی غروب آفتاب چند محله آن را که تقریباً دو ثلث باشد خراب و ویران، زراعت و باغات، ساقط و قنوات هم روی هم میخوابد. تمام مردم خانههای خود را گذارده با زن و بچه در امام زاده ... خداوند ترحم کرده، این حادثه در روز روی میدهد که کمتر تلفات جانی داده شود. این جمعیت قصبه بالاجماع در آن محوطه (امام زاده عبدالله و حوالی) ازدحام کرده و مشاهده مینمایند این سیل خانه برانداز را. چگونه اثاثیه و آشیانه خود را در زیرآوار خود قرار داده [و] هنگامه قیامت به نظرشان مجسم میشود.
و شیخ در ضمن آن، تقاضای مساعدت و عدم مطالبه مالیات از اهالی آنجا دارد. (سند شمارة 1/43، دورة چهارم)
جمعی از اهالی بافق در تلگرافی به مجلس اشاره به سرگردانی خودشان در اثر سیل و تقاضا کردهاند که از اخذ مالیات از ایشان بابت املاک مسلوبالمنفعه قبل از مرمّت صرفنظر شود و اظهار نمودهاند «... در صورتی که اعانه برای روسها رواست ما ضعفا مسلمانیم.» (سند شمارة 2/43، دورة چهارم)
رعایای فهرج در خرداد 1303ﻫ.ش. در تلگرافی به مجلس، در خصوص سیلی که در آنجا آمده، چنین مینویسند:
... نصف قریه فهرج خالصه، نصف مالکی است. دو ماه است سیل، قنوات فهرج را خراب کرده؛ آنچه مخارج کرده، فایده نبخشیده. تمام محاصیل خشکیده؛ جمعی رعایا آواره؛ برخی در کارِ فرارند.
لذا تقاضای عدم مطالبة مالیات دارند. (سند شمارة 3، دورة پنجم)
در هفتم دی ماه 1303ﻫ.ش. در زمان حکومت خانشوکت، باران شدیدی در یزد بارید و در نتیجه، سیل جاری گردید و قنات محمودآباد، خراب و مسدود شد و در بافق، چهار شبانهروز باران بارید و سیل جاری شد.[17] شدّت سیل بالا بود و عمارات، اموال رعایا و قنوات آنجا را ویران کرد. اهالی آنجا تقاضا کردند:
چنانچه از طرف دولت ابد مدت، بذل اعانه کامله و حکم به استرداد مالیات هذا السنه و صرفنظر از مالیات چند ساله آتیه نشود، این قریه، بهکلی از بین رفته [و] در این فصل زمستان، جمعی تلف و برخی آواره خواهند گردید. (سند شمارة 23، دورة پنجم)
بهطورکلّی عرایض مردمی در خصوص مالیات یزد و توابع نسبت به دیگر عرایض، از حجم بیشتری برخوردار است و پرداختن به تمام موضوعات آن، موجب اطناب سخن میگردد. لذا به دلیل اهمیت این عرایض، به یک بررسی اجمالی در باب برخی عناوین آن میپردازیم. عمدة عرایض در خصوص اصناف و مشکلات آنهاست از جمله: ورشکستی صنف، ورود منسوجات خارجه، و افت محصولات کشاورزی، مالیات مراعی، مواشی، سیل در آنجا و خرابیهای حاصله از آن و ... که تقاضای تعدیل و تخفیف مالیات دارند. شکایتهای زیادی از تعدّیات و اجحافات مالیاتی توسط حکومت، پیشکاران مالیه و ضابطین هر بلوک شده است که تقاضای احقاق حق داشتهاند.
اشرار
از ابتدای نهضت مشروطه در یزد عدّهای طرفدار مشروطه و عدّهای مخالف آن بودند و در نتیجه، رقابتهای مشروطهخواهی و استبداد به ضرب و شتم و قتل افراد میانجامید. در سال دوم مشروطه به تحریک مستبدین، ابوالقاسم مازار برادرش (حاج محمدتقی مازار) را به قتل میرساند و در امامزاده جعفر به بست مینشیند. معظمالسّلطنه کاشانی حاکم یزد، سیدرضا لوطی، سردستة لوطیان را به سمت داروغگی شهر منصوب میکند. وی ابوالقاسم را از بست خارج نموده و به قتل میرساند. مستبدان هم که در فکر فرصت بودند شرایط را آماده دیده و این عمل را توهین به امامزاده تلقّی نمودند و مردم را به تحریک در قلعة حکومتی هدایت کردند. سرانجام، حاکم از ترس، سیدرضا را تحویل مردم داده و آنان او را با وجود اینکه قرآن در دست گرفته و با حالت التماس «همشیریها بالاغیرتاً»[18] گذشت نمایید، توجهی به حرف او ننموده و او را به وضع فجیعی کشتند.
فتنة استاد محمد بنّا (گلکار) یکی دیگر از مواردی است که در آن دوران رخ داد. وی بنّایی زبردست و از اهالی یزد بود که یکی از کارهای او تکیة امیرچقماق است. این تکیه چون روبهروی مسجد امیرچقماق و در میدانی به آن نام ساخته شده، چنین نام گرفته است، در صورتی که وگرنه مربوط به امیرچقماق از امرای تیموریان و حاکم یزد در دورة شاهرخ نیست.[19] در آن دوران خیلیها در تلاش بودند منارههای تکیة امیرچقماق را بسازند. ولی هیچ بنّا و معماری جرئت ساختن آن را نداشت، تا اینکه استاد محمد بنّا که فردی نترس و شجاع بود، با ظرافت خاصّی آن را ساخت.
در سال 1329ﻫ..ق. فخرالملک حاکم یزد شد. وی فردی بیآزار و خوشگذران بود[20] و مستبدین و در رأس ایشان مشیرالممالک با توجه به ضعف حکومت و اوضاع آشفتة آن دوران به دلیل لشگرکشی محمّدعلی شاه مخلوع برای تصاحب مجدّد قدرت، استاد محمد بنّا که یکی از اشرار بود و در قتل سیدرضا لوطی مشارکت داشت را تحریک نمودند و وی با همراهی سیدکلانتر تفتی و حاجیآقا و جمعی دیگر، به اسم محمدعلی شاه مخلوع، پرچمی در امامزاده جعفر برافراشت و سپس ادارات دولتی را خراب کرده و آتش زدند (سند شمارة40، دورة دوم) و در نهایت به قلعة حکومتی هجوم آوردند. حاکم نیز از ترس فرار کرد. در این هنگام استاد محمد بنّا خود را «محمدشاه» نامید و دستور داد توپ را بالای سردر قلعه بگذارند و به نقارهچیها دستور داد که نقاره بزنند و حکومت او را ¬ و به قول خودش سلطنت او را - اعلام کنند.[21] حاکم هم با نهایت عجز و ناتوانی از شهر خارج شد و شهر در اختیار استاد محمد بنّا قرار گرفت و در حدود دو ماه حکومت وی:
«بار دیگر چوب فلک و شکنجه در کار آمد و شبها به خانههای تجار رفته، پول میگرفتند. چند تن از یراقبندان تفت هم با او همدست شده بودند و احدی شب در خانة خود خواب راحت نداشت.»[22]
سرانجام نواب آقا حسین و آقا محمد رشتی به عنوان «جمعیت آزادی» نامهای به امیر اعظم حاکم جدید کرمان که عازم محل مأموریت خویش بود، نوشتند و خواستار آمدن وی به یزد و برگردان نظم در آنجا شدند. با آمدن امیراعظم به یزد، استاد محمد و همدستانش به تفت فرار کردند.[23]
امیراعظم هر چند فتنة استاد محمد بنّا را سرکوب و انجمن ولایتی یزد را افتتاح کرد ولی جاعلی گرسنه و پرطمع بود که در طول سه ماه حکومت در یزد، سه مرتبه حقالحکومه از اهالی مطالبه نموده و با «... شیخ جعفر و صدر با هم همدست شده، هستی مردم را بردند و از مرده و زنده دست برنداشتند. حتی خانههای رعیت را چاپیدند [و] شترهای رعیت را گرفته [و] باز نموده و به شهر آوردند و از هر بار گندم و جو و غیره که وارد ولایت میشود دو قران ... » مطالبه نمودند. (سند شمارة 42، دورة دوم)
سرانجام استاد محمد بنّا چند سال بعد و در زمان حکومت معاضدالسلطنه با وجود آنکه از ناحیة پا و چشم، معیوب بود، به دار آویخته شد.[24]
از مشکلات دیگر مردم یزد، بهخصوص طبقة تجّار، پس از استقرار مشروطیت، ناامنی راهها و غارت اموال آنها به وسیلة راهزنان بود. حوادثی که در آن دوران به وقوع پیوست از جمله فتح تهران و جنگ جهانی اوّل، کشور را دچار رکود و بحران سیاسی نموده و بالطبع اثرات آن را در شهرها به صورت هرج و مرج، قحطی، افزایش سریع قیمت اجناس، عدم امنیت مالی و... به جا گذاشته بود. در بررسی اسناد این بخش، شکایتهای اهالی و بهخصوص هیئت تجّار یزد از اشرار بهارلو، طوطکی، سوارهای قشقایی، فارس و چهارراهیها که همواره از فرصتها استفاده نموده و به ایجاد ناامنی در راهها و غارت اموال آنها میپرداختهاند، موجود است.
به طور کلّی هر چند با استقرار مشروطیت، مجلسی تأسیس شد و مردم به بخشی از حقوق مدنی خود دست یافتند ولی به دلایلی از جمله عدم ثبات حکّام ولایات، نبودن نظارت بر کار آنها و ضعف ایشان، یاغیان محلی و اشرار، فرصت را غنیمت شمرده و به غارت اموال مردم میپرداختند.
انجمن ولایتی
پس از پیروزی انقلاب مشروطیت، انجمنهای مختلفی، از انجمنهای صنفی و سیاسی گوناگون گرفته تا انجمنهای ایالتی و ولایتی، در سطح جامعه شکل گرفت. انجمنهای ایالتی و ولایتی یکی از خواستهای اصلی مردم در انقلاب مشروطیت بود و با مخالفت شدید جبهة استبداد و ارتجاع روبهرو شد، اما بر اثر پافشاری مردم، سرانجام به صورت اصلهای 90، 91، 92، 93 «متمم قانون اساسی» تثبیت گردید. چهار اصل آن به شرح ذیل است:
¬ در تمام ممالک محروسه، انجمنهای ایالتی و ولایتی به موجب نظامنامة مخصوص مرتّب میشود.
¬ اعضای انجمنهای ایالتی و ولایتی بلاواسطه از طرف اهالی انتخاب میشوند.
¬ انجمنهای ایالتی و ولایتی، اختیار نظارت تامّه در اصلاحات راجع به منافع عامه دارند.
¬ صورت خرج و دخل ایالات و ولایات، از هر قبیل، به توسط انجمنهای ایالتی و ولایتی جمع و نشر میشود.[25]
سرانجام «قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی»[26] در ربیعالثانی 1325ﻫ.ق. به تصویب اوّلین دورة مجلس شورای ملّی رسید و از چارچوبی قانونی و جایگاهی روشن در ارتباط با مجلس و پارلمان مشروطه برخوردار گردید.
انجمن ولایتی یزد به همّت معظمالسلطنه کاشانی که فردی مشروطهخواه بود، تأسیس شد. وی در ذیالحجه 1325ﻫ.ق. طی نامهای به یکی از روزنامههای محلّی، آمادگی خود را برای ایجاد انجمن ولایتی چنین بیان میدارد:
جناب مدیر محترم جریدة فریدة سفینة نجات ¬ زید توفیقاته:
اگر بگویم لذت و فایدة این جانب در این چند روزة توقف یزد، مطالعة جریدة جنابعالی بوده، قبول فرمایید الحق حقیقت را گفتهام و از صمیم قلب مزیده تأییدات جنابعالی را در این خدمت مشروع از درگاه قادر قاهر حضرت ذیالخلاق خواهانم. شاید مگر اهالی فلکزدة یزد از خواب غفلت بیدار و از خمار بادة جهالت هشیار، دست توسل به دامن نصایح مشفقانة جنابعالی زده، به توسط سفینة نجات، خود را از گرداب مهالک خلاص نمایند. اینکه اشاره از تأسیس و انعقاد انجمن ولایتی فرموده و اقدام او را از حکومت، خواستار شده بودید، گمان نمیکنم هیچ یک از اهالی یزد به قدر حکومت مأمور، شایق انعقاد این انجمن باشند، اگرچه بعضی از رؤسا و حکام به واسطه جهالت و عدم تعمق، از کنه مطلب انجمن ولایتی با آن معاندت میکنند ... و لله الحمد حکومت حالیة یزد، نهایت همراهی و تقویت را از مشروطه دارد و بیاندازه برای انعقاد انجمن، ساعی و جاهد است زیرا که خود را ایرانینژاد و متعلق به این خاک پاک میداند و ترقی و سعادت این قوم نجیب را خواهان است.
گویا اغلب کسانی که به دیدار حکومت آمدهاند، شاهد بر صدق حق مدعا هستند که چه قدر سفارش و تأکید در اقدام به انعقاد انجمن ولایتی فرمودهاند. حالا هم مزیداً لتأکید خواهشمندم اعلانات ذیل را در جریدة فریده، درج ومنتشر نمایند. دوستدار واقعی احمدعلی الغفاری.
به عموم اهالی یزد از طبقات سته اعلام میشود که بیش از این، تأخیر و طفره در انعقاد انجمن ولایتی جز ضرر و خرابی اهالی بلد نتیجه ندارد و تا انجمن ولایتی از روی نظامنامه تأسیس و منعقد نشود، نه مردم وظیفه و تکلیف خود را میدانند و نه تصفیة امور¬ کما هو حقه ¬ میشود، و حکومت هم در فشار خواهشات بیجا و توقعات لاتعد و لاتحصی بلد بیتکلیف میماند، لذا از تمام طبقات خواهش میشود که از روی کمال جد و جهد نظار خود را معین کرده، شروع به دادن تعرفه نمایند تا انشاءالله به جهت پانزدهم این ماه عمل قرعه و انتخاب تمام شود، چنانچه تا روز معین خود اهالی اقدام نکردند و باز به واسطة نفاق، اسباب تأخیر این کار را فراهم آوردند، به کلی حق آنها در امر تعیین و نظار وکلا ساقط خواهد بود و هیچ کس حق شکایت و گله از حکومت ندارد. حکومت هم آنچه تکلیف خود را بداند از اطلاع و اخبار به مرکز و غیره خواهد نمود.
تاریخ 3 شهر ذیحجهالحرام 1325[27]
بعد از به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه و تعطیلی مجلس و آغاز استبداد صغیر، مستبدین، انجمنهای بسیاری از نقاط را تخریب نموده و یا به عبارتی به تعطیلی کشاندند. در یزد هم عوامل استبداد و ارتجاع از همان ابتدا با تأسیس انجمن ولایتی مخالف بودند و از توزیع قدرت در میان مردم ترس و هراس داشتند؛ از فرصتها استفاده کرده و به تخریب انجمن و تعطیلی آن میپرداختند.
در هفدهم رجب 1327ﻫ.ق. عدهای از رجال و اعیان یزد به منظور تشکیل انجمن ولایتی و تعیین نظار تشکیل جلسه دادند. در همان وقت اشرار در میان مردم ایجاد ناامنی میکنند و تیراندازی ایشان موجب به هم خوردن آن تجمّع میشود. مجدّداً در قلعة حکومتی رأیگیری شد. ولی از تهران خبر رسید تا ورود سردار جنگ بختیاری، انجمن ولایتی یزد کار خود را آغاز نکند. سرانجام پس از ورود وی در چهارم شوّال 1327 ﻫ.ق. انجمن ولایتی کار خود را آغاز نمود.[28]
اهالی از ورود وی خوشحال شدند ولی طولی نکشید شرایط تغییر کرده و هرج و مرج حاکم شد. اهالی:
... تظلمات خود را به عنوان انجمن، اظهار، داعیان هم حسبالوظیفه با ملاحظات مقتضیات حالیه اخطار نموده جز جواب قانونی چماقی، چیزی مسموع نشد و جز شدت گرفتاری متظلمین نتیجه حصول نیافت ... و کار به جایی رسید که خلق فیالجمله، نجات خود را در اعراض از انجمن دانسته ... سرانجام انجمن، تعطیل و پس از مدتی باز گردید و حکومت، محوّل به آقای سالار مؤید شد. ایشان هم با انجمن همراهی ننموده و ... صورت ظاهریه انجمن را هم اسباب پریشانی خیال خود دیده، خواست صورتی از آن نگذارد. بلکه چنان صورت را محو نماید که من بعد تصویرش در خاطر خطور ننماید. لذا به توسط بعضی بیشرفان، پاره[ای] از اجامره و جهال بیخبر از مال امورات، به بهانة گرانی نان و گوشت و دوائر ثلاث وادار نمود درب انجمن و تابلو و بعضی از لوازمات آن را سوخته و خراب نمودند. آنچه نباید بگویند، گفتند و آنچه نباید بکنند، کردند. (سند شمارة 4، دورة دوم)
بار دیگر در سال 1329ﻫ.ق.:
... علیرضا صدرالعلما و مشیرالممالک و شیخ جعفر، چند نفر از گماشتگان خودشان را با چند نفر از اشرار و الواط را تحریک کرده، حرکات وحشیانه کردهاند [و] انجمن محترم ولایتی و شعبه عدلیه و نظمیه و سایر ادارات دولتی را خراب کرده و آتش زدند. (سند شمارة 43، دورة دوم)
از بررسی اسناد انجمن ولایتی چنین برمیآید که انجمن، بارها توسط مستبدین تعطیل شد ولی با همّت مردم دوباره توانست بازگشایی شود. به طور کلّی تلگرافها و نامههای انجمن ولایتی یزد در خصوص شکایت از تهاجم سارقین طرق و شوارع و نرسیدن حقوق سوارة امنیه و نظمیه (سند شمارة 8، دورة دوم)، شکایت از حکومت و مأمورین آن در خصوص بیاعتنایی به قانون و مقررات و لجاجت نسبت به انجمن و اهالی آنجا (سند شمارة 15، دورة دوم)، درخواست شیخ عبدالغفور یزدی از مجلس جهت تخصیص بودجه برای اعضای انجمنهای ایالتی و ولایتی (سند شمارة 35، دورة دوم) و عریضة عموم طبقات مردم یزد در تقاضای تأسیس انجمنهای ایالتی و ولایتی(سند شمارة 85، دورة چهارم) نوشته شده است.
