28-05-2014، 21:00
یک الکتریسین: خوب حالا روشنش کن…
یک انسان عصر حجر: فکر میکنی توی این غار چیه؟
یک بندباز: نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره…
یک بیمار: مطمئنید که این آمپول بی خطره؟
یک پزشک: راستش تشخیص اولیه ام صحیح نبود. بیماریتون لاعلاجه…
یک پلیس: شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره…
یک جلاد: ای بابا، باز تیغهء گیوتین گیر کرد…
یک جهانگرد در آمازون: این نوع مار رو میشناسم، سمی نیست…
یک چترباز: پس چترم کو؟
یک خبرنگار: بله، سیل داره به طرفمون میاد…
یک خلبان: ببینم چرخها باز شدند یا نه؟
یک خونآشام: نه بابا خورشید یه ساعت دیگه طلوع میکنه!
یک داور فوتبال: نخیر آفساید نبود!
یک دربان: مگه از روی نعش من رد بشی…
یک دوچرخه سوار: نخیر تقدم با منه!
یک دیوانه: من یه پرنده ام!
یک شکارچی: مامانت کجاست کوچولو؟…
یک غواص: نه این طرفها کوسه وجود نداره…
یک فضانورد: برای یک ربع دیگه هوا دارم…
یک قصاب: اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم…
یک قهرمان: کمک نمیخوام، همه اش سه نفرند…
یک کارآگاه خصوصی: قضیه روشنه، قاتل شما هستید!
یک مهندس کامپیوتر: هارددیسک پاک شده است…
یک گروگان: من که میدونم تو عرضه شلیک کردن نداری…
یک متخصص آزمایشگاه: این آزمایش کاملاً بی خطره…
یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه…
یک معلم رانندگی: نگه دار! چراغ قرمزه!
یک ملوان: من چه می دونستم که باید شنا بلد باشم؟
یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم…
یک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک: گفتی تا چند بشمرم؟
یک انسان عصر حجر: فکر میکنی توی این غار چیه؟
یک بندباز: نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره…
یک بیمار: مطمئنید که این آمپول بی خطره؟
یک پزشک: راستش تشخیص اولیه ام صحیح نبود. بیماریتون لاعلاجه…
یک پلیس: شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره…
یک جلاد: ای بابا، باز تیغهء گیوتین گیر کرد…
یک جهانگرد در آمازون: این نوع مار رو میشناسم، سمی نیست…
یک چترباز: پس چترم کو؟
یک خبرنگار: بله، سیل داره به طرفمون میاد…
یک خلبان: ببینم چرخها باز شدند یا نه؟
یک خونآشام: نه بابا خورشید یه ساعت دیگه طلوع میکنه!
یک داور فوتبال: نخیر آفساید نبود!
یک دربان: مگه از روی نعش من رد بشی…
یک دوچرخه سوار: نخیر تقدم با منه!
یک دیوانه: من یه پرنده ام!
یک شکارچی: مامانت کجاست کوچولو؟…
یک غواص: نه این طرفها کوسه وجود نداره…
یک فضانورد: برای یک ربع دیگه هوا دارم…
یک قصاب: اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم…
یک قهرمان: کمک نمیخوام، همه اش سه نفرند…
یک کارآگاه خصوصی: قضیه روشنه، قاتل شما هستید!
یک مهندس کامپیوتر: هارددیسک پاک شده است…
یک گروگان: من که میدونم تو عرضه شلیک کردن نداری…
یک متخصص آزمایشگاه: این آزمایش کاملاً بی خطره…
یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه…
یک معلم رانندگی: نگه دار! چراغ قرمزه!
یک ملوان: من چه می دونستم که باید شنا بلد باشم؟
یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم…
یک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک: گفتی تا چند بشمرم؟