اعلام انزجار اهالی یزد از اقدام محمدعلیشاه مخلوع برای بازگشت به سلطنت
محمدعلی شاه در زمان ولیعهدی با نهضت مشروطیت همراهی میکرد، ولی به محض رسیدن به سلطنت به تحرّکات خود علیه مجلس و مشروطهخواهان ادامه داد که باعث ایجاد اغتشاشات و نارضایتی عمومی از او شد. وی برای آرامکردن اوضاع، قسَمنامهای در پشت قرآن نوشته و وفاداری خود را به مشروطه اعلام نمود. ولی عهدشکنی وی مردم را به مبارزه علیه عملیات خلاف قانون او فراخواند. در این راستا مشروطهخواهان یزدی هم طی تلگرافهایی به مجلس، مخالفت خود را با دیکتاتوری محمدعلی شاه ابراز داشتند. در تاریخ 19 ذیالقعده 1325 تلگرافی از یزد به مجلس توسط انجمن فاطمه متشکل از سادات بنیفاطمه با چنین مضمونی ارسال گردید:
خبر موحش نقض عهود محمدعلی شاه، موجب هیجان گردید. ما سادات بنیفاطمه او را به سلطنت نمیشناسیم. مالاً و جاناً حاضریم در راه مقصود مشروع صرف نماییم.[29]
تلگراف دیگری هم توسط عموم اهالی دارالعباد یزد به مجلس مخابره شد:
حضور امنای مجلس مقدس شورای ملی ¬ شیدالله ارکانه ¬ چهار روز قبل، تلگرافی از محمدعلی شاه بر ملاطفت ظاهرانه رسید، ولی در قلوب فدویان، حقیقت آن جای نگرفت. تا اینکه امروز، خبر موحش در تهران، مبشر بر نقض عهد و پیمانش رسید؛ اسباب هیجان عامه گردیده و چون ما خود را رعیت سلطان مسلمان میدانیم، لذا ناقض عمل کلامالله مجید را به سلطنت مسلمانان نمیشناسیم و تماماً در راه مقصود مشروع مشروطیت که شعار اسلام است، جاناً و مالاً حاضریم و منتظر اخبار احضاریم که خون را نثار شورای ملی نموده باشیم؛ ریشه مستبدین مفسدین را از بیخ و بن کنده، در ترویج مذهب اثنیعشری بکوشیم.
عموم اهالی دارالعباد یزد[30]
دیکتاتوری محمدعلی شاه، نظام دموکراسی را مانع از رسیدن به اهداف خود میدید. وی در دوم تیرماه 1287ﻫ.ش. مجلس را به توپ بست. واقعة به توپ بستن مجلس توسط وی از خشنترین حوادث دورة مشروطه و نقطة اوج نظام استبدادی قاجار به شمار میرود.
سرانجام طولی نکشید که مشروطهخواهان توانستند در طول 13 ماه تهران را فتح کنند. به دنبال آن محمدعلی میرزا پس از خلع از سلطنت با حمایت روس و انگلیس در سفارت روسیه پناهنده شد و با همکاری این دو دولت، از ایران خارج شده و به روسیه رفت. اما دو سال بعد به تحریک روسها به امید تصاحب دوبارة تاج و تخت، به اتفاق دو برادرش ملک منصور میرزا شجاعالسلطنه و ابوالفتح میرزا سالارالدّوله وارد خاک ایران شد و گُمِشتپه را مرکز کار خود قرار داد. شجاعالسلطنه راه مازندران را در پیش گرفت و در بابل اردو زد و مشغول جمعآوری سپاه شد.[31]
سالارالدّوله در کردستان قوایی جمع کرده و از آنجا به سمت گروس و عراق و تهران رهسپار شد.[32] اوّلین اقدامی که دولت انجام داد، تصویب قانونی از مجلس بدین شرح بود که هرکس محمدعلی میرزا را دستگیر و یا اعلام نماید، یکصد هزار تومان جایزه دریافت خواهد کرد و کسانی که سالارالدّوله یا شجاعالسلطنه را اعلام یا دستگیر نمایند، 25 هزار تومان پاداش به آنها داده خواهد شد.[33]
همزمان با اقدام دولت، عموم طبقات مردم با ارسال تلگرافها و نامههایی به مجلس شورای ملّی، آمادگی خود را برای دفع این غائله تا آخرین قطرة خونشان ابراز نمودند. هیئت مؤتلفة یزد و هیئت تجّار خط خراسانچی در یزد با ارسال تلگرافهایی به مجلس تنفّر خود را نسبت به نقض عهد و بازگشت محمدعلی میرزا به خاک ایران اعلام و با کمال جدّیّت و تمام قوای باطنی و ظاهری، طرد و دفع او را خواستار شدند. (اسناد شمارة 31 و 32، دورة دوم)
همچنین رؤسای ادارات دولتی یزد هم ساکت نشسته و طی تلگرافی به مجلس چنین اظهار نمودند:
... در این موقع که بعضی اخبار موحش انتشار یافته، به وظیفه وطنپرستی و قانونخواهی، لازم است اقدامات و احساسات ملیّه خود را به عرض حضور مبارک رساند. در استقلال و حفظ مملکت و استخلاص از تعدیات اجانب و نفوذ ارتجاعیون، فداکاری خود را به عرصة ظهور رسانده [و] در رفع و دفع ریشه استبداد با تمام قوا جداً حاضر و به آخرین قطره خون خود در حفظ اساس مقدس مشروطیت مجاهدت نموده و تنفّر خود را از اشخاص محمدعلی میرزا و امثال آن به علت اینکه وجود و نفوذ آن را باعث عدم استقلال مملکت و اسلامیت و انسانیت میدانیم، جداً تقدیم داشته [و] منتظر اوامر مطاعه میباشیم... (سند شمارة 33، دورة دوم)
حمایتها و تلاشهای دولت و مجاهدت مردم سبب شد که تلاشهای محمدعلی میرزا و قوای او برای فتح تهران بینتیجه ماند و نهایتاً از راه گرگان به همراه برادران خود به روسیه بگریزد. وی سرانجام در فروردین ماه 1304 ﻫ.ش. در سن 54 سالگی در بندر ساوونا در ایتالیا درگذشت و جسد او را از آنجا به عتبات عالیات انتقال دادند و در کربلا در حرم حضرت امام حسین (ع) به خاک سپردند.[34]
زرتشتیان
فرهنگ و تمدّن ایران نتیجة تعامل و کوشش اقوام و مذاهب گوناگون است. در میان این مذاهب، زرتشتیان از جمله کسانی هستند که در توسعه و گسترش تمدّن ایران نقش بسزایی داشتهاند. آنان با وجود اینکه از اقلیتهای مذهبیِ کمتعداد در ایران محسوب میشدند، نقش مؤثری در انقلاب مشروطیت داشتند. اوّل از لحاظ اقتصادی و کمک مالی و دوم به دلیل شرکت انقلابیون زرتشتی در جریان این انقلاب؛
الف) کمکهای اقتصادی زرتشتیان به آزادیخواهان و مشروطهطلبان در اوان انقلاب مشروطة ایران
تجّار زرتشتی در اقتصاد ایران از جایگاه ویژهای برخوردار بودند؛ در صدر آنها ارباب جمشید بهمن معروف به جمشیدیان بازرگان یزدی بود. وی مؤسّس تجارتخانة جمشیدیان بود. خانهاش مهمانخانة بزرگی بود. روزانه بیش از صد نفر بر سفرة او حاضر میشدند.[35] شهرت جوانمردی او سراسر ایران را فراگرفته و حتی کاروانهایی که حامل بار و بنُة او بودند از دستبرد راهزنان در امان میماندند زیرا که آنان نیز از خوان نعمت او مستفیض و دزدیدن کالایش را ناجوانمردانه میدانستند.[36]
هفتهای یک روز یا در منزل یا در بازار در حدود چهارصد الی پانصد نفر بینوایان به ردیف مینشستند و ارباب با دست خود به هر یکی نیم یا یک ریال آن روز بخشش میکرد.[37]
وی در حمایت از نظام مشروطیت در مقابل تهدیدات استبدادی فعّال بود. در زمان نیاز مجاهدان مشروطه به پول، بیست هزار تومان را شخصاً به آنان داد و بیست هزار تومان را از سایر بازرگانان زرتشتی جمع کرد و در اختیار مجاهدان گذاشت.[38] پس از صدور فرمان مشروطیت در تهران به عنوان وکیل و نمایندة اقلیّت زرتشتیان وارد مجلس اوّل شد.
یکی دیگر از تجّار زرتشتی که نقش اساسی در کمکهای مالی به آزادیخواهان و مشروطهطلبان داشت ارباب خسرو شاه جهان بازرگان دانشدوست و جماعتپرور زرتشتیان ساکن محلة شهریاری یزد بود. وی به اتفاق برادران خود پرویز، رستم، گودرز و بهرام، بنگاه بازرگانی بهنام «تجارتخانة جهانیان» بنیاد نهاد و شعبات آن را در سراسر کشور ایران و تا هندوستان و انگلستان برقرار داشت. این مسئله باعث شد که مدیران بانک روس و انگلیس با حمایت مقامات سیاسی خود وسایل سقوط او را فراهم آوردند.[39]
ب) آزادیخواهان و مبارزان زرتشتی در انقلاب مشروطیت
زرتشتیان جدا از کمکهای اقتصادی و مالی، به عنوان مجاهد نیز در راه مبارزه با استبداد و ایجاد حکومت مشروطه نقش بسزایی ایفا کردند. تجارتخانههای جمشیدیان و جهانیان، اسلحه و فشنگ و مهمّاتی را که از خارج وارد ایران میشد، در بندر بوشهر تحویل گرفته و به تهران و سایر شهرها حمل میکردند و در اختیار مجاهدان قرار میدادند. مستبدان بعد از مدّتی به همکاری تجارتخانههای جمشیدیان و جهانیان با مجاهدان پی بردند و مهربان جمشید از خاندان زرتشتی جمشیدیان، پرویز شاهجهان مدیر تجارتخانه جهانیان یزد و فریدون خسرو اهرستانی معروف به «گل خورشید» از مؤسّسان انجمن زرتشتیان تهران و رئیس شعبة تجارتخانة جهانیان تهران را با وضع فجیعی کشتند.[40]
اقلیّت زرتشتی یزد به دلیل حضور فعّال و ارتباط ایشان با پارسیان هند و سایر نقاط جهان، اسباب شکوفایی اقتصادی یزد و صدور کالاهای تولیدی این ناحیه را به اقصی نقاط ایران و حتی جهان فراهم آورده بودند.
یکی از مشکلات این اقلیّت مذهبی، سوء استفادههای مالیاتی و ظلم فراوان مأموران اخذ مالیات بود. این موضوع، دادخواهیهای زیاد آنان به پایتخت و خطاب به شاه را باعث شده بود. در مواردی هم ایشان موفّق به کسب رضایت شاه در بخشش مالیات میشدند. اما دوری یزد از پایتخت و استبداد شدید حکّام، مانع از اجرای احکام شاهی میشد.[41]
لذا با استقرار مشروطیت و آشنایی ایشان با نظام پارلمانی، تظلمات خود را به مجلس ارسال نموده و تقاضای احقاق حق میکردند. «اسناد شمارة 6 و39، دورة دوم»، «سند شمارة 5، دورة سوم» و «اسناد شمارة 15 و 16، دورة پنجم» گویای این مطلب است.
همچنین زرتشتیان یزد دارای انجمنی تحت عنوان «انجمن ناصری»[42] بودند که تقاضای زرتشتیان آنجا را به مجلس شورای ملّی میرساندند. مهمترین مکاتبات این انجمن با مجلس شورای ملّی عبارت بود از: شکایت از حکومت (سند شمارة 2، دورة دوم)، تبریک عید سعید باستانی (سند شمارة 12، دورة دوم)، تبریک افتتاح سومین دورة قانونگذاری مجلس شورای ملّی (سند شمارة 2، دورة سوم)، شکایت جمعی از تجّار زرتشتی از سوارههای قشقایی بهخاطر سرقت اموال آنها (سند شمارة 25، دورة سوم) و شکایت از ناامنی راهها و سرقت اموال تجّار زرتشتی میباشد. (سند شمارة 38، دورة چهارم)
مجامع عمومی
فعالیت احزاب با جنبش مشروطیت و تشکیل مجلس شورای ملّی آغاز شد و اشخاص با دیدگاههای خاصی به تشکیل حزب دست میزدند.
در دورة اوّل مجلس شورای ملّی هیچ حزبی به صورت رسمی نماینده نداشت اما در آن مجلس سه جریان سیاسی جلب توجه میکرد: معتدلها، آزادیخواهان و بیطرفان. معتدلها محافظهکار بودند و رهبری غیررسمی آنها با صنیعالدّوله بود و آزادیخواهان را تندرو و انقلابی و افراطی مینامیدند. مدّتی هم رهبری آنها با سعدالدّوله و سپس با تقیزاده بود. بیطرفان نیز برحسب موضوع مورد بحث به یکی از جریانها متمایل شده و از آن جانبداری میکردند.[43]
مجلس دورة اوّل توسط محمدعلی شاه به توپ بسته شد و عمر آن پایان یافت. از مجلس دوم، احزاب سیاسی با شکل و برنامهای شبیه به احزاب اروپایی ظهور نمودند. عمدهترین دلایل آن هم عبارت بود از:
1. بازگشت خارجرفتههایی مانند تقیزاده، معاضدالسلطنه، دهخدا و دیگران که با مشاهدة سیستمهای حزبی اروپا (به ویژه انگلستان) به این نکته پی برده بودند که برای محافظت از آزادی و انقلاب و مجلس و مشروطیت باید تشکیلات سیاسی داشته باشند؛
2. تجربة تلخ از تعدّد انجمنهای فراوان که نتوانسته بودند در برابر کودتای محمدعلی شاه کاری از پیش ببرند؛
3. تأثیر افکار انقلابیون حرفهای نظیر حیدرخان عمو اوغلی که به تبع از تبلیغات سوسیال دموکراتهای قفقاز و با الهام از تجربههای سیاسی آنها تشکیل حزب را از لوازم مبارزة سیاسی میدانست[44].
مجموع این عوامل، چهرة سیاسی مشروطیت را پس از سقوط محمدعلی شاه دگرگون ساخت. در سال اوّل فتح تهران در رجب 1327ﻫ.ق. در ایران دو حزب پیدا شد: یکی انقلابی و دیگری اعتدال. در همان سال، بعد از افتتاح مجلس دوم این دو حزب به اسم «دموکرات عامیون» و «اجتماعیون ¬ اعتدالیون» رسمی شده و خود را به مجلس معرّفی کردند. احزاب دیگری نیز مثل «اتّفاق و ترّقی» وجود داشت اما چون در مجلس، نمایندة چندانی نداشتند، کاری از پیش نبردند. دموکراتها تندرو بودند و مرامنامة آنها از احزاب سوسیال دموکرات روسیه الهام گرفته بود و معتقد به انفکاک قوّة روحانی از قوّة سیاسیه بودند. حزب اجتماعیون ¬ اعتدالیون به یکپارچگی دین با سیاست اعتقاد داشت و وجهة مسلکی آنها مذهبی بود و اشخاصی نظیر امامجمعه خویی، آقا سید نصرالله اخوی، سیدصادق طباطبایی و ستارخان و باقرخان از این حزب بودند و علمای طراز اولی مانند سیدعبدالله بهبهانی و طباطبایی از ایشان حمایت و پشتیبانی میکردند ولی در تنظیم اصول مسلکی خود بهشدّت تحت تأثیر تفکرات اروپایی رقیب خود یعنی حزب دموکرات قرار داشتند.[45]
مجلس سوم پس از تاجگذاری احمدشاه گشایش یافت. دموکراتها در این دوره، موفق شدند اکثریت کرسیها را کسب نمایند و فراکسیونهای احزاب اعتدالی و دموکرات دوباره در مجلس فعّال شدند. در این دوره، اعتدالیون به دو جناح تقسیم گردیدند: دستهای «آزادیخواه» و دستهای «روحانی». دو دستگی ایجاد شده، سبب شد حزبی به نام «هیئت علمیه» از روحانیونی که از حزب اعتدالی جدا شده بودند، تشکیل گردد[46]. هیئت علمیه در اقلیت بودند و سیدحسن مدرّس از جمله رهبران هیئت علمیه به شمار میرفت.
در یزد سیدابوالحسن حائریزاده که در سال 1295ﻫ.ش. انجمن «طرفداران قانون اساسی» را در آنجا بنیاد گذارده بود با یاری نوّاب میرزامحمدحسین، حزب دموکرات یزد و در کنار آن، باشگاه ورزشی جوانان دموکرات را تأسیس کرد.[47]
بهطور کلی عمر مجلس سوم بسیار کوتاه بود. در آغاز جنگ جهانی، با وجود اعلام بیطرفی ایران، نیروهای متخاصم از جنوب و شمال وارد ایران شدند و برای سومین بار کار مجلس به اختلال و سرانجام به تعطیلی کشیده شد.
در مجلس چهارم حزب سوسیالیست تشکیل شد و نقش اقلیّت را در مجلس ایفا نمود. در مقابل، دموکراتها و رجال سیاسی که اکثریت در مجلس بودند با نام اصلاحطلبان اعلام موجودیت نموده و به فعالیت پرداختند.[48]
در مجلس پنجم مهمترین مسئلة احزاب، مسئلة جمهوریت بود. در این مجلس علاوه بر سوسیالیستها و اصلاحطلبان، تعداد زیادی از نمایندگان ایالات با تمهیدات وزیر جنگ و نفوذ امیر لشگرهای او به مجلس راه یافتند. همین نمایندگان بودند که در ابتدا تشکیلات خود را حزب «دموکرات مستقل» و سپس «حزب تجدد» نامیدند. این گروه در آغاز دورة پنجم اکثریت را دارا بوده و دو حزب سوسیالیست و اصلاحطلبان مجموعاً اقلیّت را تشکیل میدادند.[49]
همانطور که اشاره شد به دلیل فضای باز سیاسی در دوران مشروطیت، مجامع عمومی تشکیل شده و به فعالیت میپرداختند. به دلیل اهمیت موضوع، به گزیدهای از مجامع عمومی یزد و خواستههای آنها از مجلس شورای ملّی میپردازیم.
هیئت «اجتماعیون ¬ اعتدالیون» یزد، طی تلگرافی به مجلس، افتتاح مجلس سوم را تبریک گفته و تقاضای تجدید انتخابات آنجا را دارند (سند شمارة 1، دورة سوم) و در تلگرافی دیگر ارسال حقوق حکومت و سوارة آنجا را تقاضا نمودهاند. (سند شمارة 28، دورة سوم)
حائریزاده، ناظم «مجمع سعادت» یزد در تلگرافی به مجلس اشاره میکند:
... در موقع افتتاح مجلس مقدس، مجمعی بنام «سعادت» که مرکب از وجوه تمام طبقات جهت توسعه معارف و ترویج صنایع وطنی و انجام امور مهمه مثل انتخابات، هفته]ای[ یک روز تشکیل بود، از طرف حکومت، بدون علت، حکم به انفصال صادر شد ... استدعا داریم با وجود آزادی اجتماعات علت توقیف مجمع از طرف دولت معین شود تا بیجهت، آزادی جمعی مسلوب نشود. (سند شمارة 11، دورة سوم)
انجمن اتحادیة اثنیعشریه یزد طی نامهای از مجلس تقاضا نمودند:
... اهالی ذمه املاکی را که ابتیاع مینمایند خمس و سهم امام آن را بدهند. (سند شمارة 76، دورة چهارم)
هیئت «اتحاد اسلام» ابرقوه طی نامهای به مجلس تقاضا نمودند ابرقو از یزد مجزا شده و کما فیالسابق ضمیمة اصفهان گردد. (سند شمارة 25، دورة پنجم)
پلیس جنوب
جنگ جهانی اوّل و اوضاع آشفته، نابسامان، بغرنج و متزلزل ایران و همچنین نفوذ روزافزون آلمانیها در ایلات جنوب ایران و گرایشهای ضدانگلیسی آنها و برانگیختن احساسات مردم به نفع خودشان، سرانجام انگلیسیها را بر آن داشت که ارتش و نیروهای ثابتی به نام «پلیس جنوب» در مناطق جنوبی ایران تأسیس کنند و از این طریق به اهداف استعماری خود برسند.
لذا در روز دوشنبه 7 شوال 1334ﻫ.ق. / 7 اوت 1916م. سفارت انگلستان طی نامهای به وزارت خارجه چنین مینویسد:
دولت انگلیس به موجب یادداشت چهارم شوال و اعلام موافقت دولت ایران، ژنرال سرپرسی سایکس[50] را به ریاست قوایی که قرار است به فرماندهی افسران انگلیسی در جنوب ایران تشکیل شود، معرّفی میکند و مقتضی است به مأمورین محلی ولایات جنوبی تعلیمات لازم داده شود که با وی همکاری کنند.[51]
لذا سرپرسی سایکس فرمانده نظامی انگلیس با همراهی تعدادی از افسران انگلیسی و هندی در 6 ذیقعده 1335ﻫ.ق./ 16مارس 1916م. وارد بندرعباس شده و رسماً فعالیت خود را آغاز میکند. وی هدف از این مأموریت را اعادة نظم و امنیت و ایجاد پادگانهای قوی برای تنبیه قبایل راهزن عنوان مینماید؛[52] گرچه هدف اصلی آنها برقراری امنیت راههای جنوب برای حفظ منافع بریتانیا، تجاوز، تصرّف و استعمار دائم مناطق جنوبی به ویژه مناطق نفتخیز و مراکز تجاری و بندری و به نوعی انتقام گرفتن از اهالی مناطق جنوب کشور که از آلمانیها حمایت میکردند، بود. از جمله اقدامات آنها در فارس این بود که به خریدن گندم، جو و سایر اجناس به چند برابر قیمت معمول و ذخیره کردن و یا سوزاندن آنها، برای ایجاد قحطی در شهر اقدام کردند. در این شرایط مردم حتی مجبور به خوردن آرد ذرّت و خاک اره میشدند.[53] ایالات کرمان و یزد از جمله ایالاتی بودند که به علّت موقعیت جغرافیایی و قرارگرفتن در راه ارتباطی میان مرکز ایران و بنادر خلیج فارس، به هنگام قشونکشی نیروهای پلیس جنوب، ضربات مهلکی را متحمّل شدند.[54] به طوری که دستهای از نیروهای پلیس جنوب به فرماندهی فارن از کرمان به انار و از آنجا به دهج رفتند و بعد از غارت دهج و دستگیری میرزا احمدکلانتر و میرزا آقا و میرزا اسدالله، روانه جوزم شدند. در کنار رودخانه جوزم اردو زدند و از مردم طلب آذوقه و سایر ملزومات کردند.[55] نوّاب وکیل در خاطرات خود از این واقعه یاد کرده و چنین مینویسد:
در مدت توقف اردوی پلیس جنوب در یزد و شهر بابک [و] دهج، بیاندازه خرابی و کشتار کردند، حتی آنکه در توابع شهر بابک نُه نفر یا بیشتر از رؤسا[ی] آن محل را که یکی از آنها کلانتر دهج بود ... یک یک را آورده، امر میکردند که قبر خود را بکنند. بعد از تمام شدن قبر، او را کشته و در آن گودی انداخته، دیگری را میآوردند و همین معامله را میکردند.[56]
سرانجام پلیس جنوب نتوانست بیش از چندسال در برابر مقاومتهای مردم جنوب ایران دوام بیاورد و در سال 1340ﻫ.ق./ 1300ﻫ.ش. منحل گردید.
با وجود خرابیها و قتل و غارتگریهایی که پلیس جنوب به بار آورده بود، در چنین شرایطی، به دلیل نبودن حکومت مقتدر و حامی مردم و بدون توجه به وضعیت رعایای بیچاره، از آنها مطالبة مالیات میشود. سیداسدالله یزدی ساکن قریه دهج در نامهای تظلّمآمیز به مجلس، نحوة غارت شدن اهالی آنجا و فشار دولت برای مطالبة مالیات را چنین تشریح نموده است:
... چهار سنه قبل، از طرف انگلیسها قشون جنوب [اموال] چاکران غارت کردند و قریه چاکران را آتش زده و تمام مواشی و اثاثیه را بردهاند... حال میداند چاکر، که مال چاکران که به تاراج قشون جنوب رفته، دیگر به چاکران نخواهد رسید ولی از مجلس مقدس درخواست این دارد که مالیات مال و مواشی که از کف چاکران رفته و فعلاً دارای یک نفر شتر نیستیم دولت تخفیف و از پرداخت مالیات برنداشته[57]، چاکران را معاف فرموده... دور از عدل و انصاف است که محلی غارت و مال نداشته [و] مبلغ یکصدوهشتاد تومان نتیجه آن به اضافه فرع دریافت شود. (سند شمارة 24، دورة چهارم)
رعایای جوزم که مورد ظلم و اجحاف پلیس جنوب قرار گرفته بودند در نامهای به مجلس، شرح ماوقع را چنین اظهار نمودهاند:
... [در] سنه ئیلان 1296 که پلیس جنوب از طرف طریق انار به جوزم آمده، بیجهت و بدون سبب، بیچارگان را غارت و خانهها را آتش زده و یازده نفر تیرباران کردهاند.
و سپس اشاره به اعانه دولت داشتهاند که«... مبلغ سه هزار تومان [که] از طرف دولت برای زنهای مصبیت دیده، پیرمردان ستم کشیده و اطفال یتیم صاحبان مقتول مرحمت شده...» مشیرالممالک پیشکار مالیه یزد از پرداخت آن طفره میرود و تقاضای رسیدگی دارند. (سند شمارة 36، دورة پنجم)
ساختار اداری
آغاز ارتباط مستمر و دائمی سیاسی و اقتصادی ایران با کشورهای خارجی در قرن نوزدهم میلادی باعث شد که سلاطین قاجار همانند ممالک اروپایی برای ادارة امور کشور دست به تأسیس سازمانهای جدید اداری بزنند. این سازمانها که با عنوان «وزارتخانه» بهوجود میآمدند، معلول مقتضیات زمان بوده و به منظور حفظ دائمی ارتباطات خارجی و داخلی تشکیل میشدند. اوّلین سازمان اداری ایران تحت عنوان وزارتخانه در دورة سلطنت فتحعلیشاه قاجار با نام «وزارت دوَل خارجه» در سال 1239ﻫ.ق. تأسیس گردید. به دنبال آن سه وزاتخانة دیگر به نامهای وزارت مالیه، وزارت داخله، وزارت فوائد عامّه به وجود آمدند که در صدر آنها صدراعظم قرار داشت. در سال 1257ﻫ.ق. ناصرالدینشاه به تقلید از سیستم اداری ممالک اروپایی، «شورای دولتی» را ایجاد کرد و برای ادارة مملکت، شش وزارتخانه پیشبینی نمود. تعداد وزارتخانهها اغلب بنا به تصمیم شاه و یا ضرورت و مقتضیات کشور تغییر و روندی رو به افزایش داشت که حاکی از ورود فعالیتهای جدید به حوزة تکالیف دولتها بود.[58]
با پیروزی انقلاب مشروطه، تمرکز قدرت شاه و دربار، در ابعاد و جنبههای گوناگون جای خود را به تمرکززدایی توزیع قدرت داد؛ مجلس در رأس امور قرار گرفت و ایجاد و عملکرد وزارتخانهها تابع مقرّرات قانونی گردید و به طور کامل از اداره و سلیقة شخصی خارج شد.
بهطورکلی دستگاههای اداری دولت پیش از مشروطیت، استبدادی و پس از استقرار مشروطیت، تابع قانون بودند. مردم به موجب قانون، خواستار حقوق اجتماعی، آزادی، مساوات و مصون نگه داشتن آنها از تجاوز و تعدّی بودند و فقدان و ناکارآمدی برخی از ادارات دولتی با خواستههای آنان مغایرت داشت و با ارسال عرایض خود به مجلس، تقاضای ترمیم ادارات دولتی و رشد و شکوفایی آن را داشتند.
شیخ عبدالغفور یزدی در نامهای به مجلس در خصوص اصلاح کلّیة دوایر دولتی چنین مینویسد:
... انشاءالله عنقریب وسایل توسعه معارف را که بابالابواب اصلاحات ملت و دولت است، مجلس مقدس تصویب فرموده، آفتاب علم و معارف بر عموم اهالی این آب و خاک بتابد و شعبات عدلیه که مرجع تظلمات عمومیست، بر وضع صحیح و انتخاب اعضا و اجزاء قابل لایق مفتوح گردد و سایر ادارات بر وضعی که عائدات آنها از اسراف و تبذیر و حیف و میل مصون گردد، کاملاً اصلاح شود که بعدِ نومیدی، بسی امیدهاست؛ در پس ظلمت بسی خورشیدهاست. (سند شمارة 6، دورة چهارم)
به طور کلی، تقاضاهای عموم اهالی یزد به مجلس، در این بخش، متنوّع و شامل این موارد است: تقاضای تدوین قانون مجازات اسلامی، عضویت علماء طراز اوّل بر قانون اساسی (سند شمارة 83، دورة چهارم)، تقاضای منتظمالملک رئیس عدلیه یزد در خصوص وضعیت امور عدلیه آنجا (سند شمارة 38، دورة دوم)، تشکر از صدرالانام رئیس اوقاف یزد (سند شمارة 22، دورة سوم)، تقاضای بهکارگیری افراد متدّین و مطّلع در ادارة عدلیه و اوقاف (سند شمارة 10، دورة چهارم)، میرزا سید محمد یزدی (قائم العلماء) و تقاضای رسیدگی به امور معارف یزد (سند شمارة 12، دورة چهارم)، شکایت عدهای از اهالی نائین از انحلال محکمة صلحیه آنجا و تقاضای افتتاح آن (سند شمارة 18، دورة پنجم) و ...
از ویژگیهای این اسناد، ارائة تصویری زنده از اوضاع ادارات دولتی آن دوران و ذکر رؤسای آن در این مقطع زمانی است.
تأسیس مدارس به سبک نوین در ایران، یکی از تحوّلات مهم فرهنگی بود که در آغاز با مخالفتهای افراد و گروههایی از مردم روبهرو شد. اما سرانجام جایگاه خود را در عرصة فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی کشور باز کرد. احداث دارالفنون توسط امیرکبیر، نقطة عطفی در تاریخ فرهنگ ایران به حساب میآید. این مدرسه در ربیع الاوّل 1268ﻫ.ق./ 1231ﻫ.ش. یعنی سیزده روز قبل از قتل امیرکبیر توسط ناصرالدین شاه با هفت معلّم اتریشی و شماری از دانشمندان فرانسوی و هلندی و لهستانی افتتاح شد. مدارس دیگری هم در عهد ناصری پس از افتتاح دارالفنون توسط مردم و دولت تأسیس شد. اما آغاز تحوّلات فرهنگی عصر قاجار، در دوران مظفرالدین شاه است. در این دوره بود که انجمن معارف، تشکیل و مدارس به سبک جدید تأسیس گردید. حاج میرزا حسن تبریزی معروف به «رشدیه» از زمرة نخستین بنیانگذاران مدارس جدید در ایران است.[59] مدرسة دارالفنون، مدرسة تبریز، مکتب مشیریه، مدرسة همایونی و مدرسة نظامی تهران از جمله مدارسی است که پیش از رشدیه در ایران باز شده بود و همه متعلّق به خواص یعنی محل تحصیل فرزندان اعیان و اشراف و سرشناسان دستگاههای دولتی بود و در حقیقت، رشدیه بود که مدرسهای برای عامّة مردم ایجاد کرد. وی در واپسین روزهای زندگیاش این چنین وصیت نموده بود:
مرا در محلی به خاک بسپارید که هر روز شاگردان مدارس از روی گورم بگذرند و از این بابت روحم شاد شود.[60]
البته پس از میرزا حسن رشدیه افراد گمنام دیگری نیز همچون شیخ محمدحسن شیخ الاسلام به ایجاد مدارس جدید همت گماشتهاند. وی به تأسیس 60 باب مدرسة مجانی دولتی در طول سالهای 1289ﻫ.ش. تا 1301ﻫ.ش. در بلوکات تهران اقدام نمود. انگیزة تأسیس مدارس توسط وی بدین قرار بوده است:
شیخ محمدحسن شیخ الاسلام که سابقاً امام جماعت بود روزی در حصار بوعلی شمیران با جمعی ایستاد و مسایل شرعیه را جواب میداد. ناگاه گله گوسفندی از آن جا عبور کرد و چون شیخ نعلین زردی در پای داشت، گوسفندان به گمان پوست خربزه به پای شیخ ازدحام نمودند. حاضرین به غائبین رسانیدند که دیدیم گوسفندان پای شیخ را بوسیده و عرض حال مینمودند. شیخ چون این بشنید، فوراً امام جماعت را ترک و مصمم شد که به وسیله مدارس، رعایای بیسواد بلوکات [را] از مهاوی ظلمات جهل برهاند و در این زمینه کوشید تا موفق گردید.[61]
تأسیس مدارس به سبک جدید در یزد نیز به تدریج توسط افراد فرهنگدوست و متنفّذ یزدی و با حمایت حکومت رواج یافت.
نخستین مدرسة جدید، مدرسة مشیریه بود که توسط میرزا فتحالله مشیرالممالک یزدی در ربیعالاوّل سال 1318ﻫ.ق. در جنب میدان شاه (میدان بعثت کنونی) تأسیس شد. برخلاف مقاومتی که علمای بلاد مختلف در مقابل مدارس جدید انجام دادند، مدرسة مذکور بدون هیچگونه مخالفتی، برای اوّلین بار در یزد تأسیس گشت. البته به خاطر اینکه حساسیت علما برانگیحته نشود، هر روز عصر در صحن مدرسه نماز جماعت برپا میشد و چهارنفر از خدمتگزاران مدرسه موظّف بودند مراقب رفتار دانش آموزان در بیرون مدرسه باشند و آنها را تا منزل مراقبت نمایند که مورد تعرّضی قرار نگیرند. این مدرسه، ماهیانه دویست تومان مخارج داشت که مشیرالممالک از درآمد شخصی خود آن را پرداخت مینمود. در همان سال اوّل دویست نفر دانشآموز داشت. در هرج و مرج اوایل مشروطه مدّتی مدرسه تعطیل شد اما بعد از بازگشایی هم چندان دوام نیاورد زیرا مشیرالممالک که با مشروطه مخالف بود، بودجة آن را تأمین ننموده و مدرسه پس از مدّتی منحل گردید.[62]
مدرسة نصیریه، مدرسة تشکریه، مدرسة طاهریه، دبستان تدیّن، دبستان سعادت و دبستان هدایت از جمله مدارسی هستند که پس از استقرار مشروطیت یعنی از سال 1285 تا سال 1300ﻫ.ش. در یزد تأسیس گردیدند.
اوّلین مدرسة جدید در اردکان، مدرسة سهکلاسهای بود که در سال 1303ﻫ.ش. به
نام مدرسة اسلامیه تأسیس گردید.[63] مؤسّس و مدیر مدرسة مذکور، صدرالواعظین بود. وی در نامهای به مجلس در خصوص مشکلات مدرسه چنین اظهار میدارد:
قریب سه ماه است برحسب تقاضای عموم اهالی، این بنده با گرفتن اعانه جزئی، محض خدمت به ابناء وطن، با تحمل زحمات فوقالعاده و قریب یکصدتومان خسارت، مدرسه را تأسیس نموده و تا به حال از هفتاد نفر اطفال فقیر بیبضاعت مجاناً پذیرایی نمودهام. این ایام، وجوه اعانه مدرسه به کلی تمام شده [و] این بنده هم استطاعت اینکه بتوانم بیشتر از این مخارجات مدرسه را متحمل شوم، ندارم و قریباً اگر از طرف اولیاء دولت، بذل مرحمتی نشود، منحل خواهد شد.
وی در پایان تقاضای تخصیص بودجه از محل تومانی عباسی و نیم عشر اوقاف را دارد. (سند شمارة 17، دورة پنجم) سه روز بعد هم مجدالعلماء، سلطان العلماء، صدرالفضلاء و چند نفر دیگر از اهالی اردکان طی تلگرافی به مجلس در خصوص مدرسة اسلامیة اردکان تقاضای تخصیص بودجه نمودند. (سند شمارة 19، دورة پنجم)
به همت شیخ محمدحسن یزدی مدرسهای هم در ندوشن تأسیس شد. رعایای آنجا در سال 1303ﻫ.ش. از قطع شدن بودجة مدرسه توسط وزارت معارف شکایت نموده و تقاضای تأسیس بودجة آنجا را داشتهاند. (سند شمارة 28، دورة پنجم)
محمدعلی فرجاد نائینی یکی دیگر از مدیران مدرسة اسلامیة اردکان طی عریضهای به مجلس در سال 1304ﻫ.ش. از وزارت معارف، برای مدرسة آن شهر تقاضای تخصیص بودجه نمود. (سند شمارة 41، دورة پنجم)
دو فقره جوابیة وزارت معارف به مجلس در خصوص عرایض محمدعلی فرجاد نائینی و صدرالواعظین، مبنی بر این بود که مدرسة مذکور باید طبق قانون وزارت معارف تأسیس شود تا بودجهای به آن تعلّق گیرد. (اسناد شمارة 2/17و 2/41، دورة پنجم ) به طور کلّی بررسی این اسناد، سیرتحوّل مدارس جدید، هویّت مؤسّسین و مشکلات آن را در مقطع مشروطه نشان میدهد.
در سالهایی که افکار مشروطه خواهی در میان مردم ایران منتشر می شد، اهالی یزد هم از ظلم حکام خود خسته و به شورش و جنبش در آمده بودند.
در سالهایی که افکار مشروطهخواهی در میان مردم شهرهای بزرگ ایران منتشر میشد و آنها را به مقاومت در برابر عوامل استبدادی که شاه و حکّام، هوادار آن بودند، تشویق میکرد، اهالی یزد هم که از ظلم حکّام و فرمانروایان مستبد و خودکامهای مانند «جلالالدّوله»ها خسته شده بودند، به شورش و جنبش درآمده و چنین میخواستند که شرّ فرمانروایان خودکامه و مستبد از سر آنها برداشته شود؛
برای نمونه میتوان به مواردی از فعالیتهای آزادیخواهانه اشاره نمود:
از میان تجار یزد حاج محمدتقی مازار، از بازرگانان معتبر و ثروتمند یزدی، در آغاز نهضت، نقش برجستهتری داشت. وی با مشروطه و مفاهیم آن، آشنا و با کمکهای مالی فراوان به جریان مشروطیت در آنجا به «یوسف مشروطه»[1] ملقّب گردیده بود. وی برای بیداری و آگاهی مردم یزد که اطلاعات چندانی از مشروطه و نظام پارلمانی نداشتند، جلساتی در باغ شخصی خود در محلة دهنو (چند کیلومتری یزد) تشکیل میداد و به تفهیم معنای مشروطیت میپرداخت.
همچنین زمانی که فرمان مشروطیت به امضای مظفرالدین شاه رسید، در باغ شخصی خود در محلة دهنو جشن مفصّلی گرفت که در آن، طبقات مختلف مردم حضور داشتند. همانطور که در تهران بعد از اعلان مشروطیت دو گروه موافق و مخالف انقلاب به جان هم افتادند، در یزد هم دو گروه مستبدین و مشروطهخواهان رو در روی یکدیگر قرار گرفتند. در رأس مستبدین، میرزا فتحالله مشیرالممالک یزدی، مستوفی یزد، مخالف مشروطه بود و میگفت: «نمیتوانم قبول کنم که یک عامی با یک اعیان بر سر یک میز مذاکره قرار گیرند و مساوی باشند.» از میان روحانیون، شیخ عبدالکریم حائری مسگر[2] روحانی مبارز و دلیری بود که در منبر، هفتتیر به کمر میبست و از مشروطه و فواید آن سخن میگفت و به حمایت از مشروطهخواهان میپرداخت[3].
درگیریها بین مستبدین و مشروطهخواهان در سراسر ایران منجر به قتل و خونریزی شد. این روند تا سالها ادامه داشت؛ بهطوریکه در دورة سوم مجلس شورای ملّی، عموم مشروطین وطنخواه یزد در عریضهای به مجلس، به اقدامات سوء مستبدین در اردستان و اصفهان اشاره داشتند و اینکه ایشان با نیرنگ خاصی و به اسم مذهب، اموال اهالی آنجا را به غارت میبردند. همچنین در مشهد هم دو نفر را به خاطر انتساب به فرقة بابیت به قتل رساندند؛ قاتل توسط حکومت دستگیر شد و سپس وی را آزاد کردند. این وقایع، موجب وحشت عموم مشروطهخواهان یزد گردید. زیرا مستبدین، عموم مشروطهخواهان یزد را بابی و فاسدالعقیده قلمداد مینمودند و درصدد حذف آنها بودند. (سند شمارة 16، دورة سوم)
حکّام و متنفذین
خوانین بختیاری در ازای خدمات و زحماتی که در فتح تهران و عزل محمدعلی شاه ایفا نمودند، حکومت یزد را در حیطة قدرت خود گرفته و چندین سال سران و یا گماشتگان آنان یزد را در اختیار داشتند. همراه با هر یک از حکّام بختیاری، نوکران آنان نیز به عنوان ضابط، داروغه، کلانتر، قراول و سپاهی در خدمت ایشان بودند.[4] اهالی یزد از این وضع خسته شده بودند چرا که از زمان استقرار مشروطیت تاکنون به هیچوجه، بوی آزادی و قانون به مشام آنها نرسیده بود (سند شمارة 13، دورة 2) و هرگز انتظار نداشتند با وجود تظلمات و استغاثههای چندین ساله، خوانین بختیاری علیالرّسم ایام فترت، تصمیماتی گرفته و حکومتهای جنوب از جمله یزد را بین خودشان تقسیم نموده و به چپاول بپردازند. تقاضای آنها از نمایندگان، یکی این بود که:
... ما دیگر طاقت تحمل مظالم بختیاری نداریم؛ خدا شاهد است برای ما رمقی باقی نمانده؛ اگر حقیقتاً مجبور است دولت اینها را حکومت دهد، ما به قدر سهم خود تحمل کرده؛ به نقاط دیگر آنها را ماموریت دهند. (سند شمارة 19، دورة 4)
همچنین در نامهای دیگر به مجلس اشاره نمودند:
... ای کرسینشینان کعبه آمال ملت! ای نمایندگان توده رنجبر که ذمهدار حفظ حقوق سی کرور نفوس ایران هستید! ای کسانی که امروز زمام مقدرات موکلین خود را به کف کفایت گرفتهاید! خوب است قبل از همه چیز با دقتنظر در وضعیات اقتصادی اهالی این سامان، عطف توجهی به خاتمه اوضاع ناگوار این محیط خراب فرموده و راضی نشوید یک مشت رعیت بدبخت در تحت فشار این گرگسیرتان که در لباس میش جلوهگر شدهاند، امر در حیات نمایند. چنانچه توجهی به حال ما بیچارگان نفرمایید مجبور به ترک علاقه و جلاء وطن هستیم. (سند شمارة 66، دورة چهارم)
قشقاییها هم در حکومت یزد خود را سهیم میدانستند؛ بهطوریکه ضیغمالدّوله قشقایی، از طرف صمصامالسلطنه، به حکومت یزد منصوب شد.[5] اهالی یزد از عملکرد ضغیمالدّوله قشقایی ناراضی بودند. انجمن ولایتی یزد در این خصوص طیّ نامهای به مجلس از تعدیّات او و مأمورانش نسبت به اهالی آنجا شکایت نموده ولی به جوابی نایل نگردیده و مجدّداً نامة دیگری ارسال کرده و علّت آن را خواسته و اشاره نموده است که:
... موجب لجاجت و نقاضت حکومت، در مقام دستگیری متظلمین و مربوطین به انجمن برآمده [و] حتی شاعری که روز عید، مدحسرایی مشروطیت و قانون مقدس و انجمن نموده که در جریده انجمن درج است، دستگیر نموده [و] بعد از چوب، دهانش دوخته ... است. (سند شمارة 15، دورة دوم)
منظور از شاعری که بدان اشاره شد، فرّخی یزدی است که در مخالفت با ستمگریهای ضیغمالدّوله در عید نوروز 1328ﻫ.ق. / 1289ﻫ.ش. برخلاف شعرای درباری و متملّق که قصاید غرّایی در ستایش حاکم قرائت میکردند، وی با سرودن اشعار انقلابی به ضیغمالدّوله، حاکم مستبد یزد، هشدار داد که مجری قانون باشد. حاکم، خشگمین شد و دستور داد او را به زندان بیندازند و دهان او را با نخ و سوزن بدوزند. اما فرّخی دست از مبارزات نکشید و زندان، آغازی برای مبارزات وی گردید. سرانجام دوستان و همفکران فرّخی در تلگرافخانة یزد تحصّن کردند و گزارشی از آنچه که بر وی گذشته بود، به مجلس شورای ملّی مخابره نمودند. مجلس از وزارت داخله و معاون او در این مورد توضیح خواست. آقای فهیمالملک اظهار نمود:
چندی است که شکایات زیادی از حکام ولایات به مرکز میرسد ... همینطور از یزد؛ و گویا در آنجا دهن شخصی را دوختهاند؛ آیا این شکایات صحت دارد یا خیر؟
معاون وزارت داخله جواب داد:
البته وزارت داخله ... در خصوص یزد در باب دهان دوختن هم تحقیق شد، به قید قسم [حاکم]جواب دادند: این مسئله، کذب است و شخصی را به واسطة قدح مشروطیت و مدح استبداد چوب زدهام.[6]
مجلس شورای ملی در این زمینه اقدامی نکرد و قسم ضیغمالدّوله را قبول نمود و دم خروس را ندید، ولی نامههای مکرّر انجمن ولایتی یزد، اولیای امور را در تهران مجبور نمود ضیغمالدّوله را پس از سه ماه ظلم و ستم برکنار کنند.[7]
شکایت از حاکمان یزد و مأموران آن در قالب موضوعات گوناگونی مطرح شده؛ از جمله، شکایت از اقدامات حکومت نسبت به مطالبة ضابطانه و تقدیمی و گرفتن سیورسات (سند شمارة 17، دورة دوم)، مطالبة مالیات مضاعف و چپاول اهالی توسط مأموران حکومتی (سند شمارة 13، دورة سوم) و نیز باج راهها (سند شمارة 11، دورة چهارم). البته اسنادی از اعلام رضایت از حکومت معاضدالسلطنه (اسناد شمارة 44 و 30 دورة چهارم)، مرتضی قلیخان بختیاری (اسناد شمارة 17 و 24، دورة سوم) و هم رضایت از امیرحسین بختیاری (سند شمارة 8، دورة چهارم) و هم در باب مخالفت با وی (سند شمارة 7، دورة چهارم) و ... در این مجموعه اسناد ملاحظه میشود.
در یک بررسی اجمالی، مربوط به شکایتهای عموم اهالی یزد از حکام و مأموران آنها، به این نتیجه میرسیم که آنها تصوّر میکردند با استقرار مشروطه، دورة بدبختی و بیعدالتی و ستمکشیدنِ ضعفا و بیچارگان به پایان رسیده و جامعه رو به اصلاحات میرود و آتیة درخشانی در انتظار آنهاست. ایشان هرگز تصوّر نمیکردند در دوران مشروطه نیز مانند دوران استبداد با آنها برخورد شود. از مصادیق بارز این استبداد تسلط بختیاریها بر حکومت مرکزی و انتصاب حکّام بختیاری و قشقایی توسط ایشان در یزد و مناطق دیگر پس از فتح تهران بود که مردم را تحت فشار و تعدّیات قرار داده و از مشروطه صرفاً جهت موقعیت و مقاصد مالی خودشان استفاده میکردند.
مالیات
با پژوهش در منابع و مآخذ تاریخی چنین استنباط میشود که همزمان با شکلگیری جوامع بشری، اخذ مالیات هم مرسوم شده است. در ایران از قدیمترین دوران تا مشروطیت، دریافت مالیات از مردم طبق یک روال مشخص و منطقی نبوده و صرفاً بر حسب نیاز و انصاف حکومت وقت، تعیین میشده است.
مردم صاحب مجلس و پارلمان نبودند و وزیر مالیه، مأمور شخص پادشاه بود و شاه، تمام درآمدها و عواید کشور را در اختیار داشت و وزیر مالیه، بودجة کشور را تنظیم میکرد و در مرکز هر استان، مستوفی، مسئول امور مالیاتی بود. رئیس مستوفیها را مستوفیالممالک میگفتند که لقب وزیر مالیه بود. با استقرار مشروطیت فصل جدیدی در تاریخ ایران گشوده شد و سنّتهای مالی قدیمی که بیش از دو هزار سال، دوام یافته بود، متروک گشت و بهجای آن، اصول نوین مالیِ حکومتهای پارلمانی مستقر گردید.[8]
در یزد بعد از مشروطه نظام مالیاتی، تفاوت چندانی نکرد زیرا مستوفی تغییری نکرده و از نظر فکری نیز مخالف نظام مشروطه بود.[9]
ناصرالملک همدانی وزیر وقت مالیة دولت مشروطه، جهت ساماندهی مالیاتهای سراسر کشور صورت اصل و فرع مالیاتهای هر ولایت را از مستوفیان آن منطقه خواست. اکثر ولایات فقط اصل مالیات را گزارش دادند. در آن زمان میرزا فتحالله مشیرالممالک مستوفی یزد در تهران بود و مالیات یزد را از روی معاملة دیوانی بدون توجه به عواقب آن به مجلس فرستاد و مجلس پس از مذاکره، اصل و فرع را یکی و تصویب کردند. این اقدام مجلس سبب ایجاد موج اعتراض در مردم به رهبری حاج محمدتقی مازار، تاجر مشروطهخواه و عدالتطلب شد و آنان را تحریک کرد در تلگرافخانه به بست بنشینند. با رسیدن گزارش بستنشینی اهالی یزد به تهران، اولیای مجلس به این امر متوجه گردیده و تلگرافهایی نیز در این خصوص ردّ و بدل شد امّا نتیجهای نداشت و مردم، خواستار مکاتبه با زعمای مجلس شدند. سید عبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی از متنفّذترین افراد مجلس شورا در تلگرافخانه حاضر شدند و حدود شش ساعت، مشغول ردّ و بدل کردن تلگراف با اهالی یزد بودند، ولی نتیجهای به دست نیامد. حتی بهبهانی قبول کرد که مجلس سیهزار تومان مالیات یزد را در سال جاری تخفیف بدهد، ولی حاج محمدتقی مازار متقاضی تصویب مصوّبهای قانونی و کم کردن فرع مالیات یزد و عزل میرزا فتحالله مشیرالممالک از مستوفیگری یزد شد. سرانجام مجلس شورای ملّی در خصوص مالیات یزد تصویب کرد:
به وزارت مالیه نوشته شود که مجلس از وزیر مالیه، اصلاح مالیات یزد و رضایت خاطر آنها را میخواهد.[10]
اقدامات محمدتقی مازار در راه استقرار مشروطیت و به عنوان رهبر مردم در اعتراض به اصل و فرع مالیات، از دید مستبدین و در رأس آن مشیرالممالک پنهان نبود و همواره در پی فرصت بودند تا سرانجام ابوالقاسم برادر وی را که فردی بیکار بود و حسرت دارایی برادرش را داشت، تحریک کردند و با دادن اسلحه به وی برادرش (محمدتقی مازار) را به قتل رسانیده و خواستة مستبدین را برآورده نمود.[11] عریضهای هم در این خصوص تحت عنوان «صبایای شهید راه وطن حاجی محمدتقی مازار یزدی» به مجلس رسیده که در آن اشاره شده، پدرشان:
... اوّل کسی بود که در این حدود، علَم آزادی برافراشت و جان خود را فدای استحکام اساس مقدس ساخت. در چهار سال قبل به تحریک مستبدین، هدف گلوله گردید... و تمام اموالش دستخوش مستبدین گردیده [و] از میان رفت. فقط چیزی که ماند، سه شبانه روز میاه دوالی بدرآباد که معروف است به ده شیخی و چندین سال خشکیده و دیناری عایدی نداشته و ندارد و تاکنون قریب یکصد تومان مالیات آن را به هر شکل بوده، پرداختهایم.
و در ادامه اظهار نمودهاند که دیگر توان پرداخت آن را ندارند ولی پیشکار مالیه علیرغم بیبضاعتی و خرابی قنات، از ایشان مطالبة مالیات میکند و دیگر اینکه ایشان از مجلس شورای ملّی انتظار رسیدگی دارند.(سند شمارة 9، دورة دوم)
تمرکز درآمدها و هزینههای کشور از اقداماتی بود که در دورة اوّل مجلس شروع شده و در دورة دوم مشروطیت با استخدام مورگان شوستر و تأسیس خزانهداری کل عملی گردیده بود.[12] لذا قانون تشکیل ترتیبات مالیاتی مملکت ایران در 23 خرداد 1290ﻫ.ش. به تصویب مجلس رسید و به موجب این قانون، مورگان شوستر در امور مالی اختیار تام گرفت و در تمام معاملات مالیاتی و پولی دولت حق کنترل و نظارت پیدا کرد.[13]
هنوز وضعیت مالی کشور، سر و سامانی نگرفته بود که روس و انگلیس با حضور مستشاران امریکایی مخالفت کردند و سرانجام در اثر فشارهای آنها مورنارد بلژیکی رئیس کل گمرکات وقت به جانشینی شوستر منصوب شد و خزانهداری کل را تحویل گرفت. شوستر در زمان خزانهداری خود همواره با مورنارد مخالف بود زیرا متوجه سوء استفادههای کلان بلژیکها در گمرک شده بود.[14] با توجه به اجحافاتی که مستشاران بلژیکی در امور مالیاتی داشتند علما، سادات و رعایای بلوک میبد، آرام ننشسته و از ظلم آنها نسبت به اهالی، شکایت و اظهار نمودند:
آیا موقع آن نرسیده که یک مشت ملّت فلکزده ایران از دست جمعی بلژیکی و بلژیکیپرستان بیناموسِ وطنفروش خلاص فرمایند. مدت سه سال است که در چنگال و فشار این ظالمان بلژیکی و ایرانیهای بلژیکیمآب بوده و از هیچگونه تعدی و احجافات، کوتاهی ننموده؛ آیا سزاوار است ما بیچارگان با این زحمت و خسارت با کد یمین وجهی تدارک کرده، هر روز به یکی اسمی از ما بیچارگان دریافت دارند و آن هم ابداً به مصرف مملکت و حفظ استقلال وطن ماها نرسد و یک مشت دزد طرار شیاد یا به خرجتراشی یا به دزدی و تقلب ببرند و بخورند.
و اشاره به کل مالیات یزد در طول یکسال نمودهاند که دویست هزار تومان و کسری است و سیهزار تومان آن را ادارة مالیه برای دولت خرج میتراشد؛ معادل سیهزار تومان هم به عناوین مختلف از آنها میگیرد. مالیات غیرمستقیم از قبیل ذبایح وغیره برای آنها سرسام آور است و:
... آیا سزوار است که با فقر و پریشانی و نشدن محصول به هزار جان کندن، قوت سالیانه خود، فروخته، مالیات مستقیم [و]غیرمستقیم، جریمه فوق العاده و غیره و غیره بپردازیم و چند نفر خائن دولت و ملت وطنفروش قانونشکن ببرند و بخورند و سه سال است کسی به حساب آنها رسیدگی نکرده [که] چه گرفتهاند و چه مصرف رسانیده و چه قرانی وارد صندوق مالیه شده ... یک پیشکار مالیة ایرانی وطنپرست ایران دوست به دعاگویان مرحمت فرمایند که بدانیم این مالیاتی که دعاگویان شب و روز به زحمت فراهم آورده و خودمان به فقر و تنگی بهسر میبریم به مصرف مملکت ما رسیده و الا به هر وسیله که وزارت مالیه معین نماید یا توسط بانک شاهنشاهی یا تجارتخانه دیگر مالیات خود را به مرکز میرسانیم. (سند شمارة 19، دورة سوم)
سرانجام پس از شروع جنگ جهانی اوّل، آلمانیها در ایران نفوذ پیدا کردند و بلژیک را تصرّف نمودند. مجلس، قانون 23 جوزا (خرداد) را لغو و آمریکاییها و بلژیکیها را اخراج نمود و اختیاراتی که این قانون به خزانهدار داده بود، برابر قانون 15 خرداد 1294ﻫ.ش به وزیر مالیه واگذار گردید.[15]
عرایض متعددی در شکایت از میرزا فتحالله مشیرالممالک مستوفی یزد به مجلس رسیده که به ذکر تعدادی از آنها میپردازیم. اهالی مهریز در تلگرافی به مجلس از انتخاب آقای معتمدالممالک به جهت پیشکار مالیه یزد تشکر و شکایت از اجحافات مشیرالممالک نمودند. ایشان به تعدیات وی از بدو مشروطیت اشاره کرده و چنین مینویسند: « ... مالک حسن آباد و شریک طغارات شده است. میاه سهم دعاگویان را برده و همه ساله بالمضاعف[16] مالیات ...» از آنها گرفته است. (سند شمارة24، دورة دوم)
مشیرالممالک با توجه به نفوذی که در یزد داشت، در نبودِ حکومت، خود متصدّی امور میشود. اهالی نعیمآباد از دادن کفالت حکومت یزد به مشیرالممالک شکایت و به سوابق ننگین او اشاره نمودهاند:
...که یکی از عناصر مرتجع و چندین سال است به تشبثاتی چند به غارت اهالی مشغول و [به] وسیله امانت مالیه مبالغی ثروت اهالی بیبضاعت را به خود تخصیص داده؛ نمیدانیم به چه نظر در این موقع تغییر حکومت کفالت حکومت یزد را به مشارالیه رجوع و به این واسطه، آسایش اهالی را سلب کردهاند. (سند شمارة 53، دورة چهارم)
مجلس، شکایت اهالی را به وزارت داخله، ارجاع و وزارت داخله از مشیرالممالک توضیح خواسته است. وزارت داخله، سواد تلگراف مشیرالممالک را به مجلس ارسال کرده و محتوی تلگراف نشان میدهد که وی اتهامات وارده را رد مینماید. (سند شمارة 3/53، دورة چهارم)
اهالی یزد در تلگرافی جداگانه از تعدّیات مشیرالممالک پیشکار مالیه یزد شکایت و سؤال نمودهاند که دولت در این چند روزه چرا او را منفصل و مجدّد توسط وکلای مصنوعی یزد منصوب نمودهاند:
... پسرش نایب الحکومه [و] دامادش وکیل. آیا دولت با این وضعیات چه تکلیفی از برای زندگانی ما معین میفرمایند؟ مجبوراً مستدعی هستیم حال که دولت از مشیرالممالک عنصر صالحی که کراراً بر ضد حکومت ملی قیام نموده نمیتواند چشم پوشد، اموال و علاقه ما را خریده تا به محل دیگری رفته؛ در آنجا چندی به راحت، مشغول دعاگویی باشیم. (سند شمارة 60، دورة چهارم)
البته ناگفته نماند مشیرالممالک در طول حیات خود خدمات عامالمنفعة زیادی برای اهالی یزد انجام داده است. صفاءالسلطنه در دفاع از خدمات شایان مشیرالممالک در آبادی یزد چنین مینویسد:
به ذَروه رفیع و مقام منیع مبعوثان ملت مملکت ¬ ادام الله ظلالهم ¬ معروض میدارد، آقای مشیرالممالک پیشکار مالیه یزد از بدو تأسیس اساس مشروطیت در خاک پای ایران به شهادت جمع کثیر و جم غفیری، الحق خدمات نمایان از بذل مال و جان به دولت جدید ایران نمودهاند. تاسیس مدرسه کرده؛ تامین طرق و شوارع نموده؛ موجبات تقویت انجمن ولایتی را فراهم آورده؛ مالیات یزد و توابع آن را در چنین سنواتی که از ده ولایت یک ولایت مالیات صحیح نداده، همه ساله تاماً، کاملاً پرداخته. دیگر جزئیات امور که برای اولیای امور مکشوف است و این بنده خبر ندارد، جای خود دارد. با این حال، کمال انتظار برای اهالی یزد بود که از هر جهت و هر حیثیت نوازش و مرحمت در حق ایشان بشود. (سند شمارة 26، دورة دوم)
بدعتهای مالیاتی، موارد دیگری است که به سبب آن از وزارت مالیه شکایت شده است. مالیاتدهندگان میبدی و اردکانی در دو فقره نامه به مجلس اظهار داشتند:
... بعد از سالها تحمل صدمات و زحمات و اتلاف اموال و سفک دماء و هتک نوامیس و غارت سارقین فارس و چپاول کاشیها و تعدیات حکام بختیاری، امروزه [که] مملکت ما مشروطه شده و دارای قانون و عدالت و از بدعتهای میشومه زمان استبداد آسوده میشدیم. ولی بدبختانه «خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم». تمام تصورات مثل عالم خواب و نقش بر آب و از تعدیات دولت حاضره و وزارت مالیه جان بر لب و کارد به استخوان رسیده است.
و در ادامه مالیات دهندگان از دادن تومانی ده شاهی و تومانی یک قران بر مالیات به اسم تحصیلداری، آن هم زمانی که مجلس در فترت بوده و قانون تصویب نکرده، شکایت و تقاضای جواب فوری و رفع ظلم نمودهاند. (اسناد شمارة 4 و 5، دورة پنجم)
یکی دیگر از اجحافات مشیرالممالک، درخواست مالیات از اهالی یزد علیرغم وقوع چند سیل خانمانبرانداز بود. در سال 1300ﻫ.ش. سیل عظیمی در بافق رخ داد که تمام عمارات و قنوات آنجا را منهدم کرد. شیخ محمدتقی بافقی در نامهای به مجلس، به انضمام نشریة گلشن شمارة 63، شرح ماوقع سیل بافق را چنین گزارش میکند:
... بعد از سه شبانهروز متوالی بارندگی از اوّل صبح، سیل عظیمی به قصبه حمله آورده الی غروب آفتاب چند محله آن را که تقریباً دو ثلث باشد خراب و ویران، زراعت و باغات، ساقط و قنوات هم روی هم میخوابد. تمام مردم خانههای خود را گذارده با زن و بچه در امام زاده ... خداوند ترحم کرده، این حادثه در روز روی میدهد که کمتر تلفات جانی داده شود. این جمعیت قصبه بالاجماع در آن محوطه (امام زاده عبدالله و حوالی) ازدحام کرده و مشاهده مینمایند این سیل خانه برانداز را. چگونه اثاثیه و آشیانه خود را در زیرآوار خود قرار داده [و] هنگامه قیامت به نظرشان مجسم میشود.
و شیخ در ضمن آن، تقاضای مساعدت و عدم مطالبه مالیات از اهالی آنجا دارد. (سند شمارة 1/43، دورة چهارم)
جمعی از اهالی بافق در تلگرافی به مجلس اشاره به سرگردانی خودشان در اثر سیل و تقاضا کردهاند که از اخذ مالیات از ایشان بابت املاک مسلوبالمنفعه قبل از مرمّت صرفنظر شود و اظهار نمودهاند «... در صورتی که اعانه برای روسها رواست ما ضعفا مسلمانیم.» (سند شمارة 2/43، دورة چهارم)
رعایای فهرج در خرداد 1303ﻫ.ش. در تلگرافی به مجلس، در خصوص سیلی که در آنجا آمده، چنین مینویسند:
... نصف قریه فهرج خالصه، نصف مالکی است. دو ماه است سیل، قنوات فهرج را خراب کرده؛ آنچه مخارج کرده، فایده نبخشیده. تمام محاصیل خشکیده؛ جمعی رعایا آواره؛ برخی در کارِ فرارند.
لذا تقاضای عدم مطالبة مالیات دارند. (سند شمارة 3، دورة پنجم)
در هفتم دی ماه 1303ﻫ.ش. در زمان حکومت خانشوکت، باران شدیدی در یزد بارید و در نتیجه، سیل جاری گردید و قنات محمودآباد، خراب و مسدود شد و در بافق، چهار شبانهروز باران بارید و سیل جاری شد.[17] شدّت سیل بالا بود و عمارات، اموال رعایا و قنوات آنجا را ویران کرد. اهالی آنجا تقاضا کردند:
چنانچه از طرف دولت ابد مدت، بذل اعانه کامله و حکم به استرداد مالیات هذا السنه و صرفنظر از مالیات چند ساله آتیه نشود، این قریه، بهکلی از بین رفته [و] در این فصل زمستان، جمعی تلف و برخی آواره خواهند گردید. (سند شمارة 23، دورة پنجم)
بهطورکلّی عرایض مردمی در خصوص مالیات یزد و توابع نسبت به دیگر عرایض، از حجم بیشتری برخوردار است و پرداختن به تمام موضوعات آن، موجب اطناب سخن میگردد. لذا به دلیل اهمیت این عرایض، به یک بررسی اجمالی در باب برخی عناوین آن میپردازیم. عمدة عرایض در خصوص اصناف و مشکلات آنهاست از جمله: ورشکستی صنف، ورود منسوجات خارجه، و افت محصولات کشاورزی، مالیات مراعی، مواشی، سیل در آنجا و خرابیهای حاصله از آن و ... که تقاضای تعدیل و تخفیف مالیات دارند. شکایتهای زیادی از تعدّیات و اجحافات مالیاتی توسط حکومت، پیشکاران مالیه و ضابطین هر بلوک شده است که تقاضای احقاق حق داشتهاند.
اشرار
از ابتدای نهضت مشروطه در یزد عدّهای طرفدار مشروطه و عدّهای مخالف آن بودند و در نتیجه، رقابتهای مشروطهخواهی و استبداد به ضرب و شتم و قتل افراد میانجامید. در سال دوم مشروطه به تحریک مستبدین، ابوالقاسم مازار برادرش (حاج محمدتقی مازار) را به قتل میرساند و در امامزاده جعفر به بست مینشیند. معظمالسّلطنه کاشانی حاکم یزد، سیدرضا لوطی، سردستة لوطیان را به سمت داروغگی شهر منصوب میکند. وی ابوالقاسم را از بست خارج نموده و به قتل میرساند. مستبدان هم که در فکر فرصت بودند شرایط را آماده دیده و این عمل را توهین به امامزاده تلقّی نمودند و مردم را به تحریک در قلعة حکومتی هدایت کردند. سرانجام، حاکم از ترس، سیدرضا را تحویل مردم داده و آنان او را با وجود اینکه قرآن در دست گرفته و با حالت التماس «همشیریها بالاغیرتاً»[18] گذشت نمایید، توجهی به حرف او ننموده و او را به وضع فجیعی کشتند.
فتنة استاد محمد بنّا (گلکار) یکی دیگر از مواردی است که در آن دوران رخ داد. وی بنّایی زبردست و از اهالی یزد بود که یکی از کارهای او تکیة امیرچقماق است. این تکیه چون روبهروی مسجد امیرچقماق و در میدانی به آن نام ساخته شده، چنین نام گرفته است، در صورتی که وگرنه مربوط به امیرچقماق از امرای تیموریان و حاکم یزد در دورة شاهرخ نیست.[19] در آن دوران خیلیها در تلاش بودند منارههای تکیة امیرچقماق را بسازند. ولی هیچ بنّا و معماری جرئت ساختن آن را نداشت، تا اینکه استاد محمد بنّا که فردی نترس و شجاع بود، با ظرافت خاصّی آن را ساخت.
در سال 1329ﻫ..ق. فخرالملک حاکم یزد شد. وی فردی بیآزار و خوشگذران بود[20] و مستبدین و در رأس ایشان مشیرالممالک با توجه به ضعف حکومت و اوضاع آشفتة آن دوران به دلیل لشگرکشی محمّدعلی شاه مخلوع برای تصاحب مجدّد قدرت، استاد محمد بنّا که یکی از اشرار بود و در قتل سیدرضا لوطی مشارکت داشت را تحریک نمودند و وی با همراهی سیدکلانتر تفتی و حاجیآقا و جمعی دیگر، به اسم محمدعلی شاه مخلوع، پرچمی در امامزاده جعفر برافراشت و سپس ادارات دولتی را خراب کرده و آتش زدند (سند شمارة40، دورة دوم) و در نهایت به قلعة حکومتی هجوم آوردند. حاکم نیز از ترس فرار کرد. در این هنگام استاد محمد بنّا خود را «محمدشاه» نامید و دستور داد توپ را بالای سردر قلعه بگذارند و به نقارهچیها دستور داد که نقاره بزنند و حکومت او را ¬ و به قول خودش سلطنت او را - اعلام کنند.[21] حاکم هم با نهایت عجز و ناتوانی از شهر خارج شد و شهر در اختیار استاد محمد بنّا قرار گرفت و در حدود دو ماه حکومت وی:
«بار دیگر چوب فلک و شکنجه در کار آمد و شبها به خانههای تجار رفته، پول میگرفتند. چند تن از یراقبندان تفت هم با او همدست شده بودند و احدی شب در خانة خود خواب راحت نداشت.»[22]
سرانجام نواب آقا حسین و آقا محمد رشتی به عنوان «جمعیت آزادی» نامهای به امیر اعظم حاکم جدید کرمان که عازم محل مأموریت خویش بود، نوشتند و خواستار آمدن وی به یزد و برگردان نظم در آنجا شدند. با آمدن امیراعظم به یزد، استاد محمد و همدستانش به تفت فرار کردند.[23]
امیراعظم هر چند فتنة استاد محمد بنّا را سرکوب و انجمن ولایتی یزد را افتتاح کرد ولی جاعلی گرسنه و پرطمع بود که در طول سه ماه حکومت در یزد، سه مرتبه حقالحکومه از اهالی مطالبه نموده و با «... شیخ جعفر و صدر با هم همدست شده، هستی مردم را بردند و از مرده و زنده دست برنداشتند. حتی خانههای رعیت را چاپیدند [و] شترهای رعیت را گرفته [و] باز نموده و به شهر آوردند و از هر بار گندم و جو و غیره که وارد ولایت میشود دو قران ... » مطالبه نمودند. (سند شمارة 42، دورة دوم)
سرانجام استاد محمد بنّا چند سال بعد و در زمان حکومت معاضدالسلطنه با وجود آنکه از ناحیة پا و چشم، معیوب بود، به دار آویخته شد.[24]
از مشکلات دیگر مردم یزد، بهخصوص طبقة تجّار، پس از استقرار مشروطیت، ناامنی راهها و غارت اموال آنها به وسیلة راهزنان بود. حوادثی که در آن دوران به وقوع پیوست از جمله فتح تهران و جنگ جهانی اوّل، کشور را دچار رکود و بحران سیاسی نموده و بالطبع اثرات آن را در شهرها به صورت هرج و مرج، قحطی، افزایش سریع قیمت اجناس، عدم امنیت مالی و... به جا گذاشته بود. در بررسی اسناد این بخش، شکایتهای اهالی و بهخصوص هیئت تجّار یزد از اشرار بهارلو، طوطکی، سوارهای قشقایی، فارس و چهارراهیها که همواره از فرصتها استفاده نموده و به ایجاد ناامنی در راهها و غارت اموال آنها میپرداختهاند، موجود است.
به طور کلّی هر چند با استقرار مشروطیت، مجلسی تأسیس شد و مردم به بخشی از حقوق مدنی خود دست یافتند ولی به دلایلی از جمله عدم ثبات حکّام ولایات، نبودن نظارت بر کار آنها و ضعف ایشان، یاغیان محلی و اشرار، فرصت را غنیمت شمرده و به غارت اموال مردم میپرداختند.
انجمن ولایتی
پس از پیروزی انقلاب مشروطیت، انجمنهای مختلفی، از انجمنهای صنفی و سیاسی گوناگون گرفته تا انجمنهای ایالتی و ولایتی، در سطح جامعه شکل گرفت. انجمنهای ایالتی و ولایتی یکی از خواستهای اصلی مردم در انقلاب مشروطیت بود و با مخالفت شدید جبهة استبداد و ارتجاع روبهرو شد، اما بر اثر پافشاری مردم، سرانجام به صورت اصلهای 90، 91، 92، 93 «متمم قانون اساسی» تثبیت گردید. چهار اصل آن به شرح ذیل است:
¬ در تمام ممالک محروسه، انجمنهای ایالتی و ولایتی به موجب نظامنامة مخصوص مرتّب میشود.
¬ اعضای انجمنهای ایالتی و ولایتی بلاواسطه از طرف اهالی انتخاب میشوند.
¬ انجمنهای ایالتی و ولایتی، اختیار نظارت تامّه در اصلاحات راجع به منافع عامه دارند.
¬ صورت خرج و دخل ایالات و ولایات، از هر قبیل، به توسط انجمنهای ایالتی و ولایتی جمع و نشر میشود.[25]
سرانجام «قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی»[26] در ربیعالثانی 1325ﻫ.ق. به تصویب اوّلین دورة مجلس شورای ملّی رسید و از چارچوبی قانونی و جایگاهی روشن در ارتباط با مجلس و پارلمان مشروطه برخوردار گردید.
انجمن ولایتی یزد به همّت معظمالسلطنه کاشانی که فردی مشروطهخواه بود، تأسیس شد. وی در ذیالحجه 1325ﻫ.ق. طی نامهای به یکی از روزنامههای محلّی، آمادگی خود را برای ایجاد انجمن ولایتی چنین بیان میدارد:
جناب مدیر محترم جریدة فریدة سفینة نجات ¬ زید توفیقاته:
اگر بگویم لذت و فایدة این جانب در این چند روزة توقف یزد، مطالعة جریدة جنابعالی بوده، قبول فرمایید الحق حقیقت را گفتهام و از صمیم قلب مزیده تأییدات جنابعالی را در این خدمت مشروع از درگاه قادر قاهر حضرت ذیالخلاق خواهانم. شاید مگر اهالی فلکزدة یزد از خواب غفلت بیدار و از خمار بادة جهالت هشیار، دست توسل به دامن نصایح مشفقانة جنابعالی زده، به توسط سفینة نجات، خود را از گرداب مهالک خلاص نمایند. اینکه اشاره از تأسیس و انعقاد انجمن ولایتی فرموده و اقدام او را از حکومت، خواستار شده بودید، گمان نمیکنم هیچ یک از اهالی یزد به قدر حکومت مأمور، شایق انعقاد این انجمن باشند، اگرچه بعضی از رؤسا و حکام به واسطه جهالت و عدم تعمق، از کنه مطلب انجمن ولایتی با آن معاندت میکنند ... و لله الحمد حکومت حالیة یزد، نهایت همراهی و تقویت را از مشروطه دارد و بیاندازه برای انعقاد انجمن، ساعی و جاهد است زیرا که خود را ایرانینژاد و متعلق به این خاک پاک میداند و ترقی و سعادت این قوم نجیب را خواهان است.
گویا اغلب کسانی که به دیدار حکومت آمدهاند، شاهد بر صدق حق مدعا هستند که چه قدر سفارش و تأکید در اقدام به انعقاد انجمن ولایتی فرمودهاند. حالا هم مزیداً لتأکید خواهشمندم اعلانات ذیل را در جریدة فریده، درج ومنتشر نمایند. دوستدار واقعی احمدعلی الغفاری.
به عموم اهالی یزد از طبقات سته اعلام میشود که بیش از این، تأخیر و طفره در انعقاد انجمن ولایتی جز ضرر و خرابی اهالی بلد نتیجه ندارد و تا انجمن ولایتی از روی نظامنامه تأسیس و منعقد نشود، نه مردم وظیفه و تکلیف خود را میدانند و نه تصفیة امور¬ کما هو حقه ¬ میشود، و حکومت هم در فشار خواهشات بیجا و توقعات لاتعد و لاتحصی بلد بیتکلیف میماند، لذا از تمام طبقات خواهش میشود که از روی کمال جد و جهد نظار خود را معین کرده، شروع به دادن تعرفه نمایند تا انشاءالله به جهت پانزدهم این ماه عمل قرعه و انتخاب تمام شود، چنانچه تا روز معین خود اهالی اقدام نکردند و باز به واسطة نفاق، اسباب تأخیر این کار را فراهم آوردند، به کلی حق آنها در امر تعیین و نظار وکلا ساقط خواهد بود و هیچ کس حق شکایت و گله از حکومت ندارد. حکومت هم آنچه تکلیف خود را بداند از اطلاع و اخبار به مرکز و غیره خواهد نمود.
تاریخ 3 شهر ذیحجهالحرام 1325[27]
بعد از به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه و تعطیلی مجلس و آغاز استبداد صغیر، مستبدین، انجمنهای بسیاری از نقاط را تخریب نموده و یا به عبارتی به تعطیلی کشاندند. در یزد هم عوامل استبداد و ارتجاع از همان ابتدا با تأسیس انجمن ولایتی مخالف بودند و از توزیع قدرت در میان مردم ترس و هراس داشتند؛ از فرصتها استفاده کرده و به تخریب انجمن و تعطیلی آن میپرداختند.
در هفدهم رجب 1327ﻫ.ق. عدهای از رجال و اعیان یزد به منظور تشکیل انجمن ولایتی و تعیین نظار تشکیل جلسه دادند. در همان وقت اشرار در میان مردم ایجاد ناامنی میکنند و تیراندازی ایشان موجب به هم خوردن آن تجمّع میشود. مجدّداً در قلعة حکومتی رأیگیری شد. ولی از تهران خبر رسید تا ورود سردار جنگ بختیاری، انجمن ولایتی یزد کار خود را آغاز نکند. سرانجام پس از ورود وی در چهارم شوّال 1327 ﻫ.ق. انجمن ولایتی کار خود را آغاز نمود.[28]
اهالی از ورود وی خوشحال شدند ولی طولی نکشید شرایط تغییر کرده و هرج و مرج حاکم شد. اهالی:
... تظلمات خود را به عنوان انجمن، اظهار، داعیان هم حسبالوظیفه با ملاحظات مقتضیات حالیه اخطار نموده جز جواب قانونی چماقی، چیزی مسموع نشد و جز شدت گرفتاری متظلمین نتیجه حصول نیافت ... و کار به جایی رسید که خلق فیالجمله، نجات خود را در اعراض از انجمن دانسته ... سرانجام انجمن، تعطیل و پس از مدتی باز گردید و حکومت، محوّل به آقای سالار مؤید شد. ایشان هم با انجمن همراهی ننموده و ... صورت ظاهریه انجمن را هم اسباب پریشانی خیال خود دیده، خواست صورتی از آن نگذارد. بلکه چنان صورت را محو نماید که من بعد تصویرش در خاطر خطور ننماید. لذا به توسط بعضی بیشرفان، پاره[ای] از اجامره و جهال بیخبر از مال امورات، به بهانة گرانی نان و گوشت و دوائر ثلاث وادار نمود درب انجمن و تابلو و بعضی از لوازمات آن را سوخته و خراب نمودند. آنچه نباید بگویند، گفتند و آنچه نباید بکنند، کردند. (سند شمارة 4، دورة دوم)
بار دیگر در سال 1329ﻫ.ق.:
... علیرضا صدرالعلما و مشیرالممالک و شیخ جعفر، چند نفر از گماشتگان خودشان را با چند نفر از اشرار و الواط را تحریک کرده، حرکات وحشیانه کردهاند [و] انجمن محترم ولایتی و شعبه عدلیه و نظمیه و سایر ادارات دولتی را خراب کرده و آتش زدند. (سند شمارة 43، دورة دوم)
از بررسی اسناد انجمن ولایتی چنین برمیآید که انجمن، بارها توسط مستبدین تعطیل شد ولی با همّت مردم دوباره توانست بازگشایی شود. به طور کلّی تلگرافها و نامههای انجمن ولایتی یزد در خصوص شکایت از تهاجم سارقین طرق و شوارع و نرسیدن حقوق سوارة امنیه و نظمیه (سند شمارة 8، دورة دوم)، شکایت از حکومت و مأمورین آن در خصوص بیاعتنایی به قانون و مقررات و لجاجت نسبت به انجمن و اهالی آنجا (سند شمارة 15، دورة دوم)، درخواست شیخ عبدالغفور یزدی از مجلس جهت تخصیص بودجه برای اعضای انجمنهای ایالتی و ولایتی (سند شمارة 35، دورة دوم) و عریضة عموم طبقات مردم یزد در تقاضای تأسیس انجمنهای ایالتی و ولایتی(سند شمارة 85، دورة چهارم) نوشته شده است.
اعلام انزجار اهالی یزد از اقدام محمدعلیشاه مخلوع برای بازگشت به سلطنت
محمدعلی شاه در زمان ولیعهدی با نهضت مشروطیت همراهی میکرد، ولی به محض رسیدن به سلطنت به تحرّکات خود علیه مجلس و مشروطهخواهان ادامه داد که باعث ایجاد اغتشاشات و نارضایتی عمومی از او شد. وی برای آرامکردن اوضاع، قسَمنامهای در پشت قرآن نوشته و وفاداری خود را به مشروطه اعلام نمود. ولی عهدشکنی وی مردم را به مبارزه علیه عملیات خلاف قانون او فراخواند. در این راستا مشروطهخواهان یزدی هم طی تلگرافهایی به مجلس، مخالفت خود را با دیکتاتوری محمدعلی شاه ابراز داشتند. در تاریخ 19 ذیالقعده 1325 تلگرافی از یزد به مجلس توسط انجمن فاطمه متشکل از سادات بنیفاطمه با چنین مضمونی ارسال گردید:
خبر موحش نقض عهود محمدعلی شاه، موجب هیجان گردید. ما سادات بنیفاطمه او را به سلطنت نمیشناسیم. مالاً و جاناً حاضریم در راه مقصود مشروع صرف نماییم.[29]
تلگراف دیگری هم توسط عموم اهالی دارالعباد یزد به مجلس مخابره شد:
حضور امنای مجلس مقدس شورای ملی ¬ شیدالله ارکانه ¬ چهار روز قبل، تلگرافی از محمدعلی شاه بر ملاطفت ظاهرانه رسید، ولی در قلوب فدویان، حقیقت آن جای نگرفت. تا اینکه امروز، خبر موحش در تهران، مبشر بر نقض عهد و پیمانش رسید؛ اسباب هیجان عامه گردیده و چون ما خود را رعیت سلطان مسلمان میدانیم، لذا ناقض عمل کلامالله مجید را به سلطنت مسلمانان نمیشناسیم و تماماً در راه مقصود مشروع مشروطیت که شعار اسلام است، جاناً و مالاً حاضریم و منتظر اخبار احضاریم که خون را نثار شورای ملی نموده باشیم؛ ریشه مستبدین مفسدین را از بیخ و بن کنده، در ترویج مذهب اثنیعشری بکوشیم.
عموم اهالی دارالعباد یزد[30]
دیکتاتوری محمدعلی شاه، نظام دموکراسی را مانع از رسیدن به اهداف خود میدید. وی در دوم تیرماه 1287ﻫ.ش. مجلس را به توپ بست. واقعة به توپ بستن مجلس توسط وی از خشنترین حوادث دورة مشروطه و نقطة اوج نظام استبدادی قاجار به شمار میرود.
سرانجام طولی نکشید که مشروطهخواهان توانستند در طول 13 ماه تهران را فتح کنند. به دنبال آن محمدعلی میرزا پس از خلع از سلطنت با حمایت روس و انگلیس در سفارت روسیه پناهنده شد و با همکاری این دو دولت، از ایران خارج شده و به روسیه رفت. اما دو سال بعد به تحریک روسها به امید تصاحب دوبارة تاج و تخت، به اتفاق دو برادرش ملک منصور میرزا شجاعالسلطنه و ابوالفتح میرزا سالارالدّوله وارد خاک ایران شد و گُمِشتپه را مرکز کار خود قرار داد. شجاعالسلطنه راه مازندران را در پیش گرفت و در بابل اردو زد و مشغول جمعآوری سپاه شد.[31]
سالارالدّوله در کردستان قوایی جمع کرده و از آنجا به سمت گروس و عراق و تهران رهسپار شد.[32] اوّلین اقدامی که دولت انجام داد، تصویب قانونی از مجلس بدین شرح بود که هرکس محمدعلی میرزا را دستگیر و یا اعلام نماید، یکصد هزار تومان جایزه دریافت خواهد کرد و کسانی که سالارالدّوله یا شجاعالسلطنه را اعلام یا دستگیر نمایند، 25 هزار تومان پاداش به آنها داده خواهد شد.[33]
همزمان با اقدام دولت، عموم طبقات مردم با ارسال تلگرافها و نامههایی به مجلس شورای ملّی، آمادگی خود را برای دفع این غائله تا آخرین قطرة خونشان ابراز نمودند. هیئت مؤتلفة یزد و هیئت تجّار خط خراسانچی در یزد با ارسال تلگرافهایی به مجلس تنفّر خود را نسبت به نقض عهد و بازگشت محمدعلی میرزا به خاک ایران اعلام و با کمال جدّیّت و تمام قوای باطنی و ظاهری، طرد و دفع او را خواستار شدند. (اسناد شمارة 31 و 32، دورة دوم)
همچنین رؤسای ادارات دولتی یزد هم ساکت نشسته و طی تلگرافی به مجلس چنین اظهار نمودند:
... در این موقع که بعضی اخبار موحش انتشار یافته، به وظیفه وطنپرستی و قانونخواهی، لازم است اقدامات و احساسات ملیّه خود را به عرض حضور مبارک رساند. در استقلال و حفظ مملکت و استخلاص از تعدیات اجانب و نفوذ ارتجاعیون، فداکاری خود را به عرصة ظهور رسانده [و] در رفع و دفع ریشه استبداد با تمام قوا جداً حاضر و به آخرین قطره خون خود در حفظ اساس مقدس مشروطیت مجاهدت نموده و تنفّر خود را از اشخاص محمدعلی میرزا و امثال آن به علت اینکه وجود و نفوذ آن را باعث عدم استقلال مملکت و اسلامیت و انسانیت میدانیم، جداً تقدیم داشته [و] منتظر اوامر مطاعه میباشیم... (سند شمارة 33، دورة دوم)
حمایتها و تلاشهای دولت و مجاهدت مردم سبب شد که تلاشهای محمدعلی میرزا و قوای او برای فتح تهران بینتیجه ماند و نهایتاً از راه گرگان به همراه برادران خود به روسیه بگریزد. وی سرانجام در فروردین ماه 1304 ﻫ.ش. در سن 54 سالگی در بندر ساوونا در ایتالیا درگذشت و جسد او را از آنجا به عتبات عالیات انتقال دادند و در کربلا در حرم حضرت امام حسین (ع) به خاک سپردند.[34]
زرتشتیان
فرهنگ و تمدّن ایران نتیجة تعامل و کوشش اقوام و مذاهب گوناگون است. در میان این مذاهب، زرتشتیان از جمله کسانی هستند که در توسعه و گسترش تمدّن ایران نقش بسزایی داشتهاند. آنان با وجود اینکه از اقلیتهای مذهبیِ کمتعداد در ایران محسوب میشدند، نقش مؤثری در انقلاب مشروطیت داشتند. اوّل از لحاظ اقتصادی و کمک مالی و دوم به دلیل شرکت انقلابیون زرتشتی در جریان این انقلاب؛
الف) کمکهای اقتصادی زرتشتیان به آزادیخواهان و مشروطهطلبان در اوان انقلاب مشروطة ایران
تجّار زرتشتی در اقتصاد ایران از جایگاه ویژهای برخوردار بودند؛ در صدر آنها ارباب جمشید بهمن معروف به جمشیدیان بازرگان یزدی بود. وی مؤسّس تجارتخانة جمشیدیان بود. خانهاش مهمانخانة بزرگی بود. روزانه بیش از صد نفر بر سفرة او حاضر میشدند.[35] شهرت جوانمردی او سراسر ایران را فراگرفته و حتی کاروانهایی که حامل بار و بنُة او بودند از دستبرد راهزنان در امان میماندند زیرا که آنان نیز از خوان نعمت او مستفیض و دزدیدن کالایش را ناجوانمردانه میدانستند.[36]
هفتهای یک روز یا در منزل یا در بازار در حدود چهارصد الی پانصد نفر بینوایان به ردیف مینشستند و ارباب با دست خود به هر یکی نیم یا یک ریال آن روز بخشش میکرد.[37]
وی در حمایت از نظام مشروطیت در مقابل تهدیدات استبدادی فعّال بود. در زمان نیاز مجاهدان مشروطه به پول، بیست هزار تومان را شخصاً به آنان داد و بیست هزار تومان را از سایر بازرگانان زرتشتی جمع کرد و در اختیار مجاهدان گذاشت.[38] پس از صدور فرمان مشروطیت در تهران به عنوان وکیل و نمایندة اقلیّت زرتشتیان وارد مجلس اوّل شد.
یکی دیگر از تجّار زرتشتی که نقش اساسی در کمکهای مالی به آزادیخواهان و مشروطهطلبان داشت ارباب خسرو شاه جهان بازرگان دانشدوست و جماعتپرور زرتشتیان ساکن محلة شهریاری یزد بود. وی به اتفاق برادران خود پرویز، رستم، گودرز و بهرام، بنگاه بازرگانی بهنام «تجارتخانة جهانیان» بنیاد نهاد و شعبات آن را در سراسر کشور ایران و تا هندوستان و انگلستان برقرار داشت. این مسئله باعث شد که مدیران بانک روس و انگلیس با حمایت مقامات سیاسی خود وسایل سقوط او را فراهم آوردند.[39]
ب) آزادیخواهان و مبارزان زرتشتی در انقلاب مشروطیت
زرتشتیان جدا از کمکهای اقتصادی و مالی، به عنوان مجاهد نیز در راه مبارزه با استبداد و ایجاد حکومت مشروطه نقش بسزایی ایفا کردند. تجارتخانههای جمشیدیان و جهانیان، اسلحه و فشنگ و مهمّاتی را که از خارج وارد ایران میشد، در بندر بوشهر تحویل گرفته و به تهران و سایر شهرها حمل میکردند و در اختیار مجاهدان قرار میدادند. مستبدان بعد از مدّتی به همکاری تجارتخانههای جمشیدیان و جهانیان با مجاهدان پی بردند و مهربان جمشید از خاندان زرتشتی جمشیدیان، پرویز شاهجهان مدیر تجارتخانه جهانیان یزد و فریدون خسرو اهرستانی معروف به «گل خورشید» از مؤسّسان انجمن زرتشتیان تهران و رئیس شعبة تجارتخانة جهانیان تهران را با وضع فجیعی کشتند.[40]
اقلیّت زرتشتی یزد به دلیل حضور فعّال و ارتباط ایشان با پارسیان هند و سایر نقاط جهان، اسباب شکوفایی اقتصادی یزد و صدور کالاهای تولیدی این ناحیه را به اقصی نقاط ایران و حتی جهان فراهم آورده بودند.
یکی از مشکلات این اقلیّت مذهبی، سوء استفادههای مالیاتی و ظلم فراوان مأموران اخذ مالیات بود. این موضوع، دادخواهیهای زیاد آنان به پایتخت و خطاب به شاه را باعث شده بود. در مواردی هم ایشان موفّق به کسب رضایت شاه در بخشش مالیات میشدند. اما دوری یزد از پایتخت و استبداد شدید حکّام، مانع از اجرای احکام شاهی میشد.[41]
لذا با استقرار مشروطیت و آشنایی ایشان با نظام پارلمانی، تظلمات خود را به مجلس ارسال نموده و تقاضای احقاق حق میکردند. «اسناد شمارة 6 و39، دورة دوم»، «سند شمارة 5، دورة سوم» و «اسناد شمارة 15 و 16، دورة پنجم» گویای این مطلب است.
همچنین زرتشتیان یزد دارای انجمنی تحت عنوان «انجمن ناصری»[42] بودند که تقاضای زرتشتیان آنجا را به مجلس شورای ملّی میرساندند. مهمترین مکاتبات این انجمن با مجلس شورای ملّی عبارت بود از: شکایت از حکومت (سند شمارة 2، دورة دوم)، تبریک عید سعید باستانی (سند شمارة 12، دورة دوم)، تبریک افتتاح سومین دورة قانونگذاری مجلس شورای ملّی (سند شمارة 2، دورة سوم)، شکایت جمعی از تجّار زرتشتی از سوارههای قشقایی بهخاطر سرقت اموال آنها (سند شمارة 25، دورة سوم) و شکایت از ناامنی راهها و سرقت اموال تجّار زرتشتی میباشد. (سند شمارة 38، دورة چهارم)
مجامع عمومی
فعالیت احزاب با جنبش مشروطیت و تشکیل مجلس شورای ملّی آغاز شد و اشخاص با دیدگاههای خاصی به تشکیل حزب دست میزدند.
در دورة اوّل مجلس شورای ملّی هیچ حزبی به صورت رسمی نماینده نداشت اما در آن مجلس سه جریان سیاسی جلب توجه میکرد: معتدلها، آزادیخواهان و بیطرفان. معتدلها محافظهکار بودند و رهبری غیررسمی آنها با صنیعالدّوله بود و آزادیخواهان را تندرو و انقلابی و افراطی مینامیدند. مدّتی هم رهبری آنها با سعدالدّوله و سپس با تقیزاده بود. بیطرفان نیز برحسب موضوع مورد بحث به یکی از جریانها متمایل شده و از آن جانبداری میکردند.[43]
مجلس دورة اوّل توسط محمدعلی شاه به توپ بسته شد و عمر آن پایان یافت. از مجلس دوم، احزاب سیاسی با شکل و برنامهای شبیه به احزاب اروپایی ظهور نمودند. عمدهترین دلایل آن هم عبارت بود از:
1. بازگشت خارجرفتههایی مانند تقیزاده، معاضدالسلطنه، دهخدا و دیگران که با مشاهدة سیستمهای حزبی اروپا (به ویژه انگلستان) به این نکته پی برده بودند که برای محافظت از آزادی و انقلاب و مجلس و مشروطیت باید تشکیلات سیاسی داشته باشند؛
2. تجربة تلخ از تعدّد انجمنهای فراوان که نتوانسته بودند در برابر کودتای محمدعلی شاه کاری از پیش ببرند؛
3. تأثیر افکار انقلابیون حرفهای نظیر حیدرخان عمو اوغلی که به تبع از تبلیغات سوسیال دموکراتهای قفقاز و با الهام از تجربههای سیاسی آنها تشکیل حزب را از لوازم مبارزة سیاسی میدانست[44].
مجموع این عوامل، چهرة سیاسی مشروطیت را پس از سقوط محمدعلی شاه دگرگون ساخت. در سال اوّل فتح تهران در رجب 1327ﻫ.ق. در ایران دو حزب پیدا شد: یکی انقلابی و دیگری اعتدال. در همان سال، بعد از افتتاح مجلس دوم این دو حزب به اسم «دموکرات عامیون» و «اجتماعیون ¬ اعتدالیون» رسمی شده و خود را به مجلس معرّفی کردند. احزاب دیگری نیز مثل «اتّفاق و ترّقی» وجود داشت اما چون در مجلس، نمایندة چندانی نداشتند، کاری از پیش نبردند. دموکراتها تندرو بودند و مرامنامة آنها از احزاب سوسیال دموکرات روسیه الهام گرفته بود و معتقد به انفکاک قوّة روحانی از قوّة سیاسیه بودند. حزب اجتماعیون ¬ اعتدالیون به یکپارچگی دین با سیاست اعتقاد داشت و وجهة مسلکی آنها مذهبی بود و اشخاصی نظیر امامجمعه خویی، آقا سید نصرالله اخوی، سیدصادق طباطبایی و ستارخان و باقرخان از این حزب بودند و علمای طراز اولی مانند سیدعبدالله بهبهانی و طباطبایی از ایشان حمایت و پشتیبانی میکردند ولی در تنظیم اصول مسلکی خود بهشدّت تحت تأثیر تفکرات اروپایی رقیب خود یعنی حزب دموکرات قرار داشتند.[45]
مجلس سوم پس از تاجگذاری احمدشاه گشایش یافت. دموکراتها در این دوره، موفق شدند اکثریت کرسیها را کسب نمایند و فراکسیونهای احزاب اعتدالی و دموکرات دوباره در مجلس فعّال شدند. در این دوره، اعتدالیون به دو جناح تقسیم گردیدند: دستهای «آزادیخواه» و دستهای «روحانی». دو دستگی ایجاد شده، سبب شد حزبی به نام «هیئت علمیه» از روحانیونی که از حزب اعتدالی جدا شده بودند، تشکیل گردد[46]. هیئت علمیه در اقلیت بودند و سیدحسن مدرّس از جمله رهبران هیئت علمیه به شمار میرفت.
در یزد سیدابوالحسن حائریزاده که در سال 1295ﻫ.ش. انجمن «طرفداران قانون اساسی» را در آنجا بنیاد گذارده بود با یاری نوّاب میرزامحمدحسین، حزب دموکرات یزد و در کنار آن، باشگاه ورزشی جوانان دموکرات را تأسیس کرد.[47]
بهطور کلی عمر مجلس سوم بسیار کوتاه بود. در آغاز جنگ جهانی، با وجود اعلام بیطرفی ایران، نیروهای متخاصم از جنوب و شمال وارد ایران شدند و برای سومین بار کار مجلس به اختلال و سرانجام به تعطیلی کشیده شد.
در مجلس چهارم حزب سوسیالیست تشکیل شد و نقش اقلیّت را در مجلس ایفا نمود. در مقابل، دموکراتها و رجال سیاسی که اکثریت در مجلس بودند با نام اصلاحطلبان اعلام موجودیت نموده و به فعالیت پرداختند.[48]
در مجلس پنجم مهمترین مسئلة احزاب، مسئلة جمهوریت بود. در این مجلس علاوه بر سوسیالیستها و اصلاحطلبان، تعداد زیادی از نمایندگان ایالات با تمهیدات وزیر جنگ و نفوذ امیر لشگرهای او به مجلس راه یافتند. همین نمایندگان بودند که در ابتدا تشکیلات خود را حزب «دموکرات مستقل» و سپس «حزب تجدد» نامیدند. این گروه در آغاز دورة پنجم اکثریت را دارا بوده و دو حزب سوسیالیست و اصلاحطلبان مجموعاً اقلیّت را تشکیل میدادند.[49]
همانطور که اشاره شد به دلیل فضای باز سیاسی در دوران مشروطیت، مجامع عمومی تشکیل شده و به فعالیت میپرداختند. به دلیل اهمیت موضوع، به گزیدهای از مجامع عمومی یزد و خواستههای آنها از مجلس شورای ملّی میپردازیم.
هیئت «اجتماعیون ¬ اعتدالیون» یزد، طی تلگرافی به مجلس، افتتاح مجلس سوم را تبریک گفته و تقاضای تجدید انتخابات آنجا را دارند (سند شمارة 1، دورة سوم) و در تلگرافی دیگر ارسال حقوق حکومت و سوارة آنجا را تقاضا نمودهاند. (سند شمارة 28، دورة سوم)
حائریزاده، ناظم «مجمع سعادت» یزد در تلگرافی به مجلس اشاره میکند:
... در موقع افتتاح مجلس مقدس، مجمعی بنام «سعادت» که مرکب از وجوه تمام طبقات جهت توسعه معارف و ترویج صنایع وطنی و انجام امور مهمه مثل انتخابات، هفته]ای[ یک روز تشکیل بود، از طرف حکومت، بدون علت، حکم به انفصال صادر شد ... استدعا داریم با وجود آزادی اجتماعات علت توقیف مجمع از طرف دولت معین شود تا بیجهت، آزادی جمعی مسلوب نشود. (سند شمارة 11، دورة سوم)
انجمن اتحادیة اثنیعشریه یزد طی نامهای از مجلس تقاضا نمودند:
... اهالی ذمه املاکی را که ابتیاع مینمایند خمس و سهم امام آن را بدهند. (سند شمارة 76، دورة چهارم)
هیئت «اتحاد اسلام» ابرقوه طی نامهای به مجلس تقاضا نمودند ابرقو از یزد مجزا شده و کما فیالسابق ضمیمة اصفهان گردد. (سند شمارة 25، دورة پنجم)
پلیس جنوب
جنگ جهانی اوّل و اوضاع آشفته، نابسامان، بغرنج و متزلزل ایران و همچنین نفوذ روزافزون آلمانیها در ایلات جنوب ایران و گرایشهای ضدانگلیسی آنها و برانگیختن احساسات مردم به نفع خودشان، سرانجام انگلیسیها را بر آن داشت که ارتش و نیروهای ثابتی به نام «پلیس جنوب» در مناطق جنوبی ایران تأسیس کنند و از این طریق به اهداف استعماری خود برسند.
لذا در روز دوشنبه 7 شوال 1334ﻫ.ق. / 7 اوت 1916م. سفارت انگلستان طی نامهای به وزارت خارجه چنین مینویسد:
دولت انگلیس به موجب یادداشت چهارم شوال و اعلام موافقت دولت ایران، ژنرال سرپرسی سایکس[50] را به ریاست قوایی که قرار است به فرماندهی افسران انگلیسی در جنوب ایران تشکیل شود، معرّفی میکند و مقتضی است به مأمورین محلی ولایات جنوبی تعلیمات لازم داده شود که با وی همکاری کنند.[51]
لذا سرپرسی سایکس فرمانده نظامی انگلیس با همراهی تعدادی از افسران انگلیسی و هندی در 6 ذیقعده 1335ﻫ.ق./ 16مارس 1916م. وارد بندرعباس شده و رسماً فعالیت خود را آغاز میکند. وی هدف از این مأموریت را اعادة نظم و امنیت و ایجاد پادگانهای قوی برای تنبیه قبایل راهزن عنوان مینماید؛[52] گرچه هدف اصلی آنها برقراری امنیت راههای جنوب برای حفظ منافع بریتانیا، تجاوز، تصرّف و استعمار دائم مناطق جنوبی به ویژه مناطق نفتخیز و مراکز تجاری و بندری و به نوعی انتقام گرفتن از اهالی مناطق جنوب کشور که از آلمانیها حمایت میکردند، بود. از جمله اقدامات آنها در فارس این بود که به خریدن گندم، جو و سایر اجناس به چند برابر قیمت معمول و ذخیره کردن و یا سوزاندن آنها، برای ایجاد قحطی در شهر اقدام کردند. در این شرایط مردم حتی مجبور به خوردن آرد ذرّت و خاک اره میشدند.[53] ایالات کرمان و یزد از جمله ایالاتی بودند که به علّت موقعیت جغرافیایی و قرارگرفتن در راه ارتباطی میان مرکز ایران و بنادر خلیج فارس، به هنگام قشونکشی نیروهای پلیس جنوب، ضربات مهلکی را متحمّل شدند.[54] به طوری که دستهای از نیروهای پلیس جنوب به فرماندهی فارن از کرمان به انار و از آنجا به دهج رفتند و بعد از غارت دهج و دستگیری میرزا احمدکلانتر و میرزا آقا و میرزا اسدالله، روانه جوزم شدند. در کنار رودخانه جوزم اردو زدند و از مردم طلب آذوقه و سایر ملزومات کردند.[55] نوّاب وکیل در خاطرات خود از این واقعه یاد کرده و چنین مینویسد:
در مدت توقف اردوی پلیس جنوب در یزد و شهر بابک [و] دهج، بیاندازه خرابی و کشتار کردند، حتی آنکه در توابع شهر بابک نُه نفر یا بیشتر از رؤسا[ی] آن محل را که یکی از آنها کلانتر دهج بود ... یک یک را آورده، امر میکردند که قبر خود را بکنند. بعد از تمام شدن قبر، او را کشته و در آن گودی انداخته، دیگری را میآوردند و همین معامله را میکردند.[56]
سرانجام پلیس جنوب نتوانست بیش از چندسال در برابر مقاومتهای مردم جنوب ایران دوام بیاورد و در سال 1340ﻫ.ق./ 1300ﻫ.ش. منحل گردید.
با وجود خرابیها و قتل و غارتگریهایی که پلیس جنوب به بار آورده بود، در چنین شرایطی، به دلیل نبودن حکومت مقتدر و حامی مردم و بدون توجه به وضعیت رعایای بیچاره، از آنها مطالبة مالیات میشود. سیداسدالله یزدی ساکن قریه دهج در نامهای تظلّمآمیز به مجلس، نحوة غارت شدن اهالی آنجا و فشار دولت برای مطالبة مالیات را چنین تشریح نموده است:
... چهار سنه قبل، از طرف انگلیسها قشون جنوب [اموال] چاکران غارت کردند و قریه چاکران را آتش زده و تمام مواشی و اثاثیه را بردهاند... حال میداند چاکر، که مال چاکران که به تاراج قشون جنوب رفته، دیگر به چاکران نخواهد رسید ولی از مجلس مقدس درخواست این دارد که مالیات مال و مواشی که از کف چاکران رفته و فعلاً دارای یک نفر شتر نیستیم دولت تخفیف و از پرداخت مالیات برنداشته[57]، چاکران را معاف فرموده... دور از عدل و انصاف است که محلی غارت و مال نداشته [و] مبلغ یکصدوهشتاد تومان نتیجه آن به اضافه فرع دریافت شود. (سند شمارة 24، دورة چهارم)
رعایای جوزم که مورد ظلم و اجحاف پلیس جنوب قرار گرفته بودند در نامهای به مجلس، شرح ماوقع را چنین اظهار نمودهاند:
... [در] سنه ئیلان 1296 که پلیس جنوب از طرف طریق انار به جوزم آمده، بیجهت و بدون سبب، بیچارگان را غارت و خانهها را آتش زده و یازده نفر تیرباران کردهاند.
و سپس اشاره به اعانه دولت داشتهاند که«... مبلغ سه هزار تومان [که] از طرف دولت برای زنهای مصبیت دیده، پیرمردان ستم کشیده و اطفال یتیم صاحبان مقتول مرحمت شده...» مشیرالممالک پیشکار مالیه یزد از پرداخت آن طفره میرود و تقاضای رسیدگی دارند. (سند شمارة 36، دورة پنجم)
ساختار اداری
آغاز ارتباط مستمر و دائمی سیاسی و اقتصادی ایران با کشورهای خارجی در قرن نوزدهم میلادی باعث شد که سلاطین قاجار همانند ممالک اروپایی برای ادارة امور کشور دست به تأسیس سازمانهای جدید اداری بزنند. این سازمانها که با عنوان «وزارتخانه» بهوجود میآمدند، معلول مقتضیات زمان بوده و به منظور حفظ دائمی ارتباطات خارجی و داخلی تشکیل میشدند. اوّلین سازمان اداری ایران تحت عنوان وزارتخانه در دورة سلطنت فتحعلیشاه قاجار با نام «وزارت دوَل خارجه» در سال 1239ﻫ.ق. تأسیس گردید. به دنبال آن سه وزاتخانة دیگر به نامهای وزارت مالیه، وزارت داخله، وزارت فوائد عامّه به وجود آمدند که در صدر آنها صدراعظم قرار داشت. در سال 1257ﻫ.ق. ناصرالدینشاه به تقلید از سیستم اداری ممالک اروپایی، «شورای دولتی» را ایجاد کرد و برای ادارة مملکت، شش وزارتخانه پیشبینی نمود. تعداد وزارتخانهها اغلب بنا به تصمیم شاه و یا ضرورت و مقتضیات کشور تغییر و روندی رو به افزایش داشت که حاکی از ورود فعالیتهای جدید به حوزة تکالیف دولتها بود.[58]
با پیروزی انقلاب مشروطه، تمرکز قدرت شاه و دربار، در ابعاد و جنبههای گوناگون جای خود را به تمرکززدایی توزیع قدرت داد؛ مجلس در رأس امور قرار گرفت و ایجاد و عملکرد وزارتخانهها تابع مقرّرات قانونی گردید و به طور کامل از اداره و سلیقة شخصی خارج شد.
بهطورکلی دستگاههای اداری دولت پیش از مشروطیت، استبدادی و پس از استقرار مشروطیت، تابع قانون بودند. مردم به موجب قانون، خواستار حقوق اجتماعی، آزادی، مساوات و مصون نگه داشتن آنها از تجاوز و تعدّی بودند و فقدان و ناکارآمدی برخی از ادارات دولتی با خواستههای آنان مغایرت داشت و با ارسال عرایض خود به مجلس، تقاضای ترمیم ادارات دولتی و رشد و شکوفایی آن را داشتند.
شیخ عبدالغفور یزدی در نامهای به مجلس در خصوص اصلاح کلّیة دوایر دولتی چنین مینویسد:
... انشاءالله عنقریب وسایل توسعه معارف را که بابالابواب اصلاحات ملت و دولت است، مجلس مقدس تصویب فرموده، آفتاب علم و معارف بر عموم اهالی این آب و خاک بتابد و شعبات عدلیه که مرجع تظلمات عمومیست، بر وضع صحیح و انتخاب اعضا و اجزاء قابل لایق مفتوح گردد و سایر ادارات بر وضعی که عائدات آنها از اسراف و تبذیر و حیف و میل مصون گردد، کاملاً اصلاح شود که بعدِ نومیدی، بسی امیدهاست؛ در پس ظلمت بسی خورشیدهاست. (سند شمارة 6، دورة چهارم)
به طور کلی، تقاضاهای عموم اهالی یزد به مجلس، در این بخش، متنوّع و شامل این موارد است: تقاضای تدوین قانون مجازات اسلامی، عضویت علماء طراز اوّل بر قانون اساسی (سند شمارة 83، دورة چهارم)، تقاضای منتظمالملک رئیس عدلیه یزد در خصوص وضعیت امور عدلیه آنجا (سند شمارة 38، دورة دوم)، تشکر از صدرالانام رئیس اوقاف یزد (سند شمارة 22، دورة سوم)، تقاضای بهکارگیری افراد متدّین و مطّلع در ادارة عدلیه و اوقاف (سند شمارة 10، دورة چهارم)، میرزا سید محمد یزدی (قائم العلماء) و تقاضای رسیدگی به امور معارف یزد (سند شمارة 12، دورة چهارم)، شکایت عدهای از اهالی نائین از انحلال محکمة صلحیه آنجا و تقاضای افتتاح آن (سند شمارة 18، دورة پنجم) و ...
از ویژگیهای این اسناد، ارائة تصویری زنده از اوضاع ادارات دولتی آن دوران و ذکر رؤسای آن در این مقطع زمانی است.
تأسیس مدارس به سبک نوین در ایران، یکی از تحوّلات مهم فرهنگی بود که در آغاز با مخالفتهای افراد و گروههایی از مردم روبهرو شد. اما سرانجام جایگاه خود را در عرصة فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی کشور باز کرد. احداث دارالفنون توسط امیرکبیر، نقطة عطفی در تاریخ فرهنگ ایران به حساب میآید. این مدرسه در ربیع الاوّل 1268ﻫ.ق./ 1231ﻫ.ش. یعنی سیزده روز قبل از قتل امیرکبیر توسط ناصرالدین شاه با هفت معلّم اتریشی و شماری از دانشمندان فرانسوی و هلندی و لهستانی افتتاح شد. مدارس دیگری هم در عهد ناصری پس از افتتاح دارالفنون توسط مردم و دولت تأسیس شد. اما آغاز تحوّلات فرهنگی عصر قاجار، در دوران مظفرالدین شاه است. در این دوره بود که انجمن معارف، تشکیل و مدارس به سبک جدید تأسیس گردید. حاج میرزا حسن تبریزی معروف به «رشدیه» از زمرة نخستین بنیانگذاران مدارس جدید در ایران است.[59] مدرسة دارالفنون، مدرسة تبریز، مکتب مشیریه، مدرسة همایونی و مدرسة نظامی تهران از جمله مدارسی است که پیش از رشدیه در ایران باز شده بود و همه متعلّق به خواص یعنی محل تحصیل فرزندان اعیان و اشراف و سرشناسان دستگاههای دولتی بود و در حقیقت، رشدیه بود که مدرسهای برای عامّة مردم ایجاد کرد. وی در واپسین روزهای زندگیاش این چنین وصیت نموده بود:
مرا در محلی به خاک بسپارید که هر روز شاگردان مدارس از روی گورم بگذرند و از این بابت روحم شاد شود.[60]
البته پس از میرزا حسن رشدیه افراد گمنام دیگری نیز همچون شیخ محمدحسن شیخ الاسلام به ایجاد مدارس جدید همت گماشتهاند. وی به تأسیس 60 باب مدرسة مجانی دولتی در طول سالهای 1289ﻫ.ش. تا 1301ﻫ.ش. در بلوکات تهران اقدام نمود. انگیزة تأسیس مدارس توسط وی بدین قرار بوده است:
شیخ محمدحسن شیخ الاسلام که سابقاً امام جماعت بود روزی در حصار بوعلی شمیران با جمعی ایستاد و مسایل شرعیه را جواب میداد. ناگاه گله گوسفندی از آن جا عبور کرد و چون شیخ نعلین زردی در پای داشت، گوسفندان به گمان پوست خربزه به پای شیخ ازدحام نمودند. حاضرین به غائبین رسانیدند که دیدیم گوسفندان پای شیخ را بوسیده و عرض حال مینمودند. شیخ چون این بشنید، فوراً امام جماعت را ترک و مصمم شد که به وسیله مدارس، رعایای بیسواد بلوکات [را] از مهاوی ظلمات جهل برهاند و در این زمینه کوشید تا موفق گردید.[61]
تأسیس مدارس به سبک جدید در یزد نیز به تدریج توسط افراد فرهنگدوست و متنفّذ یزدی و با حمایت حکومت رواج یافت.
نخستین مدرسة جدید، مدرسة مشیریه بود که توسط میرزا فتحالله مشیرالممالک یزدی در ربیعالاوّل سال 1318ﻫ.ق. در جنب میدان شاه (میدان بعثت کنونی) تأسیس شد. برخلاف مقاومتی که علمای بلاد مختلف در مقابل مدارس جدید انجام دادند، مدرسة مذکور بدون هیچگونه مخالفتی، برای اوّلین بار در یزد تأسیس گشت. البته به خاطر اینکه حساسیت علما برانگیحته نشود، هر روز عصر در صحن مدرسه نماز جماعت برپا میشد و چهارنفر از خدمتگزاران مدرسه موظّف بودند مراقب رفتار دانش آموزان در بیرون مدرسه باشند و آنها را تا منزل مراقبت نمایند که مورد تعرّضی قرار نگیرند. این مدرسه، ماهیانه دویست تومان مخارج داشت که مشیرالممالک از درآمد شخصی خود آن را پرداخت مینمود. در همان سال اوّل دویست نفر دانشآموز داشت. در هرج و مرج اوایل مشروطه مدّتی مدرسه تعطیل شد اما بعد از بازگشایی هم چندان دوام نیاورد زیرا مشیرالممالک که با مشروطه مخالف بود، بودجة آن را تأمین ننموده و مدرسه پس از مدّتی منحل گردید.[62]
مدرسة نصیریه، مدرسة تشکریه، مدرسة طاهریه، دبستان تدیّن، دبستان سعادت و دبستان هدایت از جمله مدارسی هستند که پس از استقرار مشروطیت یعنی از سال 1285 تا سال 1300ﻫ.ش. در یزد تأسیس گردیدند.
اوّلین مدرسة جدید در اردکان، مدرسة سهکلاسهای بود که در سال 1303ﻫ.ش. به
نام مدرسة اسلامیه تأسیس گردید.[63] مؤسّس و مدیر مدرسة مذکور، صدرالواعظین بود. وی در نامهای به مجلس در خصوص مشکلات مدرسه چنین اظهار میدارد:
قریب سه ماه است برحسب تقاضای عموم اهالی، این بنده با گرفتن اعانه جزئی، محض خدمت به ابناء وطن، با تحمل زحمات فوقالعاده و قریب یکصدتومان خسارت، مدرسه را تأسیس نموده و تا به حال از هفتاد نفر اطفال فقیر بیبضاعت مجاناً پذیرایی نمودهام. این ایام، وجوه اعانه مدرسه به کلی تمام شده [و] این بنده هم استطاعت اینکه بتوانم بیشتر از این مخارجات مدرسه را متحمل شوم، ندارم و قریباً اگر از طرف اولیاء دولت، بذل مرحمتی نشود، منحل خواهد شد.
وی در پایان تقاضای تخصیص بودجه از محل تومانی عباسی و نیم عشر اوقاف را دارد. (سند شمارة 17، دورة پنجم) سه روز بعد هم مجدالعلماء، سلطان العلماء، صدرالفضلاء و چند نفر دیگر از اهالی اردکان طی تلگرافی به مجلس در خصوص مدرسة اسلامیة اردکان تقاضای تخصیص بودجه نمودند. (سند شمارة 19، دورة پنجم)
به همت شیخ محمدحسن یزدی مدرسهای هم در ندوشن تأسیس شد. رعایای آنجا در سال 1303ﻫ.ش. از قطع شدن بودجة مدرسه توسط وزارت معارف شکایت نموده و تقاضای تأسیس بودجة آنجا را داشتهاند. (سند شمارة 28، دورة پنجم)
محمدعلی فرجاد نائینی یکی دیگر از مدیران مدرسة اسلامیة اردکان طی عریضهای به مجلس در سال 1304ﻫ.ش. از وزارت معارف، برای مدرسة آن شهر تقاضای تخصیص بودجه نمود. (سند شمارة 41، دورة پنجم)
دو فقره جوابیة وزارت معارف به مجلس در خصوص عرایض محمدعلی فرجاد نائینی و صدرالواعظین، مبنی بر این بود که مدرسة مذکور باید طبق قانون وزارت معارف تأسیس شود تا بودجهای به آن تعلّق گیرد. (اسناد شمارة 2/17و 2/41، دورة پنجم ) به طور کلّی بررسی این اسناد، سیرتحوّل مدارس جدید، هویّت مؤسّسین و مشکلات آن را در مقطع مشروطه نشان میدهد.